تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

28 فروردین ماه 1402 - 17 ماه آوریل 2023

ملاحظاتی پیرامون خیزش کنونی مردم

شاهین خسروی

خیزش زنان و مردان جوان ایران که در روزهای پایانی تابستان ۱۴۰۱ آغاز شد و تاکنون با افت و خیزهای گوناگون ادامه داشته، جدا از سرنوشت آن، پدیده‌ای بنیادی و برگشت‌ناپذیر را به همه ایرانیان درون و برون‌مرز و نیز جامعه بین‌المللی نشان داده است: اینکه پروژهء تحکیم بنیادهای ملت-دولت نوین ایران گامی بلند به‌پیش برداشته و نشانه‌های نویدبخشی از موفقیت نهائی خود به دست می‌دهد.

مرگ دلخراش مهسا(ژینا) امینی، دختر جوان کرد و پیآمدهای گسترده و سراسری آن، سه شکاف جنسیتی، قومیتی و مذهبی را که پیشتر فعال، خطرناک و مایه تضعیف مبانی ملت-دولت ایران بودند، به‌میزان قابل توجهی کاهش داد و از نگرانی شدید دلواپسانی ازجمله این قلم نسبت به آینده و تمامیت سرزمینی دمکراتیک ایران کاست.

دو موتور محرک این خیزش بزرگ، زنان و دانشجویان هستند که همچنان و با قوت به مبارزه بی‌امان خود با حکومت جهل و جور و فساد اسلامی ادامه و این نوید را می‌دهند که در آینده نه‌چندان دور پروژه تحکیم ملت-دولت مدرن و دمکراتیک ایران به‌‌بار خواهد نشست و مبارزه پر نشیب و فراز یکصد و شانزده ساله ملت ایران در این راه به فرجام نیک خود خواهد رسید.

انقلاب ۵۷ که شعار محوری آن استقلال، آزادی، جمهوریت بود و در این چهار و اندی دهه که از عمر آن می‌گذرد به‌هیچیک از سه خواسته خود نرسید، اینک می‌رود تا با شعار زن، زندگی، آزادی‌ــ شعاری که نخست از کردستان سوریه و زنان رزمنده شهر کوبانی قهرمان شنیده شد‌ــ فرزندان و فرزندان فرزندان به‌پا دارندگانش به‌تاریخ بپیوندد. اکثریت مردم متوهم و کم‌سواد آن دوران، ازجمله خود این نگارنده، درک واقعی از معنا و مفهوم آزادی و جمهوریت نداشتند، و از استقلال هم نه برداشتی مدرن و امروزی، که سنتی در معنای “تجدد‌ستیزی”آن داشتند.

البته، انقلاب اسلامی در واپسین دوران موسوم به جنگ سرد روی داد که دو جبهه جهانگیر سرمایه‌داری یا امپریالیستی، و سوسیالیستی یا دقیق‌تر شورویائی دربرابر هم صف‌آرائی کرده بودند. رهبران مذهبی آن انقلاب ریاکارانه استقلال را به دوری گزیدن از آن دو جبهه معنا می‌کردند، اما در عمل به لاسیدن نوبتی با هر دو جبهه متخاصم رسیدند، و پس از پایان جنگ سرد در اوائل دهه ۱۹۹۰ به دشمنی با جبهه نخست به‌سرکردگی آمریکا و نزدیکی و دوستی با مهم-ترین وارث بقایای دومی یعنی روسیه رسیدند. همین رویکرد انحرافی در روند تحولات بعدی خود، به‌ویژه پروژه هسته‌ای مشکوک، به‌چشم اسفندیار رژیم اسلامی در عرصه سیاست خارجی تبدیل شد و کار را به انزوا و تحریم اقتصادی و سیاسی آن کشاند.

 

در صحنه داخلی نیز، از پی جنگ ۸ ساله با عراق و مرگ بنیانگذار نظام، یک رشته تحولات سطحی تحت عناوین دهان-پرکن سازندگی، اصلاحات، عدالت‌جوئی و اعتدال‌گرائی به‌ابتکار رهبران جدید رژیم به‌اجرا گذاشته شد که هیچیک گرهی از کار فروبسته مردم و خود رژیم نگشود. اکثریت مردم ایران طی ۲۵ سال گذشته با انعطاف‌پذیری کم‌نظیری کوشیدند که از راه‌های مسالمت‌آمیز و پارلمانی به‌خواسته‌های برحق خود، یعنی آزادی، عدالت اجتماعی و حکومت قانون، دست یابند. اما هر بار با عهدشکنی، نیرنگ، ریا، دروغ و سرکوب رژیم و رهبری عالی آن روبرو و نومید شدند.

