تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

12 امرداد ماه 1402 - 3 ماه ژوئیه 2023

چهار شاخص ارزیابی مبارزهء سیاسی*

شهرام اتفاق

بنا به تعریف، مبارزه سیاسی در دوران مدرن، یک پدیده اجتماعی - سیاسی پیچیده، با هدف انتقال قدرت به یک گروه سیاسی خاص (یا فتح قدرت) به منظور دستیابی به علائق سیاسی، اقتصادی، نظامی و غیره است.[۱]

یکی از محبوب‌ترین شیوه‌های مبارزه در قرن بیستم، مبارزه مسلحانه و چریکی بود و چهره‌های شناخته‌شده‌ای نظیر مائو تسه‌تونگ، هوشی‌مین، فیدل کاسترو، چه گوارا، امیلکار کابرال، یاسر عرفات و خلیل الوزیر، مظاهر و نمادهای زنده و درخشان آن بودند. کتاب مائو با نام «در مورد جنگ‌های چریکی»[۲] یکی از شناخته‌شده‌ترین آثار مکتوب در این باب است که در سال ۱۹۳۷ منتشر می‌شود. اثر مشهور بعدی، توسط چه گوارا نگاشته شده و در سال ۱۹۶۱ منتشر می‌شود و «جنگ چریکی»[۳] نام دارد.

سپس فیلسوف و روشنفکری به نام رژی دبری[۴]، کتابی با نام «جنگ چریکی چه»[۵] در سال ۱۹۶۰ منتشر می‌کند و شیوه «انقلاب از راه جنگ چریکی» یا «فوکو»[۶] را با اتکای آرای چه گوارا معرفی کرده و سایر وجوه آن را تئوریزه می‌کند.

اندکی بعد، جزوه‌ای با عنوان «مبارزه مسلحانه، هم استراتژی، هم تاکتیک» توسط مسعود احمدزاده، در سال ۱۳۴۹ تهیه و منتشر می‌شود تا آرای دبری و تئوری فوکو را به علاقه‌مندان به مبارزه سیاسی بیاموزد. دیری نمی‌پاید که این جزوه به راهنمای عمل آرمان‌خواهان جامعه ایرانی بدل می‌شود و بسیاری از فعالیت‌های چریکی پس از خود را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

بیش از دو دهه قبل از انتشار جزوه احمدزاده، خسرو روزبه، عزت‌الله سیامک و عبدالصمد کامبخش سازمان نظامی حزب توده را در سال ۱۳۲۳ تأسیس می‌کنند و این‌طور استدلال می‌کنند که پس از سرگونی نظام حاکم، در اختیار داشتن یک نیروی نظامی برای ساماندهی امور ضروری خواهد بود.

یک‌سال پس از ظهور سازمان نظامی حزب توده، گروه «فدائیان اسلام» با قتل احمد کسروی، نخستین ترور سیاسی خود را در کارنامه مبارزه مسلحانه خود ثبت می‌کنند. به توصیف یرواند آبراهامیان، پنج گروه چریکی پیش از انقلاب ۵۷ عبارت بودند از (i) چریک‌های فدائی، (ii) سازمان مجاهدین، (iii) سازمان پیکار، (iv) گروه‌های کوچک اسلامی نظیر گروه ابوذر نهاوند، گروه شیعیان راستین همدان، گروه الله‌اکبر اصفهان و گروه الفجر زاهدان، (v) گروه‌های کوچک مارکسیست نظیر سازمان آزادیبخش خلق‌های ایران، گروه لرستان، سازمان آرمان خلق و گروه‌های زیرمجموعه احزاب مانند گروه توفان، سازمان انقلابی حزب توده، حزب دموکرات کردستان و اتحادیه کمونیست‌ها.[۷]

پژوهش‌گران، تعداد ۱۰۸ حزب، سازمان، انجمن، فرقه، اتحادیه و جمعیت سیاسی را در تاریخ ایران شناسایی کرده‌اند که طی ۱۵۰ سال گذشته در سپهر سیاسی این سرزمین حضور داشته‌اند‌ و نقش‌آفرین بوده‌اند.[۸] اما به رغم این پیشینه، تجربه و آگاهی جامعه ما راجع به «مبارزه مدنی مدرن» در جوامع کنونی، بسیار نازل به نظر می‌رسد.

