تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
در ایران بعد از انقلاب ۱۳۵۷، با فروپاشی سلطنت مطلقه و استقرار جمهوری – اسلامی، جامعه همواره در ۴۴ سال گذشته شاهد مبارزه و تعارض میان جمهوریت (دموکراسی و حاکمیت مردم) از یک سو و اسلامیت (گرایش ایدئولوژیکی که میخواسته، ولی فقیه را بر صندلی خالیشدهی شاه بنشاند) بوده است. این نبرد در خیابانها، در دورههای متفاوت همهپرسی و انتخاباتها، در مباحثات نظری و تفاسیر فرهنگی در جریان بوده است.
کوشندگان مسیر اسلامیت (طرفداران ولایت مطلقهی فقیه)، در همهی این سالها به دنبال استقرار «ارزشهای الهی» از طریق نهادهای کنترلناپذیر و انتصابی ولایی و همچنین کنترل و به زیر فرمان بردن حوزههای متفاوت فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و سیاسی تحت قیمومیت ولی فقیه بودهاند.
طرفداران جمهوریت هم در مقاطعی با استفاده از امکانات هرچند محدودی که در انتخابات ارگانهای انتخابی (از ریاستجمهوری تا مجلس و شوراهای شهر) پیش میآمد، و هم با تلاش مستمر در گسترش استقلال دانشگاه، حوزههای هنر، سینما، مطبوعات، ورزش و سازمانهای اتحادیهای و سازمانهای جامعهی مدنی، کوشیدند دموکراسی را در این نبرد، تواناتر کنند. آنها بر آن بودند، که ساختن دموکراسی در جامعهی ایران، یک امر درازمدت است، آجر روی آجر گذاشتن است. تربیت شهروند دموکرات، احتیاج به یک تربیت دراز مدت از دوران کودکی با تمرین و ممارست در بازی، در رابطه با دیگران، در خانواده، مدرسه، دانشگاه و محل کار دارد. نیاز به ایجاد سازمانهای مستقل اتحادیهای و سازمانهای محلات و شهرها و محلهای کار دارد. ارزشهایی است، که باید به ناخودآگاه شهروندان در رفتار اجتماعی تبدیل شود. پس امری درازمدت است. از انقلاب مشروطه تا به امروز، جنبشهای اجتماعی ایران در این مسیر سخت استقرار جمهوریت، تلاش کردهاند، ایستگاههای گوناگون را در خاطرهی تاریخی مردم ایران ساختهاند که ماندگار هستند.
اسلامیت از آستانهی انقلاب مشروطه، در مقابله با جمهوریت، بهجد در تلاش بوده است و تاریخ دارد، یک باره و با انقلاب بهمن ظهور نکرده است. در گرماگرم انقلاب مشروطه، شیخ فضلالله نوری با دفاع از مشروعه، به نفع یک نظام استبدادی مطلقه و از سرکوب مشروطهخواهان توسط محمدعلی شاه دفاع کرد. «مشروعهخواهی» در مخالفت و رد کردن جمهوریت، ابتدا با مخالفت مدرس با نظام جمهوری و سپس در مذاکرهی رضاخان میرپنج با روحانیان قم ادامه یافت. مجتهدین بلندمرتبه (آیتالله ابوالحسن اصفهانی، آیتالله محمدحسین نائینی و آیتالله عبدالکریم حائری، معلم و استاد آیتالله خمینی) که از جمهوری هراس داشتند، پس از دیدار خصوصی با رضاخان در قم (که از آنها دربارهی امر جمهوری یا سلطنت مشورت خواسته بود)، در نکوهش جمهوریخواهی یک بیانیهی عمومی صادر کردند و آن را مناسب ایران ندانستند. این سه آیتالله نوشتند: «چون در تشکیل جمهوریت اظهاراتی شده بود که مَرْضی عموم نبود و با مقتضیات این مملکت مناسبت نداشت لهذا در موقع تشرف حضرت اشرف، حضرت آقای رئیسالوزرا دامت شوکته [رضاخان]، برای موادعه به دارالایمان قم، نقض این عنوان [جمهوریت] و الغای اظهارات مذکوره و اعلان آن را به تمام بلاد خواستار شدیم و اجابت فرمودند. انشاءالله تعالی عموم قدر این نعمت را بدانند و از این عنایت کاملا تشکر نمایند».[۱۷] «مشروعهخواهی» در جریان جنبش ملیشدن نفت به رهبری دکتر مصدق هم، بار دیگر با زعامت آیتالله ابوالقاسم کاشانی و فداییان اسلام با رهبری نواب صفوی (که از اخوان المسلمین مصرالهام گرفته بودند و از متحدان کاشانی بودند) به میدان آمدند و علیه «مشروطهطلبی» مصدق (که در پی محدود کردن قدرت شاه بود)، مبارزه کردند.[۱۸] «مشروعهخواهی» سر انجام با نظریهی حکومت اسلامی مبتنی بر اصل «ولایت فقیه»، وارد قانون اساسی پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ شد و جمهوریت را به چالش کشید. «مشروعهخواهی» با «ولایت مطلقه فقیه» در تابستان ۱۳۶۸ پس از بازنگری قانون اساسی قدرت بیشتری گرفت. «مشروعهخواهی» و «اسلامیت» با انتخابات مهندسیشدهی مجلس در ۱۳۹۸ و ریاستجمهوری ۱۴۰۰ از طریق نظارت استصوابی، به سیم آخر زد و «جمهوریت» را بهطور قطعی به نفع ولایت فقیه کنار گذاشته شد.
