تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

8 اسفند ماه 1401 - 27 ماه فوریه 2023

لحظه‌ء انقلابی ایران

به مثابه بزرگترین چالش چپ انترسیونالیست

شجاع آذری

مترجم: م. کوهیار

پیشگفتار (برگرفته از سایت یانیس واروفاکیس): شجاع آذری هنرمند تجسمی و فیلم‌سازی‌ست ساکن نیویورک، که با شیرین نشاط همکاری دارد، شریک همه‌ء عمر و رفیق‌اش در زمینه‌ء پروژه‌های هنری پرمایه و اساسی. آخرین پروژه‌شان «سرزمین رؤیاها» است؛ فیلم تازه‌ء شگفتی که در آمریکا می‌گذرد ولی چه بسیارند کسانی که از آن معنای آن چیزی سرشار دریافت می کنند که شجاع در یادداشت زیر، به‌عنوان انقلاب نوین ایران ‌توصیف‌اش می‌کند. در ادامه‌ی این توضیح که چگونه تحولات اساسی ایران از دهه‌ی ۵۰ میلادی به این سو در صدر مسائل جهانی بوده‌ست، و خاصه از ۱۹۷۹، شجاع با ربط و مناسبت‌ترین و خطیرترین پرسش را طرح می‌کند: آیا چپ بین‌المللی دیگربار با خیانت به ایرانیان در حق خود خیانت خواهد کرد.

انقلاب ۱۳۵۷ در ایران همزمان بود با پدید آمدن نظم نئولیبرال و سرمایه‌‌داری مالی در جهان. انقلاب امروز همزمان است با عمیق‌ترین و اساسی‌ترین بحران سرمایه‌داری مالی از دهه ۱۹۲۰.

هنگامی که انقلاب ۱۳۵۷ وارد مراحل پایانی خود شد و سرنگونی رژیم شاه غیرقابل اجتناب می‌نمود، غرب و ایالات متحده که در اوج جنگ سرد بودند و با ارتجاعی‌ترین گروه‌های درون انقلاب، مشخصا بنیادگرایان اسلامی به رهبری خمینی، همسو شدند. همزمان روشنفکران و گروه‌های چپ، جلوداران انقلاب که زیر پرچم مبارزات ضد امپریالیستی شوروی و مائوئیستی حرکت می‌کردند، مواضع ضد امپریالیستی خمینی را در راستای اهداف خود و گامی ضروری در جهت موفقیت انقلاب یافتند.

تولد حکومت اسلامی شیعی با آرزوی گمراهانه‌اش در احیای تمدن اسلامی از یکسو همراه شد با یک رتوریک (rhetoric) ضد‌ امپریالیستی و از سوی دیگر با سرکوب چپ و تضاد آن با نظام دینی. ده سال بعد اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و نظام نئولیبرال جشن پیروزی‌ گرفت برای «پایان تاریخ» در سایه‌ء رشد سریع و استیلای سرمایه‌ء مالی. در میان توده‌های سرخورده و مستضعف جهان اسلام، رتوریک اسلام‌گرایانه‌ء رژیم ایران منبعی بود کمیاب برای امید به رهایی. این امر به نوبه‌ء خود توسعه‌ء متخاصمانه‌ء اسلام‌گرایان در منطقه را شدیدتر کرد و به آن مشروعیت بخشید و منجر به رویارویی شیعه و سنی و همچنین پدیداری داعش شد. دیری نپایید که حکومت اسلامی در تمامی جبهه‌ها با جنگ مواجه شد.

ضروری است درک کنیم که حکومت اسلامی سیستمی است زاییده‌ء بحران و استمرار آن در گروی بحران‌زایی. حکومت اسلامی به خاطر ذات تاریخ‌پریش یا آناکرونیستیک‌اش (anachronistic) همواره در حال نوسان بین تضادهای حل‌ناشدنی درونی و بیرونی خود است. حقیقت این است که با وجود غیرمنطقی بودن، بازماندگی، و وابستگی حکومت اسلامی به طبقه‌ء رانتیِ در حال رشد، توسعه‌ء ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷ طبق مدل نئولیبرال انباشت سرمایه بوده است. رقابت بین گروه‌های به اصطلاح اصلاح‌طلب و اصولگرا کشمکشی بوده بر سر شیوه و راه ادغام شدن در سیستم جهانی.

