تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
چرا مردان باید علیه مردسالاری شورش کنند؟
زهرا باقریشاد
از منظر جنسیت، خیزشهای اخیر در ایران واکنش به اقتدار و خشونت مردسالاری در سرکوب گستردهء نه فقط زنان بلکه مردان است. اگر تا پیش از این مردان در برابر تبعیض و ستم جنسیتی حکومت علیه زنان بیاعتنا بودند یا کمتر واکنش نشان میدادند، اکنون در همراهی و حمایت از جنبش زنان، به چالشگران اقتدار مردسالاری در نظام جمهوری اسلامی تبدیل شدهاند. اگر تا امروز بسیاری از مردان از امتیازاتی بهره میبردهاند که حکومت زنستیز برای آنها ایجاد کرده بود، حال کم و بیش دریافتهاند که مردسالاری معضل همه است نه فقط زنان. مردان نیز میتوانند از جمله قربانیان نظام مردسالاری باشند و توسط آن سرکوب شوند؛ چه در خیابان و چه در سایر عرصهها.
* * *
بیشترین خشونت را مردان مرتکب میشوند —گرچه همه مردان مرتکب خشونت نمیشوند. اما روی دیگر سکه این است که مردان بیشترین قربانیان خشونت در جهان هستند؛ از جمله بیشترین قربانیان جنگ، نزاعهای خیابانی و بینگروهی و حتی خودکشی! در بسیاری از کشورها از جمله انگلستان و سوئد، اگرچه اقدام به خودکشی در میان زنان بیشتر است اما بیشتر مردان هستند که با روشهای خشنتر به خودکشی دست میزنند و در نتیجه احتمال مرگ ناشی از خودکشی در میان آنها به مراتب بالاتر است. ختنه پسران و سربازی نیز از دیگر جلوههای خشونت علیه مردان است ضمن اینکه خشونت خانگی و آزار جنسی علیه مردان هم شایع است و در تحقیقات بسیاری به آن پرداخته شده است. حتی بیشترین سرکوبشدگان اغلب جنبشهای سیاسی و انقلابها مردان هستند. در اعتراضات اخیر در ایران هم که بسیاری آن را انقلابی زنانه مینامند علاوه بر زنان، مردان بسیاری نیز سرکوب شدهاند.
خشونت علیه مردان به معنای «خشونت زنان علیه مردان» نیست. اتفاقا خشونت علیه مردان هم در همان نظامهای سلطهای (همچون نظام مردسالاری و به ویژه در شکل خشن آن در جمهوری اسلامی ایران) ریشه دارد که به خشونت علیه زنان و افراد کوییر منجر میشود. بهعلاوه، در بررسی خشونت علیه مردان توجه به انواع مردانگی اهمیت زیادی دارد. مردان همگی به یک اندازه از نظام سلطه سود نمیبرند و آسیب نمیبینند بلکه عواملی همچون گرایش جنسی، طبقه اقتصادی و اجتماعی، معلولیت و سن میزان آسیبپذیری مردان را در برابر مردسالاری تعیین میکند.
بحث درباره «خشونت علیه مردان» با فمینیست بودن منافاتی ندارد. فمینیستها که در پرداختن به مسئله تجاوز جنسی پیشرو بودهاند، از مسئله تجاوز به مردان و آزار جنسی آنها نیز غلفت نکردهاند. اگر فمینیستها بر مسئله تجاوز به زنان و آزار جنسی آنها بیشتر تمرکز کردهاند به دلیل بالاتر بودن میزان تجاوز علیه زنان توسط مردان بوده است. بهعلاوه، صحبت از «خشونت علیه مردان» بحث خشونتهای جنسی و جنسیتی علیه زنان و افراد کوییر را کمرنگ نمیکند بلکه در امتداد آن قرار میگیرد. بل هوکس، نویسنده، فمینیست و کنشگر اجتماعی آمریکایی که در آثارش بر درهمتنیدگی نژاد، سرمایهداری و جنسیت تمرکز داشته و به بررسی قدرت این سه عامل در تولید و بازتولید ساختارهای سرکوبگر پرداخته است میگوید: «اگر مردان درباره فمینیسم بیشتر میدانستند از آن نمیترسیدند زیرا در فمینیسم امید رهایی خود از مردسالاری را مییافتند.»