در آن سو، جمهوریخواهی که با انتخابات ۱۳۷۶ جان تازهای گرفته بود، پس از هشت سال با تحریکات و بحرانسازی مداوم «مشروعهخواهی» به عقبنشینی وادار شد. وقتی که در سال ۱۳۸۸ تلاش دیگری کرد و دید که راه مبارزه برای جمهوریت از طریق صندوق رأی به بنبست رسیده، با تظاهرات خیابانی جنبش سبز، وارد فاز جدیدی از مبارزه شد. اعتراضات خیابانی ۱۳۹۶، دهها هزار تظاهرکننده را به مدت ده روز در بیش از ۸۵ شهر به خیابانها کشید. در خیزش ۱۳۹۸ هم گروههای معترض از طبقات گوناگون (بهویژه اقشار تهیدست و طبقه متوسط فقیر)، به میدان آمدند. موضوع تظاهرات نه تنها مسائل اقتصادی و هزینههای زندگی، بلکه فقدان چشماندازهای امیدوارکننده برای زندگی آینده بود. با جنبش ژینا در نیمهی دوم ۱۴۰۱، «جمهوریت» گام بزرگتری به جلو برداشت و از خیزشهای پیشین فراتر رفت. جامعهشناس ایرانی، اعظم خاتم در یادداشتی در سایت انجمن جامعهشناسی ایران، چنین نوشت: «من تعداد معترضان خیابانی را در این جنبش حدود دومیلیون برآورد کردهام که طی ماه اول در ۱۲۰شهر به خیابان آمدند» و ادامه داد: «گفته میشود در انقلاب ۱۳۵۷ تنها ده درصد جمعیت شرکت [فعال] داشتند که با توجه به جمعیت بزرگسال آن سالها میشود رقمی حدود ۲. ۶ میلیون معترض انقلابی در شهر و روستا… برآورد من از تعداد معترضان خیابانی ماه اول[۱۹] [جنبش ژینا] در حدود ۲ میلیون نفر است که ۵ درصد جمعیت بزرگسال شهری کشورند». بنا بر گزارش او، گسترش جغرافیایی اعتراضات بینظیر بود. اکثر کلانشهرهای کشور (به شمول شهرهای مذهبی قم، اصفهان، مشهد و یزد) و شهرهای کارگری پیرامون کلانشهرها (مثل اسلامشهر، ساوه و ملارد در منطقهی تهران، شاهینشهر دراصفهان، هفتتپه در خوزستان و حتی عسلویه) در اعتراضات خیابانی حضور داشتند. محلات کمدرآمدنشین کلانشهرها هم درگیر جنبش بودند. بیش از ۹۰ دانشگاه درگیر اعتصاب و تظاهرات شدند. روزنامهنگاران و فعالان زنان، شخصیتهای محبوب ورزشی و هنری و فرهنگی و نیز نهادهای صنفی دیگر هم وارد میدان شدند. همبستگی ملی با تنوع قومی، آزادیخواهی و عدالتطلبی در شعارها و رفتارهای معترضین دیده و شنیده میشد. پس از گذشت یک ماه و نیم از این تظاهرات بزرگ، روزنامههای ایران به نقل از رئیس نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاههای کشور که نتایج یک نظرسنجی دولتی دربارهی اعتراضات را اعلام میکرد، نوشتند: ۸۳ درصد مردم ایران معترضاند.[۲۰]
سعید مدنی، جامعهشناس ایرانی در گزارش مفصلی که در بهمن ۱۴۰۱، در زندان اوین و در تبیین جنبش ژینا نوشت،[۲۱] معتقد بود که جنبشهای دفاع از جمهوریت هنوز به یک جنبش اجتماعی انقلابی فراگیر، فرانروییدهاند. اما تأکید کرد که: در ارزیابی نهایی، در این که این خیزشها با شتاب بسیار به سوی یک جنبش تمامعیار حرکت میکنند، تردیدی نیست.
