تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

18 اسفند ماه 1401 - 9 ماه مارس 2023

سمی که دختران ما را

با آن مسموم کرده‌اند

‌ نوا زند 

حمله به مدارس دختران که از ابتدای آذر سال جاری شروع شد، به حدی شدت گرفته که فقط در دو روز شنبه و یکشنبه ۱۳ و ۱۴ اسفند بیش از ۲۰۰ مدرسه دخترانه در نقاط مختلف ایران انتشار یک گاز ناشناخته و به دنبال آن مسمومیت دانش‌آموزان و در مواردی کارکنان مدرسه را گزارش کردند.

این حمله‌ها که در موارد معدودی پسران، جنسیت‌های دیگر و در موارد متعددی خوابگاه‌های دخترانه را هم هدف قرار داده، با وجود تمام ابهام‌ها و «هنوز نمی‌دانیم»‌هایی که به‌نظر می‌رسد که در مورد آمران، عاملان و چگونگی آن‌ها وجود دارد، حمله‌ای هماهنگ و با هدفی مشخص است؛ حمله به مطالبات و دستاوردهای برابری‌خواهانه در زمینه آموزش و تحصیل دختران، با هدف عقب‌راندن زنان ایران از حضور در اجتماع. حقی که ‌آن‌را پس از سال‌ها مبارزه به‌دست آورده و با چنگ و دندان و خون جگر حفظ کرده‌اند.

مردسالاری لحظه‌ای از سرکوب زنان دست بر نمی‌دارد. این خاصیت مردسالاری و در اینجا مردسالاری مذهبی‌ست. مردسالاری همان «روال عادی»ای ست که مطلوبش خاموشی و اسارت و گاه، نیستی زنان است و اگر با آن مبارزه نکنید، شما را در مرداب خود پایین‌ می‌کشد.

گروه‌هایی هرچند پراکنده و شاید بی‌ربط به هم -هنوز نمی‌دانیم- در شهرهای ایران فعال شده‌اند تا حضور دختران در اجتماع و بیداری و آگاهی دختران و زنانی را که صرف نظر از ویژگی‌های هویتی‌شان، همه تحت ستم نظام مردسالار اسلامی ایران قرار دارند، به خطر بیاندازند. این گروه‌های به‌ظاهر ناشناخته به فاصله کمتر از سه‌ماه از آغاز جنبش «زن ‌زندگی آزادی»، مدارس یعنی یکی از کانون‌های اصلی اعتراضات در این جنبش را ابتدا در قم و سپس در سراسر ایران هدف گرفته‌اند. تا هم همانند باقی حملات تروریستی ترس و وحشت و واکنش روانی بیافرینند و در مدرسه‌ها را ببندند، و هم با حمله شیمیایی از همان دختران دانش‌آموزی که در مدرسه‌ها شعار «زن‌ زندگی آزادی» داده‌اند و مقنعه از سر برداشتند و انگشت میانی خود را به سمت تصویر علی خامنه‌ای و روح‌الله خمینی گرفتند، جسمی مریض و خانه‌نشین بسازند.

به همان روشی که نیروهای امنیتی به چشم و سر و اندام‌های جنسی معترضان گلوله شلیک کردند یا پیشتر «گروه‌های ناشناخته» به‌روی زنان اسید پاشیدند و به باسن زنان «بدحجاب» چاقو فرو کردند.

درباره آمران و عاملان حمله‌هایی که هر روز در شهرهای بیشتری دختران دانش‌آموز را مسموم و روانه بیمارستان یا خانه می‌کند، گمانه‌زنی‌های زیادی وجود دارد.

هنوز هیچ گروهی مسئولیت این حملات را برعهده نگرفته است. هیچ گروهی هم مسئولیت تحقیق و نمونه‌برداری و تابیدن نور بر حقیقت یا حتی اقدامات پیشگیرانه را نپذیرفته. اما نیروهای امنیتی تا به‌حال تعداد نامشخصی از والدین معترض و دانش‌آموزان را دستگیر کرده‌اند.

