تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

28 فروردین ماه 1402 - 17 ماه آوریل 2023

دست آورد بزرگ!

یوسف جاویدان

کمابیش از اوان دهه‌ی نود میلادی نیازهای گلوبالیسم و ارزش‌های پسامدرن دست در دست هم فضای فرهنگی نوینی را به وجود آوردند که شاخصه‌ی آن چندفرهنگ‌گرایی یا چندگانگی فرهنگی بود.(۱) این چرخش فرهنگی و اجتماعی فرصت مناسبی برای لابیگران فراهم آورد تا به راحتی سازش با دولت اسلامی را در رسانه‌های غربی توجیه کنند. در زیر این چتر حمایتی نیرومند کارگزاران نایاک و هم‌اندیشان سکولار آنان در اندیشکده‌ها با بهره‌گیری از رانت رسانه‌ای در شکل دادن به اندیشه‌ی همگانی در غرب نقش بارزی داشتند.

در این فضای جدید ‘پسااستعماری’ نمایندگان نایاک در تبلیغ‌های خود گاهی از این زاویه حرکت می‌کردند که دارند از حقوق یک گروه اتنیکی «مسلمان‌تبار» در غرب دفاع می‌کنند اما در عمل کار آنها موجه جلوه دادن رفتار دولتمردان اسلامی بود‌، رفتاری که در ستیز آشکار با پیوندها و آیین‌های جاری بین‌المللی بود. کاری که در دهه‌ی هشتاد میلادی به این سادگی انجام‌پذیر نبود اینک در دهه‌های آغازین هزاره سوم و در اوج جنگ‌های نیابتی و کنشهای تروریستی سپاه قدس و دست اندازی به کشورهای خاورمیانه پذیرفتنی و مرسوم شده بود.

گفتمان چیره بر سیاست خارجی دولتهای غربی در این سال‌ها گفتمان سازش با ملایان و تحمل تروریسم و سعی در محدود کردن آن بوده است. اپوزیسیون علیرغم تلاش بسیار توانایی مقابله با جوِّ چیره بر نهادهای سیاسی و رسانه‌های غربی را نداشت. حمایت بی‌دریغ چین و روسیه از یکسو و خط مشی مماشات با ملایان از سوی دولتهای مغرب زمین از سوی دیگر سد بزرگی در راه مبارزه با حکومت اسلامی بود و اگر بگوییم این سیاست یکی از عوامل ناامیدی در بخش‌هایی از جامعه‌ی ما در سالهای گذشته بوده گزاف نگفته‌ایم.

 

از فتوای رشدی تا کشتار شارلی ابدو

برای درک بهتر دشواری‌هایی که ایرانیان در رویارویی با لابی حکومت اسلامی با آن روبرو بوده‌اند باید نگاهی عمیق‌تر به فضای فرهنگی و اجتماعی چیره در این سال‌ها انداخت‌. پس از آن نگاهی به قیام اخیر و اهمیت پیامدهای آن از این زاویه می‌اندازیم.

زمانی که خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد موج بزرگی از اعتراض جهانی به‌پا خواست و نویسندگان و هنرمندان و اندیشمندان مغرب زمین حکم آزادی‌ستیزانه‌ی خمینی را محکوم کردند. کمابیش بیست و هفت سال بعد در حمله‌ی تروریستی به نشریه‌ی فرانسوی شارلی ابدو دوازده انسان بی‌گناه با گلوله‌های اسلام‌گرایان جان باختند و یازده نفر دیگر زخمی شدند. در پی این رخداد شوم گروهی از نخبگان آمریکا به جای محکوم کردن مهاجمان اسلام‌گرا جانباختگان را مقصر خواندند.

در این فاصله چه رخ داد که باعث این تغییر بزرگ در طرز برخورد با خشونت اسلام‌گرایی شد؟

نگره‌ی چندگانگی فرهنگی برای زنان و گروههای اتنیکی مانند بومیان کانادا و آمریکا و سایر بخشهای ضربه‌پذیر و «به حاشیه رانده شده» (۲) جامعه مانند دگرباشان دستاوردهای خوبی داشت، اما لابیگران رنگارنگ ملایان توانستند با مهارت از این گفتمان به سود خود بهره‌برداری کنند و از این زاویه گفتمان چندگانگی فرهنگی برای ملایان سودآور و برای اپوزیسیون زیانهایی در بر داشت.