مدنی در عین حال هشدار میدهد که: این جنبشها تاکنون هنوز فاقد سازمان، شبکهها و یا تشکیلات منظم و یک دستگاه رهبری با یک چشمانداز استراتژیک و برخوردار از اعتماد عمومیاند که بتواند هم منابع عمل جمعی )اطلاعاتی، مهارتی و مادی) را مهیا کنند و هم گفتمان جنبش را نشر دهند. یک جنبش اجتماعی و انقلابی فراگیر، به گمان مدنی، باید دارای هویت باشد. بگوید نمایندهی کدام گروههای اجتماعی است؟ به نام چه کسانی فریاد میزند و اعتراض میکند؟ در پی کدام مطالبات، و کدام نظم اجتماعی نوین است؟ مهمتر آن که بتواند یک هویت جمعی کموبیش باثبات و مرکب («یک ما»)، بسازد و از میان اهداف، ابزار متفاوت، نوعی همبستگی و سازمان به وجود آورد. مدنی ادامه میدهد: به این ترتیب، دگرگونی سیاسی، بدون وجود سازمان رهبری با پشتوانهی گسترده مردمی بسیار بعید است. زیرا اگر خوشبین باشیم باید فکر کنیم که این اعتراضات، در نهایت میتواند ضرورت تغییر را به مسئولان نظام گوشزد کند تا اصلاحاتی بنیادین را آغاز کنند. در آن صورت وقتی اعتراضات (با تغییر تناسب قوا به سود جمهوریت و به زیان «مشروعهخواهی»)، حکومت را به سمت اصلاحات جدی ساختاری سوق دهد، آنگاه باید کسانی با نمایندگی جنبش، به مذاکره و معاهده با حاکمیت موجود برای گذار مسالمتآمیز به نظمی تازه بنشینند. اگر هم بدبین باشیم و معتقد باشیم که نظام در برابر این اعتراضات عقبنشینی نخواهد کرد، در ادامهی کار و در آیندهای نه چندان دور، پیشلرزههای فروپاشی نظام را شاهد خواهیم بود، باز هم حضور سازمان جانشین، ضروری و مبرم میشود. در هر دو حال، اگر نیروی تحولطلب یا جنبش طرفدار جمهوریت، بدون تشکیلات و سازمان (چه در جامعهی سیاسی و چه در جامعهی مدنی) باشد و قادر به تدوین دقیق برنامهها و اهدافاش و تبیین آنها برای مردم نباشد، همواره خطر سپردن سرنوشت جنبش به دیگر نیروها، (که سازمان دارند و یا متولیان آشکار و پنهان وضع موجود)، وجود دارد.
آصف بیات بهدرستی سرنوشت بسیاری از قیامهای بهار عربی مانند مصر را در این مورد یادآور میشود که: «در این تجربیات، آن پیشگامانی که قیامها را آغاز کرده و به پیش بردند، عمدتاً در حاشیهی تصمیمگیریهای اساسی جریان گذار باقی ماندند».[۲۲] اخوان المسلمین در مصر، با مشاهدهی خلأ قدرت پس از فرار مبارک، وارد صحنه شدند و تلاش کردند که جنبش را مصادره و مسیر آینده را به نفع خود شکل دهند.
به ارزیابی جامعهشناسان فعال در داخل ایران، پایههای شکلگیری یک هویت مشترک («یک ما»)، در روزهای خیزش ژینا ساخته شده است. شعارهای مشترکی نظیر «زن، زندگی، آزادی» در سطح محلی، ملی و فراملی تکرار شدهاند. نمادهای مشترک در فضای حقیقی و مجازی، مؤلفههای هویتی این اعتراضات اخیر را شکل دادهاند. بهعلاوه، انبوهی از تولیدات هنری و ادبی، طرح، گرافیک، شعر، ترانه و موسیقی، عکس، فیلم و ویدئو در کنار هزاران متن سیاسی، اجتماعی و فرهنگی – تحلیلی دربارهی سبک زندگی و علیه حجاب اجباری به شکلگیری این هویت مشترک کمک کردهاند. رفتارهای جمعی و فردی مثل روسریسوزان و بریدن گیسوان در مراسم عزاداری، در خیابان، تظاهرات و میدان فوتبال نیز از ابزارهای ترویج این هویت شدهاند.
