تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
25 اردیبهشت ماه 1402 - 15 ماه مه 2023 |
|
مقایسهء سفر شاهزاده به اسرائیل و رفتن رجوی به عراق!
علی حسین نژاد (عضو سابق سازمان مجاهدین)
پس از سفر چند روزهء شاهزاده رضا پهلوی به اسرائیل، آقای مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق، در پیامی در راستای محکوم کردن این سفر، به نکاتی اشاره کرده است که بی پایه بودن آنها در مقایسه با رفتن خود او و محاهدین اش به عراق، آن هم زمانی که عراق به ایران حمله کرد و شعله حنگ فروزان بود، روشن می شود. به این نکات توجه کنیم.
1. نکتهء اول مربوط است به اینکه «این سفر به سود رژیم است و دست رژیم را برای سرکوب پر می کند».
اما آیا همین استدلال را نمی شود در مورد انتقال مجاهدین به عراق بکار برد؟ آن هم در زمانی که خاک ایران دچار تجاوز و اشغال صدام بود و مردم عادی، هموطنان آقای رجوی، با بمب های صدام کشته می شدند؟
و براستی اگر یک دیدار چند روزه از اسرائیل، که دائماً بوسیله رژيم اسلامی تهدید می شود، «در خدمت رژیم آخوندی» باشد رفتن به عراق صدام در زمان جنگ و دیدارهای متعدد آقای رجوی با شخص صدام، برای ماندن و اقامت دائم در آنجا، و گرفتن کمک های مادی و تسلیحاتی از او را چگونه باید ارزیابی کرد؟ و آیا این کار رهبری مجاهدین به رژیم خدمت نکرده و دست رژیم را برای اعدام و سرکوب بیشتر پر نکرد؟
و آیا رفتن او برای تشویق به ادامه جنگ علیه ایران نبود؟ آیا هم او نبود که در پی رفتن به عراق مرتباً آتش تنور جنگ را داغتر می کرد و، حتی بعد از اعلام آتش بس، دولت عراق را به ادامهء جنگ تشویق می کرد، و می گفت که یکی از امکانات باز شدن راه ارتش مجاهدین و شکستن قفل شدگی آن بعد از شکست عملیات فروغ جاویدان مشتعل شدن مجدد آتش جنگ - یعنی آغاز مجدد جنگ بین ایران و عراق – است؟ (اشاره به سخنان آقای رجوی در نشست اعضای شورای مرکزی سازمان در عراق در سال 1370) و همین امر بهانه دادن به دست رژیم برای ادامۀ حاکمیت و سرکوب بیشتر مخالفت ها نبود؟
و مگر خود آقای رجوی، در "جمع بندی مقاومت یک ساله" و در رابطه با شکست جنگ شهری در سال ۶۱، اعلام نکرد که رژیم از این جنگ بهترین استفاده را برای سرکوب و ادامهء حاکمیت خود به عمل آورده است.
2. نکته دوم به این بر می گردد که آقای رجوی وارد این حوزه نمی شود که بگوید دلیل نتایج منفی رفتن به اسرائیل چیست و چرا سفر شاهزاده منجر به افزایش سرکوب می شود.
سکوت آقای رجوی در این مورد دلیل دارد: اگر او به چرایی این مکانیسم بپردازد حتما باید ادعا کند که «سفر شاهزاده به اسرائیل بد است چون اسرائیل در ایران دشمن بدنام ملت است». اثبات این نکته نه تنها برای رجوی مقدور نیست بلکه خاصل آن آشکار شدن سابقهء دشمنی خود او (و نه ملت ایران) با اسرائیل و روابط اش با فلسطینی است که امروزه دشمن مردم ایران محسوب می شود.