در عین‌حال هنوز در سال ۱۴۰۱ شمسی و ۲۰۲۳ میلادی اصرار بر باورنکردن حرف زنان هم وجود دارد. ذهن‌های جنسیت‌زده هم طبق عادت همیشگی، شواهد عینی از شنیدن صدا و دیدن اشیائی شبیه بمب یا بادکنک حاوی سم و استشمام بوی گازهای سمی را کنار گذاشته و سعی کرده‌اند واکنش روانی به این حملات را «هیستری جمعی» بخوانند.

رسانه‌ها و مقام‌های امنیتی جمهوری اسلامی در چند روز گذشته به‌طور ویژه به این روایت دامن زده‌اند.

مظنون اصلی اما گروه‌ یا گروه‌هایی از درون حکومت ایرانند و مصونیت قضایی آن‌ها در حالی که ماه‌ها از شروع حملات می‌گذرد و ناشناخته ماندنشان این ظن را تقویت می‌کند. این حملات را می‌توان انتقام یا در ساده‌ترین حالت عکس‌العملی دانست به «خطری» که از مدارس و دانشگاه‌ها و به‌ویژه از سوی دختران جوان متوجه نظام جمهوری اسلامی‌ست.

حمله به مدارس حمله به زن نوجوان دانش‌آموز است به عنوان نیرویی اجتماعی و به‌شکل بالقوه فعال، که دستگاه حکومتی علی خامنه‌ای را با یکی از بزرگترین چالش‌‌های چند سال اخیرش مواجه کرده است. حمله به مدارس حمله به زن نوجوان دانش‌آموز است به‌عنوان قشری که «رفاه» و برابری و حق بر بدن می‌خواهد و در مقابل ایده‌آل نوستالژیک مذهبیان و سلطنت‌طلبان از گذشته، آینده را طلب می‌کند.

برای زنان این حملات سویه‌های‌ مختلفی در خود دارد.

 

تهدید حق تحصیل دختران

مسموم‌کردن دختران دانش‌آموز یا دانشجو برای بستن در مدارس و کوتاه‌کردن دست دختران از دسترسی به تحصیل، یک روان‌زخم (تروما) در تاریخ زندگی زنان و حقوق زنان است. روان‌زخمی که چندی‌پیش باز هم در آشکاراترین و خشن‌ترین شکل خود، در مقابل دیدگان جامعه بین‌المللی در افغانستان سر باز کرد و زخم دیگری زد. گروهی تروریستی متشکل از مردان اسلامگرا پس از تصاحب قدرت در افغانستان، بدون کوچکترین درنگی درِ مدارس و دانشگاه‌ها و ادارات را به روی دختران و زنان بست تا زن به اندرونی خانه، ناامن‌ترین مکان دنیا برای زنان رانده شود.

علاوه بر طالبان، برنتابیدن آگاهی و حضور اجتماعی زنان و دختران از طریق حمله به مدارس دخترانه، ربودن دانش‌آموزان و تعطیل‌کردن مراکز آموزشی برای وادارکردن دختران به نکاح و فرزندآوری در دیگر گروه‌های اسلامگرای «افراطی» نیز سابقه طولانی دارد.

زنان ایران با نزدیک به ۲۰۰ سال سابقه مبارزه برای دستیابی به حق آموزش رایگان، همگانی و عاری از تبعیض‌های جنسیتی، قومیتی و مذهبی، در خطوط چهره و محاسن مقام‌های جمهوری اسلامی شباهت‌ زیادی با طالبان می‌بینند.

دست‌کم در مورد سیاستمداران مذهبی، چه در تاریخ ایران کنکاش کنیم و چه وضعیت حال حاضر کشورهای جهان (از جمله ایالات متحده آمریکا در تأمین حق پایان‌ خودخواسته بارداری) را بررسی کنیم، رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر درون. و سر درونی اما به‌غایت پیدای مذهب در جایگاه قدرت سیاسی، مردسالاری مرگبار است.

آن‌چه بسیاری از رسانه‌ها در ایران «مسمومیت‌های مشکوک» خوانده و با ادبیات داستان‌های پلیسی و کارآگاهی به آن پرداخته‌اند، حمله به دری‌ست که راه ورود زنان به مشارکت کاملاً ناچیز سیاسی و سهم داشتن از مشاغل پردرآمد را همچنان باز نگه‌داشته است. این اقدام‌ها حمله‌ای‌ست برای حذف زن، به عنوان یک نیروی متخصص یا سیاسی، و مطالبه‌گر از مدرسه، دانشگاه و در ادامه از جامعه بزرگتر.