چنین شد که اعتراضات برق‌آسا، خونین و سراسری دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ درگرفت و دو جبهه بشدت ناهم‌وزن اکثریت مردم و رژیم اقلیت-پایه در برابر هم قرار گرفتند و کار به رویاروئی کنونی کشید. روشن نیست که نتیجه این دور از اعتراضات مردم ایران چه خواهد بود و رژیم به‌فرض سرکوبی شدید و خواباندن آن، چه اقدامات نهادینی برای اصلاح امور از هم‌پاشیده اقتصادی-اجتماعی-سیاسی کشور انجام خواهد داد. آیا همچون دولت تک‌حزبی اما نه بی‌بهره از خرد چین در ژوئن ۱۹۸۹(خرداد ۱۳۶۸) رفتار خواهد کرد که از یک سو به سرکوبی شدید جنبش دمکراسی‌خواهی دانشجویان پرداخت، اما از پی آن دست به‌یک رشته اصلاحات ساختاری و بنیادین اجتماعی-اقتصادی زد و اقتصاد کشور فقرزده چین را ظرف سه دهه به دومین اقتصاد جهان تبدیل کرد و سطح زندگی چند صد میلیون مردم تهیدست چین را ارتقا بخشید، یا... همچون گذشته تنها به سرکوب بسنده خواهد کرد و در را بر همان پاشنه‌ی پوسیده خواهد چرخاند؟

سرمشق چین، که از قضا دوست نزدیک رژیم اسلامی‌ست، پیش روی آن است: آیا قادر است با انجام یک رشته تدابیر اقتصادی-اجتماعی بنیادین، زندگی بخش بزرگی از مردم معترض ایران، یعنی طبقه فرودست را بهبود بخشد و آن‌ها را بیطرف کند، یا به-سوی خود کشاند و جبهه کم‌شمارتر دمکراسی‌خواهان را منزوی و سرکوب و نابود کند؟ حکومت و دولت چین از ۱۹۴۹ تا ۱۹۸۹، یعنی به‌مدت ۴۰ سال، کمابیش به‌شیوه رژیم اسلامی متوهمانه عمل و به‌جهان نگاه می‌کرد، اما از آن پس راه دیگری در پیش گرفت و با تغییر سیاست خارجی دشمنانه به صلح‌امیز و برقراری نوعی عدالت اجتماعی-اقتصادی نسبی طی سه دهه، جنبش دمکراسی‌خواهی کشور را دست کم تا آینده قابل پیش‌بینی به‌محاق راند. اما از ناصیه چرکین و داغ ننگ‌‌ــخورده رژیم فرتوت و قرون وسطائی اسلامی حاکم بر ایران چنان انعطاف و هوشمندی‌ئی هویدا نیست و مبارزه دشوار و مصیبت‌بارمردم به‌احتمال زیاد به‌این یا آن شکل همچنان ادامه خواهد یافت.

اما ببینیم چه نقشه راهی را می‌توان برای ادامه این جنبش انقلابی متصور دانست. نخست این مسئله را روشن کنیم که ضمن درس‌گیری از رویداد انقلاب ۵۷، باید از هر گونه شبیه‌سازی و یکسان‌انگاری آن با جنبش فراگیر کنونی خودداری کنیم. باید این نکته محوری را درنظر بگیریم که انقلاب ۵۷ در بستر جهانی جنگ سرد صورت گرفت، و ایران به‌عنوان یک متحد غرب از مهم‌ترین بازیگران منطقه‌ای و حتا جهانی آن بود. نگاه غرب به‌ایران ۵۷ نه از سر همبستگی دمکراتیک با مردم ایران، که حصول اطمینان از نرفتن حکومت آینده به جبهه مقابل بود. و زمانی که دودلی و درماندگی شاه در برخورد با جنبش انقلابی مردم ایران را مشاهده کرد و در عین حال یقین یافت که رهبران آن انقلاب(روحانیت و دکتر-مهندسان مذهبی- ملی) با چپ‌ها میانه‌ای ندارند و حتی با آن‌ها دشمنی می‌ورزند، تصمیم به پذیرش تغییر انقلابی گرفت، و حتی یک ژنرال بلند پایه خود را به ایران فرستاد تا ارتش شاه را متقاعد به اعلام بیطرفی کند. بنابراین بیراه نیست اگر بگوئیم که این تصمیم راهبردی غرب به‌رهبری آمریکا در تصویر بزرگتر جهان بلوک‌بندی شده آن روزگار، در نهایت به‌پیروزی آن در رویاروئی با جبهه شوروی کمک کرد.

