تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

10 اردیبهشت ماه 1402 - 30 ماه آوریل 2023

همگامی برای تمرکز قدرت یا شکست قدرت؟

س. قاجار

«به ناپلئون خبر دادند در جنگ پیروز شدیم، ناپلئون پرسید چقدر تلفات دادیم؟ گفت ۶۰ درصد نیروها کشته شدن، ناپلئون گفت یک بار دیگه پیروز بشیم نابود می‌شویم...»

پنج حزب و تشکل جمهوری‌خواهان ایران: جبهه ملی ایران ـ اروپا، حزب چپ ایران (فدائیان خلق)، سازمان‌های جبهه ملی ایران در خارج از کشور، و همبستگی جمهوری‌خواهان ایران متحد شدند برای دفاع از: «نظام حکمرانی جمهوریِ دمکراتیک، مخالفت با حکومت فردی، موروثی، دینی و ایدئولوژیک» بدیهی‌ترین پرسش‌هایی که به ذهن هر ناظری متبادر می‌شود که این اتحاد برای چیست؟ این تشکل‌ها و گروه‌ها مشخصاً کدام بخش از مردمی را که در جنبش زن، زندگی، آزادی مشارکت داشتند نمایندگی می‌کنند؟ و انتظار دارید بعد از این اتحاد چه اتفاق مثبتی در کیفیت مبارزه با جمهوری اسلامی ایران بیافتد؟ امروز با ۴۳ سال قبل چه فرقی داشته است که قبلاً این اتحاد صورت نگرفته؟ نام کدام یک از اعضای این تشکل‌ها در کف خیابان‌های ایران به گوش‌ها رسیده است؟ رهبر یا رهبری مورد نظر این اتحاد کیست؟...

بعد از حدود دو ماه از نشست این ائتلاف و انتشار بیانیه، کمتر انتقادی راجع به این مبانی دیده‌ایم که شاید جدای از پوشش خبری گسترده BBC، بی‌اهمیت بودن آن برای جنبش انقلابی مهسا بوده است. اما به نظرم ضروری است که با نقد جنس اینگونه رفتارها، مشخص شود چرا اتحاد در زمان نامناسب، منجر به تضعیف قدرت مردم در سرنگونی جمهوری اسلامی خواهد شد و چرا باید با اینگونه عملیات مزورانه مقابله کرد.

برنامه عملی این اتحاد به جز جملات مسحورکننده آرمانی این «مبانی» و البته سراسر تناقض با منش رفتاری این گروه‌ها، برای کمک به جنبش آزادی مردم چیست؟

نوشته شده: «شرط لازم برای استقرار دمکراسی در کشور، گذار خشونت‌پرهیز از جمهوری اسلامی ‌است،...»

چند میلیون نفر باید به دست جمهوری اسلامی کُشته شوند تا شما بانیان و باشندگان انقلاب ۵۷ متوجه وخامت اوضاع بشوید؟ حملات شیمیایی سراسری به مدارس دخترانه به نظر باید زنگ خطری بزرگ برای همه مخالفان با هر گرایشی محسوب می‌شد که این حکومت برای بقا ننگین خود، هیچ خط قرمزی در انجام جنایت ندارد. اما چرا گروه‌های مخالف سیاسی تا بدین اندازه در برابر این وقایع هولناک چنین «بی‌حس»‌اند؟ چرا نسل کسانی که از کمترین واکنش‌های حکومت پهلوی در برابر مبارزه مسلحانه و عملیات تروریستی هنوز از دیدن عکس پرویز ثابتی چنان برافروخته و خواهان تشکیل دادگاه‌هایی به سبک نورنبرگ می‌شوند، اکنون و در بحبوحه این جنگ تمام عیار یک حکومت سنگدل و قاتل علیه مردمش و دیدن این همه شکنجه و جنایات سیستماتیک، از «گذار خشونت‌پرهیز» سخن می‌گویند؟ چرا کسانی که به رغم تضاد عقیده از ماتریالیسم تا خدا، و برای رسیدن به هدف نابودی رژیم پهلوی، حاضر شدند تحت لوای یک شخصیت آشکارا مرتجع متحد شوند، امروز حاضر نیستند برای نابودی «شر مطلق» و نجات کشور با پذیرش قدر متیقن یک فرد قابل قبول به عنوان رهبر متحد شوند؟ البته برای امثال بنده اصلاً سخت نیست تا با خواندن این مبانی متوجه شویم که شما متحدان و مؤتلفان دست کم اکنون هیچ علاقه‌ای به سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ندارید چون در این صورت، قطعاً اقبال جامعه جهانی و مردم جز به رضا پهلوی، به هیچ شخص یا جریان دیگری اجازه قد کشیدن نمی‌دهد؛ پس تعجبی ندارد بنویسید:

