تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
در حاشیهء انتخاب سخنگو
سام قندچی
1
به تازگی بحث های انتخاب سخنگویی برای ایران و ایرانیان در خارج کشور بالا گرفته و در حقیقت دلیل مطرح شدن جدی این تلاش ها نیز اینکه در پی اوج گیری انقلاب 21 ایران در 6 ماه گذشته در داخل ایران، که در 44 سال گذشته بی سابقه است، و تظاهرات بی سابقهء ایرانیان در تورنتوِ کانادا، برلینِ آلمان و همین چند روز پیش در استراسبورگ فرانسه، که این آخری مشخصاً اضافه کردن سپاه پاسداران اسلامی به لیست تروریستی در اروپا را طرح کرد، و در هر سه ی این آکسیون های موفق نقش رهبری آقای حامد اسماعیلیون غیرقابل انکار بود، و در واقعیت در این مدت ما شاهد اعتلای جنبش ایرانیان خارج کشور بوده ایم! لازم به تذکر است که معلوم نیست اضافه کردن سپاه به لیست تروریستی در اروپا در حال حاضر عملی شود یا نه و این موضوع، بحث این نگارنده در اینجا نیست!
2
انتخاب سخنگو برای ایرانیان سال هاست به اشکال مختلف در میان اپوزیسیون ایران مطرح شده و حتی به یاد دارم وقتی آقای اکبر گنجی از زندان آزاد شده و تازه به آمریکا آمده بود عده ای می خواستند که او چنین نقشی ایفا کند و با رییس جمهوری وقت آمریکا، جرج بوشِ پسر، دیدار کند و نایاک هم از روز اولِ ورود آقای اکبر گنجی به خارج کشور، با ایشان و همراهان شان در ارتباط بود و چنین طرحی را دنبال می کرد، حتی در ابتدای کار حمایت سلبریتی معروفی نظیر خانم گوگوش را داشتند که یک «پیکِت» یا «ویجیل» یا هرچه اسمش بود، برای آزادی زندانیان سیاسی در مقابل سازمان ملل راه اندازی کردند که دیگر در همهء این سال ها تکرار نشد! کسانی نظیر آقای مسعود بهنود هم از یک طرف مایل بودند اکبر گنجی چنین کاری بکند و از سوی دیگر نگران بودند که دیدار با جرج بوش برای سمتگیری خود آنها با اصلاح طلبان و نایاک مشکل ساز باشد، و به این نتیجه رسیدند که این کار را نکنند. به یاد دارم که یک عده از دوستان کنفدراسیونی قدیم نیز دنبال این کارها بودند. به هرحال خود آقای اکبر گنجی نمی خواست درگیر این باندبازی ها شود و علاقه اش کارهای پژوهشی بود و دست آخر نیز بعد از مدتی کل پروژه را رها کرد و تدارک برای تبدیل ایشان به سخنگوی اپوزیسیون در خارج، فراموش شد!
نایاک نیز هدف اش، از روز اول تأسیس، دفاع از زندانیان سیاسی یا راه اندازی نماینده ای از اپوزیسیون در خارج نبود و گرچه تأسیس نایاک با راه اندازی جریانی بود به نام «گروه مبارزهء ضد تبعیض» که در فضای آمریکایی پیش از حتی 6 گروه تشکیل دهندهء نایاک وجود داشت و آنها به اصطلاح دفتر ایرانی آن جریان آمریکایی را باز کردند و اسمش را هم گذاشتند نایاک و دنبال چیز دیگری بودند و آن هم جلب ایرانیان مهاجر بویژه افراد پروفشنال با تکیه بر موضوع اجحافاتی که به ایرانیان بویژه برای شغل و کار به دلیل ایرانی بودن می شود. آنها حتی اکبر گنجی را مایهء دردسر می دانستند. در حقیقت هدف نایاک هنوز هم، و همانطور که بارها در آن زمان نیز اشاره کردم، همچنان هدفی است که همهء این سال ها دنبال کرده و می کنند: پیاده کردن «فریبکاری بزرگ حکومت اسلامی تا اپوزیسیون را از خواست تغییر رژیم دور کنند»؛ یعنی منصرف کردن مردم ایران از انقلاب مترقی قرن بیست و یکمی، با بهانه های مختلف نظیر اینکه اگر رژیم اسلامی سقوط کند، سلطنت طلبان به قدرت خواهند رسید یا مجاهدین ایران را تصرف خواهند کرد و یا اینکه ایران تجزیه خواهد شد، و کلاً هدف شان هراساندن مردم ایران و جهان از تغییر رژیم در ایران! بود و برای این کار نایاک همهء این سال ها نزدیک با اصلاح طلبان ارتجاعی مختلف از باند رفسنجانی تا خاتمی تا روحانی، برای همین هدف، همکاری می کردند تا به امروز!