به سخن دیگر، به رغم داشتن «ادعاهای بزرگ» درباره «مبارزه سیاسی»، دانش اندکی در این حوزه داریم.

گاهی مبارزه سیاسی با چهار شاخص ارزیابی می‌شود:

۱- روش مبارزه، ۲- مهارت‌های مبـارزه، ۳- نتیجه مبارزه، ۴- چنته تئوریک.

به این اعتبار و به اتکای چهار شاخص یادشده، گمان می‌رود که وضعیت یک سازمان چریکی مانند فدائیان در عرصه مبارزه سیاسی به ترتیب زیر باشد:

از منظر شاخص نخست، کارنامه عملکرد چریک‌های فدائی در عرصه «روش و شیوه مبارزه»، هم‌چون سایر سازمان‌های چریکی هم‌نظیرش، بسیار سیاه بوده است.

یکی از دستاوردهای بزرگ جامعه ایرانی طی یکصدواندی سال گذشته، رویداد «مشروطه» و پی‌بردن به اهمیت «حاکمیت قانون» به جای «حاکمیت اراده‌های خاص» بوده است. در حالی‌که بخش بزرگی از جامعه روشنفکری ما، اعم از چپ (مانند چریک‌های فدایی) و مذهبی (مانند فدائیان اسلام و مجاهدین خلق)، به جای کوشش برای بقا و ادامه حیات این دستاورد نهادی شگرف، خود ناقضان بزرگ «حاکمیت قانون» در کشور بوده‌اند.

در اغلب اقدامات مسلحانه و چریکی، چند جوان بیست و چندساله به خودشان اجازه می‌دادند که یک انسان دیگر را در غیاب او و در غیاب یک دادگاه صالحه، محاکمه نموده و سپس برای آن «متهم فرضی»، حکم اعدام صادر کنند و دست‌آخر نیز خودشان مجری آن حکم باشند.

به عنوان نمونه، ترور کارخانه‌داری با نام محمدصادق فاتح یزدی، در سال ۱۳۵۳، با آرزوی ساده‌انگارانه حل و فصل شدن «تضاد میان کار و سرمایه»[۹] انجام می‌شود.

در فضای روشنفکری آن ایام نیز، جنایت‌هایی از این دست، «اعدام انقلابی» نامیده می‌شود و به توصیف اهل فن، «به شیوه‌های گوناگون توجیه شده و مشروعیت می‌یابد»[۱۰]

در واقع بسیاری از روشنفکران چپ در کشور ما، از یک سو حامی سازمان‌هایی هم‌چون چریک‌های فدایی بودند و از سوی دیگر در زمره منتقدان فدائیان اسلام محسوب می‌شدند و عملیات خودسرانه ترور شخصیت‌هایی مانند احمد کسروی را توسط یاران نواب صفوی محکوم می‌کردند؛ بی‌آ‌ن‌که بتوانند توضیح قانع‌کننده‌ای درباره تفاوت میان «تروریسم خوب» و «تروریسم بد» ارائه بدهند.

وانگهی، روشنفکران چپ از یک سو، سودای دیکتاتوری پرولتاریا را در سر می‌پروراندند و از سوی دیگر منتقد فقدان آزادی در دوران پهلوی بودند. بی‌آن‌که مطلع باشند که در تمام دوران پهلوی اول و دوم، آزادی سیاسی موجود در کشور، به مراتب بیش از آزادی سیاسی در کشورهای سوسیالیستی مانند اتحاد جماهیر شوروی یا چین بود.

