تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
مسموم کردن دانشآموزان:
تبدیل هراس حکومتی به هراس اجتماعی؟
کاظم علمداری
حکومت در هراس قیام مردم است. آیتالله جوادی آملی گفته است “مسئولان بیعرضه، اگر ملت قیام کنند ما راه فرار نداریم.” زمانی که بحرانهای چندلایه و مستمر رخ دهد، حکومت، مانند شوروی، میتواند از دورن هم بپاشد و تمام متحدان وابستهاش را هم در بحران غرق کند. این هراس سبب شده که “خواص” حاضر نشوند از سیاست سرکوب خامنهای پشتیبانی کنند. دستگاه امنیتی میکوشد این هراس را به جامعه منتقل، و یا حداقل هراس برابر ایجاد کند.
هراس اجتماعی یا “سوشیال پنیک” نگرانی جمعی و مُسری است که میتواند توجه انسان را از مشکلات دیگر زندگیاش، حداقل برای مدتی، به سوی عامل ترس و نگرانی بلافصلاش سوق دهد. مسمومسازی زنجیرهای در مدارس مختلف دختران در حدی که کشنده نباشد و فقط به ترس دامن بزند به احتمال زیاد تاکتیک جدید دستگاه امنیتی رژیم است. اگر میزان سم کشنده باشد هراس اجتماعی میتواند به خشم و خشونت غیرقابل کنترل بدل شود و بحران درون رژیم را چندین برابر بالا ببرد. بنابراین میزان صدمه بسیار حساب شده است. در حدی که فقط هراس و نگرانی ایجاد کند. اعمال این جنایت علیه کودکان توسط کسانی ممکن است که به شبکۀ گسترده مدارس دسترسی داشته باشند و از امکانات ساخت سم و گاز محاسبه شده و شیوه اجرای آن برخوردار باشند. چنین امکاناتی در اختیار کیست؟
تمسک رژیم ایران در ایجاد ترس اجتماعی بسیار پر سابقه است. این یکی از شیوههای خنثیسازی نارضایتیها و اعتراضات مردم بوده است. مواردی از آن بارها اتفاق افتاده است. آخرین مورد آن صحنهسازی حمله به اصطلاح داعش به مسجد شاهچراغ در شیراز در اوج جنبش زن، زندگی، آزادی بود. آنها با این برنامهریزی دو هدف را دنبال میکردند. نخست به کارگیری دسیسهای که سالها روی آن سرمایهگذاری کردهاند، یعنی ایجاد نگرانی در مردم از حمله داعش. دوم سرکوب جنبش اجتماعی به بهانه مقابله با خطر حمله داعش. اما این داستان پا نگرفت. زیرا صحنهسازیها آنقدر مصنوعی بود که نتوانستند مردم را بفریبند. از طرف دیگر مردم دست رژیم را خواندهاند. در نتیجه آنها طرح را کش ندادند و بایگانی کردند. دستگاه امنیتی امروز احتمالا به توطئه دیگری متوسل شده است. به جای ایجاد ترس در صحنهسازی شدید و خونین در یک زمان و مکان، به حمله گسترده اما کمخطر به مکانها و در زمانهای مختلف روی آورده است. هدف دانشآموزاناند که نگرانی را در تمام خانوادهها و جامعه گسترش میدهد. این شیوه ترور را از طالبان آموختهاند. به ویژه آنکه رژیم به شدت در پی انتقامگیری از دانش آموزان دختر برای نقشی مهمی است که آنها در جنبش اخیر ایفا کردهاند.
موارد دیگری که رژیم از این تاکتیک برای ایجاد ترس و توجیه سرکوب استفاده کرده است از جمله حمله به اصطلاح داعش به ساختمان مجلس، که ادعا کرده بودند هفت تروریست مسلسل بهدست وارد ساختمان شدهاند اما بدون آنکه به نمایندهای و یا کارکنان مجلس صدمهای وارد شود، هفت تروریست مجهز به مسلسل کشته شدند. یا سناریوی حمله تروریستها به قبر خمینی، و یا سناریو کشتار تعدادی از طلبل و شیپورچی بخت برگشته در رژه خیابانی شهر اهواز. در این سناریو در حالی که به مقامات نظامی و مذهبی که در جایگاه نشسته بودند و در تیررس بودند صدمهای وارد نشد. تروریستها به جای امام جمعه و فرماندهان سپاه نشسته در جایگاه، طبل و شیپورچیها را به مسلسل بستند. عجب تروریستهای احمقی!