پروسه‌ء خصوصی‌ سازی در ایران از دهه‌ء نود میلادی تمام و کمال ادامه داشته است. گروه‌های اصلاح‌طلب تنها راه‌حل بحران را ادغام در بازارهای جهانی (مشخصا اروپا و ایالات متحده) می‌بینند، در حالی‌ که ائتلاف محافظه‌کاران، تحت تسلط نظامیان (سپاه پاسداران و بسیج) می‌خواهد به بازارهای منطقه نفوذ کرده، همگام با تغییرات ژئوپولیتیک در سطح جهانی، با چین و روسیه متحد شود. نتیجه‌ء نهایی مقررات ‌زدایی در بخش اقتصاد و حذف یارانه‌های دولتی بوده که موجب واکنشی اجتناب‌ناپذیر از مردم برای عدالت اجتماعی شده است.

انباشت ثروت و سرمایه تحت کنترل مافیای نهادهای به اصطلاح خصوصی ‌سازی شده با تبانی دولت و نیروهای نظامی منجر به استثمار و فقر شدید، کار کودکان و کار اجباری، و ویرانی محیط زیست در ایران شده است. بنابراین برای چپ‌گرایان غربی مهم است که بفهمند چگونه انباشت سرمایه به مدل نئولیبرالی، حتا به شیوه‌ء هیبریدی و منحصربه‌فردِ ایرانی آن، در قلب نبرد طبقاتی و تنش‌های جاری در ایران قرار دارد. چپ‌گرایان در سراسر جهان نباید بواسطه‌ء مواضع گمراه‌ کنندهء ضدامپریالیستی و ضدآمریکایی رژیم فاسد ایران آن را متحد خود فرض کنند.

با نگاهی به تکامل تنش‌های درونی رژیم مشخص می‌شود که در سال ۲۰۲۱ سپاه قدرت خود را استحکام بخشید و در نتیجه گروه‌های محافظه‌کار تومار آن اصلاح‌طلبانی را پیچیدند که تا آن زمان نقشی کلیدی داشتند در امید واهی بخشیدن به مردم و مشروعیتی هرچند محدود به رژیم. بحران سیستماتیک غرب از ۲۰۰۸ تا به امروز، و عمیق‌ترشدن آن در دوران همه‌گیری کرونا، و هم‌اکنون جنگ اوکراین به حاکمان اسلامی این جسارت را داد که اتحاد خود با چین و روسیه را با امید به دورزدن بحران‌های داخلی تقویت کند. آنچه حاکمان جمهوری اسلامی نمی‌توانند درک کنند این است که طبیعت فراگیر بحران سیستماتیک نئولیبرال که چین بخش جدایی‌ناپذیرِ آن است، نقشی به‌غایت مهم در ادامه‌ی بحران جنگ اوکراین دارد. درنتیجه‌ی این اتحاد شوم و استحکام قدرت، ایران اکنون در آستانه‌ی انقلابی جدید ایستاده است.