با عیار شاخص دوم نیز اوضاع چندان درخشان نبوده است. به عنوان نمونه، یکی از اعضای سابق فدائیان درباره «مهارت‌های مبـارزه» می‌نویسد:

از شروع مبارزه مسلحانه در سياهکل تا آستانه انقلاب بهمن، ۱۷۲ نفر از چريک‌های فدائی خلق کشته شدند ... اکثر کادرها و تقريبا تمامی رهبران فدائيان خلق در طی هشت سال مبارزه مسلحانه با رژيم شاه کشته شدند. در مجموع چريک‌های فدائی تا زمان پيروزی انقلاب ۷ نفراز وابستگان به رژيم شاه را ترور کردند و حدوداً در ۲۰ مکان مختلف بمب‌گذاری کردند. يعنی به‌طور متوسط در برابر هر کشته از رژيم، ۲۴ نفر و با احتساب بمب‌گذاری‌ها، برای هر عمليات، ۶ نفر از چريک‌های فدائی خلق جان باختند. در طی هشت سال مبارزه مسلحانه، سالانه به طور متوسط ۲۱ چريک فدائی کشته شدند. عمر متوسط يک فدائی خلق بيش از شش ماه نبود.[۱۱]

البته به نظر می‌رسد که فدائیان پس از انقلاب، با دور شدن از مشی چریکی، در صیانت از تشکیلات سازمانی و اعضای خود - به عنوان یکی از مهارت‌های مبارزه - بسیار موفق‌تر عمل کردند. اما واقع امر از این قرار است که مهارت‌های یادشده، قرابتی با نیازمندی‌ها و سازوکارهای احزاب دوران حاضر در کشورهای لیبرال دموکراتیک ندارند و ممکن است چندان در آینده به کار نیاید.

با استناد به شاخص سوم نیز به نظر نمی‌رسد که سازمان‌های چریکی در ایران، کارنامه مطلوبی درباره «نتیجه مبارزه» داشته باشند. مبارزه آن‌ها نه تنها به سرانجام فرخنده‌ای رهنمون نشده است، بلکه حاصل کار، یعنی «انقلاب ۵۷»، یک «بازگشت به عقب» توأم با «پشیمانی بزرگ» بوده است.

البته مرادم این نیست که سازمان چریک‌های فدایی، یگانه عامل تحقق و به ثمر رسیدن انقلاب ۵۷ بودند. «انقلاب ۵۷» بی‌شک محصول مشترک مجموعه‌ای از نیروهای سیاسی در جامعه ایرانی بود و اغلب جریان‌های چپ در ایران نیز، آن را یک توقفگاه میانی، و فرصتی مغتنم در مسیر حرکت به‌سوی سوسیالیسم و دیکتاتوری پرولتاریا تلقی می‌کردند.

در مقام مقایسه، «نتیجه مبارزات» کنگره ملی آفریقا[۱۲]، به فروپاشی قوانین مبتنی بر تبعیض نژادی - آپارتاید انجامید و بسیار مثبت بود. اما «انقلاب ۵۷»، نه تنها به دستاوردهای مورد ادعای خود نرسید، بلکه به نابودی بسیاری از دستاوردهای پیش از خود نیز منتهی شد.

نگاه شاخص چهارم، معطوف بر «چنته تئوریک» یک جریان سیاسی است. در نزد چریک‌های پیش از انقلاب، کار اصلی یک چریک مبارزه بود و کار تئوریک از اهمیت ثانویه‌ای برخوردار بود. آن‌چنان‌که یکی از تئوریسین‌های برجسته سازمان به نام «حمید مؤمنی» معتقد بود که:

اکنون دانستن تئوری «ارزش اضافی» مارکس لازم است، ولی دیگر جدال علمی بر سر آن، نه لازم است و نه خـودبه‌خود پیش می‌آید. دیگر این مسائل کلی حل شده است ... [و] از اهمیت کار تئوریک برای انقلابیون کاسته شده ... امروز دیگر یک تلاش عظیم و نوشتن کتاب‌های چندین هزار صفحه‌ای برای اثبات اصول ماتریـالیزم دیالکتیک، یا ماتریالیزم تاریخی و یا لزوم دیکتاتوری پرولتاریا لازم نیست، این اصول دیگر اثبات شده‌اند و اکنون می‌توان آن‌ها را با چند کتاب کوچک تعلیماتی یاد گرفت یا یاد داد.[۱۳]

در واقع بیان این جملات در اواخر سال ۱۳۴۹- حدود ۷ سال پیش از انقلاب ۵۷ - و انتشــار آن توسط فدائیــان، تعبیـری به‌جز «فقر تئوریک» یکی از برجسته‌ترین سازمان‌های چریکی چپ در تاریخ کشور ندارد.

