تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
سه شعر
از: حمید تیموری فرد
*******************
ننوشتم...
از برج های دوقلو
بر فراز جهنم و باروت
ننوشتم
از زانوی زور بر گلوی نفس
از ناموس خواهران ایزدی در جهاد نکاح
از فغان افغانستان بر سینهء دیوار
از کودکان معصوم بی منظو
در یمن.
ننوشتم
از تعبیر آشفتهء هیروشیما در بندر بیروت
از ساز سوزناک سوریه
از دهان درهء زخم
فرار خاورمیانه
از حدود ترخصِ رنج و آزادی
در غسالخانهء سرگردانِ مدیترانه.
ننوشتم
هیچ ننوشتم
تنها از تو می نویسم
ای گربهء سیاه بر لبهء شیروانی
و از جنگلی که
تو شیرش بوده ای.
انگار
دهان وا کرده ایم و انگار
انگار نه انگار
کلاه گشاد مرگ را
بر سر زندگی گذاشته اند.
نفس می کشیم
راه می رویم و انگار
زنده ایم.
انکار نمی کنم
این گور دسته جمعی
هنوز منتظر است
تا یکی تیر خلاص را شلیک کند.
بر دار..!
تو
یواشکی
روسری ات را بردار
من
دزدکی
قلمم را.
ما که یاد گرفته ایم
همیشه از پنجره بپریم.
تو موهایت را رها کن
تا ساحل وُ
خیابان ها وُ
پارک
پر شوند از عطر باکره؛
من عریان می شوم
در کلمات
دکمه های شعر را باز می کنم
لب می گذارم بر لبان ترانه
تا دوباره این قفس
نفس شود.
برقص!
حتی یواشکی و
دزدکی
بخوان!
شادی کن
خندهء آزادی را رکاب بزن
با موهای پریشان در باد
من هم می آیم
یک جای این زندگی
به هم می رسیم
تو آغوشت را به من می دهی
من پنجرهء شعر را...