تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

2 شهریور ماه 1402 - 24 ماه ژوئیه 2023

در گسترهء زبان روز

ابراهیم هرندی

از میان همهء واژه ها و ترکیب های تازه ای که آخوند ها ساخته اند، دو «واژهء مُرکّب» از همه زشت تر و آخوندی تر و زننده تر اند: نخست «میعانات گازی»، به معنای گاز مایع هیدروکربنی جدا شده از گاز طبیعی ست که پیش تر «گازِ مایع» خوانده می شد. ترکیب دوم «نزولات آسمانی» است، به معنای بارش باران و برف و تگرگ و هرآنچه از آسمان می بارد.

پیشینیان دربارهء «تعریف» گفته اند که «هر تعریف باید کامل و جامع و مانع باشد»؛ یعنی که همهء رویه ها و سویه های پدیدهء مورد نظر را در بر گیرد، همهء گونه های آنچه را که تعریف می کند شامل شود، و تعریفِ کنندهء پدیدهء دیگری نباشد. اما «نزولات آسمانی» را می توان دربارهء فضلهء پرندگانی نیز که بر روی درخت نشسته اند و یا در حال پرواز از خود نازل می کنند، بکار برد.

در همین راستا، جمله ها و ترکیب های لوس و بی مزه دیگری نیز مانتد «سبز باشید» و یا «دست گل تان درد نکند» ساخته شده است که کاربرد هر دو نادرست است:

«سبزی» ویژگی گیاهان سبز است؛ اما این رنگ در جانوران نشانهء کپک زدگی و عفونت و گندیدگی پس از مرگ است. البته سبزه در مورد زنگ پوست انسان کاربُرد دارد، اما مراد از سبزخواهی انسان در جملهء «سبز باشید» آرزوی شاداب بودنِ اوست. شاید معادل این چگونگی برای انسان، سرخ و سفید باشد. می گوید: «گُلِ سرخ و سفیدم، کی میایی؟»

جملهء «دست گل تان درد نکند»، گذشته از لوس بودن، خطايی منطقی نيز دارد، زيرا که گوینده می خواهد بگوید که «دست تان که همانند گل است و کارهای نیکویی می کند، درد نکند». اما با گفتن ِ «دست گل تان درد نکند» در واقع می گوید دست گلی - که شما صاحب آن هستید - درد نکند!

باز هم، در همین راستا، شبی در اتاقی در کلاب هاوس، مُدریتور که خودش را «مدیراتور» (لاید یعنی مدیرِ آن اتاق در کلاب هاوس) می خواند، پس از دعوت از من برای رفتن به روی صحنه گفت: «با عرض سلام و ادب و احترام، با افتخار شما را می شنویم!» در گفته اش اندکی درنگ کردم و به جمله اش اندیشیدم که چه گفت و چگونه گفت!

دوباره گفت: بفرمایید.

گفتم: درود برشما. جملهء شما حواس مرا پرت کرد.

گفت: من که هنوز چیزی نگفته ام.

گفتم: سلام و ادب و احترام را یکجا نمی شود عرض کرد. البته سلام را می شود عرض کرد، اگرچه در زبان فارسی می توان آن را بدون عرض کردن هم بکار برد؛ اما «ادب»، عرض کردنی نیست؛ بلکه داشتنی، نگه داشتنی و بجا آودنی ست. ادب، بمعنای مجموعه ای از هنجارهای اخلاق-بنیادِ رفتاری، آدابی دارد که بجا آوردنی ست و نه عرض کردنی.

احترام را هم نمی شود عرض کرد. احترام، گذاشتنی و بجا آوردنی ست. احترام، برآیند کرداریِ باوری دربارهء کسی یا کسانی ست؛ «محترم شمردن» یعنی ستودن کسی یا کسانی که ویژگی هایی شایستهء ارجمندی و بزرگداشت دارد و یا دارند.

گفت: عجب!

گفتم: البته نیمهء دوم جملهء شما هم پرسش برانگیز است. شما فرمودی: با افتخار شما را می شنویم. نخستین پرسش من این است که شما از کجا می دانی که سخنی را، که من تاکنون بر زبان نیاورده ام، برای شما افتخار آمیز خواهد بود؟ شاید شرم آور باشد. دیگر آن که «شما را می شنویم”، یعنی چه؟ شما می توانی مرا ببینی (البته در کلاب هاوس نه.) لابد می خواستی بگویی که “سخنِ” شما را می شنویم. انسان را می توان دید، اما نمی توان او را شنید. البته اگر خواهان شنیدنِ سخنِ کسی نیز باشیم، نمی توان گفت که «صدای شما را می شنویم»، زیرا که تن انسان صداهای گوناگونی دارد؛ از صدای تپش قلبِ او گرفته تا صدای خیزوریزِ خون در رگ ها، تا عطسه و سرفه و آه و ناله و صداهایی که گفتن ندارد. وانگهی، با لب و دهان نیز ده ها گونه صدا می توان تولید کرد(*).

سخن به اینجا که رسید، مدیراتور(!) گفت: «من شما را از اتاق انداختم بیرون، چون انگار حرفی برای گفتن نداشتی».

 البته من سخنانِ زیادی برای گفتن داشتم، اما چون «مدیراتور» میکروفون ام را بسته بود، دیگر صدایم به گوشِ کسی نمی رسید.

_____________________________________

* جملهء «شما را می شنوم»، باید از راه ترجمه از یکی از زبان های اروپایی به زبان فارسی راه یافته باشد. برای نمونه، در زبان انگلیسی جملهء- I hear you- می تواند به خطا، به «شما را می شنوم» برگردانده شده باشد. می گویم به خطا زیرا این جمله، در زبانِ انگلیسی، زمانی بکار گرفته می شود که کسی سخن خود را چند بار تکرار کند و شنونده ناچار شود که با پرخاش بگوید: «سخن شما را می شنوم»، یعنی که «متوجه شدم، بس کن»، اما ترجمهء واژه به واژهء یا تحت اللفظیِ ( Literal Translation)  این جمله به زبان فارسی می شود: «شما را می شنوم.»

بازگشت به خانه