تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
وقتی محتوای آموزشی از حوزههای علمیه بیرون میآید
نازنین درگاهی، رضا حاجیحسینی
با نگاهی به ساختار مدیریت در سازمان پژوهش و برنامهریزی کتابهای درسی که یکی از مهمترین سازمانهای وزارت آموزش و پرورش است، درمییابیم تمامی مدیران و روسای این سازمان از بدو تغییر نام در سال ۱۳۵۸ از حوزهء علمیه آمدهاند.
علی خامنهای دوازدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ در جمع معلمان چنین گفت:
اگر ۲۰ سال پیش به موضوع مدرسه رسیدگی کرده بودیم، امروز بسیاری از مشکلات وجود نداشت؛ بنابراین چارهی کار در برنامهریزی صحیح و همت جدی برای اصلاح مدرسه است و همهی مسؤولان، تصمیمسازان، تصمیمگیران و آحاد مردم باید اهمیت حیاتی دستگاه آموزش و پرورش را درک کنند.
نگرانی خامنهای، از دست دادن کنترل نسل موسوم به «زد» است که در تحولات اخیر ایران نقشی تعیینکننده در شکل گرفتن جنبش «زن، زندگی، آزادی» داشتند و حالا هم در صف مقدم اعتراض به تمامیت نظام اسلامی ایستادهاند.
خامنهای در سخنان خود همچنین با انتقاد از بیثباتی در مدیریت آموزش و پرورش گفت:
دستگاه به این عظمت با تغییر مداوم وزیر ضربه میخورد؛ بهخصوص اینکه تغییر وزیر گاهی تغییر معاونان، مدیران میانی و حتی مدیران مدارس را هم در پی میآورد.
کارشناسان آموزش و پرورش و سیستم آموزش اما نظر دیگری دارند. آنها میگویند سیستمِ درست، حتا با تغییر عناصر درونی فلج نمیشود. بنابراین مشکل بیثباتی نیست بلکه معضل بزرگ بیسوادی مدیران منصوب است و این در حالی است که با نگاهی گذرا به تصمیمگیریها و تغییر مدیریتها، در خواهیم یافت تنها کسانی حق ورود به بدنهی آموزش و پرورش را دارند که از فیلترهای نظام گذشته باشند.
اگرچه خامنهای اعتقاد دارد «نظام» به رهبری او از گردنههای دشوار گذشته و پیشرفت همهجانبه کرده و این گذار بدون کمک و ایفای نقش آموزش و پرورش غیرممکن بوده اما مجبور به اعتراف شده است که:
خطای راهبردی برخی مسؤولان گذشته این بود که متأسفانه قدر و عظمت و قدرت تأثیرگذاری آموزش و پرورش را نمیدانستند و به این مجموعه به عنوان مزاحم و مصرفکنندهی بیفایدهی بودجه نگاه میکردند.
او به طور روشن نگفته است منظورش از مسؤولان گذشته چه کسانی است اما باور عمده بر این است که تمامی عزل و نصبهای کلان زیر نظر رهبر نظام بوده است و بنابراین انتقاد اخیر او مستقیما به خودش باز میگردد.
پیوند حوزه و مدرسه
با نگاهی به ساختار مدیریت در سازمان پژوهش و برنامهریزی کتابهای درسی که یکی از مهمترین سازمانهای وزارت آموزش و پرورش است، درمییابیم تمامی مدیران و روسای این سازمان از بدو تغییر نام در سال ۱۳۵۸ از حوزهی علمیه به این سازمان تزریق شدهاند.
یکی از این مدیران که چند دوره رئیس سازمان پژوهش و برنامهریزی کتابهای درسی بوده، علیرضا حاجیانزاده است که پس از این سازمان، مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و سپس رئیس سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک شد. او همزمان امامت جماعت مسجد نور در میدان فاطمی را هم بر عهده داشت و پس از اقامهی نماز کتوشلوار میپوشید و به ادرهاش میرفت.
علی ذوعلم و علی لطیفی، دو مدیر پیشین و فعلی این سازمان نیز از حوزهی علمیه آمدهاند. حسن ملکی نیز که پیش از علی لطیفی سکان این سازمان را به دست گرفت، در یک اظهار نظر با تأکید بر اینکه تحول در برنامهریزی آموزشی و کتب درسی بدون حضور حوزهی علمیه امکان ندارد، گفته بود:
باید با کمک و همراهی حوزهی علمیه تحول [در آموزش و پرورش] صورت بگیرد و روی این عقیده نیز پافشاری میکنم.