«ما برای استقرار دموکراسی در کشور، به جنبش فراگیر و نیرومند... مخالف بدیل‌تراشی و آلترناتیوسازی توسط دولت‌های خارجی و متکی‌شدن اپوزیسیون به آن‌ها هستیم، و بر محوریت نیروهای سیاسی، مدنی و اجتماعی داخل کشور و رهبری برخاسته از مبارزات "مردم" تأکید داریم...»

تا اعتبار جهانی اپوزیسیون به رهبری رضا پهلوی را چنین بیشرمانه «بدیل‌تراشی و آلترناتیوسازی توسط دولت‌های خارجی» جلوه دهید و رای روشن ما مردم بیچاره در کف خونین خیابان به رضا پهلوی را همچون جمهوری اسلامی چنین وقیحانه نادیده بگیرید و به آن "مردم"ی که معلوم نیست کجا هستند مبارزات فرضی خود را برخاسته کنید! عجیب است که این "مردم" مرموز را فقط شما و رهبر جمهوری اسلامی می‌بیند!

کسانی که نسل‌های جدید را هیچگاه در حدی ندیدند توضیح دهند چرا عمیقاً از دودمان پهلوی نفرت دارند که حتی حاضرند با هر گروه و دسته و فرد ائتلاف کنند جز آنکه نامش رضا پهلوی است. چرا این مبارزان و مخالفان جمهوری اسلامی حاضر نیستند به رغم ادعای اعتقاد به دموکراسی، به انتخاب فرزندان خود در این مبارزات خونین احترام بگذارند؟ نسلی که به هر مناسبت از اعتراض به گران شدن بنزین تا فرو ریختن متروپل و قتل مهسا، نام این دودمان را در خیابان‌های شهر صدا می‌زند. واقعاً تفاوت شما با رهبر جمهوری اسلامی که برای رفراندم مردم را بالغ نمی‌داند، در چیست؟ پس به راستی این اتحادها و ائتلاف‌ها و نشست‌ها و بیانیه‌ها و گفتارها اگر منجر به تمرکز قدرت واقعی در دستان انتخاب مردم نشود به چه دردی می‌خورد و در نهایت به نفع کیست؟ این جماعت که روشنفکری و آزادیخواهی و تفکر را یدک می‌کشد بالاخره کی می‌خواهد از نظر سیاسی بالغ شود و دست از این آرمانگرایی بر دارد و عقل سلیم را مبنای انتخاب برای نجات کشور قرار دهد؟ متوجه نیستید چرا رضا پهلوی در این هیاهوی سیاسی و رهبری، برنامه حمایت از زیست-بوم ایران را دنبال می‌کند و شما رزمنده‌های سابق و دل-نازکان امروز، انتشار بیانیه آزادی خواهی و آرمانگرایی با تکرار همان‌هایی را که قریب صد سال است شنیده‌ایم تجویز می‌کنید و از کار خود مُکَیّف می‌شوید... چرا این تفکر ۵۷ هنوز بعد از چهل و چهار سال بدون هیچ عذاب وجدانی با تکرار همان مبانی و افزودن چند واژه سکولار و حقوق بشر، بدون دیدن وضع موجود ایران، سعی دارد همچنان موضعی ناهماهنگ با مردم اتخاذ کند؟ و صدها و هزاران چرا... نویسنده تنها یک پاسخ برای این چراها دارد: «بی‌مسئولیتی». بی‌شک، مهمترین ویژگی یک فرد و سازمان سیاسی در یک جامعه سالم و توسعه‌یافته مسئولیت‌پذیری است. همانقدر که فرد باید در برابر رفتار اجتماعی خود مسئولیت‌پذیر باشد یک گروه یا حزب سیاسی باید مسئولیت عواقب کنش سیاسی‌اش را بپذیرد. پس اگر به طیف همین گروه‌های سیاسی ایرانی در خارج و داخل گفته شود طبق گزارش نشریه اکونومیست در ژوئن ۲۰۱۸ هزینه انقلاب ۵۷ برای مردم ایران چیزی حدود ۳۰ تریلیون دلار امریکا برآورد شده که در خوش بینانه‌ترین حالت بعد از دستیابی ایران به صلح پایدار، ثبات و حکومتی کارامد و دوست با جهان، حداقل ۱۰ سال طول خواهد کشید تا کشور به ریل توسعه باز گردد و این فقط آن بخش از زیان مادی قابل محاسبه است که شما آقایان در قمار ۵۷ کشور-ملتی را باختید؛ و در برابر این حجم از زیان وارده به کشور خود چقدر احساس مسئولیت می‌کنید، چه پاسخی دارند؟ آیا تا به حال شده گذشته خود را نقد کنند تا مشخص شود کجا راست رفته و کجا اشتباه کرده‌اند؟ اصلاً معتقد هستند که باید به کسی مثل مردم ایران، تاریخ یا لااقل به خودشان پاسخ دهند؟ جنس رفتار شما با رفتار رهبر جمهوری اسلامی که تا حال با هیچ خبرنگاری مصاحبه نکرده و احدی را برای پاسخگویی قابل ندانسته، چقدر متفاوت است؟ مفروض بر قبول توجیهات کلیشه‌ای که انقلاب دزدیده شد و بنا نبود چنین فرجامی باشد... آیا به راستی اگر شما آرمانگرایان کمونیست، مذهبی‌های پیرو جامعه بی‌طبقه توحیدی، پویندگان راه مائو، و غیره حاکم می‌شدید، چنانچه در خوشبینانه‌ترین حالت -و از نظر نویسنده فرض محال- مثل این جمهوری شغلتان قتل عام ایدئولوژیک ملت نمی‌شد آیا بیش از متوسط رشد اقتصادی دو رقمی و آزادی‌های فرهنگی و اجتماعی و اعتبار بین‌المللی و سیاسی زمان پهلوی را برای کشور به ارمغان می‌آوردید؟ شما که امروز حتی حاضر نیستید به رای روشن و مشخص مردم در کف خونین خیابان در انتخاب رضا پهلوی صحه بگذارید، در فردای آزادی جز مقابله با «رای» مردم، چه گزینه دیگری برای خود متصور هستید؟ گذشته خود را که نقد نمی‌کنید، از کرده خود هم پشیمان نیستند، جز اینکه این حس طلبکارانه‌تان که با همان ایده‌ها و باورهای منسوخ اما اینبار تحت عنوان مبانی "همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ایران" برای جوانان و انقلاب نوین ایران نسخه می‌پیچید، باید وقاحت عریان نامیدتان با این مبانی. البته، بررسی این موضوع که چرا کنشگران سیاسی ایران تا بدین اندازه نسبت به واقعیت‌ها و نتایج تصمیم‌های سیاسی بی‌تفاوت هستند شایسته یک پژوهش جدا و مفصل است اما اجمالاً شاید بتوان بزرگترین دلیل این نوع رفتار را «بی‌مسئولیتی» ذاتی ما ایرانیان نسبت به خروجی گفتار، اعمال و رفتارمان دانست. مهم نیست خودرو می‌سازیم، متروپل یا بخاری، یا شرکتی برای ارائه خدمات و یا سازمان، حزب یا گروهی برای مبارزه به وجود می‌آوریم؛ در همه اینها اگر مسئولیت عمل خود را نپذیریم خروجی کارمان می‌شود پراید آدمکش، متروپل پوشالی، بخاری قاتل، خدمات مضر به جان و مال و انقلاب ۵۷. برای من که یک عضو عامی و عادی جامعه هستم درک این موضوع اصلاً برایم سخت نیست که جنس این نوع رفتارهای سیاسی تحت عنوان ائتلاف، اتحاد و غیره در نهایت منجر به تجدید دوره بقا جمهوری اسلامی خواهد شد. برای همین، انتشار مبانی "همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ایران" که جان کلامش این است: «ما از نظام حکمرانی جمهوری‌ِ دمکراتیک دفاع می‌کنیم، مخالف حکومت فردی، موروثی، دینی و ایدئولوژیک هستیم» برای امثال من چیزی بیش از اصرار بی‌خردان ۵۷ در اصرار بر ادامه خطاهایشان معنای دیگری ندارد، حتی اگر متن جملات به کار گرفته شده خود-به-خود واژه‌های خوبی باشد. متنی با توجه به اوضاع و احوال و نویسندگانش، تهی از معنا و عمق.

