تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

18 امرداد ماه 1402 - 9 ماه ژوئیه 2023

ایمان، دین، مذهب، و شـیوه های رفتاری آدمیان

ابراهیم هرندی

ایمان، هرجا که زمینه آماده باشد، دین ساز می شود و دین همیشه مذهب ساز و مذهب ابزاری برای بدست آوردن قدرت در راستای بهره کشی از دیگران است. اهل ایمان، مردمانی نرمخو و خوشرفتار می توانند باشند، اما زمانی که مذهبی می شوند، خود را مکلّف می پندارند و خیال می کنند که وظیفه ی الهی دارند که دیگران را به راهِ راست هدایت کنند. پس دلسوزانه به نق زدنِ به آن ها می پردازند و با بکن، نکن های آزارنده و بی پایان نمای خود، آنان را به سوی بهشت راه می نمایند.

البته اگر مومنِ مذهبی به قدرت برسد، دست و زبانِ خود را، دست و زبانِ خدای خود می کند و با آنها چها که نمی کند، یعنی که می کند. از آن پس، راهنمایی ها و رهنمودهای دلسوزانه و خواهرانه و یا برادرانه ی او، جای خود را به خط و نشان های مکتبی و حکم های حکومتی و داغ و درفش می دهد. هنگامی که مومنِ مذهبی به حکومت می رسد، دیگر نه مومن است و نه مذهبی. گفتمانِ “لامصب” را برای این جور افرادِ لامذهب ساخته اند؛ یعنی کسی که دیگر هیچ خدایی را بنده نیست و در منشِ زیستی اش، ارجگذارِ هیچ مذهب و ملت و قانون و قاعده و هنجار و ارزشی  نمی باشد. چنان انسانی در خطِ هفتمِ منشِ کرداری اش که آخرین پله از نردبان تکامل دینی اوست، “آتش به اختیار” می شود.

نابـرده رنج گنج میسّـر که می شـود

دیگر خدا و مذهب و قران زیاده اند

این سخن خمینی که: “اگر برای حفظ حکومت اسلامی لازم باشد، حتی امام زمان هم باید فدا شود.”، نمادی از این چگونگی ست. مومنِ مذهبی، به حکومت که می رسد، از جانب خدا و بنام او حزب برپا می کند و مومنان و مذهبیونِ دیگر را، هرکه و در هرکجا که باشند،”عمله و اکره”ی خود می خواهد.

این که گاه گفته می شود که گناهان اهلِ شریعت را به حساب اهلِ طریقت نگذارید، سخنی خام و ناروا و بیهوده است که نه با دستاوردهای انسان شناسی همخوان است و نه با روندهای رفتاری و کرداری آدمیان در گذارِ تاریخِ زیسته. شریعت و طریقت، دو دکان برای فروش یک جنس است و آن جنس، رستگاری در دنیا و آخرت است. هرگاه و هرجا که اهل شریعت رسوا و بور می شود و بناگزیر از قدرت دور، برده و بنده ی طریقت می شود و چنان می نماید که دست و دل از دنیای دون شسته است و با گوشه نشینی در پی سیرِ انفس و طی طریق مقاماتِ معنوی در راستای تزکیه ی نفس و عّلو روح و پروازِ ملکوتی بسوی دوست است. بخشی از این دگرگونی ریشه در ژرفساختِ ناخودآگاه انسان دارد که چون از سکوی قدرت فرو می افتد، ناگاه خاکسار و فروتن و مهربان و نرمخو می شود و به معنای هستی می اندیشد و گاه شاعر و فیلسوف می شود وجهان و پدیدارهای آن را از دیدگاه انسان ناپایدار و مردنی می نگرد. این روانگردانی را نجم خوارزمی در یک بیت این گونه تعریف کرده است:

حاکمان در زمانِ معزولی

همه شـبلی و بایـزید شوند

از سوی دیگر، هرجا که زمینه برای اهل طریقت آماده باشد، طریقتمداران نیز بسیار زود، بساط شریعتِ خود را - البته به طریقتِ ویژه ی خود - پهن می کنند و دام می گسترند و دمار از روزگارِ مردم برمی آورند. از حکومت های صوفیان خوارزمی و تیموری و صفوی که بگذریم در دوره ی خودمان به عارفی وارسته بنام "روح الله خمینی" می رسیم که از منظومه هایش پیداست که این شاعر چه عارفِ سالک و بی نیاز و آسان گذار و نازکدلی بوده است. دلشده ی شوریده ای که ابوسعید ابوالخیر و ابوالحسن خرقانی در مقایسه با او، به کفارِ حریص و حربی چون استالین و ترامپ و پوتین می مانند! این صوفی صافی دلباخته که سیر از دو جهان بریده و تف بر مادیات انداخته است، در شیهه ی کبودِ رقصِ بسمل فریاد برآورده است:

دست آن شيخ ببوسيـــــد كه تكفيرم كرد

محتسب را بنوازيـد كـــــه زنجيرم كرد

معتكف گشتــم از اين پس، به در پير مغان

كه به يك جرعه مى از هر دو جهان سيرم كرد

آب كوثر نخــــــورم، منّت رضوان نبرم

پرتو روى تو اى دوست، جهانگيرم كرد

اما روزی که مومنان پابرهنه و آسمیه سر بسوی او تا فرودگاه مهرآباد دویدند و عکس اش را در ماه دیدند، یکباره دل و دین از دست داد و شیخ و محتسب و پیرِمغان و روضه ی رضوان را بدو گندم بفروخت و با نگاهی که گردن می زد، عربده کشان گفت؛ "من تودهنِ این دولت می زنم." و، زد و کُشت و کُشت و کُشت و بساط شریعت خونباری بپا کرد که در تاریخ جهان همانند و هماورد نداشته است. 