فتوای انسان‌ستیز خمینی علیرغم جنبه‌های منفی آن دستکم یک دستاورد مثبت داشت و آن اینکه بنیادگرایی اسلامی را رسوای دنیا کرد. جهان باید آگاه می‌شد که دین‌سالاری در این هزار و اندی سال چه به سر دگراندیشانی چون روزبه (ابن مقفع) و رابعه و عین‌القضات و طاهره و کسروی آورده است و چگونه پس از انقلاب دامنگیر نویسندگان و روزنامه‌نگارانی چون علی‌اصغر امیرانی و سعید سلطانپور و سیمون فرزامی و بسیاری دیگر شده است.(۳)

واکنش قاطع جهانی به فتوای خمینی این امید را به‌وجود آورد که راه برای آگاه‌سازی بیشتر و فشار گذاشتن روی حکومت اسلامی باز شده است اما شوربختانه چنین نشد. نه تنها حکومت اسلامگرای شیعی دوام آورد بلکه گروههای جدیدی چون القاعده و داعش برای تاسیس گونه‌های دیگری از خلافت اسلامی وارد گستره‌ی سیاسی خاورمیانه شدند. افزون بر آن جو اجتماعی و فرهنگی دنیای غرب به سوی دیگری چرخید و سالها بعد در یورش تروریستی به نشریه شارلی ابدو با دنیایی بسیار دگرگون روبرو شدیم که حساسیت پیشین خود به خشونت اسلامگرایان را تا حد زیادی از دست داده بود.

در اوان سال ۲۰۱۵، کمابیش دو ماه پس از کشتار پاریس، انجمن قلم آمریکا تصمیم گرفت تا طی یک مراسم ویژه جایزه‌ای برای دفاع از آزادی بیان به نشریه شارلی ابدو اهدا کند. در ابتدا گروه کوچکی از نویسندگان در نامه‌ای به این تصمیم انجمن قلم آمریکا اعتراض نمودند و جشن بزرگداشت را تحریم کردند. بزودی تعداد دیگری از نویسندگان به آنها پیوستند و شمار آنها به افزون بر سی نویسنده رسید که در میان آنها افراد سرشناس و برندگان جایزه‌ی ادبی پولیتزر به چشم می‌خوردند.

اینجا دیگر پای یک فتوا در میان نبود بلکه مساله‌ی به خاک و خون کشیدن گروهی از شهروندان در قلب اروپا بود. این نویسندگان اگرچه عمل قتل را محکوم کردند اما به جای دفاع از آزادی بیان طنزنگاران شارلی ابدو و جانباختگان این رویداد هولناک را بخاطر نشر کاریکاتورهای ‘مشاجره برانگیز’ مقصر خواندند. آنها جای قربانی و تجاوزکار را بی‌پروا عوض کردند و شارلی ابدو را متهم نمودند که به تمسخر «بخشی از جمعیت فرانسه برخاسته که مغلوبه و قربانی بوده و به حاشیه رانده شده است» و تا آنجا پیش رفتند که نقد اسلام و کاریکاتورهایی که در شارلی ابدو چاپ می‌شدند را کوششی عمدی «برای تحقیر و به رنج و درد کشاندن» مسلمانان فرانسه خواندند.(۴)

اگر گروهی از شهروندان عادی متوجه اهمیت کلیدی پرسمان آزادی بیان در این پیشامد نشده بودند شاید مساله آنقدر مهم نبود. سلمان رشدی در همان زمان به انجمن قلم آمریکا گفت «توجه کنید که اینها الیت ادبی جامعه هستند و نه مردم عادی» و افزوده بود که اگر آیه‌های شیطانی در سال ۲۰۱۵ انتشار یافته بود نویسندگان مزبور از آن حمایت نمی‌کردند.(۵)

 