لذا، تداوم اعتراضات اخیر تا شکلگیری یک جنبش تمامعیار، چشماندازی بسیار محتمل است. اگرچه این جنبش تا رسیدن به هویت مشترک شکلگرفته و سازمانیافته و با رهبری، راه دشواری در پیش دارد. این که آیا نظام حاکم تا کی قدرت تأمین هزینهی مالی و حیثیتی ادامهی وضع موجود در ایران را دارد، تا کی توان سرکوب با حفظ یکپارچگی نیروهای انتظامیاش را دارد، تا کجا حکومت «یکدست» کنونی متحد میماند و یا دچار انشقاق میشود، کی و چگونه در برابر مطالبات مردم معترض عقبنشینی میکند، از پارامترهای تعیینکنندهی آینده این جنبش است. از آن سو هم، این که اعتراضات و مقاومتهای مدنی به چه روشهای تازهای دست میزنند، این که سازماندهی و ارگان رهبری جنبش (چه در سطح مدنی و چه سیاسی) چگونه پیش خواهد رفت، این که گروههای اجتماعی تاکنون ناظر و یا بیطرف در ادامهی وضع موجود چه خواهند کرد، این که نیروهای میانجی در نظام سیاسی ایران (شخصیتها و احزاب اصلاحطلب و اعتدالگرا) چگونه عمل خواهند کرد، سرنوشت و آیندهی کار را روشن میکند.
***
حاکمان قدرتمند و مستبد فقط زمانی به حرفهای طرف مقابلشان گوش میکنند که آنها را قدرتمند ببینند، آنها هیچگاه به حرفهای طرف ضعیف گوش نخواهند کرد. جنبش ژینا قدرت، میل، اراده و تلاش مردم برای تحولخواهی را به نمایش گذاشته است. یک انقلاب فرهنگی را کلید زده است که در مسیر یک انقلاب اجتماعی قدم برمیدارد. مصداق بارز این تلاش مبارزه علیه حجاب اجباری است. روسری برای زنان ایران تنها یک تکهپارچه روی سر نیست، نماد و سمبل یک انقیاد طولانی ۴۴ ساله است. بسیاری از مردان ایرانی هم در این مبارزه، در کنار آنها ایستادهاند، چرا که آنها هم انقیاد را به اشکال دیگری تحمل کردهاند.
وقتی که مینویسم این جنبش در مسیر یک انقلاب است، غرضم از انقلاب، آن معنایی است که رزا کوکزامبورگ از مفهوم انقلاب تعریف کرده است.[۲۳] تفاوت بین اصلاحات و انقلاب، برای رزا کوکزامبورگ، در روشهایی نیست که برای دستیابی به اهداف معین یک جنبش از آنها استفاده میکنیم، بلکه در محتوای اهداف آن جنبش (در آنچه میخواهیم به آن برسیم) است. تفاوت بین اصلاحات و انقلاب در این نیست که یک جنبش آرام ، آهسته و پیوسته و گامبهگام پیش میرود یا به دنبال تحولات ناگهانی است. بلکه در نوع و ماهیت آن اهداف سیاسی-اجتماعی است که دنبال میکند. پاسخ به این پرسشهاست که: چه کسانی و چگونه قدرت خواهند داشت؟ آن سیستم اجتماعی که قرار است ساخته شود، چه مختصاتی دارد؟ آیا رابطهی قدرتمدران در عرصههای گوناگون حیات اجتماعی با دیگران در یک نظام حقوقی تثبیت شده است یا خیر؟ پاسخ به این سؤالها، رؤیاها، آرزوها و آرمانشهر (utopian vision) آن جنبش است، چشمانداز آن چیزی است که قرار است جانشین وضع امروز شود. این چشمانداز است که قدرت بسیج گستردهی مردمی به یک جنبش میدهد.
دلایلی که امید به طرفداری از «جمهوریت»، بدون درغلتیدن در دام پوپولیسم در جنبش کنونی را میدهند، تفاوتهای جامعهی ایران امروز با سالهای دههی ۱۳۵۰ خورشیدی است. آرزوها و آرمانشهر آن جنبشی که تحولات انقلاب بهمن را رقم زد، با آنچه که امروز میگذرد، تفاوتهای چشمگیر و جدی دارند.
در آستانهی انقلاب بهمن، قرار این بود که با یک حرکت، با فشار دکمهی انقلاب، با سرنگونی دیکتاتور، مدینهی فاضلهای درست شود. نحلههای مختلف افراطی هم که در میدان بودند، هرکدام مدینهی فاضلهی خود را داشتند، که در آن جایی برای دگراندیشان نبود. شاه و ناسیونالیسم سلطنتطلب قبل از انقلاب میخواست ایران را به «دروازههای تمدن بزرگ» ببرد. آیتالله خمینی و مسلمانان انقلابی، در آستانهی انقلاب، وعدهی «حکومت عدل اسلامی» میدادند. نحلههای گوناگون چپ بلشویکی هم در رویای «جامعهی سوسیالیستی بیطبقه» بود. در هرکدام از این آرمانشهرها، جایی برای مخالف و «انحراف» وجود نداشت. دگراندیش و اپوزیسیون، دشمن بود، باید با مرگ، زندان و تبعید و اردوگاه کار اجباری، از صحنه حذف میشد.