او نمی خواهد به سوابق ناظز بر گذراندن دوره های آموزش نظامی و چریکی خودش و اعضای اولیهء آن زمان مجاهدین (در دهۀ چهل) در فلسطین اشاره کند و به یاد همه بیاورد که او در عراق معتقد بود که رفتن مخالفان رژیم به ایران و اعدام شدن به دست رِژیم بهتر از رفتن و پناهنده شدن به اسرائیل است. او، در مورد سه یا چهار نفری که در یکی از سال های دهۀ هفتاد شمسی از قرارگاه مجاهدین در عراق (اشرف) گریخته و، با عبور از مرزهای عراق و اردن، به اسرائیل پناهنده شده بودند، در نشستی که با ما داشت گفت: «مجاهد می رود به ایران و در همان مرز به دست رژیم به دار آویخته می شود ولی نمی رود به اسرائیل پناهنده بشود».
اما چرا او در عین حمله به سفر شاهزاده نمی خواهد اینگونه سوابق را زیر فزش کند؟ و چرا تنها به دیدارهای خود و خانم مریم رجوی با یاسر عرفات (با درج عکس های این دیدارها) بسنده می کند؟ علت این کار هم روشن است: خود یاسر عرفات، برای برقراری صلح و رسیدن به توافقی برای تشکیل دولت مستقل فلسطین با سران اسرائیل دیدار و مذاکره می کرد. بعبارت دیگر، پیام آقای رجوی طوری تنظیم شده که، در عین حمله به دیدار شاهزاده رضا پهلوی از اسرائیل، حرفی زده نشود که به دولت اسرائیل بربخورد.
3. و نکته دیگر در پیام آقای رجوی آن است که ایشان شعار «جاوید شاهِ» ایرانیان ساکن اسرائیل را به شعار حزب اللهی ها، یعنی «خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار»، تشبیه کرده است.
این امر در حالی است که شعار «ایران رجوی، رجوی ایران» چهل سال است که در درون تشکیلات و تظاهرات بیرونی سازمان مجاهدین تکرار شده؛ شعاری که ساختۀ شخص خود او بوده است. او صراحتاً به ما می گفت که برای مبارزه با خمینی باید ما نیز رهبری مبارزۀ خودمان را درست مانند او «تیز» و مشخص کنیم.
علاوه بر این شعار، در قرارگاه اشرف و در دوران غیبت کبرای اش که او بصورت مجازی و با صدای خودش با ما صحبت می کرد، ما بارها شعار می دادیم که «شیر همیشه بیدار؛ خدا تو را نگهدار». چرا او در آن زمان چیزی نمی گفت و توضیح نمی داد که این شعار شبیه «خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار» است و نباید تکرارش کرد؟
او اکنون، در ضدیت با شاهزاده رضا پهلوی، شعار «جاوید شاه» را با شعار حزب اللهی ها مقایسه می کند در حالی که شعار آن زمان ما و در حضور رجوی بسی بیشتر شبیه شعار «خدایا خمینی را نگهدارِ» حزب اللهی ها بود تا شعار جاوید شاه؛ بخصوص که در این شعار اخیر توجه به نهاد پادشاهی است که جاودانگی اش خواسته می شود و الا هر بچه ای می داند که خود شاه، بعنوان یک آدمیزاد، در هر حال مردنی است.
این نکته را مقایسه کنید با شعارهای دیگری که نه بر جاودانگی تشکیلات که بر محور تملق نسبت به رهبران فانی سازمان تأکید داشته اند. مثلاً، در یک مراسم جشن به مناسبت سالروز تولد پیغمبر اسلام، یک دسته کر سرود از دختران قرارگاه اشرف در عراق درست کرده بودند که علاوه بر خدا از محمد هم می خواستند که مسعود را پیروز و مریم را نظر کردۀ خودش کند و دل هاشان را به سوی مریم هدایت فرماید. بند اول سرود که یادم مانده اینگونه بود: «محمد، پیامبر، حبیب خدا / تو مسعود ما را به نصرت نما / تو بر مریم ما نظر کن به مهر / دل ما به سویش هدایت نما».
****
بدین ترتیب مسعود رحوی آخرین کسی است که می تواند، با ادعاهای واهی اش، به سفر تابوشکن شاهزاده رضا پهلوی به اسرائیل، که چندین و چند نتیجهء مثبت بسود وطن و ملت ایران داشت، ایراد بگیرد!