به نظر میرسد امروز در ایران به یمن خیزش زنانهی اخیر، گروه بیشتری از مردان به این حقیقت پی بردهاند که گرچه مردسالاری به مردان امتیازات بسیار میدهد اما به همان نسبت هم برای گروه بزرگی از آنها خطرناک است.
کنترلگری؛ یکی از دستاوردهای مردسالاری برای مردان
اگر بیشترین قربانیان تصادفات مردها هستند، دلیل آن را باید در الگوهایی جستجو کرد که به مردان یاد داده «کنترلگر» و «ماجراجو» باشند و نه «مراقبتکننده» و «محتاط». اگر مردان بیشترین قربانیان خودکشی هستند دلیل آن را باید در کلیشههایی دید که به مردان یاد داده نباید به ضعفهای خود اعتراف کنند و احساسات خود را نشان دهند وگرنه دیگر به اندازه کافی «مرد» نیستند. اگر مردان بیشترین قربانیان نزاعهای خیابانی و درگیریهایی هستند که بین گروههای جنایی رخ میدهد، دلیل را باید در آموزههایی دنبال کرد که مردانگی را با رقابت و اثبات خود به یکدیگر تعریف کرده و به مردان یاد داده برای اثبات خودشان با همدیگر بجنگند! نقطه مقابل این آموزهها را میتوان، برای نمونه، در خیزش اخیر مردم ایران در برابر خشونت ویرانگر و مرگآفرین حکومت دید؛ جنبشی خشونتپرهیز و ایجابی که شعار «زن، زندگی، آزادی» موجزترین بیان آن است.
مایکل فلاد، استاد تحقیقات زنان و جنسیت، در مقاله «نظامبخشی اجتماعی و جنسی به زندگی مردان جوان» میگوید:
در چارچوب ایدئولوژیهای غالبِ فرهنگی، پسرها و مردان جوان میتوانند شیوه های اعمال قدرت، رقابت و نیاز به کنترل را به منظور مرد شدن تمرین کنند.
در گروههای همسالِ مردان لذت و خطر هر دو هست. این اجبار و رقابت همزمان برای اثبات مردانگی میتواند این گروهها را به جایی تبدیل کند که در آن فرد احساس تنهایی و عدم حمایت میکند و در میان گذاشتن نقاط ضعف و مشکلات جنسی خود با مردان دیگر را سخت مییابد. در این گروهها تلاشی دائمی برای ایجاد و حفظ تصویری از مردانگی قابل قبول در جریان است.[۱]
مردان از مردسالاری آسیبهای مختلفی میبینند. برای نمونه، نظام مردسالار به «هوش عاطفی» مردان صدمه میزند. از آنها میخواهد از نظر جسمی قوی و از نظر عاطفی بیحس باشند. عبارتهایی مثل «مرد که گریه نمیکنه» و «مگه زن هستی که گریه میکنی؟» از جمله کلیشههای مردسالاریاند که مانع ابراز احساسات مردان میشوند اما نه همهی احساسات. مردسالاری به مردان اجازه میدهد احساس خشم خود را تخلیه کنند زیرا این امر، مردانه و مقتدرانه تلقی میشود. تخلیه خشم طبعا افرادی را بیشتر مورد آسیب قرار میدهد که در موقعیت ضعیفتری نسبت به مردان قرار دارند (مانند زنان، کودکان و افراد کوییر) اما در سلسله مراتب مردانگی، خشم به خود مردان هم آسیب میزند.
مردسالاری تعیین میکند که مردان چه شغلهایی باید داشته باشند و چه شغلهایی برای آنها «عار» است! برای مثال معلمی یا پرستاری یا مربی مهدکودک بودن بیشتر شغلی زنانه در نظر گرفته میشود زیرا به آنها این امکان را میدهد که در حین مدیریت کارهای خانه، کارهای اداری خود را انجام دهند اما این شغلها چندان برای مردان توصیه نمیشوند. در مقابل، مردان هرچه بیشتر تشویق میشوند که به ارتش بپیوندند و در شغلهایی جای بگیرند که به جای تقویت روحیه «مراقبت کردن»، آنها را هرچه بیشتر به سوی «کنترلگری» سوق دهد.
