تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

29 خرداد ماه 1402 - 19 ماه ژوئن 2023

آیا فیلم «نوهء برجام» به زودی اکران‌ می‌شود؟

امیر طاهری 

آیا به زودی فیلم «نوهء تارزان» روی پردهء سینما عرضه خواهد شد؟ این «نوهء تارزان» یا بهتر بگوییم «نوهء برجام»، به کارگردانی رابرت مالی و آیت‌الله خامنه‌ای در نقش تهیه‌کننده، هم‌اکنون در مرحلهء مونتاژ قرار دارد.

از طنز - که در هر رویداد تاریخی چه کوچک چه بزرگ حضور دارد- که بگذریم، «نوهء برجام» سومین تلاش ایالات متحده و سرسپردگان اش در تهران برای تحمیل قیومیت نواستعماری بر ایران، زیر برچسب حکومت اسلامی، خواهد بود.

اولین فیلم از این سری با سیاهه‌ای از یک سناریو در لندن آغاز شد. جک استراو، وزیر خارجه بریتانیا در دوران نخست‌ وزیری تونی بلر، در گفت‌وگویی که در ۲۰۲۰ داشتیم مدعی شد که او فکر برجام را به کاندلیزا رایس، وزیر خارجه آمریکا در دوران ریاست‌جمهوری جرج دبلیو بوش، فروخته است. مضمون کلی سناریو این بود: قدرت‌های غربی با عرضه نقل و نبات‌های اقتصادی و پهن کردن فرش قرمز برای ملاهای تهران، به روی کار آمدن «جناح اصلاح‌طلب» کمک خواهند کرد. سپس «جناح اصلاح‌طلب» با تقویت پایگاه‌‌های مردمی و به شکرانهء رونق اقتصادی، گروه «اصول‌گرا» (به قول استراو «کره شمالی‌های تهران») را حذف خواهند کرد و حکومت اسلامی را در مسیر همکاری، و در طول زمان، حتی اتفاق با «دموکراسی غربی» قرار خواهد داد.

این سناریو به سرعت هواداران فراوانی پیدا کرد: مجمع جهانی اقتصاد در داووس، سازمان «دموکراسی باز» جرج سوروس، میلیاردر آمریکایی، گروه «اقدام برای دموکراسی» برنامهء آندری لوی، فیلسوف مبارز فرانسوی، بخش بزرگی از حزب دموکرات آمریکا،‌ نیویورک تایمز و واشینگتن‌پست و یک دو‌جین پژوهشگر آمریکایی و اروپایی، غالبا زیر نفوذ چپ‌گرایان اروپایی و اسرائیلی.

با روی کار آمدن باراک اوباما، سری تارزان دیپلماتیک پشتیبان نیرومندی پیدا کرد. اوباما پرچمدار گلوبالیسم بود و به رهبری «چپ معتدل» می‌دانست که سناریوی استراو، حتی پس از بازنویسی‌های مکرر، به آسانی قابل اجرا نخواهد بود. تحمیل قیمومیت بر یک کشور مستقل بدون تصویب سازمان ملل متحد عملی نیست. از سوی دیگر، شانس تصویب هر قراردادی با رژيم اسلامی در سنای آمریکا همواره مورد تردید است. سوالی که اوباما عرضه کرد این بود: چگونه این موانع را دور بریزیم؟

پس از ماه‌ها پژوهش و مذاکره پاسخ این بود، نخست کشور مورد بحث، یعنی حکومت اسلامی ایران باید آشکارا پذیرای قیمومیت باشد، زیرا بدین ترتیب نیازی به دخالت سازمان ملل متحد نخواهد بود و سپس هر توافقی که به دست آید می‌بایستی جنبهء شفاهی داشته باشد (یا به زبان دیپلماتیک Non– paper) حتی اگر مفاد توافق روی کاغذ بیاید، کسی آن را امضا نخواهد کرد و نیازی هم به تصویب آن در سنای آمریکا و پارلمان‌های دیگر کشورهای درگیر نخواهد بود.

دوم، سناریوی «تارزان» مکانیسم مشخصی برای تعیین اجرا یا عدم اجرای مفاد آن نخواهد داشت و بدین‌سان ایالات متحده و شریکان اش هم ریش و هم قیچی را در اختیار خواهند داشت و اگر آن‌‌ها تعهدات خود را زیر پا گذاشتند، رژیم اسلامی تنها با بالا بردن سطح غنی‌سازی اورانیوم می‌تواند مقابلهء ‌به‌مثل کند - یعنی تولید اورانیومی که نه به درد سوخت می‌خورد و نه استفاده پزشکی دارد و نه ممکن است برای تولید کلاهک هسته‌ای به کار رود.