رؤیاها، آرزوها و آرمانشهر جنبش اجتماعی در ایران امروز، اما زمینی است. مطمئن است که با یک ضرب، با فشار یک کلید جمهوریت و دموکراسی ساخته نمیشود و کاری درازمدت میطلبد. ساختمانی است که باید آجر روی آجر نهاد تا ساخته شود. این امکان را هم میبیند که در مسیر راه، بالا و پایینهایی را شاهد باشد. چنین تغییر بزرگی در رؤیاها، آرزوها و آرمانشهر آن روز و امروز، پیآمد تغییر و تحولات گستردهای در شرایط عینی (ساختاری) و ذهنی (فرهنگی) جامعهی ایران است.
اگر کمتر از نصف مردم ایران در آستانهی انقلاب بهمن ساکن شهرها بودند، اکنون بیش از دو سوم ایرانیان شهرنشین هستند (جمعیت شهرنشین ایران از ۴۷ درصد در سال ۱۳۵۵ به ۷۶ درصد در سال ۱۴۰۰ رسیده است). در همان سال، درصد جمعیت شهرنشین در برخی کشورهای همسایهی ما، برای مثال ترکیه ۷۷٪ و پاکستان ۳۷٪ بوده است.[۲۴]
جمعیت باسواد کشور از ۳۷ درصد در سال ۱۳۵۶ به ۸۹ درصد در سال ۱۴۰۰ رسید. روند همین ارقام در ترکیه، رشد از ۶۲ درصد به ۹۷ درصد، و در پاکستان از ۲۶ به ۵۸ درصد، بوده است.[۲۵]
درصد افراد ۲۵ سال به بالا که تحصیل دانشگاهی دارند، ۲۳ درصد در ایران سال ۱۳۹۷، ۲۱ درصد در ترکیه در سال ۲۰۲۱ و ۴ درصد در پاکستان در سال ۲۰۲۱ بوده است.[۲۶]
اما کنار این تغییرات ساختاری اقتصادی-اجتماعی، باید به تحولات فرهنگی- اندیشگی در ذهنیت جامعهی ایرانی هم پرداخت. چرا که مطالعات علوم اجتماعی نشان میدهد، که این اندیشههای غالب در یک جنبش و رهبری آن است که تأثیر تعیینکنندهای در سرنوشت نظام آیندهای که قرار است ساخته شود، دارد.[۲۷] چنان که جمعبندی این مطالعات نشان میدهد: این سؤال که آیا یک جنبش انقلابی به یک نظام دموکراتیک منتهی میشود، تنها و فقط نتیجهی شرایط مطلوب یا نامطلوب ساختار اجتماعی یک کشور برای ظهور دموکراسی نیست. این امر همچنین به اندیشهی راهبردی در آن جنبش و رهبران آن نیز بستگی دارد. برای مثال، حتی کشورهای نسبتاً فقیری مثل هند و آفریقای جنوبی توانستند به میزان معینی از دموکراسی دست یابند، چرا که گفتمان دموکراتیک، در جنبشهای اجتماعی این کشورها و میان رهبران جنبش، اندیشهی غالب بود. در مقابل، کوبا – که قبل از انقلاب ۱۹۵۹ سابقهی دموکراسی داشت، انتخابات با شرکت احزاب مختلف (به شمول حزب کمونیست) در آن برگزار میشد، زنان حق رأی داشتند و اتحادیههای مستقل فعال بودند، کشوری که بالاترین میزان شهرنشینی و باسوادترین جامعهی آمریکای لاتین (۵۵ درصد شهر نشین و ۹۰ درصد با سواد) را در آستانهی انقلاب ۱۹۵۹ داشت – تحت رهبری کاسترو به دیکتاتوری تکحزبی تبدیل شد
به این سؤال برگردیم که کدام تحولات فرهنگی- اندیشگی در ذهنیت جامعهی ایرانی رؤیاها، آرزوها و آرمانشهر جنبش اجتماعی امروز را زمینی کرده است؟
مهمترین نکته، همانا تجربهی زیستهی چند دههی اخیر شهروند ایرانی است. مدینهی فاضلهی شاهنشاهی، در برابر اعتراضهای گروههای مختلف بیاعتنا ماند، نه تنها فضا را برای گفتوگو و آزادی احزاب و سازمانهای جامعهی مدنی باز نکرد، بلکه به یکدست کردن بیشتر حکومت همت گماشت، و وقتی هم که صدای ملت را شنید، دیگر دیر بود. مدینهی فاضلهی «حکومت عدل اسلامی» هم امروز با کارنامهای که پس از ۴۴ سال بر جای گذاشته، کشور را به سراشیب سقوط اقتصادی-اجتماعی کشانیده است و تنها از حمایت اقلیت بسیار کوچکی برخوردار است. مدینهی فاضلهی «سوسیالیسم بلشویکی» هم با فروپاشی در کشور مادر، کارنامهی قابلدفاعی بر جای نگذاشته است.