البته ممکن است بپرسید که پس چرا آقای نمازی، همکار نایاک، را در ایران به زندان انداختند؟ پاسخ هم اینکه در خان یغمای رژیم اسلامی باندهای مختلف با هم در ستیزند و شاید آقای نمازی حق و حساب یک باند را نداده است، همانطور که اخاذی از بابک زنجانی را به یاد داریم.
بهر حال، در همهء این سال ها «نایاک» یکه تاز در جامعهء ایرانی خارج کشور بود که برای برخی مهاجرین ایرانی که در پی سازمانی برای کمک به موفقیت در کشور میزبان بودند، و نیز خواستار وضعیتی که بتوانند به راحتی با ایران داد و ستدی داشته باشند و رفت و آمد کنند، عمل می کرد و به همین دلیل نمی خواست و نمی توانست نقشی نظیر کنفدراسیون ایفا کند که پایه و اساس اش در نفی رژیم حاکم در کشور بود!
3
اما برگردیم به موضوع انتخاب سخنگوی ایرانیان. بعد از انقلاب 57، یعنی خیلی قبل از بازی های لابیگران و سال ها قبل از تأسیس نایاک در خارج کشور، این موضوع در خارج مطرح شد! تا آنجا که من به یاد دارم، یکی از دوستان خوب کنفدراسیونی قدیم این نگارنده که سال هاست با او تماسی ندارم (و دلیل اش اینکه در حال حاضر با هیچ کسی به غیر از دکتر اسماعیل نوری علا تماس ندارم)، اولین کسی بود که بحث «پارلمان خارج» را مطرح کرد و برای این کار هم همان 40 سال پیش تا مدتی تلاش هایی انجام داد ولی به نتیجه ای نرسید!
در حقیقت آنچه سال ها بعد، دکتر اسماعیل نوری علا در چارچوب فعالیت دیگری مطرح کرد، و صاحب این قلم نیز از روز اول تأسیس از آن حمایت کردم، یعنی مهستان سکولار دموکراسی، ایده ی مشابهی بود و دکتر نوری علا هیچگاه در مورد سابقهء این بحث ها خبر نداشت و ایدهء خودش بود و در واقع تا روزی که دکتر نوری علا مهستان را اعلام کرد من هم خبر نداشتم که او چنین طرحی را در نظر دارد ولی از همان لحظهء اول از طرح او حمایت کردم گرچه من معتقد بودم که مهستان را باید فقط با جمهوریخواهان یا با پادشاهی خواهان ساخت و فکر می کردم اگر مشترکاً از جمهوریخواهان و پادشاهی خواهان تشکیل شود از هم بپاشد؛ البته، در عمل، معلوم شد که نظرم اشتباه بود و دکتر نوری علا به فعالیت اش ادامه داد و این نگارنده نیز از تلاش های او حمایت کردم چون ایجاد مهستان سکولار دموکراسی را کار مفیدی می دیدم و می بینم.
به هر حال، دکتر نوری علا همیشه مِهِستان جنبش سکولار دموکراسی را به مجلس نخبگان دوران اشکانیان تشبیه کرده و هنوز هم آن را پارلمان یا مجلس می خواند. واقعیت این است که همکاری نیروها و حتی منفردین سیاسی با دیدگاه های مختلف به بهترین شکل در نوعی پارلمان ممکن می شود و می توانند با هم مشترکاً کار کنند بدون آنکه بخواهند عقایدشان را به دور بریزند؛ و شاید اینکه هنوز مهستان آنقدر رشد نکرده به این دلیل بوده که جنبش ایرانیان در خارج کشور، در مقایسه با دوران کنفدراسیون، اساساً در همهء این سال ها بسیار ضعیف بود و تازه 6 ماه است که این جنبش واقعاً رشد کرده است.
امروز که جنبش تازه ای در خارج کشور در نفی کامل رژیم اسلامی حاکم بر ایران شکل گرفته، طرح شدن مجدد پارلمان خارج موضوعیتی تازه پیدا کرده و شاید مهستان جنبش سکولار دموکراسی به شکل تازه ای بتواند چنین افقی را ارائه کند. شخصاً ابداً در مورد آنچه در اینجا می نویسم با دکتر اسماعیل نوری علا حرف نزده ام و همین حالا این نکات به نظرم آمد که دارم با خوانندگان عزیز در میان می گذارم.