داستان مسمومیت دانشآموزان در دهها مدرسه هم از همان نوع طرحها است. با این کار میخواهند توجه مردم را از مشکلات عدیدهای که گریبانشان را گرفته، و همچنین شکست خود در مذاکرات اتمی منحرف کنند. آیا ممکن است این ترفند به ضد خود بدل شود و موجب بالا گرفتن اعتراضات مردم گردد؟ بهرغم محاسبات رژیم در پی انباشت فشارها بر مردم میتواند اینگونه شود.
همگان واقفاند یکی از تهدیدهای اصلی جمهوری اسلامی برای مقابله با اعتراضات مردم این بوده که اگر اعتراض بکنید جامعه سوریهای میشود. با این ترفند و ایجاد ترس مانع از اعتراض مردم برای جنایات خود در سوریه شدند. اصلاحطلبان حکومتی به خاطر سهمی که در حفظ نظام داشته و دارند بر آتش این داستان ساختگی و ایجاد ترس اجتماعی مدام دمیدهاند.
برای پی بردن به بیرحمی آخوندها و پیروان آنها در کشتن مردم بیگناه میتوان جنایت آتشزدن سینما رکس آبادان را به یاد آورد که چگونه برای اهداف سیاسی خود بیش از ۴۰۰ انسان بیگناه را در آتش سوزاندند.
______________________________
نظر خوانندگان سایت «ایران امروز»:
■ آقای علمداری گرامی،
شما آگاهید که اصلاحطلبان بعد از سال ۹۶ و بویژه انتخابات ۹۸ مجلس یک طیف نیستند. یک سرشان عارفِ ساکتِ در خانه نشسته هست و سر دیگرشان تاجزادهی معترضِ در اوین محبوس گشته. اصلاحطلبان دور از نقد نیستند اما اگر آنها و از جمله تاجزاده بگویند «اعتراضات خیابانی در شرایطی که به درگیری و سرکوب حکومت بینجامد میتواند به درگیریهای داخلی و نهایتا در ادامه به سوریهای شدن ایران منجر شود»، این یعنی سهیم بودن آنها در جنایت سازمان یافتهی حمله با ماده سمی از سوی جنایتکاران یا افراطیهای سنتی به مدارس دخترانه؟ اصلاحطلبان همیشه از حاکمیت قانون و قوه قضائیه و آزادی رسانهها دفاع کردهاند، کدام یک از این سه مورد در جریان مسموم دانشآموزان دختر رعایت شده؟ اگر مردم بطور گسترده برای ابراز انزجار از این اعمال سیاه به خیابانها نمیآیند تقصیر اصلاحطلبان است؟ مگر خود شما از جمله کسانی نیستید که معتقدید مردم مدتهاست از اصلاح عبور کردهاند؟ که البته گذاره درستی هم هست.
با احترام/ حمید فرخنده
***
■ آقای فرخنده! آقای علمداری به اصلاحطلبان حکومتی اشاره کردهاند. تاجزاده با حمایت از بیانیه موسوی تقریبا دارد قدم در راه براندازان میگذارد در حالی که شما سر جای همیشگی خودتان هستید. عدم ورود میلیونی مردم به خیابانها دلایل مختلفی دارد. بلاخره ترس مردم فرو میریزد و همراه با آن قید وابستگی به حکومت و گرداندن چرخ اداری و اقتصادیاش را میزنند و به چیزی بیش از آزادی از این درندگان رضایت نمیدهند. توصیه میکنم مقاله “ظهور دوره بیباکی واکاوی ترس در سپر سیاسی ایران از ماهان ولیزاده” را بخوانید. بخش بزرگی از چپ ایران در حالت دفاعی است و به جای نقد اشتباهات گذشته با تمجید مبارزات گذشته نشئه میشود و در سپهر سیاسی به جای گشت و گذار تنها شبحی خفته است. بازی در میدانی که رژیم بطور مداوم مهیا میکند دیگر کنش و مبارزه نیست کاسه گدایی در دست گرفتن است. اسماعیل اصلاحطلبی را پدر بیرحم گردن زده است بیخود نیست که فریاد انقلاب بلند است. لطفا خشونت تعبیرش نکنید.
