تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
انقلاب مهسا در آستانهء سالگردش کجا ایستاده؟
پرویز هدایی
محال است از راه رفته بازگردیم
(لیلا ضیافر ، مبارز بازداشت شده در ۲۸ تیر۱۴۰۲)
«عجب تقارن زمانی، در ماه مارس هنگامی که ائتلاف شکل گرفته در جورج تاون دچار تشتت شد، رژیم تهران کوشید از انزوا درآید، از سوی دیگر کوشید مذاکرات اتمی را از سرگیرد... تهران به امید آنست که به کمک دیپلماسی به معاملات تجاری و کاهش تحریمها دست یابد.»(فاینانشالتایمز، ژوئیه ۲۰۲۳)
آیا انقلاب ما در راه مانده؟
«میگن انقلابتون همین بود
اینکه تمام شد
میگیم انقلابمون تازه شروع شده؛ انقلاب مهسا طرز فکریه که فراگیر شده
انقلاب به تعداد آدمهای توی خیابون نیست
انقلاب ترکی است که خورده و بزودی تبدیل به شکاف میشود
...
انقلاب بهخود آمدنه
چون خدا نوره»
در مقایسه با هفتهها و ماههای اول انقلاب مهسا و حتی در مقایسه با اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ باید قبول کنیم اکنون انرژی و پتانسل کمتری را در خیابانها، حداقل در شکل تظاهرات خیابانی، شاهد هستیم.
به عنوان مثال فقط در هفته دوم انقلاب مهسا (۱ تا ۸ مهر) شاهد تشکیل ۱۴۷ تجمع اعتراضی (شامل ۸ تجمع دانشجویی و یک حمله به پایگاه بسیج) در دهها شهر از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور بودیم، در جریان این هفت روز بیش از ۱۰۷ نفر از هموطنان معترض بدست ماموران کشته شدند و شهر اشنویه یک روز تحت کنترل مردم ماند.(کلابهاوس، اتاق «به یاد آر»)
در همین اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ اگر چه اعتراضات خیابانی به این گستردگی نبود، اما شاهد تجمعات اعتصابی صنفی سیاسی چند هزار نفری در نزدیک به ۵۰ شهر و جنبش سراسری دانشجویی «نه» بودیم.
در این روزها هم شاهد انرژی اعتراضی در هر گوشه هستیم: تجمع گسترده بازنشستگان، جنبش گسترده «نه به حجاب اجباری» و ... اما در مجموع انرژی انقلابی فوران ماههای گذشته را، حداقل در شکل علنی آن، ندارد. آیا این به معنای شکست انقلاب است، آیا انقلابمان تمام شد؟
انقلاب مهسا در ده ماه گذشته، اگر چه موفق به وارد کردن ضربه نهایی نگشته، به دستاوردهای سترگی دست یافته:
۱. اولین خیزش در ۴۴ سال گذشته است که تمام اقشار و طبقات اجتماعی را از کارگران، تهیدستان شهری و دهقانان تا اقشار میانی و حتی مرفه را به درجات متفاوت در خود جای داد. این انقلاب نه تنها دانشجویان را در ابعادی که در دهه گذشته آن را ندیده بودیم نمایندگی میکرد، بلکه برای نخستین بار پس از ۵۷ دانشآموزان را به وسعت ایران به صحنه آورد.
۲. انقلاب مهسا در ابعادی بیسابقه به تضادهای درون حاکمیت دامن زد: استیضاحهای درون مجلس که شکل زنجیرهای بخود گرفت(همین امروز نماینده مجلس که درباره «حواله خودروهای شاسی بلند» افشاگری کرده بود، متهم به یک سال حبس شد)، فاصله گرفتن آشکار بخش بزرگی از دولتمردان از هسته سخت قدرت و خامنهای، افزایش شکافهای درون نیروهای انتظامی(برکناری اشتری، فرمانده انتظامی کل کشور و طالب فرمانده ساس) و گزارشهای جدی مبنی بر مسئلهدار شدن ۶۰ درصدی نیروهای بسیج و سپاه.
۳. سمپاتی وسیع جهانی با انقلاب: نه فقط احزاب، سازمانها، تشکلهای سندیکایی و ارگانهای حقوق بشری، بلکه دولتها و پارلمانهای جهان، بویژه دولتهای دموکراتیک، در ابعادی که در ۴۴ سال گذشته مشاهده نشده بود به دفاع از جنبش مردم ایران پرداختند.
۴. مهمتر از همه اینکه اکنون به جرئت میتوان از «گفتمان انقلاب مهسا» سخن گفت؛ گفتمانی که گرچه تدوین نشده، اما در اندیشه و روح و جان میلیونها ایرانی صرف نظر از وابستگیهای سیاسی آنها میزید و ما انعکاس آن را در گفتار و کردارشان میبینیم. گفتمانی که نطفه آن به تدریج پس از فاجعه ۵۷ در ذهن و روح مردممان شکل گرفت، با عشق آن جنگیدند، با رویای آن به میدان تیر رفتند و با پرچمی بافته از آن به خاک وطن سپرده شدند.
