تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
انقلاب یا اصلاحات؛ و یا انقلابِ اصلاحطلبان!؟
علی صدارت
اصلاحطلبی ِ اصلاحطلبان، اصلاً از همان ابتدا، برای زندانی کردن خود و دیگران و ملت، در زندانهای بد و بدتر شروع شد.
مبحث امروز ایران، اصلاح طلبی و اصلاحطلبان است که رژیم دست به دامان آنها شده است! ولی اصلاح طلبان، هیچوقت نگفتهاند این اصلاحاتی که آنها طلب میکنند چیست! نمیتوانستند، و هنوز هم نمیتوانند هم بگویند، چون وقتی روی به قدرت داشته باشی، غیرممکن است بتوانی شفاف باشی! نه فقط برای مردم، بلکه خودت هم نمی دانی چه اصلاحاتی را میخواهی و یا اصلا میتوانی انجام بدهی!
ولی اصلا در یک رژیم استبدادی، اصلاحات ناشدنی است، و هر چه آن رژیم مستبدتر، اصلاحات غیرممکنتر! و در عین حال هر چه عمر رژیم استبدادی بیشتر میشود، نیاز به اصلاحات، ابعاد کیفی و کمی بیشتری پیدا میکند!
طلب اصلاحات، یعنی ایجاد یک تغییر و تحولاتی. ببینیم هر نوع از انواع تغییر و تحولات، یعنی برون رفت از وضعیت فعلی، چه وضعیتی را ممکن است فراهم سازد؟
۱- وضعیتی بهتر از خود: بدیل مردمسالار و غیراستبدادی؟ این به معنای براندازی است. درد قدرت، درد رژیم ولایت مطلفه، دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد!
۲- وضعیتی مشابه خود: قدرت و رژیم استبدادی و دیکتاتوری، برای بقای خود نیاز به گرفتن قدرت از بقیه و حذف رقیبان دارد، و چگونه میتواند قدرت را تقسیم کند و برای خودش رقیب درست کند؟ حالا اگر هم بتواند این بدیل مشابه خود را درست کند، آیا اصولا این میتواند مطلوب باشد؟ جواب البته منفی است. رژیم مشابه رژیم ولایت مطلقه، نه مطلوب است و نه ممکن!
۳- وضعیتی بدتر از خود: در هر استبدادی، به علت نداشتن پایگاه مردمی، رژیم مجبور است با بحران سازیهای ریز و درشت، در درون کشور، و در منطقه و در دنیا، بیثباتی سازیهای گوناگون را شروع و مدیریت کند. تلاش ژنرالهای جنگ روانی در اتاق فکرهای روایتساز و روایتپرداز، ترساندن و مضطرب و افسرده کردن مردم است (درست همان کاری که بازجوها و شکنجهگران با زندانیان سیاسی میکنند). در نتیجه این ترس و اضطراب و افسردگی است که یک فرد، و یا یک جامعه، منفعل شده، و به شکل مومی در دست رژیم در میآید. در این حالت احساسی- روانی- روحی است که افراد، با ترسیدن و ترساندن، خود و دیگران را، به دست خود در زندان بد و بدتر، و باز هم بدتر و بدتر و بدتر…، زندانی میکنند!
ماهیت این رژیم ولایت مطلقه را محمود نبویان اینگونه بیان کرد. وی خواستار اعدام کسانی شده بود که به اصل ولایت مطلقه فقیه اعتقادی ندارند. ایشان معتقد است که می توان به روش های دیگری چون خوردن مرتدان هم متوسل شد، و گفت: «…آدمخواری اگر در راه ولایت باشد در حکم هفتاد سال عبادت است. اسلام احکام آدمخواری را معلوم کرده!..» نمیتوانم تصور کنم اصلاح اینگونه تفکرات اصلا چگونه امکان پذیر است؟ از اصلاح طلبان پرسیدنی است که برای انجام اصلاحات در چنین نظری، اگر بجای اینکه همهء ایرانیانی که به اصل ولایت مطلقه فقیه اعتقادی ندارند را اعدام کنیم و بخوریم، اگر فقط نصف آن تعداد ایرانیان را بخوریم، به هدف اصلاحطلبی دستیافتهایم؟! و یا اینکه بپذیریم با تلاش برای اصلاح و حفظ این نظام، حداقل از سال ۱۳۷۶، عمر فضایی که این تفکرات وحشیانه را می پرورد را طولانیتر کردهایم؟!
❊
– تجربهء ناممکن بودن اصلاحطلبی در رژیم ولایت مطلقه پهلوی را شاهد بودیم.
– گورباچف با دو دکترین پرسترویکا (اصلاحات اقتصادی) و گلاسنوست (فضای باز سیاسی) در اواخر دههء هشتاد و اوایل دهه نود میلادی، تلاش کرد رژیم ولایت مطلقهء حزب کمونیست اصلاحاتی را انجام دهد، که در نتیجه آن، نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان!