با درود سالاری
***
■ استاد و آموزگار گرامی
جا دارد یادی از آموزگار والا و مشترکمان مرحوم آقای علی مهدیانی در دبستان کورش کبیر دماوند بکنم و نگرانیهای شما را که حاصل وجدان برانگیخته شده معلمی است که ارزش و جایگاه خانواده و دانشآموز و مدرسه و امنیت آموزشی را در طول زندگی خود دریافته و تجربه کرده است را به خوبی میداند. همانطور که موارد متعدد استفاده از تاکتیک یا دستور العمل «النصر باا لرعب» را از سینما رکس تا حال بر شمردهاید و منافع مقطعی آنها را در تحکیم مبانی استبداد لگام گسیخته متذکر شدهاید حافظه تاریخی خانواده های مردم ایران هم آن را تایید میکنند و بههمین دلیل در پاسخ به پروپاگاندای حاکمان میگویند «خر خودتانید».
من و شما میدانیم که لااقل در شهر کوچکی چون دماوند چه بیمایگان متوهم فرصتطلبی از طریق عسکر اولادیها و موتلفه از حضیض به اوج پرتاب شدند و در این عرصه خشونت پرداز زهر خود را در کام مردم ریختهاند. بدون شک همراهان و متحدان و همکاران خشونتگرا در این عرصه شریک مسلم خشونتهای بهکار رفته بوده و هستند و خواهند بود. همانطور که گفتهاید تدارک برنامه منسجم مسمومیت شاگردان مدارس با گازهای شیمیائی از توان گروهها و محفلها و دستجات موجود داخل در کشور خارج است زیرا توان مالی و آموزش و زمانبندی و هماهنگی و مدیریت امنیتی این جریان حکایت از سازمانی منسجم دارد که از رئیس جمهور و رئیس مجلس و وزیر کشور و آموزش و پرورش و پلیس همگی اظهار بیاطلاعی کرده و نگرانی افکار عمومی را انکار میکنند. هیچوقت تا کنون شکافی چنین عمیق بین حاکمان و مردم در این ۱۲۰ سال از مشروطه بدین سو رخ نداده و گروهی معین و مشخص مردم را اینچنین به گروگان نگرفتهاند و با روشهای به غایت تروریستی حکم نراندهاند. پس از بهمن ۱۳۵۷ و پیروزی تاریخی پیروان سید قطب در ایران که منابع مالی فراوان و عرصه کافی حکمرانی و توهم مذهب شیعی کافی گروههای بنیادگرای اسلامی یک به یک به تهران آمدند و با کمکهای لجستیک حاکمان ایران گروههای القاعده و طالبان وداعش و بوکوحرام پدید آمدند و جنایتهای این گروهها در اینمدت ضدیت آنها را با حقوق اساسی انسان بویژه زنان به ثبوت میرساند. اکنون میخواهند آنچه از ترس کاشتهاند درو کنند و خانوادهها را مجاب کنند که بین ادامه آموزش دختران و آگاه شدن آنان به دفاع از حقوق مسلم ابتدائیشان و خانهنشینی و ترک تحصیل و سیاهبختی یکی را انتخاب کنند. بدون شک این پردهای از سناریوی معدوم ساختن طبقه متوسط بازمانده از دوران پهلوی است که انگیزه تحصیل فرزندانشان پهلو بر بهشت پر از حوری و قلمان متوهمان حاکم میزند. زهی خیال باطل. تاریخ فرصتهای بیشماری پیش روی انسان میگذارد و آموزش آدمی از نابترین فرصتهاست.
مستدام باشید / مستفا حقیقی
***
■ جناب فرخنده گرامی، لطف می کنید همواره روی نوشتههای من کامنت میدهد. همانگونه که جناب سالاری هم اشاره کردهاند، نخست، من از اصلاحطلبان حکومتی نام بردهام. تاجزاده امروز زندانی حکومت است، نه حکومتی. دوم، من اصلاحطلبان حکومتی را به داستان مسموم کردن دانش آموزان ارتباط ندادهام. اصلاحطلبان داستان سوریهای شدن ایران را تکرار کردهاند. چون اعتقادی آزادی و دموکراسی، و حکومت منتخب مردم ندارند. آنها به جای رد اصلاحات مهندسی شده از تقسیم حکومتمداران به بد و بدتر از مردم سو استفاده کردهاند. کسانی مانند بهزاد نبوی هنوز دنبال همان سیاست است. آنها خواهان سهیم شدن خود در قدرت بودهاند. کسانی مانند خاتمی که گفته بود: ما نه دموکراسی میخواهیم نه دموکراسی در ایران ممکن است، یا من استبداد را به استعمار ترجیح میدهم، (کدام استعمار، ایران هیچ زمان مستعمره نبوده که امروز که استعمار پایان گرفته است ما نگران سلطه آن باشیم) و او امروز میگوید نه تغییر قانون اساسی لازم است و نه مفید. نظرات او نه دیروز و نه امروز هیچ نزدیکی با خواستهای مردم که آزادی و دموکراسی و امروز گذار از نظام جمهوری اسلامی را میخواهند نزدیکی ندارند.
درست است که ما تاجزاده را با آخرین نظراتش ارزیابی کنیم. او امروز برخلاف اصلاحطلبان حکومتی در کنار مردم است. اما زمانی او هم دانسته و یا نادانسته ترقند دستگاه امنیتی رژیم یعنی مبارزه با جمهوری اسلامی برابر با سوریهای کردن ایران است را تکرار میکرد. ترفندی که می کوشید در مردم هراس ایجاد کند و هر آنچه بود را بپذیرند. تاجزاده در آخرین دوره انتخابات ریاست جمهوری، هنوز نامزد ریاست جمهوری حکومت بود. اما تاجزاده امروز، برخلاف اصلاحطلبان حکومتی خواهان گذار از جمهوری اسلامی است. این تفاوت اساسی میان تاجزاده و اصلاحطلبان حکومتی است. هیچ کس نمیتواند پیشبینی کند که گذار از جمهوری اسلامی چگونه رخ خواهد داد. انقلاب از پائین، با خشونت و یا بیخشونت، درون پاشی نظام مانند شوروی، یا جنگ داخلی تحمیلی، و یا حتا یک کودتا بدست جناحی از رژیم. هر یک از این واقعیت ها هر همه با هم میتواند رخ دهد.؛ اما ربطی به ایجاد هراس با ترفند سوریه ای کردن ایران ندارد. ترساندن مردم از داعش و سوریه ای شدن ایران ترفند کسانی بوده است که می خواهند مردم همین وضعیت را تحمل کنند. ته مانده ترفند سوریهای کردن ایران را رژیم در سناریوی شکست خورده تیراندازی در حرم شاهچراغ آزمود و دریافت که دیگر کار نمی کند. مردم دست رژیم را خوانده اند.
با احترام، علمداری
***
■ جناب حقیقی عزیز، با سلام و خوشحالم که شما آشنایی دادید و من را به دوران دبستان در دماوند و آموزگار صاحب نام آن زمان آقای مهدیانی بردید. من آن روزها را خوب بیاد دارم و خاطرات زیادی از جناب مهدیانی. امیدوارم خوب و سلامت باشید. نمیدانم شما در کجای این کره خاکی هستید. به عسکراولادی اشاره کردهاید. من هم داستانهایی از جنگ و جدال های سیاسی شهر دماوند و حتا جدالهای خانوادگی، و عشق و نفرت به جمهوری اسلامی که هنوز هم ادامه دارد دارم. جمهوری اسلامی مصیبتهای زیادی برای برخی خانوادهها به بار آورد. بسیاری بیآنکه بدانند به دام آنها افتادند. در میان کسانی که روزگاری بیکم و کسر هرچه داشتند به پای جمهوری اسلامی میریختند امروز بدل به کوهی از خشم و نفرت علیه نظام شدهاند. حتمن شما هم از این دست مردمان در اطراف خود میشناسید. امیدوارم فرصتی فراهم شود تا دیداری تازه و خاطرات دوران گذشته را زنده کنیم. شما اگر دوست دارید می توانید ایمیل من را از ایران امروز بگیرید.
با احترام، علمداری