قیام جاری در ایران، با رهبری زنان و جوانان در راس جنبش، اکنون وارد ماه دوم خود شده است. آنچه این قیام را با نمونه‌های دیگر در چهار دهه‌ی گذشته متمایز می‌کند نه تنها رهبری، بلکه جنس رادیکال آن است. درحالی‌که اعتراضات گذشته بیش‌تر منطقه‌ای (local) و معطوف به مشکلات اقتصادی، قومیتی، و فرهنگی گروه‌های متفاوت بوده، اهمیت این حرکت در اتحادآفرینی و هدف آن برای سرنگونی رژیم است. همه‌ی قرائن به شتابی روبه‌رشد اشاره می‌کنند در جهت انقلاب تمام‌عیار اجتماعی و سازمان‌دهی مجدد جامعه بر بنیان و نظمی جدید که می‌تواند برای جنوب جهانی و فرای آن الهام‌بخش باشد. ایران بر سر تقاطع تاریخی خاصی ایستاده با فرصتی برای استفاده از شرایط حاد بحران نئولیبرال و ترسیم مجدد نقشه‌ی ژئوپولتیک جهان. آیا چپ جهانی می‌تواند از این فرصت استفاده کند تا پوسته‌ی کهنه و مستعمل خود را دور بیاندازد و روایتی نوین تخیل کند الهام‌بخش جوانان ایران که پیش‌تازان این حرکتند؟ آیا یک «اکنون دیگر» [اشاره به کتاب Another Now نوشته‌ی یانیس واروفاکیس] مطرح است؟

بگذارید نگاهی دقیق‌تر بیاندازیم به آناتومی این فرصت تاریخی. از قضا، ماهیت تاریخ‌پریش و ارتجاعی جمهوری‌اسلامی به آن استقلالی نسبی‌ای از سرمایه‌ی مالی می‌دهد که تقریبا تمامی ملت‌ها و نهادهای جهان را تحت نفوذ و انقیاد افسونگر مدیران وال‌استریت درآورده است. با این وجود، همانطور که قبلاً توضیح دادم، این بدان معنا نیست که ایران از انباشت سرمایه به سبک نئولیبرالی، مطابق با پارادایم جهانی که تضاد طبقاتی و تخریب محیط زیست را تشدید می‌کند، مصون است. در چهار دهه‌ی گذشته، جمهوری اسلامی ضمن به‌کارگیری سازمان‌های فاشیستی خود که از گروه‌های شبه‌نظامی لومپن و سپاه بهره می‌گیرند، تمامی اپوزیسیون را درهم شکسته و سازمان‌های مدنی و کارگری را تضعیف کرده است. فراموش نکنیم که موفقیت اسلام‌گرایان در تصاحب انقلاب ۱۳۵۷ عمدتاً به دلیل توانایی آن‌ها در غلبه بر مخالفان بود با وحشی‌گری و ترس‌افکنی به‌واسطه بسیج توده‌ای به سبک فاشیستی و با تعصب مذهبی. با وجود از دست دادن توده‌ها، رژیم توانست باندهای ترور خود را در هزارتوی نیروهای نامحسوسی نهادینه کند که از مراکز فرماندهی متعددی هدایت می‌شوند.

فقدان اپوزیسیون، احزاب سیاسی، و سازمان‌های کارگری و مدنی منسجم ممکن است مسیر انقلاب را پرهزینه و دشوار کند. با وجود این، فرصتی برای روایتی نوین و اشکال بدیعی از سازماندهی جامعه مدنی فراهم می‌شود. با توجه به تجربیات ما در جنبش اشغال وال‌استریت، بهار عربی، و جنبش‌های جاری در آمریکای لاتین و جاهای دیگر، چپ نه تنها باید ماهیت و واقعیت این جنبش‌های معاصر را تصدیق کند، بلکه باید آن را در رابطه با با پارادایم درحال تغییر و لزوم تصور آینده‌ی جامعه‌ی بشری در کلیت خود بازشناسد. در صورت موفقیت، این حرکت‌های نسبتا شکل‌نیافته به رهبری جوانان می‌توانند در نهایت به یک انقلاب اجتماعی تمام‌عیار منتهی شوند و ایران را به معنای واقعی به آزمایشگاهی برای تخیل آینده تبدیل کنند.