 

مردسالاری اسلامی و حق تحصیل دختران

نگاهی به وضعیت آموزش دختران (و پسران) در ایران این فرض را ‌که گروه‌هایی وابسته به حکومت یا حداقل وابسته به نهادهای مذهبی پشت این حملات قرار دارند تقویت می‌کند. مسموم‌کردن دختران در مدارس یکی از اقدام‌های نظام‌مندی‌ست که آموزش دختران را به خطر می‌اندازد. حکومت مردسالار علی خامنه‌ای راه‌های «کم‌هزینه‌تر» را هم امتحان کرده است.

دو عنصر مهم در نظام مردسالار اسلامی هر اقدامی علیه تحصیل دختران را تسهیل می‌کنند: تعریف فضاهای عمومی از جمله مدارس به عنوان فضای «مردانه» و پرخطر برای زنان و خانه به‌عنوان فضای «امن» و «مناسب» برای زنان، و تعریف همسری به‌عنوان مهمترین نقش برای یک دختر. این نقش مهمترین عامل تهدید سلامت و به‌خطر انداختن رشد اجتماعی و اقتصادی دختران محسوب می‌شود و راه را برای تجاوز به کودک در بستر ازدواج، استثمار کودک در کار خانگی، جلوگیری از رشد اجتماعی کودک و وابستگی اقتصادی و فقر زنان فراهم می‌کند.

مردسالاری و دین، دینی که حدیث «از سعادت مرد آن است که دخترش در منزل وی خون حیض (خونریزی ماهیانه) نبیند» از دهان پیامبرش نقل می‌شود، ترک تحصیل یا ممانعت از تحصیل دختران را برای ازدواج دختران زیر ۱۸ سال با مرد بزرگسال عادی‌سازی کرده ‌اند؛

خواه در نقاط محرومی که دختران به‌خاطر نبودن مدرسه در شهر یا روستایی که زندگی می‌کنند از تحصیل باز می‌مانند و به خاطر مسائل اقتصادی به ازدواج و خارج‌شدن از زیر چتر هزینه‌های خانواده مجبور می‌شوند. خواه در مناطقی که نبود آموزش به زبان مادری یا نداشتن توان پرداخت هزینه تحصیل همین کارکرد را بر زندگی آن‌ها دارد. خواه در خانواده‌هایی که موارد دیگری از جمله تعصب زیر برچسب‌های «تفاوت فرهنگی» یا «ارزش‌های خانوادگی» مانع تحصیل دختران در مقاطع بالاتر می‌شود.

مردسالاری غیردینی هم در عمل خوش‌خیم‌تر نیست. به ‌عنوان مثال بسیاری از دختران یا زنان جوان در مقاطع تحصیلی بالاتر در عین این‌که شانس ورود به بعضی رشته‌ها به هر دلیلی از آن‌ها گرفته شده، برای داشتن ازدواج «موفق»ی که در آن مرد زندگیشان خود را پایین‌تر از زن حس نکند، از سوی خانواده یا همسر از ادامه تحصیل یا تحصیل در برخی از رشته‌ها منع می‌شوند. در این مورد آخر قانون و فشار اجتماعی بر زنان هم به کمک حذف زنان از رشته‌هایی می‌آید که غالباً آینده شغلی پردرآمدتر یا منزلت اجتماعی بالاتری دارند.

در حالی که دسترسی به آموزش و پرورش حق تمامی شهروندان است و نه‌ تنها فراهم کردن این حق، بلکه مراقبت همه‌جانبه از آن هم وظیفه دولت است، مقام‌های دولتی در روزهای گذشته که حمله به مدارس شدت گرفته‌، کاری جز اظهارنظرهای نامفهوم انجام نداده‌اند. دولت در عین حال سرگرم تهیه فهرست فروش مدارس و کسب درآمد از این طریق است.

