تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
این زندان را با خودم میبرم به دشت
آتفه چهارمحالیان
این زندان را با خودم میبرم به دشت
از او میپرسم این غروب
شیون کدام شهر بر مطبخ جنازه سوخت؟
این گهواره را
که از استخوانم زده بیرون
میدهم بادها به دماوند ببرند
هوا را برایش از میان زوزهها بیرون بکشند
و غبار قلهای را
که از لای سیمها میبویمش
از روی چهرهء قبرها کنار بزنند.
امشب را با خورشید میخوابم
که از او شقایقی سوخته در گلوم
به درهای باز میگویم: معشوق!
تا آن نفس که دیگر برف
روی صورتم آب نشود.
اما تو ای میهن
به خون سلولها بگو که دوام صبحند
بگو هر چشمی بیدارتر بماند
شب تاریکتر میکوبد بر پلکهاش.
پاییز ۱۴۰۱- بند ۲۰۹ زندان اوین