اما در جنبش کنونی پارامترهای متفاوتی در عرصه داخلی و جهانی عمل می‌کنند. نه رژیم حاکم کنونی شباهتی به‌رژیم پیشین دارد؛ نه این مردم، همان مردم سال ۵۷ هستند؛ و نه شرایط منطقه‌ای و بین‌المللی مانند آن زمان است. با این همه، قانون اساسی ناظر بر همه انقلاب‌ها به روایت لنین، درمورد این انقلاب هم صادق است : تا زمانی که بالائی‌ها بتوانند به‌شیوه پیشین حکومت کنند؛ پائینی‌ها بخواهند به‌شیوه پیشین بر آن‌ها حکومت شود؛ یک بدیل فراگیر، سراسری و درون-برونمرزی شکل نگیرد؛ و شرایط بین‌المللی مساعد فراهم نشود، امیدی به‌پیروزی جنبش کنونی نمی‌رود. البته در حال حاضر از این چهار اصل، دومی کمابیش محقق شده، اما مهم‌ترین آن‌ها که اولی باشد، هنوز محقق نشده و میل و اراده به حفظ قدرت در رژیم همچنان پابرجاست. گفتن ندارد که دو اصل سوم و چهارم تابعی از دو اصل اول و دوم است.

در مورد بدیل، برخی صاحب‌نظران بر آن هستند که باید در مراحل پایانی جنبش به‌فکر تشکیل مجلس موسسان بود، بدون آن که توضیح دهند چگونه درحالی که رژیم هنوز پابرجاست و سرکوب می‌کند، می‌توان چنین کاری کرد. واقعیت این است که رژیم اسلامی به‌رغم آن که انقلاب در ۲۲ بهمن به پیروزی رسیده و رژیم شاه واژگون شده بود، به‌اصرار خمینی تصمیم گرفت که ملغمه‌ ناشناخته‌ای بنام “جمهوری اسلامی” را به رأی عمومی بگذارد، بدون آن که درباره محتوای آن روشنگری کند. مطابق انتظار، اکثریت بالای مردم و نیز گروه‌ها و احزاب سیاسی به این فراخوان رأی مثبت دادند بدون آن که بدانند جمهوری اسلامی اساساً چه رژیمی‌ست. تنها استثنا در این میان سازمان چریک‌های فدائی خلق بود که به‌درستی ضرورت برگزاری آن همه‌پرسی را به‌پرسش گرفت و اعلام کرد که در آن شرکت نمی‌کند.

اکنون ۴۳ سال و اندی پس از برگزاری آن همه‌پرسی کذائی که عملاً موجودیت رژیم ناشناخته‌ای بنام جمهوری اسلامی را در ایران و جهان رسمیت بخشید، و با توجه به‌اینکه اکثریت جمعیت کنونی ایران در آن زمان به‌دنیا نیآمده، یا اگر آمده واجد حق رأی نبودند، شایسته و بایسته است که مردم خواسته برگزاری دوباره همه‌پرسی سال ۵۸ را، این بار زیر نظارت جامعه مدنی ایران و سازمان ملل، در صدر اولویت‌های درخواستی خود قرار دهند. به‌ویژه که خود خمینی هم در سخنرانی بهشت زهرای خود در ۱۲ بهمن ۵۷ به-صراحت گفته بود که پدر(مادر)ان و پدر(مادر)بزرگان ما حق نداشتند که برای نسل کنونی حکومت تعیین کنند(نقل به‌مضمون). بنابراین شعار رفراندوم، رفراندوم/ این است شعار مردم را می‌توان به‌عنوان خواست بنیادی مردم بر سر ‌زبان‌ها انداخت، هرچند در تظاهرات کنونی مردم در برخی شهرها و دانشگاه‌ها این شعار را سر داده‌اند.

نکته دیگر، به سلبی و ایجابی بودن این همه‌پرسی برمی‌گردد. همان صاحب‌نظران به‌درستی می‌گویند که برگزاری این همه‌پرسی متضمن مقصود نیست، زیرا به‌فرض اینکه مردم درنهایت پاسخ نه قاطع به رژیم بدهند، و رژیم هم “ناپرهیزی” کند و کنار رود، آنگاه چه حکومتی باید زمام امور پیچیده کشور را به‌دست گیرد؟ پاسخ این است که می‌توان در آن برگه‌های قرمز نه، دو گزینه نظام جمهوری و مشروطه پادشاهی را گنجاند تا نه گویان به جمهوری اسلامی رژیم سیاسی مورد نظر خودرا در مربع مربوطه درج کنند.