نگاهی به آمارهای رسمی از تحصیل دختران و پسران هم نشان می‌دهد که دولت جز اظهارنظر اقدام عملی به‌خصوصی در زمینه بهترکردن وضعیت انجام نداده، اما مسئله تنها به بی‌عملی و انفعال ختم نمی‌شود. عواملی که ترک تحصیل دختران برای ازدواج و ترک تحصیل پسران برای استثمار آن‌ها به‌عنوان نیروی کار ارزان و «زیرزمینی» را تشدید می‌کنند، به کمک قانون یا در غیاب قانون‌‌ تقویت شده‌اند.

 

تصویر کنونی از تحصیل دختران و پسران: ویرانه‌ای روی ستون‌های تبعیض

رضوان حکیم‌زاده، معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در دی سال جاری تعداد نهایی دانش‌آموزان ثبت‌نام شده در سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۴۰۱ را ۱۵ میلیون و ۳۷۵ هزار و ۶۷۷ نفر اعلام کرد (ایسنا).

همچنین براساس آمار اعلامی آموزش و پرورش در ۲۴ بهمن و گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس، در فاصله سال ۱۳۹۹ تا ۱۴۰۰ حدود ۲۷۹ هزار دانش‌آموز در نقاط مختلف ایران ترک تحصیل کرده‌اند. آمار ترک تحصیل نوجوانان دوره متوسطه اول هم افزایش پیدا کرده و از ۶۰ هزار نفر به بیش از ۱۵۴ هزار نفر رسیده است.

بخشی از این دانش‌آموزان پس از تبعات همه‌گیری کووید۱۹ و غیرحضوری‌شدن کلاس‌های درس به مدرسه برنگشته‌اند اما این تبعات بیشتر وضعیتی را که پیش از آن وجود داشته تشدید کرده‌اند: فقر اقتصادی و «فرهنگ» زن‌ستیز.

به گفته اغلب کارشناسانی که در ایران فعالیت می‌کنند از جمله امان‌الله قرایی‌مقدم «جامعه شناس»، فقر اقتصادی مهمترین عامل افت تحصیلی و ترک‌تحصیل پسران و روانه‌شدن اجباری آن‌ها به سمت کسب درآمد (کار کودکان) و «فقر فرهنگی» مهمترین عامل ممانعت از تحصیل دختران است. اما در عین‌حال «فقر فرهنگی اهمیت بیشتری دارد تا فقر اقتصادی چون بسیاری از خانواده‌هایی که مشکلات اقتصادی دارند از نان شب خود می‌زنند تا زمینه تحصیل فرزندان را فراهم کنند اما در فقر فرهنگی آگاهی ذهنی و فکری مناسبی در افراد برای مهیا کردن تحصیل کودکان دیده نمی‌شود.»

محمدمهدی کاظمی، معاون وزارت آموزش و پرورش هم اخیراً در مصاحبه‌ای با خبرگزاری تسنیم، علاوه بر عدم دسترسی به مدرسه در محل زندگی، مشکلات فرهنگی و اقتصادی و ازدواج را از دلایل مهم در ترک‌تحصیل دانش‌آموزان عنوان کرده است.

در این میان تبعیض‌های جنسیتی به نحوه‌های مختلف دیگری هم بر تحصیل دختران تأثیر می‌گذارد. مصطفی اسدی، کارشناس آموزش و پرورش در یک مصاحبه به صورت مشخص به حقوق بسیار پایین زنان تحصیل‌کرده اشاره کرده و گفته: «گاهی بسیاری از دختر خانم‌های تحصیل کرده مجبور می‌شوند برای کسب درآمد، با حقوق‌های بسیار کم کار کنند و وقتی اینگونه افراد در خانواده‌ای باشند، مشکلاتشان را مطرح می‌کنند و این موضوع روی فرزندان کوچکتر هم تاثیر می‌گذارد و به عامل بازدارنده انگیزشی برای تحصیل تبدیل می‌شود.»

 

چه کسی از تحصیل دختران می‌ترسد؟

حمله بیوشیمیایی به مدارس دخترانه نمود آشکارشده تفکری‌ست که تا همین‌جا هم هر جا توانسته برای تحمیل نگاه جنسی و اقتصادی به دختران تلاش کرده و در سال‌های اخیر جلوی هر اقدامی برای کاهش ازدواج کودکان در ایران را گرفته است.