افزون بر این، تجربهی شرکت در انتخابات، در دورههایی که امکان معینی برای تأثیرگذاری سیاسی وجود داشت، به تربیت دموکراتیک شهروندان کمک کرده است. طرفداران جمهوریت در بدنه ی اجتماعی کشور، چندین بار با بسیج وسیع، مبارزات انتخاباتی پر شوری را در برابر اسلامیت سازمان دادند.
علیرغم تمام سرکوب و بگیروببندها در این سالها، امروز شاهد شکلگیری و فعالیت تشکلهای گوناگون صنفی و اتحادیههای مستقل معلمان، کارگران، مهندسان، دانشجویان، بازنشستگان، سازمان نظام پزشکی کشور، کانون وکلای دادگستری، کانون نویسندگان، انجمنهای مختلف بازیگران، کارگردانان و مستندسازان سینما، خانهی موسیقی و انجمن نقاشان هستیم. سازمانهای مستقل دیگری که برای بهبود زندگی کودکان کار، مردمان مناطق محروم و حقوق زنان، سلامت محیط زیست تلاش میکنند، علیرغم مشکلات فراوان روزمره از سوی نهادهای امنیتی، به مبارزه ادامه میدهند و فعالاند. روزنامهنگاران، روشنفکران، دانشگاهیان با وجود بگیروببندهای مختلف، مینویسند، نشست برگزار میکنند و به روشنگری میپردازند.
دسترسی شهروندان به اطلاعات، با دورهی قبل از انقلاب بهمن، قابلمقایسه نیست. اگر در دورهی قبل از انقلاب بهمن، فعالیت سیاسی برای آگاهیبخشی و سازمانگری، باید اعلامیه در تیراژ محدود چاپ و با مخاطرهی زندان و مرگ پخش میکردند، امروزه با صحنهای بهکل تغییر کرده روبرو است. رسانههای مُجاز و قانونی، با روزنامهها و مجلات متعدد، از سالهای بعد از دههی ۱۳۶۰ در حال مبارزه و روشنگری بودهاند. همین امروز میتوان انواع این روزنامهها و مجلات منتقد را از گیشههای روزنامهفروشی خرید. رسانههای فارسیزبان برونمرزی، مخاطبان میلیونی در داخل کشور دارند. مهمتر از اینها، دنیای مجازی و رسانههای اجتماعی، با یک کلیک، تازهترین اطلاعات را در دسترس انبوهی خواننده علاقمند قرار میدهند.
تا انقلاب بهمن، جمعیت مهاجر ایرانی بسیار محدود بود. تنها دورهای که در تاریخ ایران با گروه انبوه مهاجران ایرانی مواجه هستیم، سالهای ۱۸۹۰-۱۹۱۸ میلادی است. در این دوره حدود ۴۵۰ هزار تا یک میلیون کارگر ایرانی در بخشهای مختلف روسیهی تزاری (بهویژه آذربایجان و گرجستان) مشغول به کار بودند. همینها بودند که برای نخستین بار اندیشهی سوسالیستی را به ایران آوردند.[۲۸] امروز، با مهاجرت گستردهی بعد از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، جمعیت بزرگی از ایرانیتبارها در کشورهای مختلف جهان زندگی میکنند. در تاریخ معاصر ایران هیچگاه چنین جمع بزرگی از ایرانیان در مهاجرت نبودهاند. دیاسپورای ایرانی، از سرمایهی اقتصادی و فرهنگی فراوان و پرقدرتی بهرهمند است. مستقل از رویکردهای متفاوت دولتهای مستقر در ایران با این مهاجران، نقل و انتقال اندیشه و فناوری، بدهبستانهای علمی، هنری و اجتماعی میان آنها با داخل کشور برقرار بوده است. تأثیرات دیاسپورای ایرانی در خارج از کشور در ردوبدل افکار و ایدههای دموکراتیک و توسعهی پایدار، هم به صورت فردی پیش میرود (سفرهای آنان به کشورشان و سفر افراد خانوادهی آنان به خارج از کشور)، و هم به صورت ارتباط میان سازمانهای دانشگاهی، جشنوارههای هنری و دادوستدهای اقتصادی. مهاجران ایرانی، عامل مؤثری در وضعیت سیاسی آیندهی ایران خواهند بود. اهمیت فعالیتهای دیاسپورا، در جریان جنبش ژینا، بهروشنی به نمایش درآمد.
