تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
10 فروردین ماه 1402 - 30 ماه دسامبر 2023 |
|
دربارهء کاربرد تاکتیک «فعلاً و بعداً» در روند اتحاد
اسماعیل نوری علا
از قول آقای ابوالحسن بنی صدر نقل شده که، پس از پیروزی انقلاب و استقرار خمینی بعنوان رهبر بلامنازع آن، بنی صدر از خمینی پرسیده که «مگر شما در پاریس که بودیم وعدهء آزادی و جمهوری به سبک فرانسه نمی دادید؟ چطور شد که از آن حرف ها برگشته اید؟» و خمینی – مثل همان «هیچ»ی که در هواپیما تحویل قطب زاده داد – به بنی صدر گفته بود که در پاریس «خدعه» کرده است.
لغت نامهء دهخدا «خدعه» را معادل فریب و مکر می داند و فرهنگ عمید هم معادل های آنها را چنین ردیف می کند: «تزویر، تغابن، چاره، حُقه، حیله، فسوس، خدیعت، دستان، دغا، غدر، کید، نارو، و نیرنگ». خمینی در پاسخ به بنی صدر می گوید آن حرف ها که در پاریس زدم نارو و نیرنگ من بوده است تا سر همه را به سودای اتحاد و «همه با هم» شیره بمالم و بر خر مراد سوار شوم و حالا که سوار شده ام دیگر دلیلی بر بقای آن حرف ها ندارم و می توانم بی ملاحظه مقاصد اصلی خود را برملا کنم.
توجه کنید که تمام معانی مربوط به «خدعه» از دو زمان جدا از هم حکایت می کنند که در آنها دو امر کاملا متضاد مطرح می شود. در مورد اول مسئله ای مطرح می شود و در مورد دوم عکس آن مسئله اتفاق می افتد. در فقه مذهب شیعه دوارده امامی اما بجای «خدعه» از واژهء مشروعیت یافتهء «تقیه» استفاده می شود که به معنی «پوشاندن واقعیت» است. در فرهنگ عامه هم اصطلاح «دروغ مصلحت آمیز» (که «به از راست فتنه انگیز» است!) وجود دارد. مثال های مختلف دیگری هم داریم:
- مَثل «خرش از پل گذشت» یعنی برای گذراندن خر از پل لغزان التماس کنان به دیگران متوسل شدن و، پس از گذشتن خر از پل، از همان دیگران طلبکار بودن. یا به مقصود و خواسته خود رسیدن و از آن پس منکر کمک دیگران شدن، و نیز برای رسیدن به مقصود نوعی حرف زدن و پس از وصول به مقصود حرف را عوض کردن.
- یا «کلک مرعابی زدن» که از فریب دادن مرغابی ها و نشاندن اش به دام حکایت دارد.
- و در حالت خوشباشی هم: «چو فردا شود فکر فردا کنیم» را داریم؛ به معنی سفارش به بی خیال بودن و آینده نگری نکردن و آماده نبودن برای آنچه رخ خواهد داد.
من فکر می کنم از این همه که گفتم می توان به تکنیکی رسید که به «پوشاندن واقعیت نیت در حال حاضر و علنی کردن آن به هنگام موفقیت» ربط دارد و من آن را تکنیک «فعلاً و بعداً» نام نهاده ام. ابتکار این نام گذاری هم از خودم نیست و کاربرد آن را در سخنان یکی از شرکت کنندگان در روند اتجاد مخالفان حکومت اسلامی یافته ام آنجا که می گوید: «ما فعلاً در مرحلهء گذار از جمهوری اسلامی هستیم و باید برای این مرحله ائتلاف کنیم. [اما] بعدتر، آرایش و چینش نیروها در ایران عوض خواهد شد، لزوماً چنین نیست که افراد و نیروهایی که در حال حاضر به هم نزدیک اند، در آینده هم چنین باشد. آن موقع خواسته ها میتوانند گسترش بیابند. ولی در این مرحله همین است».
و فرق گوینده این سخنان با خمینی در چیست جز ساده لوحی و دست خود را لو دادن در «فعلا»ی که آدم باید واقعیت را بپوشاند و تقیه کند و به اتحاد تن دهد و «بعداً»، یعنی وقتی که خر مان از پل گذشت، زیر قرار و مدار زدن و واقعیت نیت خود را آشکار کردن؟
همان اتحاد کنندهء امروز می گوید: «بعد از آزادی ایران ما می توانیم ائتلاف های بزرگ متشکل از میلیونها شهروند تشکیل بدهیم، آنها را سازماندهی کنیم و به خیابان بیاوریم، با دیگر ملیتهای ایران وارد ائتلاف شویم و آن موقع دامنه خواسته هایمان را بیشتر بکنیم».