چنانکه گفته شد مردسالاری دینی به صورت کلی از دو منظر مشخص بر آموزش دختران تأثیر می‌گذارد: مردان مانع تحصیل دختران در سطوح مختلف آموزشی می‌شوند، یا/و تحصیلات دختران را به موضوعات مشخصی محدود می‌کنند.

حکومت ایران به‌طور علنی مانع آموزش دختران نمی‌شود اما همزمان با محدود کردن تحصیل دختران، ازدواج دختران خردسال و نوجوان را بر پایه شریعت ترویج می‌کند، جلوی تصویب یا اصلاح هر قانون مرتبط با افزایش سن ازدواج را می‌گیرد، قوانینی تصویب می‌کند برای پرداخت وام‌های بیشتر به ازدواج با دختران در سنین پایین‌تر و به‌علاوه ممنوعیت آموزش‌های مرتبط با سلامت جنسی، پیشگیری از بارداری و ممنوعیت سقط جنین. و به‌علاوه همه موارد گفته‌شده، زنی را در مقام معاونت زنان و خانواده ریاست جمهوری می‌گذارد که تا پیش از رسیدن به این منصب، به حامی سرسخت ازدواج دختران در سنین پایین شهرت داشته.

اردشیر گراوند، «کارشناس حوزه اجتماعی و آسیب شناس» سوم اسفند در مصاحبه‌ای با وبسایت «منیبان» اجبار دختران به ازدواج را «فروش کودکان» -نامی که باید- خواند و گفت:

عمدهء ازدواج‌های دختران زیر ۱۳ سال با نگاه بهره‌کشی جنسی و کسب درآمد خانوار انجام می‌شود و کمتر پیش می‌آید که خانواری از لحاظ معیشتی مشکل نداشته باشد اما به کودک همسری تن دهد. فروش دختران برای ازدواج موقت یا دائم ریشه در مسائل اقتصادی دارد و گاهی وضع معیشتی خانواده‌ها به گونه‌ای می‌شود که نمی‌توانند از فرزند خود نگهداری کنند و ناچار هستند تن به ازدواج زودرس دهند تا اصلاحا هم یک نان خود از سر خود باز کنند و هم در قالب شیربها، وام ازدواج و ... درآمدی کسب کنند البته به اعتقاد من ایراد اصلی به نظام اقتصادی کشور وارد است که برخی خانواده‌ها را ناچار به این کار کرده است و خیلی نمی‌توان از خانواده‌ها ایراد گرفت.

نیت اصلی نظام مردسالار اسلامی زمانی بیشتر برملا می‌شود که می‌بینیم در بودجه ۱۴۰۲، نوشته مردان و مصوب مردان در دولت و مجلس، وام ازدواج برای دختران زیر ۲۳ سال را ۲۵ درصد بالاتر برده‌اند. وامی که برای سال ۱۴۰۱ هم ۳۰ میلیون تومان بیشتر از سنین بالاتر تعیین شده بود و طبق گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس، در ۸ ‌ماه نخست سال جاری به۱۵۷ هزار و ۱۴۰ زن کمتر از ۲۳ سال پرداخت شده. شمار کودکانی که ازدواج با آن‌ها ۱۵۰ میلیون تومان وام نصیب مردان بزرگسال کرده، معلوم نیست.

نقش همسری دختران را از کلاس‌های درس بیرون می‌کشد و نقش مادری، دست کودکی را که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و باردار شده، گاه تا ابد از تحصیل کوتاه می‌کند. در این میان فقر هم با مردسالاری همدست است و نتیجه را تضمین می‌کند.

چنین سیاست‌گذاریی در عمل حتی نتیجه مطلوب‌تری از ممانعت از تحصیل و آگاهی زنان را نصیب حکومت پدرسالار اسلامی می‌کند: کم‌سواد نگه‌داشتن زنان به‌عنوان نتیجه یک «روند برخاسته از فقر اقتصادی و فقر فرهنگی». به عنوان یک «مسئله داخلی خانوادگی» و خارج از کنترل دولت.