گفتمانی که در سخنان «سارینا»، در آواز «نیکا» و در رقص «خدا نور» میتوان آن را یافت، گفتمانی که هم اکنون قلبها را ربوده، اما آنگاه که به قدرت سیاسی دست یازد، آهنگ پیروزی را خواهد نواخت، و این وظیفه گام بعدی انقلاب ماست.
دوران گذار انقلابی
روشن است پروسه انقلاب نه همانند بنای یک قصر با شکوه که منظم بر اساس طرح، برنامه و بودجه مشخص به پیش رود، بلکه همانند همه پروسههای اجتماعی زیگزاگگونه راه خود را رو به جلو باز میکند، چنانکه کارل مارکس در «هژدهم برومر» آن را به موش کور پیری که راهش را از درون نقبها به پیش میگشاید، تشبیه کرده.
بد نیست به یاد آریم، انقلاب کبیر فرانسه حداقل ۱۰ سال از ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۹ (سال به قدرت رسیدن ناپلئون) به درازا انجامید، بدینگونه پس از نشیبوفرازهای بسیار، نظم نوین و مدرن سرمایهداری با از عرصه خارج کردن نظم و نسق فئودالیسم و کنار زدن اشرافیت بر اریکه قدرت نشست. همچنانکه انقلاب دموکراتیک و آزادیبخش اوکراین به تعبیری از آغاز قرن جدید شروع و تا ۲۰۲۲ به دازا کشید، فازهای متفاوتی را پشت سر نهاد و در پارهای از این فازها میتوان از عقبگرد روند انقلاب اوکراین سخن گفت که دوران قدرتمداری «یانوکوویچ» از ۲۰۱۰ تا فوریه ۲۰۱۴ نمونه آن بهشمار میرود.
چرا انقلاب چون ماههای قبل شتابان نیست؟
یک قانون شناخته شده انقلابها میگوید: انقلاب آنگاه به وقوع میپیوندد که نه تنها تودههای مردم دیگر نخواهند که چون سابق زندگی کنند، بلکه حاکمان هم نتوانند چون گذشته حکومت کنند. از این رو ما در انقلابها شاهد افزایش چشمگیر اعتراضات مردمی هستیم و چنانکه خانم «چنوه» استاد دانشگاه هارواد در اثر برجسته خود «چرا مقاومت مدنی کارساز است» میگوید اگر ۳٫۵ درصد مردم منظما در فعالیتهای انقلابی شرکت کنند، معمولا دیری نخواهد پایید که حاکمیت در مقابل اراده مردم مجبور به تسلیم میشود.(قاعدهی ۳٫۵ درصد)
انقلاب مهسا نیز از این قاعده مستثنی نبود و مردم بویژه جوانان در صدها شهر از مشهد تا آبادان، از سقز تا تا زاهدان در چند ماه متمادی با تظاهرات پی در پی، جنگ و گریز با نیروهای سرکوبگر پلیس، بسیج و سپاه، تظاهرات شبانه در کوچه و خیابان یا بر بام خانه، شعارنویسی، آتشزدن مراکز بسیج ... فریاد نه به رژیم ولایت فقیه را سردادند. وسعت تظاهرات، تنوع اشکال، گستردگی قومی، انرژی پایانناپذیر و حدت آن رژیم را علیرغم توحشش در مقابله بازدارنده با جنبش ناتوان ساخت.
بهعلاوه رژیم که در پروسه غربالگری خود در پروسه انتخابات ۱۴۰۰ بخشی از حامیانبش، در ردههای بالا نظام، را قربانی کرده بود، در مقابله با خیزش مردمی دچار ریزش سهمناک دیگری شد، و کمتر کسی از «خواص» حاضر به ابراز همراهی آشکار با خامنهای گردید، بالعکس بسیاری مسقیم و غیرمستقیم او و ملازمان رکابش را به درس نگرفتن از گذشت روزگار متهم کردند(بیانیه مجمع مدرسین حوزۀ علمیه قم در ۳۰ تیر نمونهای از آن است). خامنهای خود چند هفته از صحنه ناپدید گشت.
اما او همچون گذشته تنها یک راه در مقابله با انقلاب میشناخت: توحش عریان. و آنگاه که دریافت در حساسترین ارگانهایش هم لرزه افتاده و کار بدانجا کشیده که حتی پارهی از سرسپردگان سپاه در سوریه از سر نگرانی برای همسران بازداشت شده خود صحنه را ترک کردهاند. رژیم مافیایی تهی از هر آرمان و ایدهآل تنها تصمیم به افزایش حقوق و مزایای نیروهای سرکوب و بکارگیری مفلوکترین و پسماندهترین «موجودات» ممکن گرفت و هر دم بر شدت خشونت افزود(مراجعه شود به اولین مصاحبه بعد از آزادی شارمین میمندینژاد، بنیانگذار خیریه «جمعیت امام علی»).