اما توجه کنیم که «خدعه» علاوه بر «خدعه کننده» طرف دیگری هم دارد که فریب «خدعه» را می خورد و اجازه می دهد که طرف از او برای رسیدن به مقصودش استفاده کند اما پس از وصول به آنچه که می خواسته این طرف «خدعه پذیر» را از سر راه بردارد.
خمینی در پاریس می گفت «در ایران آینده کمونیست ها آزادند» اما زندان و شکنجه و قتل عام کمونیست های رنگارنگ را اندکی پس از رسیدن به خاک ایران آغاز کرد. می گفت «همه با هم» اما مقصودش «همه با من» بود. بین او و خرش، و رسیدن بقدرت مهیب ولایت فقیه، پل باریکی وجود داشت که نمی شد به تنهائی از آن گذشت. پس در پاریس هرچه وعده که می شد داد تا از پل بگذرد.
شاید این حرف ها تکراری باشد اما، در روند اتحاد عمل سیاسی، دشمنی کردن با یک نیرو بهتر از خدعه زدن به آن نیرو و استفاده کردن از امکانات اوست برای رسیدن به قدرت و سپس سرکوب کردن همان نیروئی که امکانات اش را در اختیار خدعه کننده گذاشته است. در واقع، پس از عبور از پل، خدعه گر آسان تر از خدعه پذیر پرده را بالا می زند و نیت اصلی خود را آشکار می کند. حال آنکه خدعه پذیر ممکن است، 44 سال بعد از خدعه خوردن، هنوز حاصر نباشد بگوید که «خدعه خوردم».
آیا در این اقرار نکردن هم علتی جز سر سختی و غرور می توان یافت؟ پاسخ من به این پرسش مثبت است. آن علت همان «خدعه» ای است که «خدعه پذیر» بخیال خود علیه «خدعه کننده» در کار داشته است. مثلاً برخی ها تعجب می کنند که حرب توده، با آن همه سابقه و مطالعه، چطور گول خمینی را خورد و باور کرد که خمینی – این نویسندهء کتاب حکومت اسلامی و ولایت فقیه - براستی قصد داشته یک حکومت دموکراتیک را بر ایران مستقر کند. نظر من این است که این یکی هم مشغول خدعه زدن به آن دیگری بوده و می خواسته با نیروی اسلام سیاسی حکومت پهلوی را براندازد و چون «آخوند بلد نیست حکومت کند»، پس از چندی، رشتهأ امور به دست خودش بیافتد. در این مثال دو خدعه کار روبروی هم عمل کرده اند و یکی بر آن دیگری فائق آمده است.
توجه کنید که ما اکنون در فاز «فعلاً» هستیم و شعار ضرورت «اتحاد همه با هم» نیز قوی تر از همیشه نیرو و فشار خود را بر اپوزیسیون حکومت اسلامی وارد می کند. و درست در همین دوران «فعلاً» است که اِعمال تکتیک های خدعه آمیز رونق می گیرد و هرچه حافظ داد بزند که «هزار وعدهء خوبان یکی وفا نکند» اسن هشدار در آدمیان ساده دل یا «خدعه گر متقابل» اثر نمی کند.
اما این وظیفهء مائی را که دوست نداریم آیندهء جوانان کشورمان دستخوش حوادث خونین شود تغییر نمی دهد؛ جوانانی که اکنون، با صدای بلند و سینه آمادهء گلوله، به جستجو یک زندگی معمولی که در آن آزادی باشد برخاسته اند؛ و وظیفه ای مبنی بر این که آنچه در تجربهء سال و ماه به دست آورده ایم در طبق اخلاص بگذاریم و تحویل دهیم؛ با این امید که جنبش انقلابی مهسا دوران خدعه آمیر «فعلاً» را به سلامت از سر بگذارد و به آن «بعداً»ی دست یابد که جوانان ما بر سر آن داو زندگی نهاده اند.
حافظ هم گوئی به همین ورطهء خطرناک می اندیشید هنگامی که می سرود: «حالی درونِ پرده بسی فتنه میرود / تا آن زمان که پرده برافتد چهها کنند.»