 

سم دشمنی با زنان: مردسالاری شما را مجبور به عقب‌گرد می‌کند

انتشار منشورها و بیانیه‌هایی که مطالبات حداقلی جامعه در جنبش زن، زندگی، آزادی را تصویر کرده‌اند، یکی از مهمترین گام‌ها پس از اعتراضاتی بودند که با همان دستانی که بر سر ژینا (مهسا) امینی کوبیدند و جان او را گرفتند، سرکوب شد.

این اعتراضات همچنان ادامه دارد و ریختن خون صدها نفر و دربندکردن هزاران نفر از یک سو و جنگ سایبری و رواج شعار «مرد، میهن، آبادی» مقابل «ژن، ژیان، ئازادی» نتوانسته صدای معترضان را خاموش کند.

یکی از مهمترین مطالبات مطرح، تبیین دسترسی به حق آموزش رایگان و برابر است. حقی که سیاست‌‌های جمهوری اسلامی در زمینه‌های هسته‌ای، نظامی، اقتصادی و جمعیت و به‌علاوه مرکزگرایی این سیاست‌ها که به فقر، نبود آموزش به زبان مادری و اجبار کودکان به‌ویژه دختران به ازدواج منجر شده‌اند، آن‌را از دسترس جمعیت زیادی از کودکان و نوجوانان خارج کرده است.

در بیانیهء «مطالبات زنان» که از سوی «جمعی از فعالان زنان» در داخل ایران و با تأکید بر عقب‌ننشستن از خواسته‌های حداقلی منتشر شد، سه مورد مشخص مطرح شده است:

اصلاح محتوای آموزشی، ساختار و فضای آموزشی برای داشتن آموزشی فارغ از هر نوع تفکیک جنسیتی و با به رسمیت‌شناختن حق آموزش به زبان مادری و لزوم آموزش جنسی برای همه کودکان.

آموزش اجباری و رایگان تا پایان دوره متوسطه و آموزش عالی رایگان و برابر برای زنان، مردان و جامعه‌ی رنگین‌کمانی و برچیده‌شدن هر نوع سهمیه‌بندی‌ جنسیتی ،مذهبی و.. از تمام مقاطع و رشته‌ها با درنظرگرفتن طرح‌های حمایتی برای تحصیل زنان مناطق محروم نگاه‌داشته‌شده و زنان مهاجر تا سطوح عالی

منشور مطالبات ۲۰ تشکل و نهاد مستقل صنفی و مدنی هم که با استقبال مجموعه‌ گسترده‌ای از گروه‌ها و اشخاص در داخل و خارج از ایران مواجه شد، گرچه به صورت مستقل در مطالبات حداقلی مسئله آموزش را جدا نکرده اما بر لزوم برچیده‌شدن تبعیض‌های جنسیتی و جنسی و ستم مذهبی و قومی از جمله در حوزه آموزش تأکید کرده است.

همزمان که جامعه مدنی ایران خواسته برابری در دسترسی به محتوی، ساختار، فضا و زبان آموزش را طلب می‌کند، مردسالاری مذهبی صرف حضور دختر دانش‌آموز در مکان آموزشی را به خطر می‌اندازد.

به نحوی که در روزهای گذشته رفته رفته به شمار والدینی که گفته‌اند به‌خاطر ناامنی از فرستادن فرزندشان به مدرسه خودداری می‌کنند، افزوده شده است.

این خاصیت مذهب مردسالار، و نابرابری و تبعیض‌هایی‌ست که عادی‌سازی کرده و توجیه‌شان می‌کند. اگر لحظه‌ای دست از مبارزه برداریم، ما را از دستاوردهایی که پس از سال‌ها تلاش و تقلا به آن رسیده‌ایم، یک‌شبه عقب‌ می‌برد و به جای اول برمی‌گرداند. اگر به اعتراض و مقاومت ادامه ندهیم، ما را در مرداب خود پایین‌ و پایین‌تر می‌کشد.

۱۵ اسفند ۱۴۰۱

https://www.radiozamaneh.com/754762

بازگشت به خانه