اگر تفکر مسلط در فضای روشنفکری و سیاسی کشور، در دههی ۱۳۵۰، تیرهها و طُرق افراطی یک جامعهی بسته جهان سومی بودند. به همهی دلایلی که در بالا شمردیم، امروز جامعهی ایران با دنیای خارج از خویش، دارای ارتباط تنگاتنگ و ارگانیک است. لذا اندیشههای غالب و معتبر در داخل ایران امروز، گونههای معتدل ایدئولوژیهای گوناگون، نظیر سوسیالیسمِ دمکراتیک، سوسیالدموکراسی، روشنفکری دینی، اصلاحگرایی و طرفداری از لیبرالیسم است.
***
با فاطمه صادقی همدلم وقتی مینویسد: جنبش ژینا، «زن، زندگی، آزادی»، به بروز و ظهور یک کنشگری زنانه، با پیشگامی زنان منجر شده که تخیل به آیندهای دیگر را در ایران ممکن کرده است.[۲۹] ازجمله مختصات این نوع از کنش گری – باز هم به نقل از صادقی – آن است که بر خشم و ویرانگری استوار نیست. بلکه با مهار خشم و ویرانگری، تلاش دارد، این انرژیها را به سوژههای تغییر تبدیل کند. فریاد «مرگ بر…» سر نمیدهد، مشت هوا نمیکند، و خون و خشونت را مقدس نمیشمارد. در این جنبش، زندگی تقدس دارد و طلب میشود. به دنبال تبدیل تیرهای چراغ برق به چوبههای دار، برای انتقام کشیدن از ستمگران نیست، برای لغو مجازات اعدام میکوشد. این جنبش میخواهد زندگی را پس بگیرد.
هدف این جنبش، آن نیست که بهسادگی، سرعت و در یک ضرب، حاکمان امروزین را براندازد، تا فرمانروایان تازه را بهجای آنها بنشاند تا بار دیگر به ما فرمان دهند که چه باید کرد. بهدنبال تحول خواهی از راه قدرتمند و استوار کردن جامعه است، تا جابهجایی قدرت سیاسی. قدرتگرفتن جامعه را هم از رهگذر سازمان یافتن آن و آگاهتر کردن آن ممکن میداند، چنانکه در کنشهایی نظیر «کمپین یک میلیون امضا» و «دختران خیابان انقلاب» نشان داد. هدف، آزادی و رهانیدن تن و ذهن از اسارت است.
به دنبال جنگطلبی (که به جای زندگی مرگ را میطلبد)، نیست. به دنبال گسترش «عمق استراتژیک کشور» و دمیدن در آتش جنگ در سوریه، یمن، عراق، لبنان، اوکراین و… نیست. به دنبال مرگ بر آمریکا، اسرائیل، انگلیس و دیگران نیست. سلوک با همهی مردم دنیا و دوستی با دیگر کشورهای جهان برای پیشبرد زندگی بهتر برای مردم ایران را دنبال میکند. بر آن است که اگر بخواهیم به دیگران نشان دهیم که مثلاً سیستم حکمرانی ما بهتر است، باید این مدل جذابیتهایی داشته باشد که همسایگان و دیگران هم، زیبایی آن را تحسین کنند. اثبات برتری مدل ما از طریق بالا بردن جذبهی آن است و نه از راه جنگ، اعمال خشونت، و گسترش «عمق استراتژیک». این زنان بهدرستی میگویند: ما با تحمل درد میزاییم و با صبر، با برتابیدن انواع مشکلات، فرزندانمان را بزرگ میکنیم، دریغ میدانیم که این ثمرههای زندگی مان را با جنگ یا چوبهی دار، به مرگ بسپاریم.
سیاست زنانهنگر مساوی با قدرت و برای کسب قدرت و موقعیت برتر نیست. میتوان تئوری پیشکش (The Gift) مارسل موس (Marcel Mauss) و درک معینی از اندیشهی فریدریش نیچه، (ارادهی قدرت)، را که میگوید: نیروی محرک اصلی همهی کارهای انسانها برای زندگی همانا کسب قدرت بیشتر است، نگاهی مردانه تلقی کرد. در این نگاه، تلاش برای به کف آوردن قدرت بیشتر، مرکزیترین انگیزهی فعالیت انسانی است. حتی کار خیریه، کمک و توجه به دیگران، مراقبت از آنهایی که ضعیفترند هم بهمثابه تلاشی برای قدرت تفسیر میشود. در این نگاه، سیرت آدمی، خودمحور، قدرتطلب و منفعتخواه است.