چالش بزرگ دموکراسی

دوران طلایی بنیادگرایی اسلامی که با قدرت گرفتن خمینی در ایران آغاز شد دموکراسی را با یکی از دشوارترین و شاید بزرگترین چالش دوران خود روبرو کرد. رخداد تروریستی شارلی ابدو نشان داد، تا آنجا که به رفتار تندگرایان اسلامی مربوط می‌شود، تا چه اندازه تشخیص سره از ناسره برای دستکم گروهی از مردم کشورهای غربی دشوار شده است. از سوی دیگر واکنش این نویسندگان این احتمال را مطرح کرد که جدا از کژفهمی و سردرگمی منافع و ملاحظه‌‌هایی ممکن است در کار باشند که گروههایی را به همدردی و همسویی با اسلامگرایان می‌کشانند. در هرصورت اگر نخبگان ادبی توانستند یک حادثه‌ی تروریستی را اینگونه ناراست ارزیابی کنند به یقین در میان مردم عادی سردرگمی و کژفهمی می‌تواند بسیار بیشتر از آن باشد که گمان می‌رود.

در آن فضای مغشوش اعتراض این نویسندگان به انجمن قلم از یکسو شگفت آور بود و از سوی دیگر برای کسانی که با طرز اندیشه‌ی این دسته از مدافعان گروههای «مارژینالیزه» آشنا بودند قابل پیش بینی. انگیزه‌ی آنان هرچه بود این افراد گفتمان چندگانگی فرهنگی را مانند ابزاری بکار گرفتند تا یک کشتار تکان دهنده را موجه یا دستکم قابل درک جلوه دهند.

رواج گفتمان چندگانگی فرهنگی علیرغم دستاوردهای نیک آن، تا آنجا که به خاورمیانه مربوط می‌شود، دشواری آفرین بود. بنیادگرایان اسلامی شیعه و سنی با یاری وجوهی که از مسجدها و مرکزهای اسلامی دریافت می‌کردند (و نیز برنامه‌های حمایتی اقلیتها که بودجه‌های آنان از سوی دولتهای میزبان تامین می‌شوند) توانستند سالها دست به تبلیغ و توجیه شرع اسلام بزنند و در نهایت رفتار خشن جهادگرایان را تا حد زیادی تعدیل و واکنش همگانی به آنها را ملایمتر کنند. بنیادگرایان و سنتگرایان به دلیل تراشی برای سنتهای ناپسندی مانند ختنه‌ی دختران و پوشیدن روسری و برقع پرداختند و حتی نقد دین و قدیسان را که در میان مسیحیان و یهودیان غربی راهکاری رایج است و ریشه در عصر روشنگری دارد، در مورد دین اسلام مردود و غیر قابل پذیرش خواندند.

اعتراض نویسندگان مزبور و این مساله که آنها در عرصه‌ی عمومی نقد اسلام را با توهین و تحقیر مسلمانان فرانسه همتراز کردند نشان داد که بنیادگرایان اسلامی تا حد زیادی در تبلیغ و جا انداختن دیدگاه خود موفق بوده‌اند.

 

فصل طولانی مماشات با اسلام سیاسی

لابی حکومت اسلامی در آن شرایط مناسب نفوذ خود را گسترد و توانست به غیر از تعدادی افراد سرشناس ایرانی تبار شماری از دانشگاهیان غیر ایرانی و چهره‌های مشهوری چون چامسکی را جذب کند و در سمینارهای خود گرد بیاورد. گذشته از گزارشگران همباور که از لندن تا نیویورک برای رسانه‌ها و نشریه‌های نامور کار می‌کردند، بیشینه‌ی تحلیلگران حرفه‌ای در ژورنالهای سیاسی اندیشکده‌ها بر ضرورت مماشات با حکومت اسلامی تاکید می‌کردند. تعدادی از کنشگران استمرار خواه معمم و مکلا که از حمایت گسترده‌ی دانشگاههای سرشناسی مانند هاروارد و پرینستون و دوک و کلمبیا و موسسه پژوهشهای سیاسی پاریس و انستیتوهای پژوهشی کشورهای دیگر برخوردار بودند نیز همین خط را پیش می‌بردند‌.

این افراد هر کدام از راهی به ماندگاری دولت اسلامی یاری رساندند. در دوران خیزش این «کارشناسان» گاهی خواسته‌های مردم را به اعتراض به گرانی بنزین یا درخواست مبارزه با فساد و احتکار کاهش می‌دادند و منکر این می‌شدند که ایرانیان خواهان سرنگونی این دولت در تمامیت آن هستند. در نتیجه دولت اسلامی در درون کشور گروگانگیری و باج خواهی و فشار بر مردم دربند را سال به سال افزایش داد و بر تندروی و ماجراجویی خود در خارج مرزهای کشور افزود.