چند رخُداد بزرگ در دو سده ی گذشته آنچنان بازتاب های شگفتی در تاریخ ایران داشته است که هریک می بایست، هر نگرنده ی ژرف اندیش را از شگفتی سنگ کند. یکی از این رویدادها، آمدنِ ناگهانی خمینی به ایران و نشستنِ آسان او برتخت شاهشیخی و ویران کردن همه ی ساختارهای مدنی، اجتماعی و فرهنگی و گسستنِ شیرازه هموندی و نابود کردن هنجارهای اخلاقی ایرانیان بود. این پرسش که چرا و چگونه چنین شد، پرسشی درخورِ درنگ و پژوهش و بررسیِ روشمند است. پرداختن به این پرسش، کاری کارستانی ست که باید روزی در سایه ی نهادی مردمی بدان پرداخت تا از تکرار آن در آینده جلوگیری کرد. پرت نشویم.   

شکل و شمایل و شـِمای رفتاری آدمی را در هر زمان و مکان، شرایطِ زیستی او در همان زمان و مکان می سازد. این شکل و شمایل برای هر فرد، می تواند در دو زمان و یا دو مکان با هم متفاوت باشد. کسی در خانه می تواند پررو باشد و در کوچه کم رو. یا در زمان تنگدستی مهربان باشد و بهنگام توانگری سنگدل. سرشتِ آدمی، برداری پُردرازا و پهنا دارد که می تواند در هر زمان و مکان، شخصیتی ویژه ی از فرد بروز دهد. پژوهش های بسیاری در نیم سده ی گذشته نشان داده است که انسان ذهینی گله ای دارد و هویت خود را از گله و گروه خود، یعنی خانواده، قوم، قبیله و میهن خود می گیرد و آدمیان را از چشم اندازِ آن به خودی و بیگانه، بخشبندی می کند. نوزادن تا شش ماهگی، چهره های همه ی آدمیان و میمون ها را یکسان می بینند. اما از آن پس اندک اندک توانایی دیدن و درکِ ویژگی های چهره های خودی را پیدا می کنند. اما این توانایی در پیوند با بیگانگان نیاز زمان بیشتیر دارد و با  آموزش و پرورش شکوفا می شود. برای نمونه، حافظه ی دیداری کودکی که در ایران بدنیا می آید، در دهسالگی می تواند بیشتر خویشاوندانِ خود را بشناسد و آنان را با نام صدا کند. اما همه مردمان چین را هم شکل و همانند ببیند. کودک دهساله ی چینی نیز، تجربه ای واروی این چگونگی دارد، یعنی به آسانی می تواند از روی ویژگی های چهره ی هر فردِ چینی، او را از دیگری بازشناسد، اما ای بسا همه ی ایرانیان را همسان و همچهره ببیند. این چگونگی را بُردارِ زیستبومی نوزاد شکل می دهد. این گونه است که شیوه ی رفتارها و کردارهای آدمی را سه گانه ی انسان، فرهنگ و زیستبوم شکل می دهد.(1)

روان- زیست شناسان بسترِ زیستی رفتارها و کردارهای انسان را ژنتیک می دانند. اما این بستر تنها زمینه ی پذیرش و پروارِ برخی از توانایی های زیستیارانه را در خود دارد که الگوهای فرهنگی و اجتماعی بدانها پیوند می خورند و از آن ها نیرو می گیرند. به زبان دیگر، ساختارِ فیزیولوژیک انسان سخت افزاری برای دریافت نرم افزاری بنام فرهنگ است. اگر فرهنگی که برنامه چگونه زیستن و ماندنِ انسان در جهان است، با زیستبوم او همخوان نباشد، نسل او در جهان دیری نمی پاید.(2) این ناهمخوانی اکنون در بخش های بزرگی از جهان بخاطر پرتگاهی شدن زندگی، به گیری حیاتی بدل شده است. زیستن در جهانی که آب و هوای سالم در آن روبه فروکاهی ست و فراورده ای کشاورزی و دامی اش هر روز اندکتر و گرانتر می شود، با فرهنگ های کهنِ دیمی گرا و افسانه پرور جور در نمی آید. اکنون شرایطِ زیستیبومی در کشورهایی مانند ایران بسویی می رود که شاید برنامه ریزی با منطق ریاضی هم برای پیشگیری از اَبَر فاجعه دهشتناکی که در راه است، کارساز نباشد.

مباد که ما آخرین نسل از مردمان سرزمینی باشیم که نادانی و ناتوانیمان آن فلات کهنسال را نابود کند.

_________________________________

1. https://www.amazon.co.uk/Before-You-Know-Unconscious-Reasons/dp/1785150014

2. https://www.amazon.com/Wonders-Evolution-Padidaarha-ye-Shegeft-Baraayeshi/dp/1780830807?ref_=ast_author_dp

بازگشت به خانه