در عوض، بخش‌های بزرگی از صنایع و علوم ایران با بهره‌گیری از ترفند «استفادهء مضاعف» زیر کنترل ایالات متحده و شریکان اش قرار خواهد گرفت. از همه مهم‌تر، استفاده از درآمد ایران از صادرات نفت نیز منوط به توافق آنان خواهد بود.

اجرای این سناریو با پیروزی حجت‌الاسلام حسن روحانی در انتخابات ریاست ‌جمهوری و تعیین دکتر محمدجواد ظریف به‌عنوان وزیر امور خارجه سرعت گرفت. گروهی که «بچه‌های نیویورک» نام گرفت، مصمم بود که با شتاب هرچه تمام‌تر نان را تا تنور گرم است بپزد و با ارائهء «رونق اقصادی» رقیبان «اصول‌گرا»ی خود را به کنار صحنه براند.

نتیجهء این تصمیم «برجام» بود، زد‌و‌بندی عجولانه بین حکومت اسلامی، ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه، آلمان، چین، روسیه و گاه گاه اتحادیهء اروپا. دکتر ظریف، با سفرهای خود به نیویورک و با نوشتن مقاله برای «نیویورک تایمز» و به کار انداختن «لابی» هواداران جمهوری اسلامی در واشینگتن، روی یک پیام تاکید داشت: با تصویب «برجام» به ما کمک کنید تا «تندروان» در انتخابات آینده پیروز نشوند!

نخستین فیلم «تارزان برجام» با حمایت آیت‌الله خامنه‌ای اکران شد. اما به زودی دیدیم که نه رونق اقتصادی در کار است و نه پذیرفتن حکومت اسلامی به‌عنوان یک عضو محترم جامعهء جهانی. برای شش ماه، ایالات متحده ماهی ۷۰۰ میلیون دلار از پول‌های منجمد شده ایران را آزاد کرد. با روی کار آمدن دونالد ترامپ، به‌عنوان رئیس ‌جمهوری ایالات متحده، استودیو «برجام» سازی تعطیل شد بی‌آنکه ایران کوچکترین سودی از قرار دادن خود زیر قیومیت گروه ۱+۵ برده باشد.

هفتهء گذشته آقای ظریف با اشاره‌ای از آیت‌الله خامنه‌ای به دفاع از برجام برخاست و آن را با معاهدهء ترکمانچای مقایسه کرد، با این استدلال که اگر قاجاریه ترکمانچای را پذیرفته بودند با چیزی بدتر از آن یعنی معاهده گلستان روبرو نمی‌شدند (نقل به مضمون). پیام ناگفتهء آقای ظریف این است که «بچه‌‌های نیویورک» نوعی ترکمانچای را پذیرفتند تا دچار گلستان دیگری نشویم – خطری که اکنون با تجدید مذاکرات با ایالات متحده در کمین گروه «اصول‌گرا»ی حاکم است.

یک جوک کلاسیک در محافل سیاسی می‌گوید: «دیپلمات کسی است که به نفع دولت خود به دیگر دولت‌ها دروغ می‌گوید!» دکتر ظریف نسخهء جدیدی از این نقش را ارائه داد. او در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های خود در خارج، مدعی بود که در ایران هیچ زندان سیاسی وجود ندارد و حکومت اسلامی الگویی از دموکراسی است که هرگز نه تظاهرکنندگان غیرمسلح را در خیابان‌ ‌می‌کشد و نه کسی را شکنجه می‌دهد.

در کنار این دروغ‌‌ها به دیگران، دکتر ظریف به دولت خود، یعنی در واقع آقای خامنه‌ای (زیرا جمهوری اسلامی را نمی‌توان یک دولت به معنای عرفی آن دانست) نیز دروغ می‌گفت؛ با این ادعا که به زودی پول، یعنی پول‌های خود ایران، به سوی تهران سرازیر خواهد شد و جان کری و اوباما، نقش رهبری رژيم اسلامی را در خاور‌میانه خواهند پذیرفت.

البته، هنگامی که هیچ‌یک از آن وعده‌‌ها عملی نشد، «بچه‌‌های نیویورک» کاسه کوزه‌ها را بر سر «ترامپ دیوانه» شکستند، اما واقعیت این است که ۱+۵ و اتحادیهء اروپا هیچ ‌یک از تعهدات خود را، پیش از آمدن ترامپ، اجرا نکردند.

ایالات متحده از آزاد کردن تمامی دارایی‌های بلوکه شده ایران خودداری کرد. همچنین آمریکا قرار بود مرکز آب سنگین اراک را بازسازی کند، اما ورشکستگی شرکت وستینگهاوس را بهانه کرد. تنها امتیازی که آقای اوباما داد، حدود ۱۵۰۰ ویزا برای فرزندان بعضی رهبران و مدیران جمهوری اسلامی بود.