 

قیامِ افسون شکنِ ایران

رویداد تاریخی مهمی مانند شرکت بخشهای بزرگی از نسل جوان و زنان ایران در یک قیام سراسری بایستی پیش می‌آمد تا بتواند بر این شرایط سخت و رنج آفرین چیره شود. در خاکسپاری ژینا امینی زنان دلاور سقز ضمن بر گرفتن روسری از سر ندای «زن، زندگی، آزادی» سردادند و پیام آنان به فاصله چند ساعت به وسیله دانشجویان تهران تکرار شد و بزودی در خیابانهای بسیاری در گوشه کنار کشور به گوش رسید. زنان آزاده در قیام اخیر و در اعتراض به جان باختن ژینا دور جدیدی از مقاومت مردمی را رقم زدند و حضور گسترده‌ی آنان باعث شد تا پیام «زن، زندگی، آزادی» بوسیله‌ی مردم جهان بازتاب پیدا کند.

پافشاری زنان آزاده برای بدست آوردن حقوق پایمال شده‌ی خود و به ویژه حق پوشش و حمایت مردان از آنها در میدان رویارویی با کارگزاران تا بن دندان مسلح حکومت اسلامی به این خیزش رنگ و رویی تازه داد. شرکت نسل جدید و زنان چنان چشمگیر است که دیگر نمی‌توان بسادگی از روی آن رد شد و آن را اعتراضی محدود نامید. قیام سراسری مردم این امید را برانگیخته که انقلابی نو در حال تکوین است و برای نخستین بار توانسته طلسم مماشات را بشکند و بر فضایی که کمابیش سه دهه انواع لابیگران اسلامگرا از آن سود می‌بردند چیره شود.

مقاومت مردمی در درون کشور موج بزرگی در بین ایرانیان برون مرزی بوجود آورده که بازتاب آن را در تظاهرات بیش از صدهزار نفر در برلین و تظاهرات دیگری که همزمان در شهرهای بسیاری در اروپا و کانادا و آمریکا برگزار شدند می‌توان دید.

امروز همان روز خجسته‌ای است که میلیونها ایرانی رنجدیده‌ در درون و بیرون مرزهای کشور برای بیش از چهار دهه منتظر آن بودند. سرنگون شدن این حکومت تنش افروز تروریسم و ناآرامی ناشی از آن را کاهش خواهد داد و نه تنها به سود مردم ایران و خاورمیانه است، در دراز مدت به سود صلح جهانی و مردم اروپا و آمریکا نیز خواهد بود. پیروزی نهایی بر حکومت جهل و ترور نزدیک است و خاورمیانه با رفتن ملایان جنگ افروز روزهای بهتری را خواهد دید.

_____________________________

 (۱) چندگانگی فرهنگی یا پلورالیسم اتنیکی: Multiculturalism or Ethnic Pluralism

*توضیح سردبیر سایت جنبش: ما ایرانی ها با این مفاهیم زیر عنئان «نسبیت فرهنگی» آشناتریم.

(۲) به حاشیه رانده شده، مارژینالیزه: Marginalized

(۳) زنده‌یادان امیرانی و فرزامی و سلطانپور که در سالهای نخست انقلاب اعدام شدند جزو نخستین نویسندگان و روزنامه‌نگاران هستند که به دست حکومت اسلامی به قتل رسیدند. کشتار دگراندیشان پس از فتوای خمینی بالا گرفت و به فهرستی بلند تبدیل شد. سیمون فرزامی سردبیر نشریه ژورنال دو تهران بود و سعید سلطانپور در کار نویسندگی و شعر چهره‌ی آشنای آن دوره بشمار می‌آمد و علی اصغر امیرانی بنیانگذار و سردبیر مجله‌ی خواندنیها بود.

(۴) https://www.theguardian.com/books/2015/apr/29/writers-join-protest-charlie-hebdo-pen-award

(۵) همان جا.

https://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/103626/

بازگشت به خانه