بدین ترتیب با یک تیر دو نشان زده می‌شود: هم اکثریت مردم کنونی ایران نظر خودرا درباره رژیم کنونی اعلام خواهند کرد و هم درصورت مخالفت با ادامه این رژیم می‌توانند رژیم آینده مورد نظر خودرا نیز تعیین کنند. اما مسئله بنیادی اکنون این است که مردم باید با ادامه تظاهرات و اعتصابات بتدریج این شعار را در سراسر کشور بپراکنند و موازنه قوا را به‌سود خود تغییر دهند تا رژیم را چنان درمانده و عاصی کنند که در نهایت تن به آن همه‌پرسی فیصله‌بخش بدهد. البته شکل‌گیری یک شورای سراسری رهبری تظاهرات و اعتصابات هم یک ضرورت بدیهی‌ست که دیر یا زود باید محقق شود- و خواهد شد.

به‌رغم همه این‌ها، ملت بزرگ ایران در آغاز قرن پانزدهم خورشیدی، به رژیم و جهانیان نشان خواهند داد که همچنان به پیگیری خواست اولیه و بنیادی نیاکان مشروطه‌خواه خود در ۱۱۶ سال پیش، یعنی تشکیل عدالت‌خانه و تثبیت اصل برابری همگان در مقابل قانون البته دمکراتیک و رسیدن به آزادی و دمکراسی پایبندند، و تا به‌خواسته‌های برحق خود نرسند، از پای نخواهند نشست.

در اینجا، می‌خواهم این نوشته را با هشدار و زنهار به پایگاه اجتماعی محدود رژیم و وابستگان ریز و درشت آن به‌پایان برم. خیزش و جنبش سراسری‌ئی که سرکردگان‌، پدران، برادران و همسران‌تان آن را به توطئه خارجی نسبت می‌دهند، واپسین تلاش مردم ستم‌کش ایران برای رهائی از دست رژیم مورد حمایت شماست. مسئله همه ما در تصویری بزرگ‌تر نه صرفاً سیاسی، که ادامه هستی و زیست انسانی در پهنه جغرافیایی سرزمینی به نام ایران است.

هستی ایران با وجود این رژیم در خطر است. رژیم مورد حمایت شما در این چهار دهه و اندی با سوء مدیریت و به‌کارگیری نیروها و مهره‌های بی‌سواد و کم‌سواد و نادان، ازجمله دریاچه چند ده میلیون ساله ارومیه در آدربایجان، زاینده رود در اصفهان، دریاچه بختگان در فارس، دریاچه هامون در سیستان و بلوچستان و ده‌ها تالاب و رودخانه دیگر را خشکانیده است. فرونشست زمین در دشت‌های ایران کماکان ادامه دارد و تشدید می‌شود و بزودی ۸۰ درصد ایران نازیستمند خواهد شد. شما نمی‌توانید برای فرار از آن فاجعه زیست-محیطی نهائی دسته‌جمعی به خارج کوچ کنید.

شما و فرزندان و فرزندان فرزندان‌تان ناچار از ادامه زندگی در همین محدوده جغرافیائی موسوم به ایرانید. اگر به ادامه زیست در ایران علاقمندید، گریبان بستگان سرکوبگر و کودک‌کش و بدکنش خودرا بگیرید و از آنان بپرسید که آخرش چه؟ اکثریت این مردم شما را نمی‌خواهند و مطمئن باشید که دیر یا زود و با هر هزینه‌ای شما را سرنگون خواهند کرد. ایران، سوریه و افغانستان و عراق و لیبی نیست. این جوانان و نوجوانان دختر و پسری که به خیابان‌ها آمده‌اند فقط دنبال تغییر رژیم نیستند، بلکه می‌خواهند سرزمین و هستی جغرافیائی ایران را از نابودی و انقراض برهانند. دست از گمان بدارید و با مرگ نحس پنجه میفکنید!

این دو بیتی عبرت‌انگیز بابا طاهر نیز پیشکش رهبری که خودرا به‌خواب زده است:

مکن کاری که بر پا سنگت آیو / جهان با این فراخی تنگت آیو

چو فردا نامه‌خوانان نامه خونند / تو وینی نامه خود، ننگت آیو!

https://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/103673/

بازگشت به خانه