نوشته‌اید: «مخالفت با نفرت‌پراکنی و انتقام‌گیری کور، و دعوت به مدارا و رواداری سیاسی و فرهنگی، پای بندی به عدم‌خشونت، هم به‌لحاظ نظری و هم در عرصه‌ی پراتیک، از مفاهیمِ محوری سیاست‌ورزی ما هستند...»

دروغ ‌می‌گویید. میزان کینه و نفرت شما بازماندگان تفکر ۵۷ را که متاسفانه هنوز هم قدرت زیادی در ایجاد شکاف و تفرقه در بین صفوف ملت دارید در میانه انقلاب زن، زندگی، آزادی و سخره گرفتن شما در گزینش مردم به نام «پهلوی» به وضوح می‌توان دید. به جای همگامی واقعی با جنبش انقلابی مردمی زجردیده و بی‌پناه، چشم در چشم دوختید و فریاد زدید: "مرگ بر ستمگر، نه شاه می‌خواهیم نه رهبر"، در همین مبانی هم تکرار کردید، تا با اصرار بر درستی انقلاب ۵۷ بگویید بین شاه و رهبر فرقی نبوده، اگر انقلاب شد، و نیست، اگر انقلاب شود! شما نیز مثل جمهوری اسلامی که بر دکل نفت و از جیب این ملت «معمای شاه» ساخت، اما از خون مردم، این «شعار» را ساختید تا با شعور مردم اینگونه مجادله کنید فرقی بین دلار ۷ تومن با ۵۵۰۰۰ تومن نیست. فرقی بین رئیس اوپک و دزد دکل، بین قدرت منطقه و تهدید منطقه، بین سپاه دانش و نهضت سوادآموزی، بین ارتش شاهنشاهی با سپاه پاسداران بین پاسپورت معتبر جهانی و تحریم‌های جهانی، بین آزادی‌های اجتماعی و فرهنگی با حجاب اجباری، بین قاضی ناصر کاتوزیان با قاضی صلواتی نیست. فرقی بین فروغی و داور و هویدا و خانم فرخ رو پارسا با علی اکبر ولایتی و علی شمخانی و روحانی و خاتمی، بین برادران خیامی و برادران عبدالباقی، بین نظام آموزش شاه با نظام شیمیایی آموزش جمهوری اسلامی، بین برابری زن و مرد و محاسبه ارزش زن با بیضه چپ! بین دفاع ناشی از اقتدار سال ۵۲ در برابر تجاوز عراق با دفاع ناشی از بی‌خردی سال ۵۸، بین یکی از هفت واحد پول معتبر جهان بودن با یکی مونده به آخر بودن نیست... چشم در چشم ملت دوختید و با وقاحت گفتید فرقی بین جامعه‌ای که زنانش از فقر جنین خود را می‌فروشند: دختر ۲ میلیون، پسر ۳ میلیون، گوسفند ۶ میلیون، با جامعه زنان زمان پهلوی نیست. فریاد زدید اصلاً هیچ فرقی بین یک ایران پیشرفته با یک ایران ویرانه نیست!

چقدر رقت انگیز است وضع شما باشندگان و روشنفکران و نویسندگان مبارزان راه آزادی و چقدر غم انگیز است وضع ما مردم بیچاره.

گروههای مسلحی که در سال ۵۷ توانستند یکی از بزرگترین و توسعه‌یافته‌ترین قدرت‌های منطقه را نابود کنند، اکنون ضمن ائتلاف، بیانیه مبانی "همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ایران" منتشر می‌کنند با هدف «ضرورت گذار از جمهوری اسلامی و استقرار جمهوری سکولار دموکرات».