به کردار زنانه که بنگریم، میبینیم که کار مادران و پرستاری آنان از فرزند، با این نگاه قابلتفسیر نیست. برای ادامهی بقای فرزند، آنها از جان خود هم مایه میگذارند، تا تهدید را از فرزندانشان را دور کنند. این جا غلبهی زندگی بر مرگ، مراقبت در برابر مسابقه، پرستاری در برابر به کیفر رساندن، تلاش برای بازگرداندن به راهورسم زندگی انسانی به جای اعدام، زندان کردن و تنبیه را میبینیم. اینجاست که معنا و بنیان «همبستگی خانوادگی» را میبینیم که زنانگی پاسدار آن است. ریچارد رورتی گفته است: همبستگی نوع بشر و دفاع از حقوق همهی انسانها، مفاهیمی مجرد و انتزاعی هستند و بهجای آن پیشنهاد میکند که این «همبستگی خانوادگی» را به دایرههای بزرگتر قابلفهم و ملموس تبدیل کنیم تا قدرت بسیج داشته باشد. به «همبستگی محلهای»، به «همبستگی شهری»، به«همبستگی طبقاتی»، به «همبستگی جنسیتی»، به «همبستگی قومی»، به «همبستگی ملی» و… پس این «سیاست همبستگی»، در بنیان خویش زنانهنگر است. این همبستگی (solidarity)، در شکل دادن (social construction) به طبقهی کارگر (ما زحمتکشان که ارزش اضافی را تولید میکنیم)، همبستگی فمینیستی، همبستگی گروههای تحت ستم (ما سیاهها، ما خارجیتبارها، ما اقلیتهای مذهبی زیر فشار، ما دگرباشها و…) نقش اساسی دارد و به این گروهها نیرو و امکاناتی را میدهد که تا به حال نداشتهاند. این همبستگی، بهمثابه زیربنای ایجاد سرمایهی اجتماعی (Social capital)، گروههای تحت سلطه و زیر فشاری را که از سرمایهی اقتصادی (Economic capital) محدودتری بر خوردارند ، در برابر سلطهگران، تبدیل به نیرویی عظیم و قدرتمند میکند. این جا گردش و فراروییدن «همبستگی خانوادگی»، که کار زنانه است، را به «همبستگیهای» فراتر میبینیم.
جنبش ژینا (زن، زندگی، آزادی) هم همبستگی میان گروههای متفاوتی که در ایران از ستم حاکمان رنج میبرند، را فراهم کرده است تا علیه تبعیض جنسی، قومی، طبقاتی، نسلی و مذهبی بایستند و مبارزه کنند. اما در پی آن نبوده که این هویتهای مستقل را مستحیل در یک «ما»ی همگن، یک «همه با هم» بکند. به دنبال «وحدت کلمه» نیست تا تفاوتها و خواستهای گوناگون را سترون کند. این «ما»، متکثر است، ناهمگن است، مختلفالجنس است، در عین آنکه در رفع ظلم، شر و ستم همسو و همگام است.
سؤال بزرگ آن است که آیا دگرگونیهای اقتصادی- اجتماعی در کشور و تحولات فرهنگی- اندیشگی در ذهنیت جامعهی ایرانی، توان ایستادگی در برابر غلبهی یک پوپولیسم دیگر را دارد. آیا ما میتوانیم، در آیندهای که در پیش است، ارزشهای زنانهنگر جنبش ژینا، «زن، زندگی، آزادی» را پاس بداریم؟
———————————————-
[17] حائری، عبدالهادی. تشيع و مشروطيت در ايران، امیرکبیر ۱۳۶۴ هجری شمسی. ص ۱۸۹
[18] Rahnema، Ali. 2014. Behind the 1953
Coup in Iran: Thugs، Turncoats،
Soldiers، and Spooks:
Cambridge
University Press.
[19] https://bit.ly/40v7GN2
[20] https://bit.ly/41Bep9p
[21] سعید مدنی، «صد سال و صد روز دربارهی خیزش مهسا»، سایت زیتون
[22] https://www.zeitoons.com/109631
[23] Luxemburg،
Rosa.
2006. Reform or revolution and other writings: Courier Corporation.
[24] The World Bank
[25] The World Bank
[26] The World Bank
[27] Aminzade، Ron،
Jack Goldstone، and Elizabeth Perry.
2001. «Leadership dynamics and dynamics of contention.» Silence and voice in the
study of contentious politics:126-54.
[28] علیرضا بهتویی، جابهجایی در مکان، حرکت در زمان، نقد اقتصاد سیاسی
[29] فاطمه صادقی، «از انقلاب زنان تا دموکراسی زنانهنگر» و «انقلابیون بدون
انقلاب»، نقد اقتصاد سیاسی
منتشر شده در سایت «نقد اقتصاد سیاسی»