– تجربهء اصلاحطلبی را در حکومت موقت کسی که به انقلاب باور نداشت را شاهد بودیم (و آزادی را در مقابل استقلال، و یا لااقل جدا از استقلال میدانست، و برای آزادی، اولویت تصور میکرد) که به بازسازی ساختار استبداد انجامید. از مردمی که منقلب شده بودند، از جوانان انقلابی، خواسته شد که به خانههایشان بروند تا آنها بتوانند سیاستهای «گام به گام» خود را اجرا کنند. ما با سیاستهای گام به گام انقلابی (به معنی نفی قدرت، و ایجاب ملت) مخالفتی نداشتیم و نداریم، ولی اینکار را نمیتوان با فرستادن مردم به خانههایشان انجام داد. مسابقه، مسلما دوی ۱۰۰ متر نیست، دوی ماراتون هم نیست، باید حقیقت را دریابیم که تلاش برای برپایی، و پویایی، و پیشبرد مردمسالاری، یک دوندگی همیشگی است! و به محض اینکه از حرکت بایستی و منفعل شوی، قدرتها جای خالی تو را برای ساختن سرنوشت تو، پر خواهند کرد.
در هر رژیمی که دیکتاتور، راه را بر هر گونه اصلاحات میبندد، مردم منقلب میشوند، مردم انقلابی میشوند، انقلاب میکنند! چرا که این بستن راهِ اصلاحات توسط دیکتاتور، نمیتواند همراه خشونتهای روزافزون نباشد.
انقلاب معلول خشونت است و نه علت خشونت. انقلاب به معنی خشونت نیست، به معنی پایان تحمل خشونتها و پایان انفعال مردم است.
❊
اصلاحطلبان مردم را سرزنش میکنند که چرا به خامنهای می گویند بالای چشمت ابرو است.
در موقع نوشیدن جام زهر خمینی، بعضی از سرکردگان رژیم گفتند که ’ملت به دولت خیانت کرد!‘
محمد خاتمی، برای کشاندن مردم به حوزههای «رایگیری» در «انتخابات» برای «مجلس شورا» در اسفند ۱۳۹۸، گفت: «اصلاح طلبان و مردم ناراضی، فداکاری کنند و در انتخابات شرکت کنند!» همین ایشان در زمان ریاست جمهوری، ضمن اینکه خود را «تدارکاتچی» خواند، واضح و روشن ما مردم را لایق مردمسالاری ندانست و گفت: «…مردمسالاری با کدام مردم…»
رسول منتجبنیا گفت: «…رهبری اجازه دادند نامهها و مکاتباتی بنویسیم و همین که ایشان نامههای ما را بخوانند، اگر هم جوابی دریافت نشود، کافی است و این یک امتیازی برای مجموعهء اصلاح طلب است…»
این روزها هم در اصلاح طلبی، بر همان پاشنه میچرخد. بنا بر نشریه اعتدال، محمدعلی ابطحی، رئیـس دفتر رئیسجمهور در دولت اصلاحات و عضو مجمع روحانیون مبارز از مکاتبه سید محمد خاتمی با «رهبر معظم انقلاب!» خبر داده و نوشــته است: «در اعتراضات اخیر، به رغم مکاتبهء آقای خاتمی با رهبری و ملاقات اصلاح طلبان با مسئولان عالیرتبه برای جلوگیری از خشونت و اصلاح امور، نشانهای از اینکه خواستهها مورد توجه حاکمیت قرار گرفته باشد نیست».
نشریهء صبح صادق، منتسب به سپاه پاسداران، نوشته: «…نظرات همیشگی اصلاح خواهانهء آقای خاتمی مورد قبول حاکمیت قرار نگرفته است».
ابطحی گفته: «میدانم خیلیها این ایام از اصلاح ناامید شدهاند و از آن گذر کردهاند، راهکاری غیربراندازی و تغییر رژیم ارایه نمیکنند. اما صادقانه خوب است روشن باشد که خاتمی، فرصت طلبانه نمیتواند از هویت خـودش فاصله بگیرد».
❊
ولی بهنظرم هنوز دیر نشده است، و خاتمی، واقع بینانه و خیرخواهانه، و ایران دوستانه، و اسلام دوستانه میتواند از هویت خـودش فاصله بگیرد.
به شما و به همهء اصلاحطلبان، صمیمانه و دوستانه و خاشعانه عرض میکنم که وقت آن است جبران مافات نمایید و خطای حفظ این «نظام» را تا دیر نشده جبران کنید! این رژیم رفتنی، و ایران و ایرانی ماندنی است! فرصت زیادی برایتان باقی نمانده است و بعد از سقوط فیزیکی این رژیم، همین مقدار اثرگذاری شما هم از بین خواهد رفت!
وطن ما در حال طی کردن دوران خطیری بوده است، که حالا جوانان ایرانی بهپا خاستهاند و کمر به نجات وطن از ورطهء سقوط بستهاند. وقت آن رسیده که شما هموطنان هم تا دیرتر نشده، به خود آیید و از ادامهء این همه کشتار و تجاوز و فساد جلوگیری کنید. یک فرصت طلایی برای شما فراهم شده است که شما هم منقلب شوید، و پشت به قدرت، و روی به ملت داشته باشید. واقعیت را بپذیرید، بفهمید که این مردم لایق مردمسالاری هستند! این واقعیت را دریابید و تا دیر نشده دین خود را به ایران و ایرانیان ادا کنید!
۸ آذر ۱۴۰۱