مسلم سازگار، استاد دانشگاه و معلم بازنشسته میگوید:
این آش شلهقلمکاریست که خودشان پختهاند و به خورد مردم دادهاند؛ آنوقت از آن انتقاد هم میکنند؟
به گفته سازگار، مسؤولان محتواساز در آموزش و پرورش مجهز به سواد روز نیستند وگرنه درمییافتند که سیستم آموزش و پرورش نوین نه به طور سالانه، بلکه هر سه ماه یکبار میباید به روز شود:
در کشورهای توسعه یافته، معلمان برای اینکه بتوانند شغل خود را حفظ کنند باید هر سه ماه یک بار (طی دو روز کامل) به کلاسهای آموزشی بروند و آخرین پیشرفتهای تکنولوژی را بیاموزند، آنوقت در کشور ما معلمان را در پایینترین سطح حقوق اجتماعی میگذارند.
چندی پیش مینو امامی، یکی از معلمان با سابقهی آموزش و پرورش در «صدای معلم» نوشت که یقین دارد پایین نگه داشتن حقوق معلم و اوضاع نابسامان معیشت او، فقط برای سرگرم ساختن اوست تا باریکتر از مو را نبیند و زیاده نطلبد:
دامی برای من معلم است که به جای پرداختن به محتوا و کیفیت زندگی و آموزش، فقط کمیت و محدودیتهای آن را ببینم یا بدان بیندیشم. دستبندی بر عقل و تفکر من معلم که در دور باطل محدودی گرفتار آیم، همانند اتاق یک ضربدر دوی فرد زندانی که فراتر را نمیتواند ببیند.
به گفته امامی، معلمان باید با مطالعه و به روز کردن دانش خود، تلاش کنند تا از این تار و پود محدودیت بیرون بیایند:
منتظر سخاوت مسئولان نشستن، فقط دستهایمان را خالی نگه خواهد داشت؛ بیهیچ بهرهای.
گروگانگیری متناسب با کودک و نوجوان!
مسلم سازگار اما درباره محتوای کتابهای درسی و برنامهریزیهایی که برای آن انجام میشود، به زمانه میگوید:
هر بار که آقای خامنهای سخنرانی میکند، یک دغدغه به دغدغههای یادداشتکنندگان محضر ایشان اضافه میشود. در حالی که اگر معلمی اعتراض کند یا حقوق اولیهاش را مطالبه بکند، دستگیر و زندانی میشود. حالا همین قلم به دستان، بدون مطالعه یک موضوع را در کتابهای درسی میگنجانند که نه تنها برای بچهها فایدهای ندارد بلکه برای آنها مضر هم هست. مثلا دغدغهی آقایان گنجاندن "اسناد لانهی جاسوسی" در کتاب درسی است!
اشارهی سازگار به سخنان علی لطیفی، رئیس سازمان پژوهش و برنامهریزی کتب درسی در ۱۳ آذر ۱۴۰۱ است که گفته بود:
مسأله اسناد لانهی جاسوسی از موضوعاتیست که به میزان کافی در کتب درسی به آن پرداخته نشده است. کار گروه ویژهای را تشکیل دادیم که متشکل از برخی صاحبنظران معاصر و صاحبنظران تألیف کتب درسی است تا کلیه سندها را مجدداً مرور کنند و آن بخش از اسناد را که متناسب با فضا و روحیهی دورهی کودکی و نوجوانی است به مطالب درسی اضافه کنند.
آقای سازگار میپرسد که کجای گروگانگیری متناسب با روحیهی دورهی کودکی و نوجوانی است؟
به گفتهی این استاد دانشگاه، چندی پیش نیز با تصویب سازمان متبوع علی لطیفی، سیره و روش زندگی و به قول خودشان مکتب، وصیتنامه و ماجرای ترور قاسم سلیمانی در ۱۶ کتاب درسی شامل کتاب آموزش قرآن پایههای مختلف دورهی ابتدایی، کتاب هدیههای آسمانی، کتاب کار فرانسه، کتاب آموزش قرآن پایهی هشتم و … گنجانده شده است:
این کار در شرایطی انجام شده که برای گروه سنی دبستان این مسائل به هیچوجه نباید برجسته شود. این تفکر حاکم بر حوزهی علمیه که به دبستانهای ما سرایت کرده، بسیار مخرب است.
ملاهای مدرن مکتب
انتقادهای سازگار و امثال او در حالی است که شکل آموزش و پرورش در مدارس ایران عمدتا بر اساس همان روشهایی است که در سال ۱۲۳۰ در بدو تاسیس دارالفنون تجربه شده بود.
زکیه منصوری، مادر ارشان که امسال در کلاس چهارم تحصیل میکند، درباره محتوای کتابهای درسی به زمانه میگوید:
حالا به جز محتوای غیرقابل قبول و غیرکارشناسانهی کتابهای درسی، در مدارس ما به ویژه دبستانها، تعاملی میان معلم و دانشآموز وجود ندارد.
