تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
24 فروردین ماه 1402 - 13 ماه آوریل 2023 |
|
نزاع بر سر چیست؟
ایمان آقایاری
حکایتی هست به این شرح که دو آوازه خوان را نزد شاهی بردند تا او به فرد برگزیده هدایایی اعطا کند. وقتی اجرای نفر اول تمام شد شاه گفت جایزه را به نفر دوم دهند. دیگران حیران پرسیدند که چرا شاه وقتی هنوز صدای فرد دوم را نشنیده چنین تصمیمی گرفته است. پاسخ شاه این بود که ممکن نیست نفر بعد، از این بدتر بخواند.
پیش تر نگارنده تصور میکرد که به مصداق حکایت طنز آمیز بالا، وضعیت وحشتناک این سالها همه را مجاب کرده که چیزی بدتر از این امکان ندارد؛ لذا اگر «بدیلی» پدید آید مجموع کنشگران سیاسی با آن همراهی یا دست کم همدلی خواهند کرد. منظور، قطعاً، هر بدیلی نیست و آن حکایت بیشتر از باب مزاح و جلب توجه مخاطب نقل شد. ضمناً هنوز بدیل مشخصی نیز بر سر میز مذاکره قرار نگرفته است. اما جدالهایی که این روزها، خصوصاً در فضای مجازی، غوغا به پا کرده گواه این هستند که ظاهراً فعالان سیاسی مخالف رژيم اسلامی جملگی به نتیجهای که نگارنده پیش فرض گرفته بود نرسیدهاند. از این رو لازم است که چند نکتهای راجع به دو مفهوم بسیار پر مناقشه در این میان بیان شود.
طی چند سال اخیر، به خصوص از زمان شکل گیری جنبش «زن، زندگی، آزادی»، نزاعی جدی میان طرفداران «پادشاهی بر مبنای مشروطیت» و «جمهوریت» در گرفته است. دو سر طیف آنچنان به هم هجوم میآورند که همگنانِ ایستاده در میانهشان را نیز له میکنند. گاه یکدیگر را متهم به همکاری با حکومت اسلامی کرده و گاهی نیز اظهار میکنند که اگر قرار است طرف مقابل پیروز میدان شود اصلا وضع موجود را ترجیح میدهند. علیرغم همصدایی ایرانیان داخل و خارج، و حتی مواضع ظاهراً مشترک نخبگان سیاسی از طیف های گوناگون، چنین تعارضی عجیب مینماید. به نظر می رسد که این تعارض بیشتر محصول هویت سیاسی باشد تا محتوای مفاهیمی که مدعیان بر زبان میآورند.
از برخی طرفین دعوا چیزهایی به گوش میرسد که ناگزیر باید در حد طاقت و بضاعت به آنها پاسخ داد، تا اگر قرار است «امرِ هویت» حجابی مقابل دیدگان مومنین هر کدام از اردوگاهها باشد، لااقل مفاهیم از دستبرد نجات یابند و دیگران بتوانند با چشمانی باز به آنها بنگرند.
یکی ادعا میکند که اصلا «مشروطیت» نظریه نیست، تنها محدود کردن پادشاه است و اگر حکومت، پادشاهی نباشد به آن نیازی نداریم. دیگری میگوید «جمهوریت» یعنی اتکا به رأی عموم و این یعنی قوانین مملکت تابع هوا و هوس جمعی خواهند شد. یکی دیگری را متهم میکند به جهل نسبت به موقعیت تاریخی و جغرافیایی ایران و امکان بی ثباتی و تجزیه در صورت تحقق «جمهوری». دیگری از بابِ اثباتِ امتناعِ «مشروطیت» در ایران، ارجاع میدهد به اقتدارگرایی و استبداد در تاریخ معاصر ایران و پس از صدور فرمان مشروطه.
این جدل همه بر سر لفظ است و شکل حکومت، در حالی که در نفس و محتوا «مشروطیت» و «جمهوریت» هیچ تضادی با هم ندارند بلکه دو امر اند که میتوانند یکجا جمع شوند و یا نشوند. ضمنا این دو مفهوم به لحاظ نظری بعضی خاستگاههای مشترک دارند اما ریشهای واحد نیز ندارند و از منظر تاریخی گاهی همپوشانی داشتهاند ولی از یک آبشخور نیستند. حال آنکه حکومت های اصطلاحاً دموکراتیک امروز که الگوهایی مطلوب نزد اکثر افرادند واجد هر دو وجه میباشند.
مشروطیت نظریهای سیاسی _ حقوقی است در مورد حدود اقتدار و اختیار حاکم. مشروطه یعنی حاکمیت قانون؛ این قانون است که حتی نسبت به برترین فرد در سلسله مراتبِ قدرت برتری دارد. تعیین حد و میزان اختیارات و اقتدار حاکم، فارغ از اینکه مقام وی انتخابی است یا انتصابی، همان مشروطیت است. از این حیث فرد منتخب با آرای عمومی نیز اگر خودسرانه عمل کرد حکومتش نامشروط است و پادشاهِ منتصب بر اساس سنت، اگر مطیع قوانین بود حکومتش مشروطه. جمهوریت نیز دلالت بر مشارکت همگانی در امور همگانی دارد. اگر سیاست را امر عمومی بگیریم بر حسب نگاه جمهوری خواهان، همگان حق اظهار نظر و مداخله در آن را دارا هستند. بنابراین ذات جمهوریت، مشارکت عمومی در امر سیاست و امکان عزل و نصب مقامات و همینطور قانون گذاری است.
همانگونه که از این توصیف بسیار مختصر بر میآید، محتوای رژیم آینده میتواند هم در بر دارندهء حق مشارکت عمومی و هم محدود کنندهء قدرت مقامات به قوانینی باشد که پاسدار حقوق شهروندان هستند. و انتخاب شکل حکومت را میباید به رأی مستقیم یا غیر مستقیم ملت به عنوان نیروی موسس واگذار کرد.
در شرایطی که حکومت نه سرِ رفتن دارد و نه قصد کوتاه آمدن در مقابل مطالبات مردم، تلاش کنشگران عرصهء سیاست باید معطوف به چاره جویی برای حل این معضل باشد و نه ایجاد اعوجاج در مفاهیم برای ساختن سلاح از آنها و کوبیدن شان بر سر یکدیگر. در چنین وضعی کار معقول آن است که اگر هم نیت ترسیم دورنمایی خوب برای آیندهء کشور داریم، آنچه نهایت همت را میطلبد، ظرایف کار بر روی اساسی است که امکان لغزش به سمت دوگانهی اقتدارگرایی و یا هرج و مرج را به حداقل ممکن برساند.
حال سوال این است که چرا عوض نبرد با واقعیت نامطلوب موجود، دن کیشوتهای ما به جنگ نیروهای خیالی رفتهاند؟ آیا نمیپنداریم که این یعنی بازی در زمینی که تنها برندهاش پاسدارانِ وضع موجود هستند؟ فراموش نکنیم هر نوع حرکتی در عرصهی سیاسی فارغ از گرایش و مطالبات مان مستلزم تدبیر است و عنصر مفقودهء این ولولهء بدگوییها و اتهام زنیها نیز همان می باشد.