حرکت انقلابی جاری در ایران فاقد یکپارچگی عمودی و رهبری کلاسیک است. با این حال، با گذشت یک ماه، میزان بالایی از سازماندهی و حضور چندین مرکز رهبری قابل مشاهده است. انقلابیون در ایران به تجربه آموخته‌اند که تنها راه مبارزه با عملیات فاشیستی رژیم، جنگی فرسایشی است. گروه‌های جوانان در مکان‌های مختلف در شهرها و سراسر کشور اغلب شب‌ها تجمع می‌کنند، کنترل خیابان‌ها را به دست می‌گیرند، و در بسیاری از موارد پلیس را به نبرد می‌کشانند. تقریباً همه‌ی دانشگاه‌های کشور به صحنه‌ی تظاهرات روزانه‌ای تبدیل شده‌اند که به سرعت در حال سرایت به دبیرستان‌هاست. ناامید و ناتوان از سرکوب این نبرد نامتقارن، رژیم به طور فزاینده‌ای وحشیانه‌تر عمل کرده و به ضرب و شتم، ربودن، و آتش گشودن به روی کودکان روی آورده است. علی‌رغم سرکوب روزنامه‌ها و بلاگرها و قطع اینترنت، اخبار، تصاویر و ویدئوها به‌سرعت و با گستردگی پخش می‌شود و مردم را در خشم خود علیه رژیم متحد می‌کند و درنتیجه پایگاه مذهبی آن را درهم می‌شکند. در همبستگی با جوانان، کارگران در بسیاری از صنایع دست به اعتصاب زده‌اند، اگرچه با کم‌بود اتحادیه‌ها و صندوق‌های اعتصاب، این امر می‌تواند چالش‌برانگیز باشد مگرکه از طریق همبستگی بین‌المللی دور زده شود.

فقدان اپوزیسیون، احزاب سیاسی، و سازمان‌های کارگری و مدنی منسجم ممکن است مسیر انقلاب را پرهزینه و دشوار کند. با وجود این، فرصتی برای روایتی نوین و اشکال بدیعی از سازماندهی جامعه مدنی فراهم می‌شود. با توجه به تجربیات ما در جنبش اشغال وال‌استریت، بهار عربی، و جنبش‌های جاری در آمریکای لاتین و جاهای دیگر، چپ نه تنها باید ماهیت و واقعیت این جنبش‌های معاصر را تصدیق کند، بلکه باید آن را در رابطه با با پارادایم درحال تغییر و لزوم تصور آینده‌ی جامعه‌ی بشری در کلیت خود بازشناسد.

قتل مهسا امینی ۲۲ ساله آتش ناآرامی‌های کنونی را برانگیخت. علاوه بر بیدارکردن جوانان، قتل مهسا نماد مهمی شد که به ایجاد حس وحدت در سراسر ایران کمک کرد. امینی یک زن جوان و در عین حال از اهل سنت بود. رژیم علاوه بر سرکوب زنان، کردها، سنی‌ها، و تمامی اقلیت‌های ملی در ایران را به طرز وحشیانه‌ای سرکوب کرده است. ماشین تبلیغاتی حکومت با هراس‌افکنی از بابت تجزیه‌ی کشور توانسته بود رضایتی خاموش را در اکثریت مردم به وجود آورد. همدردی به‌وجودآمده در پی قتل وحشیانه‌ی این زن جوان در سفرش به تهران، پایتخت، شکاف قومی را یک‌باره به هم آورد. شعار کردی «زن زندگی آزادی» بلافاصله به عنوان شعار اصلی انقلاب برگرفته شد.

شگفت‌انگیزترش این که چگونه قتل مهسا امینی و شعار «زن، آزادی، زندگی» چگونه جهان را تحت‌تاثیر قرار داد. هشتگ #MahsaAmini و شعار همراهش با عبور از ۲۰۰ میلیون ریتوئیت در کمتر از دو هفته، تمامی رکوردهای توییتر را شکست. سلبریتی‌ها، سیاستمداران، قهرمانان ورزشی، دولتمردان و مردم عادی از هر طبقه‌ی اجتماعی و صنفی حمایت خود را در سطح بین‌المللی به‌سوی ایران سرازیر کردند. اخبار کشتار و وحشی‌گری از سوی جمهوری اسلامی سال‌هاست می‌رسد، تا جایی که جهان را بی‌تفاوت کرده است – و بدون اینکه ترقی‌خواهان در غرب متوجه این امر باشند؟ چه چیزی این مورد خاص را این‌همه طنین‌انداز کرد؟