حاکمان اینبار اما با نسلی روبرو بودند که به هیچ روی سودای تسلیم را در سر نداشت.(۱) نسلی که نه از شلیک به چشمانش ترسید، نه از تجاوز و نه از آتش زدن اوین. نیکا الهامبخش حدیث شد و حدیث شعله مقاومت را در جان سارینا افکند و آنگاه توماج گفت روحی دیگر در من دمیده شده. اما اینبار جوانان در مبارزه تنها نبودند، خانواده مهسا چهلمی برپا کردند که ایرانی را لرزاند، پدر فرزین معروفی بر مزار پسرش در روز تولد این کشتهشده اعتراضات چنان رقصید که ملتی بیدار گشت. پدر داغدار محمد کرمی با کمری شکسته، دستهای لرزان و پینهبسته نه تنها بر بدن پسر ورزشکار و مظلومش خاک مرگ رخت، بلکه محمد حسینی بیکسی را هم به خاک سپرد و درسی از همبستگی به ملتی داد.
انقلاب جز انرژی و فداکاری، احتیاج به چشمانداز دارد
اما چنانکه میدانیم انقلاب نه مسابقه دو صد متر، بلکه یک ماراتن است که باید با گامهای سنجیده، مرحله به مرحله و با استقامت پیموده شود و این تنها زمانی میسر است که نه تنها مردم مصمم گردند که بر درد و رنجی که حاکمان بر آنها تحمیل کردهاند پایان دهند، بلکه به آینده راهی که میروند و چشمانداز جهان پس از سرنگونی امید داشته باشند.
به سخن دیگر درست است که ایرانیان فلاکتی را که حاکمان جمهوری اسلامی بر آنان روا میدارند با گوشت و پوست خود حس میکنند و آمارها به آنها نشان میدهند که در هر دهه ۱۰ درصد بر تعداد آنها که زیر خط فقر زندگی میکنند افزوده میشود، یعنی پس از ۴ دهه ۴۰ درصد از ایرانیان به زیر خط فقر رانده شدهاند و اکنون ۷۰ درصد مردم زیر خط فقر زندگی میکنند(۲) و از تورم ۷۰ درصد مایحتاج زندگی در رنجند (مقایسه کنیم با نرخ ۲٬۷ درصد تورم عربستان)...
اما برای آنکه مردمان پای در میدان مبارزه نهند تنها این فلاکت کافی نیست، درد فلاکت بدون چشماندازی برای آینده میتواند نتایجی معکوس بهبار آورد، یعنی به تمکین بیش از پیش آنها در مقابل حاکمان ستمگر بینجامد، چنانکه در زیمباوه در دوران موگابه مردم تورم یک میلیون درصد را هم «پذیرفته بودند»، در اوکراین در دوران استالین علیرغم قحطی ما شاهد خیزشهای بزرگ مردمی نبودیم.
بهعلاوه ایران یک جزیره دورافتاده در اقیانوس آرام نیست، بلکه در یکی از حساسترین مناطق دنیا قرار دارد، یعنی منطقهای که هنوز یکی از اصلیترین تامین کنندگان انرژی جهان است. همچنین نباید فراموش کرد که تحولات سیاسی اجتماعی خاورمیانه تاثیر مستقم خود را در اروپا و تمام جهان دارد. از اینرو حیاتی است که نمایندگان انقلاب ما بتوانند با جهان سخن گویند، اهداف ما را بیان کرده و متقاعدشان سازند که انقلاب ما و آرمانهای آن در دراز مدت به نفع ثبات، امنیت و سعادت آنهاست.
تاریخ انقلابات و تحولات جهان معاصر نشان میدهد که بدون این ارتباط و تعامل با جهان بویژه جهان دموکراتیک هیچ جنبش و انقلابی به سرانجام نرسیده.
نمونه مشخص آن تحولات اوکراین است که بدون تماس و یاری ستاندن از جامعه جهانی و متقاعد کردن آنها برای حمایت از اوکراین، تنها سرنوشت ممکن برایشان ذوب شدن در هاضمه سیریناپذیر پوتین بود.
و همچنانکه اسناد حزب «کنگره ملی افریقا جنوبی» به ما میگویند: بدون حمایت نیروها، احزاب و دولتهای دموکراتیک پیروزی بر رژیم آپارتاید غیر ممکن بود.
از همین رو انقلاب ما در درون کشور هم چشم امیدش به نمایندگانش در “منشور همبستگی مهسا” با شرکت شاهزاده رضا پهلوی بود. جوانان ما در نبرد رو در رو بر این امید بودند که صدایشان از طریق این تشکل در چهارسوی جهان شنیده شود. افزون بر آن در فردای پیروزی، تا انتخاب دولت، نمایندگان قابل اعتمادی سکان این کشتی طوفان زده را برعهده گیرند. از هم پاشیدن این ائتلاف، چنانکه مفسر «فاینانشالتایمز» بر آن تاکید دارد، ضربهای بر مبارزه و مبارزان بود.
——————————————-
۱ـ این به معنای کم بها دادن به مبارزات نسلهای قبلی مبارزان از ۵۷ تا کنون نیست. آنها در شرایط دیگری جنگیدن و گاه سحرگاهان ۱۰۰ها تن از آنان به جوخههای مرگ سپرده شدند.
۲ـ این روند در دهههای ۴۰ و ۵۰ کاملا معکوس بود و منظما از دهک های زیر خط فقر کاسته میشد.