4
حالا اگر واقعاً مهستان یا هر پارلمان خارج، از ایرانیان شکل گیرد، مطمئن هستم که نه تنها موضوع انتخاب سخنگوی ایران و ایرانیان در خارج بطور موفق جلو خواهد رفت بلکه آن سخنگو، حامیانی در آن پارلمان خارج خواهد داشت که از او برای رسیدن به اهداف مورد نظر انقلاب 21 مردم ایران پشتیبانی کنند!
همین حالا نگاهی به دوستانی کنید که ائتلافی را به تازگی با میهن بان شکل داده اند. مثلاً خانم نازنین بنیادی! مدتی پیش دوستی را دیدم در اینترنت ایشان را با دکتر ابراهیم یزدی که در حقیقت در قامت پتابسیلی برای وزیر خارجه رژیم اسلامی از همان روزهای اول شکل گیری رهبری انقلاب 57 در نوفل لوشاتو بود، مورد مقایسه قرار داده بود. اما نازنین بنیادی کجا و ابراهیم یزدی کجا؟ *
واقعاً خانم نازنین بنیادی از همین حالا نظیر سفیر ایرانیان در مجامع بین المللی، همچون سازمان ملل، درخشیده و یکه و تنها در برابر حملات نایاک ایستادگی کرده و بسیار هم موفق این کارها را انجام داده اند.
دو دیگر آنکه، مسیح علینژاد یکی دیگر از شخصیت های «ائتلاف» یک آکتیویست به تمام معنی است که از زمان کنفدراسیون تا امروز نظیر او، کسی را با این همه عرضهء مبارزاتی در غرب ندیده ام. می دانم خیلی از دوستان نظرشان در مورد مسیح با این نگارنده متفاوت است ولی اصل بحث اینکه اگر یک عده آدم سیاسی می خواهند در هر کشوری کار کنند باید از ساختاری مثل پارلمان استفاده کنند چون نمی شود از سیاستمداران یا فعالان سیاسی خواست که عقایدشان را کنار بگذارند تا فعالیت مشترک کنند که در حقیقت مثل آن است که کاسه ای را از آب تهی کنید و هنوز بخواهید با آن رفع تشنگی کنید.
5
در حقیقت شکل همکاری آدم های سیاسی به شکل نوعی پارلمان، چه مهستان اشکانیان باشد و چه کنگرهء کنتینانتال ابتدای تأسیس آمریکا، امر غیرمنتظره ای در تاریخ نیست! همین کنگرء آمریکا نیز اول قوه مجریه و مقننه بود و 15 سال همین کنگره بر کشور آمریکا حکومت می کرد! پارلمان بریتانیا نیز که امروز قوهء مقننه است در زمان گردن زدن پادشاه بریتانیا قوه مجریه هم بود و در واقع اول در آنوقت کرامول رییس پارلمان بریتانیا بود و بعداً دیکتاتوری اش را بعنوان جمهوری بریتانیا اعلام کرد. بر اساس تمرکز کنونی ایرانیان بر دموکراسی می توان گفت که حکومت کردن توسط مجمعی نظیر پارلمان می تواند عملی باشد.
در واقع بنظرم می رسد که در خارج کشور آنچه امروز «پارلمان خارج» و حالا «مهستان» می نامیم و دکتر اسماعیل نوری علا در رابطه با آن خیلی زحمت کشید می تواند بسیار برای همهء ما راهگشا باشد. ببخشید این یادداشتم خیلی پراکنده بود و امیدوارم این حاشیه بتواند به موضوع انتخاب سخنگو یا سخنگویانی برای ایران و ایرانی در جهان کمک کند و نه آنکه ما را بیشتر از هم دور کند!
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،
4 بهمن ماه 1401 - 26 ژانویه 2023
__________________
* یادم است یکی از دوستان کنفدراسیونی قدیم که دیگر در قید حیات نیست سال ها در جنگ و جدل با دکتر ابراهیم یزدی در پنل های مختلف با دکتر ابراهیم یزدی در شهر هوستون تگزاس وقت می گذاشت؛ اما، وقتی داستانهای نوفل لوشاتو راه افتاد و ابراهیم یزدی از تعزیه گردانان معرکه بود، کنفدراسیون هیچ افشاگری از دکتر ابراهیم یزدی نکرد و در واقع آن دوست کنفدراسیونی در آن تاریخ مورد لعن و نفرین همکاران قدیم خودش در کنفدراسیون قرار داشت که از هیچ بدگویی درباره اش فروگذار نکردند در حالیکه بیشترین سواد را در مورد مغلطه های دکتر ابراهیم یزدی، همان دوست درگذشته با تسلط کامل بر متون اسلامی داشت!
http://www.ghandchi.com/4417-majles-khaarej.htm
مطالب مرتبط: