تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

19 دی ماه 1401 - 9 ماه ژانویه 2023

در باب «ابتذال شر»

مهدی تدینی

«ابتذال شر» یکی از آن مفاهیمِ هانا آرنت است که در متون سیاسی فارسی بسیار از آن استفاده می‌کنند و درک آن برای برخی قدری دشوار است ــ و البته گاهی هم حس می‌کنم برخی می‌خواهند همه‌چیز را با مفهوم «ابتذال شر» بفهمند و تفسیر کنند و به همین دلیل بساط استفادۀ نابجا از آن نیز گرم است. این مفهوم اصلاً چیز پیچیده‌ای نیست و معنای ساده‌ای دارد، اما یک مشکل ساده برای آن هنگام «معادل‌گذاری» به فارسی رخ داده که کار را دشوار کرده است. مشکل از واژۀ فارسی «ابتذال» است. ابتذال معادل خوبی در اینجا نبوده و اصلاً منظور آرنت در اینجا «ابتذال» نیست. اگر کمی توضیح بدهم مشخص می‌شود چه مشکل ساده‌ای پیش آمده...

«ابتذال» یعنی چه؟ ابتذال یعنی چیز گرانبها و ارزشمندی را بسیار و همه‌جا به کار بردن تا آنکه آن چیز ارزش خود را از دست بدهد و پست شود. چیز «مبتذل» هم چیزی است که بر اثر مصرف زیاد، پست و بی‌ارزش شده باشد. حال در اینجا دربارۀ مفهوم «ابتذال شر» این پرسش پیش می‌آید که «پست و بی‌ارزش شدن شر» یعنی چه؟ شر مگر چیز والایی است که اینک خوار شود؟

اما ببینیم تعبیر آرنت در زبان اصلی چیست:

ــ انگلیسی: «banality of evil»

ــ آلمانی: «Banalität des Bösen»

آرنت واژۀ «بانالیتی» را به کار برده که حالت صفتِ آن «بانال» (BANAL) است. بانال یعنی «پیش‌پاافتاده»، «معمولی»، «عادی» و «روزمره». بگذارید چند مثال بزنم: «یک پرسشِ بانال» / «حکمت‌های بانال» / «سخنرانی‌اش بانال بود» / «مواجهۀ دائم با ادارات در مورد مسائل بانال»، «دعوا سر مسائل بانال» ــ در هیچ‌یک از این مثال‌ها به جای «بانال» نمی‌توانید معادل «مبتذل» را بگذارید. اما می‌توان «پیش‌پاافتاده، معمولی، روزمره و عادی» را گذاشت.

مشکلِ تعبیرِ «ابتذال شر» دقیقاً معادلی است که در فارسی برای آن رایج شده است. اگر به جای آن «پیش‌پاافتادگی شر» یا به ویژه «روزمرگی شر» بگوییم نیمی از معنای مورد نظر آرنت را فهمیده‌ایم، در حالی که «ابتذال» اصلاً ذهن را گمراه می‌کند. دقیقاً منظور آرنت از این مفهوم نیز «معمولی شدن شر» است. یعنی شر دیگر ویژگی‌های آزاردهنده، زننده و خاص خود را از دست می‌دهد و به امری عادی و روزمره تبدیل می‌شود. یعنی چه؟ آدمکشی یک کار عادی و پیش‌پاافتاده نیست؛ بلکه خاص، زننده، نامعمول و نامتعارف است. اما سیگار کشیدن، صبحانه خوردن، کتاب خواندن، آواز خواندن، رقصیدن، فوتبال دیدن، به سینما رفتن و صدها کار دیگر مانند اینها اموری روزمره و معمولی است (یک داخل پرانتز هم اضافه کنم: به ویژه هیچ‌کدام از این کارها از نظر ما مبتذل و نشانۀ ابتذال نیست). حال فرض کنید در پی فعل و انفعالات سیاسی و اجتماعی کلاهبرداری، دزدی، آدمربایی، چاقوکشی و کتک‌کاری هم درست مانند سینما رفتن و فوتبال دیدن به اموری عادی و پیش‌پاافتاده تبدیل شود (و طبعاً در اینجا نمی‌گوییم: «ابتذال کتک‌کاری» یا «ابتذال دزدی»؛ بلکه می‌گوییم «روزمرگی دزدی»، یعنی روزمره‌شدن دزدی). پس منظور آرنت از «بانالیتیِ شر» یا «بانال شدن شر» این است که «شر» به عنوان چیزی که قاعدتاً خاص و نامتعارف است، به امری پیش‌پاافتاده و معمولی تبدیل شود. نیازی به توضیح نیست که روزمره‌شدن شر، تبهکاری یا هر چیز نامتعارفی چه پیامدهای خطرناکی به همراه دارد. همۀ ما از جامعه‌ای که تبهکاری در آن «بانال» (روزمره و عادی) شده باشد، وحشت داریم، زیرا دیگر قربانی شدن استثنا نیست، بلکه قاعده است و دیر یا زود ما نیز قربانی خواهیم شد.

اما مسئلۀ مهم در اینجا این است که چه می‌شود که آن «روزمرگی شر» (یا اگر همان معادل رایج را دوست دارید، «ابتذال شر») رخ می‌دهد. یا چه کسانی دچار روزمرگی شر می‌شوند؟ پیش از آنکه این را توضیح دهم، یک مثال سینمایی می‌زنم که می‌تواند بسیار کمک کند. فیلمِ «شیطان وجود ندارد»، اثر محمد رسول‌اُف، چهار اپیزود دارد. اپیزود اول این فیلم از نظر من شاهکار است، اما هر چه اپیزودها را جلو می‌رویم فیلم افت می‌کند و شعاری می‌شود ــ تا حدی که من آرزو می‌کردم ای کاش فیلم در پایان همان اپیزود اول تمام می‌شد. اگر می‌خواهید در قالب یک فیلم دقیقاً درک کنید «ابتذال شر» چیست، اپیزود اول این فیلم را ببینید.

بدون اینکه داستان را برای کسانی که فیلم را ندیده‌اند فاش کنم، می‌توان آن را اینگونه توصیف کرد: فیلم 24 ساعت از زندگی یک مرد را به تصویر می‌کشد. همه‌چیز به شکل رقت‌انگیزی معمولی، حوصله‌سربر و پیش‌پاافتاده است. در فیلم یک روزمرگیِ محض را می‌بینیم: مرد به خانه می‌آید، بچه‌اش را از مدرسه می‌آورد، کادو برای جشن عروسی فامیل می‌گیرد، به فروشگاه می‌رود ــ همه‌چیز بانال است ــ به محل کار برمی‌گردد، هنگام کار در اتاقش میوه می‌خورد و حین خیار پوست‌کندن دکمه‌ای را می‌فشارد... همه‌چیز عادی است! عادی عادی! اما نه! یکی از این کارها نمی‌توانست عادی باشد. بیننده می‌فهمد «فشردنِ آن دکمه» قاعدتاً باید یکی از غیرعادی‌ترین یا هولناک‌ترین کارهای جهان باشد و شوکه‌ می‌شود، اما در اینجا، در زندگی او به یک امر عادی ــ بانال ــ تبدیل شده. این همان چیزی است که آرنت می‌خواهد بگوید. چه می‌خواهد بگوید؟

وقتی شر جامۀ بوروکراسی به تن کند و به یک نظم اداری تبدیل شود، تغییر ماهیت می‌دهد. رابطۀ شخصیِ فرد با شر از بین می‌رود. شر از یک «فعل» که یک نفر آن را به تنهایی مرتکب شود، به یک «فرایند ماشینی‌ ـ‌ اداری» (یا بوروکراتیک) تبدیل می‌شود و هر کسی یک پیچ از صدها پیچِ آن را می‌چرخاند و یک اهرم از ده‌ها اهرم آن را می‌فشارد. به همین دلیل، آن حسی که یک انسان نسبت به شر در حالت عادی دارد از بین می‌رود. در واقع، نوعی «بیگانگی» میان فرد و شری که انجام می‌دهد پدید می‌آید. همه در شر شریکند و هیچ‌کس هم خود را مسئول آن حس نمی‌کند. اما برای اینکه معنای «ابتذال شرِ» مورد نظر آرنت محقق شود، هنوز یک شرط دیگر هم لازم است. حتماً می‌دانید که آرنت مفهوم «ابتذال شر» را در پی بازداشت، محاکمه و اعدامِ آدولف آیشمان، آن افسر معروف نازی که در کشتار یهودیان نقش داشت، در کتاب «آیشمان در اورشلیم» مطرح کرده است. آیشمان پس از سقوط هیتلر گریخته بود و مأموران مخفی اسرائیل، پانزده سال بعد او را در آرژانتین یافتند، ربودند، به اسرائیل آوردند و محاکمه و اعدام کردند.

آرنت در آنجا، بر پایۀ مفاد بازجویی و جلسات دادگاه معتقد بود آدولف آیشمان مصداق ابتذال شر ــ  یا روزمرگی شر ــ است. آیشمان فقط یک مأمور معذور بوده و به اوپراتوری در یک دستگاه کشتار تبدیل شده بود. بنابراین، زمانی روزمرگی شر رخ می‌دهد که فرد اعتقادات ایدئولوژیک نداشته باشد، بلکه یک آدم کاملاً عادی و حتی غیرسیاسی و غیرایدئولوژیک باشد که فقط به یک اوپراتورِ بی‌حس و بی‌تفاوت تبدیل شده است. اینک او به سادگی هر دکمه‌ای را می‌فشارد ــ چه دکمۀ باز شدن یک دروازه باشد، چه دکمۀ شلیک یک موشک و چه دکمۀ تزریق گاز به اتاق گاز. برای او دکمه دکمه است. کاربرد آن برایش چندان فرقی نمی‌کند.

فکر می‌کنم با این توضیحات مفهوم مورد نظر از «روزمرگی شر» روشن شده باشد. البته فقط گذرا اشاره کنم که برخی این نظریۀ آرنت را دربارۀ آیشمان قبول ندارند و می‌گویند آیشمان در دادگاه تظاهر می‌کرده است به اینکه «مأمور و معذور» بوده. برای مثال، آونِر وِرنر لِس (Avner Werner Less)، پلیس اسرائیلی که ۲۷۵ ساعت از آیشمان بازجویی کرده بود، معتقد است آرنت متوجه نشده بود که آیشمان صرفاً رشته‌ای از دروغ بافته بود تا قاضی را مجاب کند او هیچ نقشی نداشته و آدم بی‌اهمیتی بوده است.

https://www.iran-emrooz.net/index.php/politic2/more/105144/

بازگشت به خانه