به پنل این نشست که نگاه می‌کنیم بعد از ۵۰ سال با یادآوری تیپ مبارزان آن موقع کنفدراسیون، تنها تفاوتی که دیده می‌شود صورت‌های تراشیده، کت و شلوار و کراوات به جای اورکت، ریش و سیبیل استالینی است. البته شاید اقتضای اورکت این بود که با یک نظام مردمی و عقلانی به زبان اسلحه سخن بگویند و امروز اقتضای کراوات و ادکلن‌های خوشبو این است که در برابر یک حکومت ضد مردمی و دیوانه، از گذار خشونت‌پرهیز دفاع شود.

بعد از ۵۰ سال حتی در نوشتن صحیح ادبیات سیاسی گزاره‌های این بیانیه، احساس مسئولیت نمی‌کنید. حتی برای نوشتن کلیدی‌ترین گزاره بیانیه خود از رسوبات اتوپیایی افکارتان دست نمی‌کشید و بی‌اعتنا به ادبیات استاندارد حقوق سیاسی، می‌نویسید: «ما از نظام حکمرانی جمهوری‌ِ دمکراتیک دفاع می‌کنیم، مخالف حکومت فردی، موروثی، دینی و ایدئولوژیک هستیم». با این "مبانی" از ریشه غلط، هیجانی و توخالی جز با روان مردم خود، برای که و علیه که می‌خواهید مبارزه کنید؟

 

خانم‌ها، آقایان! نوشتید:

۱. «نظام حکمرانی جمهوری‌ِ دمکراتیک»! شاید منظورتان «نظام یا حکومت جمهوری‌» ست. البته «جمهوری دموکراتیک» به مفهوم واقعی نداشته و نداریم و نظام‌های سیاسی درست و حسابی هیچوقت از این نوع پسوند استفاده نمی‌کنند. افزودن دموکراتیک به نظام سیاسی صرفاً یک "ادعا"ست. همه کشورهایی که پسوند دموکراتیک را به دنبال خود یدک می‌کشند (مانند الجزایر، کنگو-کینشاسا، اتیوپی، کره شمالی، لائوس و نپال و جمهوری‌های کشور شوراها -شوری سابق- مثل جمهوری دموکراتیک آلمان شرقی) فقط در اسم دموکراتیک و تحقیقاً اغلب یک پله بدتر از نظام‌های دیکتاتوری هستند. دموکراتیک بودن مربوط به سیاست حکمرانی یک حکومت است. یک حکومت جمهوری می‌تواند سیاست غیر دموکراتیک (از طیف استبدادی تا دیکتاتوری) یا دموکراتیک برای حکمرانی داشته باشد. نوشته‌اید: «حکومت فردی»، شاید منظورتان «حکمرانی فردی» است؟ حکومت فردی بعد از به وجود آمدن دولت‌-ملت‌های مدرن در دو قرن گذشته تقریباً مصداق خارجی ندارد. اما روش حکمرانی می‌تواند به گونه غیر دموکراتیک از طیف کاملاً فردی غیر نظام‌مند تا فردی نظام‌مند باشد. گفته‌اید: «حکومت موروثی»؟ حتماً منظورتان «نظام یا حکومت پادشاهی» است. این یک نظام کهن که پادشاه مظهر اتحاد و یگانی ملت است و اتفاقاً در اغلب این نظام‌ها، شخص پادشاه حکومت نمی‌کند. از ۲۰۶ کشور موجود در جهان، ۲۶ کشور پادشاهی است که ۷۰ درصد پادشاهی مشروطه است. جالب اینکه در تعیین نسبت بین نظام‌های پادشاهی و جمهوری، درصد حکمرانی با روش دموکراسی و حکومت قانون در کشورهای پادشاهی بیش از کشورهای جمهوری است. در این شکل حکومت تکیه بر جایگاه است مانند جایگاه ریاست جمهوری. برای همین در تقریباً همه کشورهای پادشاهی-موروثی این جایگاه به عنوان نماد و مظهر اتحاد ملت حفظ می‌شود، اما اغلب، سیاست حکمرانی براساس و شیوه دموکراسی و قدرت در دست شخصی به جز پادشاه است. خلاء نماد اتحاد در کشورهای جمهوری، عموماً از طریق میهن‌پرستی و ملی‌گرایی جبران شده، که در بعضی موارد افراطی، منجر به فجایع جهانی مثل بروز فاشیسم و جنگ‌های جهانی شده است. محض اطلاع نویسندگان این مبانی، امروزه گرایش به نحوه حکمرانی مستبدانه در نظام‌های جمهوری بیش از نظام‌های پادشاهی است، که «جایگاه» با «شخص» «حکمران» حداقل برای مدت چهار سال عجین شده است... البته اگر خیلی در قید و بند افکار و اذهان خیالی خود نباشید واقعیت این است که کشورهای با نظام جمهوری که اغلب حکومت‌های استبدادی غیر نظام‌مند تا دیکتاتوری هستند به ویژه کشورهای با پسوند دموکراتیک، و به زودی همین جمهوری نکبت خودمان، کمتر از کشورهای پادشاهی، موروثی عمل نکرده‌اند! خلاصه اینکه: در عالم واقع و علم سیاست، تفاوت در ساختار سیاسی، مادامی که ارزش‌های متعارف ناظر به حقوق بشر و حکمرانی خوب حاکم باشد، چندان تفاوتی در خروجی «حال خوب کشور» نخواهد داشت، درست همانند نظام‌های حقوقی متفاوت سیویل، کامن‌لا، اسکاندیناوی، رومی ژرمنی و غیره که به رغم تفاوت‌ در ساختار و منابع حقوق، خروجی یکسانی در دادرسی عادلانه و تحقق عدالت و «حال خوب ملت» وجود دارد. اما حداقل زیانی که به جنبش انقلابی مهسا از درگیر شدن با این مباحث شکلی وارد می‌کنید، تاخیر در شکل‌گیری اپوزیسیون قدرتمند و تجدید قوای جمهوری اسلامی برای سرکوب و حفظ بقای خود است. پیش‌گزینه سلطنت یا جمهوری، و ترویج نفرت و ادبیات اعتراضی نسبت به رضا پهلوی، باعث ایجاد شکاف در راس و بدنه جنبش شده که قطعاً برنده و بهره‌بردار اصلی آن، جمهوری اسلامی است.