مطمئن نیستم که این ادعا چقدر صحیح باشد، اما گمان می‌کنم که عمدتاً پس از بروز واقعه ناگوار انقلاب ۵۷، اعضای سازمان فدائیان بسیار بیش از دیگر سازمان‌های سیاسی نظیر خود، دست به بازاندیشی درباره اصول و مبانی تئوریک خود زده‌اند و فراتر از دیگر سازمان‌های سیاسی به نقد پیشینه خود پرداخته و درس‌های حاصل از «درنگ درباره گذشته» را در قالب‌های گوناگون منتشر کرده‌اند.

به دیگر سخن، گمان می‌رود که فدائیان، در چارچوب شاخص چهارم، دستاوردهای افزون‌تری نسبت به سه شاخص دیگر داشته‌اند. از این‌رو به نظر می‌رسد که همین امر نیز سبب «واگرایی»‌ فزاینده‌ای در درون این سازمان شده و جدایی‌های مکرری را در درون این سازمان، طی پنج دهه گذشته رقم زده است.

در حوزه کتاب، اثر «خانه دایی یوسف»، نوشته اتابک فتح‌الله‌زاده و دو اثر «سفر بر بال‌های آرزو» و «بر بال‌های آرزو دفتر دوم» نوشته نقی حمیدیان، نمونه‌هایی از «تأمل درباره گذشته» به شمار می‌روند و مخاطبان خودشان را به بازنگری‌ درباره باورهای پیشین دعوت می‌کنند.

احتمالاً کتاب‌هایی مانند «مادی نمره بیست» نوشته مریم سطوت نیز با فاصله‌ای بیش‌تر، تقریباً در این گروه قرار می‌گیرند.

_______________________________________________

* این مطلب در کتاب «آوار شیفتگی»، نوشتهء مهراعظم معمار حسینی بجاپ رسیده است.

1. A. A. Zaikin, 2019. “Political Struggle as a Struggle for Leadership and Power,” Administrative Consulting, Russian Presidential Academy of National Economy and Public Administration. North-West Institute of Management

2. On Guerrilla Warfare

3. Guerrilla Warfare

4. Jules Regis Debray

5. Che’s guerrilla war

[۶]. به فرانسوی Foco و به انگلیسی Focus

[۷]. آبراهامیان، یرواند (۱۴۰۱)؛ ایران بین دو انقلاب، برگردان احمد گل‌محمدی و ابراهیم فتاحی، نشر نی، ص ۵۹۵ - ۵۹۲.

[۸]. مدیرشانه‌چی، محسن (۱۳۹۰)؛ فرهنگ احزاب و جمعیت‌های سیاسی، نشر نگاه معاصر.

[۹]. «تضاد میان کار و سرمایه» از مفاهیم مارکسیستی است.

https://www.iran-emrooz.net/index.php/think/more/109375/

[۱۰]. رجوع کنید به: کاظم‌زاده، رضا (۱۴۰۱)؛ خشونت سیاسی به توصیف رضا کاظم‌زاده - از جلسات کتاب‌خوانی فراگیری بومرنگ به میزبانی شهرام اتفاق، رسانه صدانت. / کاظم‌زاده، رضا (۲۰۱۸)؛ روانشناسی خشونت سیاسی. انتشارات روناک، ص ۱۱.

[۱۱]. فرخنده، حميد (۱۳۸۵)؛ سياهکل؛ رد تئوری بقاء با پراتيک مرگ، رسانه گویا

[۱۲]. آبراهامیان، یرواند (۱۴۰۱)؛ ایران بین دو انقلاب، برگردان احمد گل‌محمدی و ابراهیم فتاحی، نشر نی، ص ۵۹۵ - ۵۹۲.

[۱۳]. مؤمنی، حمید (۱۳۸۲)؛ پاسخ به فرصت طلبان در مورد «مبارزه مسلحانه

 

 

بازگشت به خانه