- روسیه تعهد داشت که اورانیوم غنی‌شده بیش از ۲۰ درصد ایران را خریداری کند، اما پس از خرید نیمی از ذخایر مورد بحث، همه چیز را متوقف کرد.

- چین قرار بود پس از کناره‌گیری آمریکا از برنامهء اراک، نیروگاه آب سنگین تازه‌ای در آنجا بسازد، اما کوچک‌ترین اقدامی نکرد. همچنین پکن قرار بود دو نیروگاه هسته‌ای تازه در ایران بسازد، اما نساخت.

- اتحادیهء اروپا قرار بود ساخت و سازی تازه برای دسترسی ایران به بازارهای بانکی و سرمایه‌ای جهانی عرضه کند، اما نکرد.

- بریتانیا قرار بود به لااقل دو بانک ایرانی اجازهء فعالیت در بورس لندن را بدهد، اما نداد.

- فرانسه قرار بود قانون خارجی خود، COFACE را برای ضمانت تجارت با ایران فعال کند، اما از این کار سرباز زد.

- آلمان قرار بود قانون ضمانت بازرگانی خارجی خود HERMES را برای سرمایه‌گذاری و بازرگانی با ایران به‌کار برد، اما نکرد.

تنها شرکت‌کننده در «تارزان برجام» که لااقل برای چهار سال اول تعهدات خود را اجرا کرد حکومت اسلامی بود.

باند ۱+۵، با بهره‌گیری از آنچه باید شارلاتانیسم دیپلماتیک خوانده شود، شبح اتمی‌شدن ایران را برای تحمیل قیمومیت بر ما به کار گرفتند. خانم آنگلا مرکل، صدراعظم وقت آلمان، با صراحت گفت: «این وظیفهء ما نیست که نشان بدهیم ایران به دنبال ساخت سلاح هسته‌ای نیست». به عبارت دیگر، ایران باید ثابت کند که کاری را که انجام نمی‌دهد و نمی‌خواهد انجام دهد، انجام نمی‌دهد!

فیلم «تارزان برجام» نه‌تنها هیچ‌یک از حقوق قانونی ایران را تایید نکرد، بلکه با متحدان اروپایی آن، ایران را از بهره‌گیری از «حق برداشت ویژه» از حساب خود در بانک جهانی و وام‌گیری از صندوق بین‌المللی پولی نیز محروم کردند. چین با خودداری از پرداخت بهای نفت وارداتی خود از ایران به ارزهای بین‌المللی، حکومت اسلامی را وادار کرده است که بخش بزرگی از بازار خود را تقدیم «اژدهای زرد» کند، آن‌هم در شرایطی که تعیین ارز چین (یوآن) در تبادل دلار یا یورو جزو اختیارات کمیته مرکزی حزب کمونیست چین است.

روسیه از سوی دیگر با بهره‌گیری از تحریم‌ها علیه ایران، تقریبا ۶۰ درصد از بازار سنتی نفت ما را از آن خود کرده است.

شاید به‌جای «تارزان برجام» باید از عنوان «بچاپ بچاپ جهانی» برای سری آمریکایی – انگلیسی استفاده کنیم.

آقای خامنه‌ای که از قیام اخیر مردم ایران، قیامی که به‌زودی مرحله بعدی‌اش را آغاز خواهد کرد، سخت لرزیده است، تلاش می‌کند تا با بازگشت به استودیوی «برجام‌سازی» و نوشیدن جام زهر به بهانهء «نرمش قهرمانانه» و «تبعیت از امام حسن مجتبی»، عمر رژیم محکوم به فنا را طولانی‌تر کند.

این روشی است که نظام خمینی‌گرا بارها به کار برده است: تسلیم در برابر خارجیان برای سرکوب مردم ایران!

دکتر ظریف درست می‌گوید: ترکمانچایی که او پذیرفته بود به بدی گلستانی که آقای خامنه‌ای مجبور است بپذیرد نبود.

نکته اینجاست که نه ظریف و نه خامنه‌ای حاضرنیستند بپذیرند که ایران می‌تواند و باید ترکمنچای را بپذیرد، نه گلستان را. در کنار این دیپلماسی شارلاتان‌ها نیز یک بازیگر سوم نظاره‌گر است: ملت ایران که می‌تواند زیر میز بزند و شارلاتان‌ها را فراری دهد.

جمعه ۲۶ خرداد ۱۴۰۲ برابر با ۱۶ ژوئن ۲۰۲۳

برگرفته از ایندیپندنت فارسی

بازگشت به خانه