نویسندگان این بیانیه که عامدانه واژه «موروثی» را کنار سه واژه دیگر «حکومت فردی، دینی و ایدئولوژیک» قرار داده‌اند تا کراهت و زشتی نظام سلطنت را متبادر به ذهن خواننده کنند، نه خواهند توانست غیر-ایدئولوژیک-بودن پس پرده افکار خود را در متن این بیانیه پنهان کنند و نه درک نادرست خود از تبیین درست ماهیت نظام جمهوری اسلامی توجیه! که اتفاقاً حاق ذهن خود را از مطرح شدن نام رضا پهلوی برملا می‌کنند و به دلیل تفرعنی که دارند حتی قادر نیستند «شخص» رضا پهلوی را از «اعلیحضرت» رضا پهلوی تفکیک کنند و بپذیرند رضا پهلوی مدتهاست که مدعی سلطنت نیست، قبلاً و در این جنبش، همواره خود را به عنوان یک فرد مطرح کرده است. فردی مورد وثوق مردم ایران و جامعه جهانی. اما این فقط تفکر موروثی و پوسیده شماست که هنوز هم بعد از ۴۳ سال که دشمن اصلی‌تان نظام پهلوی است، قادر نیست شخص رضا پهلوی را از دودمان پهلوی منتزع کند چون مثل روز روشن است که از تصمیم آینده مردم در ایران آزاد و بازگشت سلطنت وحشت دارید، پس قطعاً این کثافت جمهوری اسلامی را صد البته به آن آلترناتیو مورد قبول مردم ترجیح می‌دهید. فقط کنجکاوم اگر روزی رضا پهلوی به درود این زندگی بگوید، وضع و حال شما چگونه خواهد بود؟ دیگر چه کسی را برای نفرت‌پراکنی و جنگیدن خواهید داشت!

نوشته‌اید حکومت دینی!