با ظهور جنبش‌های راست‌گرای نئوفاشیستی در آمریکا و اروپا، حملات سازمان‌یافته به حقوق زنان و اقلیت‌ها، افزایش نظارت‌های دولتی، و محدودکردن آزادی‌ها، تعجبی ندارد که وضعیت اسفبار جوانان ایرانی این‌چنین در گوشه‌ و کنار جهان طنین‌انداز شود. «زن، زندگی، آزادی» را می‌توان به‌عنوان شعاری فراگیر در نظر گرفت که خواسته‌های طبقه کارگر را دربرمی‌گیرد بدون آنکه به کلیشه‌هایی قدیمی عقب‌نشینی کند که نه واقعیت‌های مبارزه امروزی را بازتاب می‌دهند و نه تخیل را برای دورشدن از دام تفرقه‌انگیز سیاست هویت تحریک می‌کنند. آنچه از چپ غیر ابن‌الوقت (nonconformist) امروز باقی مانده یا در گذشته گیر کرده یا به محافل دانشگاهی کوچکی عقب نشسته که برای هویت و عدالت اجتماعی‌ای عاری از مبارزه‌ی طبقاتی می‌جنگد.

امروزه جوانان در ایران و جنوب جهانی به دلیلی واضح به نام اینترنت و شبکه‌های اجتماعی، بیش از هر نسلی با همتایانشان در اروپا، آمریکا، چین و روسیه چیزهایی را به اشتراک دارند. آن‌ها نه به‌عنوان شهروندان کشورهای متبوع خود بلکه به عنوان فردی از نژاد بشر، ترس از فاجعه‌ی محیط‌‌‌زیستی پیش‌رو را در اشتراک دارند. آن‌ها در بیزاری از آن پیرسالاری‌ای مشترک‌اند که بر این سیاره حکومت می‌کند و منابع و ثروت آن را تصاحب کرده است. آن‌ها برای خلاقیت و تجربه بیش‌تر ارزش قائلند تا مصرف. آن‌ها در مقیاسی کوچک، یک اقتصاد ارزشی مشترک ایجاد کرده‌اند.، روی‌آوردن آن‌ها به بیت کوین و ارز دیجیتال، شاید از بخت بد و سادگی، اشاره دارد به همبستگی بین‌المللی آن‌ها، ناامیدی آن‌ها از نظم نئولیبرال، و آگاهی و تضاد آن‌ها درپیش قدرت الیگارشی مالی در جهان.

ذکرش مهم است که کارگران در ایران زیر پرچم «زن، زندگی، آزادی» گرد آمده اعتصاب کرده‌اند و رهبری جوانان را تایید می‌کنند. این جوانان که جزئی از طبقه‌ی کارگر آینده‌اند، همبستگی بین‌المللی را قبلا تحقق بخشیده‌ و می‌بخشند. آن‌ها به‌درستی می‌دانند که الیگارش‌جماعت در تمام ملت‌ها در هماهنگی پول به جیب می‌زنند و متحد شده‌اند تا دنیا را به یک دولت پلیسی جهانی تبدیل کنند که درش توده‌های ناپایدار (precariat) و روزافزون در مرزهای او محبوس و تحت‌انقیاد، کنترل می‌شوند.

جنبش انقلابی کنونی در ایران هشداری است برای چپ. این جنبش فراخوانی است برای همبستگی بین‌المللی و فرصتی برای «اکنون دیگر»، درحالی‌که ایران برای امکان وقوع یک انقلاب اجتماعی جدید آماده می‌شود. الیگارش‌ها در غرب، هماهنگ با نمایندگان دولتی خود، چهل سال است به انتظار برای استفاده از بازار وسیع ایران نشسته‌اند، در حالی که چپ‌ها در کناره نظاره‌گرند. آیا چپ دوباره به آرمان‌های انقلابی مردم ایران خیانت خواهد کرد؟

https://www.radiozamaneh.com/739452/

بازگشت به خانه