به گفته منصوری، از الگوی دارالفنون تقریبا ۲۰۰ سال میگذرد و حتا پیش از دارالفنون هم به این شکل بوده که یک نفر «ملای مکتب» بوده و هرچه میگفته درست بوده و شاگردان ملزم به پذیرفتن:
برای همین است که من ارشان را صرفا به دلیل اجبار به مدرسه میفرستم و در کنار اتلاف وقتش در دبستان او را به کلاس موسیقی فرستادهام. الان زندگیاش سه بخش است؛ دبستان: کاملا بیهوده، موسیقی: به صورت هدفمند و موبایل که متاسفانه نمیتوانیم از دستش بگیریم.
اما بر اساس مصوبهی شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۶۵، شورای تغییر بنیادی نظام آموزش و پرورش تاسیس شد که تاکیدش مهارتآموزی دانشآموزان بود. بر این اساس مهارتهایی که دانشآموزان میبایست بیاموزند و در کتابهای درسی بر آنها تأکید شده بود، عبارت بودند از: مشاهده، طبقهبندی، اندازهگیری، برقراری ارتباط، تفسیر، پیشبینی، جمعآوری اطلاعات و آزمایش.
برای نمونه، در کتابهای علوم تجربی کوشش بر آن است که کودکان کنجکاو، مسؤولیتپذیر، منظم، حافظ محیط زیست و مشاور و همکار یکدیگر باشند.
محبوبه سالاری به عنوان یک شهروند و مادر، به زمانه میگوید که این هدفها گذاشته شدهاند اما بعضی وقتها فراهم نبودن وسیله، نرسیدن به هدف را توجیه میکند.
سالاری در ادامه موضوع «تکنولوژی آموزشی» را مثال میزند و میگوید که به نظر او، تکنولوژی آموزشی صرفا یک شعار است و مثل خیلی دیگر از شعارها به تحقق نرسیده است چون محتوای کتابهای درسی در ایران از کانال حوزهی علمیه تامین میشود.
او با طرح این سوال که کجای دنیای مدرن و تکنولوژیک کلیسا یا کنیسه یا معبد برای کتاب درسی نسخه میپیچد، میگوید:
بر همین اساس است که برخی خانوادهها تصمیم گرفتهاند بچههایشان را بیرون از محیط مدرسه آموزش بدهند و عطای دبستان را به لقایش ببخشند.
سالاری در ادامه نیز میگوید که معتقد است این نسل [زد] به هیچ صراط زورکیای -چه مستقیم و چه غیرمستقیم- وابسته و دلبسته نیست:
ما الان که بچههایمان از لحاظ تئوریک به کمک فضای مجازی از ما پیشی گرفتهاند، تنها میتوانیم از تجربه و آموزشِ باکیفیت کمک بگیریم تا جلوی اشتباههای احتمالی بچهها را بگیریم. آیلین، دختر هشت سالهی من، امروز با کمک هوش مصنوعی یک مقاله در مورد قارچها نوشته. حالا بگویید در دبستانشان چه چیزی از معلم یاد میگیرد و چه چیزهایی از همکلاسیهایش؟
به گفته این مادر، اگر والدین هوشیار نباشند، بچهها در چالهی بیخردی آموزش و پرورش میافتند:
به عنوان مثال شما این نکته را در نظر بگیرید که آیا در دبستانها برای بچهها کتاب خوانده میشود یا نه؟ این اتفاق رایج نیست و به طور معمول نمیافتد، در حالی که در خیلی از کشورها اول صبح برای اینکه یخ بچهها آب بشود، ۴۵ دقیقه کتاب میخوانند.
۲۲ سال بعد، همانجا که بودیم
رهبر جمهوری اسلامی ۲۲ سال پیش در مصلای رشت حرفهایی مشابه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ زد.
او گفت:
آن کسانی که توانستند در طول ۲۲ سال این کشور را از این همه گردنه و گذرگاهِ دشوارِ پُرخطر عبور دهند، باز هم میتوانند ….
خامنهای در ادامه گفت:
من میگویم به جای تملّق گفتن از جوانان، با آنها با صراحت و صداقت حرف بزنید. مشکلات و امکانات را بگویید. بعد هم در خدمت فراهم کردن امکانات و برداشتن مشکلات قرار گیرید. آنگاه خود این جوانان لشکر شما میشوند و به شما کمک خواهند کرد تا مشکلات را برطرف کنید. در روابط انسانی، جوان از هیچ چیز بیشتر از صداقت خوشش نمیآید.
با وجود این اظهارات و هزینههای بسیاری که برای آموزش ایدئولوژیک در مدارس جمهوری اسلامی شده و میشود، آیا لشکر مورد نظر رهبر جمهوری اسلامی، در «جبههی انقلاب» ایستاده است یا در قالب نسل «زد»، کتاب درسیِ تاریخ را به نفع خود و به سمتی دلخواه و خلاف منویات «فرمانده کل قوا» رقم میزند؟