کدام حکومت دینی؟ تنها بازمانده حکومت دینی با اشغال ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم و پس از آنکه امپراطور هیرو هیتو مجبور شد اعلام کند که وی خدای زنده‌ای نیست، از جهان برچیده شد... ماهیت جمهوری اسلامی یک حکومت جعلی بلشویکی با چاشنی مذهب تشیع است که با یک اقتباس فکاهی و متناقض از پوسته نظام‌های مدرن سیاسی با محتوای سیاسی ایدئولوژی مارکسیسم، موجودیت یافته است. مبارزات مسلحانه نهضت جنگل و گروه تقی ارانی و حزب توده سق مبارزات قهری برای تحقق یک مدینه فاضله را بین جوانان برداشت و دوره آزاد بین شهریور ۱۳۲۰ تا مرداد ۱۳۳۲ را به جای مبارزات سیاسی با قتل و ترور به دوران محتوم دیکتاتوری ختم نمود. افراد تحصیل کرده در غرب مثل مهدی بازرگان که با رطب و یابس سعی داشتند ثابت کنند اسلام با مدرنیته تضادی ندارد و با تاسیس انجمن‌های اسلامی در اروپا و امریکا گفتمان اسلامی سیاسی را «نهادمند» کردند تا به کمک افرادی چون شریعتی و آل احمد سازمان مجاهدین خلق اجزای پیش فرض ایدئولوژی سیاسی مارکسیسم را در تار و پود یک نظام تلفیقی و منحصر به فرد مذهبی ساخته و پرداخته کنند. ولایت فقیه بر بنیان الگوها و انگاره‌های گفتمان نهادمند اسلام سیاسی استقرار یافت و جمهوری اسلامی فرزند خلف گروه‌ها و روشنفکران طیف چپ تا راست اسلامی است و اینک، جوهره همین اندیشه در جستجوی موهوم جمهوری دموکراتیک، که با توجه به عقبه بانیان آن، بیشتر یک آرمانگرایی ایدئولوژیک از جنس کمونیست‌های مدرن ایرانی است که نیازموده قابل آزمودن را می‌خواهند با این «مبانی» سخیف و شعارگونه در آزمایشگاه ایران بعد از جمهوری اسلامی عملیاتی کنند که قطعاً در آن موقع به جای «گذار خشونت‌پرهیز» با اسلحه به جنگ نظام مورد نظر مردم که محتمل با رهبری رضا پهلوی است، قطعاً دنیا را بر سر ما مردم و پهلوی سوم خراب خواهند کرد.

 

خانم‌ها و آقایان!

سرانجام این «مبانی» که منتشر کردید، از هم اکنون به وضوح و به روشنی خورشید، عواقبش را می‌توان دید.