در دوران کودکی و نوجوانی، پسرها از طریق نمایش مهارتهای خود در خصوصیات و رفتارهای کلیشهای مردانه مثل خشن و سلطهگر بودن در روابط، تواناییهای فیزیکی و ورزشی، میزان محبوبیت بین دخترها و فاتح شدن در جلب توجه آنها و شوخی و شلوغ بازی، برای خود بین مردان جایگاه کسب میکنند. زندگی پسرها در مدرسه دربرگیرندەی نظارهگری دائمی آنها بر خودشان و دیگران است؛ نوعی کنترل دائمی جنسیتی و جنسی. به این ترتیب، اقتدارگرایی و سلطهطلبی چه در خانه و چه در اجتماع به نمادی از مردسالاری بدل میشود.
سلسلهمراتب مردانگی و قربانیانش
خشونتهایی که نظام مردسالاری بر برخی از مردان حاکم میکند گستردهاند اما مردانی که موقعیتهای آسیبپذیرتر دارند بیشتر ممکن است قربانی این خشونتها شوند. مردسالاری به همجنسگراهراسی و ترنسفوبیا اعتبار میبخشد و گرایش متفاوت جنسی داشتن مردان را تهدیدی برای مردانگی میداند. بقای نظام مردسالار بر تداوم تولیدمثل و خانواده پدرسالار دگرجنسگرا استوار است. از این رو افرادی که هنجار رابطه پدرسالار (زن – مرد) را خدشهدار کنند از سوی نظام مردسالار در معرض تهدید و تحقیر و خشونت قرار میگیرند. همین مسئله خشونت علیه مردان کوییر را در مقایسه با مردان دگرجنسگرا افزایش میدهد. به ویژه افراد ترنس بسیار با اثرات منفی مردسالاری و از جمله خشونت روبرو میشوند.
همچنین مردان غیرسفید و مردانی که به گروههای اتنیکی و نژادی تحت ستم تعلق دارند بیشتر از سایر مردان با تبعیض مواجه میشوند. این مردان، به عنوان مردان «مسئلهدار، عقبمانده، مظهر پدرسالاری، سنتی و تهدیدی برای جامعه» برچسب میخورند تا مردانگی اقتدارگرا/هژمونیک از اتهام مردسالاری و زنستیزی رها شود. این موقعیت تبعیضآمیز احتمال بروز خشونت علیه آنها را افزایش میدهد. به عبارت دیگر، در سلسلهمراتب مردانگی، این مردان بیشتر مورد تحقیر و خشونت قرار میگیرند و احتمال طرد شدن آنها بیشتر است زیرا از شأن و اعتبار اجتماعی پایینتری برخوردارند.
مردانی هم که از نظر اقتصادی در طبقه «فرودست» قرار دارند از گروههایی هستند که در جوامع مردسالار ممکن است با خشونت و ستم مواجه شوند. آرمانهای مردسالارانه حکم میکند که مردان باید «نانآور» یا تأمینکننده باشند. این امر میتواند مردان فقیر را با تبعیض و شرم درونی بیشتری مواجه کند و نیز همچون مردان متعلق به گروههای اتنیکی تحت ستم، برچسب مرد «مسئلهدار، خلافکار و تهدیدی برای جامعه» بر آنها بخورد.
مردان دارای معلولیت هم در سلسلهمراتب مردانگی، کمتر «مردانه» دیده میشوند و در نتیجه تبعیض و احتمال خشونت علیه آنها در جوامع مردسالار افزایش پیدا میکند.
مردان با تولید و بازتولید مردسالاری قفسی آفریدهاند که خودشان نیز زندانی آن شدهاند، از زندگیای در شأن انسان بازماندهاند و مردانگی را با خشونت و اقتدارگرایی درهم آمیختهاند. برای تغییر این وضعیت نیازمند شکلگیری «مردانگی آلترناتیو» و گسترش این باور هستیم که مردان باید راه رهایی خود از مردسالاری را با تقویت ارزشهای فمینیستی پیدا کنند. تجربه «انقلاب زنانه» ایران مسیر تغییر الگوهای مردانگی را از طریق همراهی مردان با جنبش زنان همواره کرده و نشانگر این واقعیت است که به چالش کشیدن سلطه مردسالاری در گروی افزایش قدرت زنان است.
۱۶ مهر ۱۴۰۱ - ۸ اکتبر ۲۰۲۲
___________________________
[1] Flood, Michael (2002) Pathways to Manhood: The social and sexual ordering of young men’s lives. Health Education Australia, 2(2), pp. 24-30.
برگرفته از سایت «رسانهء پارسی»