تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
جامعهء خودرُو، گرایش های طبیعی، و گرایش های انسانی
ابراهیم هرندی
همهء جانداران، از باکتری ها و قارچ ها و میکروب ها و ویروس ها گرفته تا جانورانی مانندِ انسان، همانندی ها و نیازهای همگونی دارند که گواهی بر داشتن ریشهء مشترکِ همهء آن هاست. یکی از این همانندی ها این است که بخش بزرگی از کالبد همهء گیاهان و جانوران از کربن و پروتئین ساخته شده است. دیگر آن که همهء پروتئین های سازندهء ساختارِ فیزیکی زیندگان، از بیست گونه اسید آمینه ساخته می شود. از همه با اهمیت تر این که، همهء گیاهان و جانوران، اطلاعاتِ ژنتیک خود را از راه اسیدهای هسته ای(RNA) و(DNA) به آیندگانِ خود می سپارند. این اسیدها در همهء گیاهان و جانوران کُدهای ژنتیکِ همگونی نیز به کار می برند. این گونه است که زیست شناسان، ویژگی های کالبدیِ گیاهان و جانوران را از رنگ پوست و چشم گرفته تا شکل درخت و شاخِ کرگدن و یالِ ستاره دریایی، همه را ناشی از کارکردِ ژن های آن ها می دانند. نیازهای همگونِ زیندگان نیز، نیازِ به هوا، خوراک، نوشاک و جایی برای زیستن و زادن است.
گذشته از همانندی ها و نیازهای همگون، گیاهان و جانوران، رفتارها و کردارهای ژنتیکِ مشترکی نیز دارند که بنیادی ترین آن ها، ژن پروری و خودکامگی در راستای بهره وری بیشتر از زیستبوم شان برای ماندگاری بیشتر در جهان است. هیچ نهالی خود- زنی نمی کند. هیچ درختی خودش را به زمین نمی اندازد، آنسان که هیچ جانوری (جز انسانِ خود- زُدا) خودکشی نمی کند. البته گاه جانوری بر اثر کلافه شدن از تب و درد و سرگیجه، از درختی، ستیغِ کوهی و یا بلندای دیوار و بامی فرومی افتد و می میرد و در نگاهِ انسان چنان می نماید که دست به خودکشی زده است.
پذیرش خودکامگی، بعنوان یکی از بنیادی ترین کردارهای برآیشی انسان، برای آنان که انسان را "اشرفِ مخلوقات" می دانند و یا تافتهء جدابافته ای می پندارد و یا از چشم اندازی سانتیمنتال و رومانتیک به او می نگرند، آسان نیست. هم اهل دین با این سخن که “انسان گوهری خودکامه دارد” در می افتند و هم پیروان اندیشه های زیستبوم گرا و فرهنگ گرایان گوهرستیزی که انسان را برساخته ای فرهنگی و اجتماعی و یا خودساخته ای سیاسی – اقتصادی می خوانند. اما راست این است که پندارهء پذیرش "دیگری" گفتمانی بسیار تازه در جهان است که با آغاز دورانِ روشنگری پدید آمده است و اکنون به دستاوردِ بسیار فرخنده و یگانه ای بنامِ "حقوقِ بشر" راه برده است. پیش از آن، در هیچ دوره ای، در هیچ جای جهان، کسی از «حقوق جهانی انسان» سخنی نگفته و نشنیده و ننوشته و نخوانده بوده است، زیرا که پیروانِ هرآئین و دین و مرام و مسلک و گروه و قبیله، تنها هم آئینان و همراهان و همپالکی ها و هم قبیله ای های خود را درخورِ داشتن حقوق انسانی می دانسته اند.(1)
البته از آغاز دوران روشنگری تاکنون، درس خوانده ها در همهء سرزمین ها، سرگرمِ یافتن نشانه هایی از ریشه های حقوق بشر در تاریخ و فرهنگ و ادبیات سرزمینِ خود بوده و هستند.
گوهرِ خودکامهء انسان، زمینه سازِ بسیاری از گرایش های ناسازِ دیگر، مانندِ خاک و خون پرستی، قبیله گرایی، دیگری ستیزی و از بیگانه گریزی ست. هرجا که قومی، قبیله ای و یا گروهی با هم زندگی می کنند و با یکدیگر گرفت و دادِ اجتماعی دارند، این گرایش ها خودبخود در میان مردم پدید می آید و به نابرابری و حق کُشی و آزار دیگران و گاه جنگ با آنان کشیده می شود. این گونه است که فرهنگِ جامعهء خودرو، آینهء تمام نمای خوی جانوری انسان شده و خودبخود قانونِ جنگل در آن حاکم می شود.
«قانونِ جنگل» قانون جامعه ای ست که خودبخود شکل می گیرد و هیچ گونه ساخت و پرداختِ انسانی و اخلاقی ندارد. چنان جامعه ای خود-زُداست و دیری نمی پاید، زیرا که جامعهء انسانی، همیشه و در همه جا، نیاز به اخلاق و قانون دارد. این دو، پادزهرِ فرهنگ خودکامگی ست و در پاسخ به زیانباری فرهنگِ جانوری پدید آمده است تا گفتمان هایی مانندِ حق، داد، بایستگی، شایستگی، پاداش و پادافره را در جامعه میدان دهد و رفتارها و کردارهای فردی و اجتماعی را قانونمند کند.
از
این رهگذر، پیدایش پندارهء "دیگری" و "حقوقمندی" او را - که اساس
فلسفهء حقوق بشر است، باید بنیادی ترین ویژگی جهانِ مدرن دانست.
_____________________________
1. برای نمونه، این دوبیتی سعدی در گلستان، نشان دهنده ی اخلاقِ قبیله ای در قرون
وسطاست:
ای کریمی که از خزانه غیبت
گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمنان نظر داری
در این دو بیت، سعدی کسانی را که با او همدین نیستند، دشمنان خدا خوانده است و در شگفت است که خداوند چگونه و برای چه به آنان روزی می دهد!