۲. امریکا حدود چهار ماه پیش با احساس خطر جدی، به درستی صدور تراشه‌های پیشرفته هوش مصنوعی را به چین ممنوع کرد. چین بزرگترین آزمایشگاه هوش مصنوعی جهان است. قدرت برتر در جهان آینده، کشوری خواهد بود که بیشترین کاربردهای هوش مصنوعی را در تار و پود ساختار سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تعبیه کرده باشد. توسعه هوش مصنوعی عمدتاً هنوز در ابعاد آزمایشگاهی است و اما برای آزمودن آن در ابعاد وسیع تر باید در متن جامعه دست به آزمایش زد. استفاده‌های بیولوژیک از این فناوری متضمن خطرات بزرگ برای انسان‌ها و جامعه است و اصلاً بعید نیست یکی از این آزمایشگاه‌های طبیعیِ دولت چین، ایران باشد. خطر جمهوری اسلامی فقط مربوط به ناکارامدی و فساد نیست، بلکه پیش فروش «مردم» کشور برای انجام آزمایش‌های طبیعی چین است که هیچ جایگزین دیگری در هیچ کجای دیگر دنیا برای آن متصور نیست. آسیا و افریقا بزرگترین جغرافیای سرمایه‌گذاری چینی‌هاست اما روابط چین با کشورهای درون این قاره‌ها از نوع توسعه زیرساخت‌ها و بهره‌برداری اقتصای دوجانبه و البته افزایش سرمایه جغرافیایی سرزمین جهانی چین است اما همه این کشورها به دلیل باز بودن روابط سیاسی و اقتصادی و اتصال به جهان خارج، به عنوان آزمایشگاه چین مورد سو استفاده قرار نخواهند گرفت، به جز ایران. جمال خاشقچی به دست حکومت عربستان به قتل می‌رسد و جهانی علیه عربستان به پا می‌خیزد، اما در ایران ده‌ها و صدها جمال خاشقچی به قتل می‌رسند آب از آب تکان نمی‌خورد، چون ما جزئی از نظام جهانی و متصل به دنیا نیستیم. یادمان نرود حکومت اقتدارگرای چین وارث حکومت مائوست که در سال‌های ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۱ حین برنامه پنج ساله به نام «جهش بزرگ به جلو» و تنها یک سال بعد از شروع این برنامه که در سال ۱۹۵۹ قحطی بی‌سابقه‌ای در چین آغاز شد بین ۱۵ میلیون تا ۵۵ میلیون نفر جان خود را از دست دادند و رهبر این کشور در مذاکره با هنری کیسینجر، نماینده آمریکا، در سال ۱۹۷۳ پیشنهاد صادر کردن ده میلیون زن چینی را به آمریکا داد! هرچند که این پیشنهاد مائو در جلسه با امریکایی‌ها باعث خنده حاضران در جلسه شد اما چیزی که این حاضران نمی‌دانستند این بود که وی در ارائه این پیشنهاد کاملاً صادق و جدی بود. همانقدر جدی، که جمهوری اسلامی برای پیش فروش ملتش به این دولت جدی است. کشوری که به بدنه نظم جهانی متصل نباشد، مثل یک بنای بدون پی و ریشه، جزو اموال منقول حاکمانِ جبار، همواره قابل معامله و فروش خواهد بود. اجمالاً، با وجود قرارداد ۲۵ ساله خاک و ثروت ایران، شوخی پنداشتن این واقعیت تلخ، تنها یک «بی‌مسئولیتی» دیگر از جانب این تشکل‌ها و مبارزان است.

۳. زیست-بوم ایران در حال نابودی است و به زودی تنها بخش بسیار کوچکی از ایران قابل سکونت خواهد بود و پر واضح که با وجود این جمهوری سرعت فرسایش زیست-بوم ایران تصاعدی خواهد شد. هیچ فرصتی برای وقت‌گذرانی و خوش‌گذارنی سیاسی برای اتحاد و ائتلاف نیست. متاسفانه میهنمان به زودی یک خاک سوخته تمام عیار خواهد شد. محمد خاتمی یک بیست سال برای جمهوری اسلامی «زمان» خرید؛ حال نوبت مخالفان رضا پهلوی است که یک بیست سال دیگر برای جمهوری اسلامی «زمان» بخرند. این «مبانی» «بی‌مبنایی» را که نوشتید بیش از آنکه برای ایجاد یک دموکراسی سکولار در ایران کارآمد باشد، عملاً در جهت "همگامی با جمهوری اسلامی در شکست مبارزه مردم ایران" کارکرد دارد و خواهد داشت. به باور من، هیچکس بیش از جمهوری اسلامی از این اتحاد بین شما خرسند نیست، چون حداقل از جانب شما مبارزان خیالش جمع است کمکی به قدرت رهبری رضا پهلوی نخواهد شد.

گفتهء ناپلئون را در بالا یادتان است؟

«دیگر چیزی نمانده دوستان روشنفکر و آزادیخواه! کمی دیگر با این گذار خشونت‌پرهیز، شاید چهل سال بعد در انتخاب یک رهبر از بین خود پیروز شدید... راستی اگر آن موقع ایرانی وجود نداشت، می‌توانید برای کشور دیگری بجنگید!»

واقعاً برای کسانی که خارج از ایران زندگی راحت خود را دارند و می‌گویند اینجا که ما هستیم مرکز زمین است؛ و ما مردم هر از گاهی باید با دریایی از خون خلافش را ثابت کنیم، چه «مجازات»‌ی قابل تصور است اگر «احساس» «مسئولیت»‌ی وجود نداشته باشد؟

چه فایده‌ای دارد تذکر و تلنگر به کسانی که همیشه افکار و عقاید خود را بیش از میهن خود دوست داشته‌ و خواهند داشت؟

https://news.gooya.com/2023/04/post-75293.php

بازگشت به خانه