تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

16 شهریور ماه 1402 - 7 ماه سپتامبر 2023

«پنجاه و هفتی» یعنی چه و کیست؟

پرویز هدائی

*************

مزدک بامدادان : «پنجاه و هفتی یک نسل نیست، یک اندیشه و گفتمان است، پنجاه‌ و هفتی کسی است که هنوز همه یا بخشی از گفتمان های آن رخداد شوم و ننگین را در ژرفای اندیشه و رویکرد خود می‌پروراند؛ کسی که از شرکت در آن فاجعه ملی هنوز شادمان است و از آن بر خود می‌بالد و دلبسته و ستایشگر آن است، حتا اگر ۲۰ سال پس از آن رخداد ننگین به جهان آمده باشد، کسی که امریکا، اروپا یا اسرائیل ‌ستیز است.»

 

کیقباد یزدانی: «این اصطلاح پنجاه و هفتی‌ها هم این روزها دستاویزی شده برای سلطنت ‌طلبان و شرکا، که چون زورشان به زورمندان حاکم نمی‌رسد، یقه‌ء پنجاه و هفتی ‌ها را بگیرند و همه‌ء کاسه کوزه‌ها را بر سرشان بشکنند. آن‌ها این واژه را به ‌طور کلی برای “همه‌”ی شرکت‌کنندگان در انقلاب ۵۷ (البته به‌جز خودشان که در برابر آن و مردم قرار داشتند) به کار می‌برند؛ بی‌هیچ تفکیک زمانی، محتوایی و سیاسی!»

 

آیا به‌راستی اینگونه است؟ آیا اصطلاح «پنجاه و هفتی» ابداع شده تا همهء شرکت‌کنندگان در «انقلاب ۵۷» را تخطه کند؟

توضیحات «مزدک بامدادان» چنین برداشتی را رد می‌کند ولی، از سوی دیگر، کم نیست مواردی که «پنجاه و هفتی» در بحث‌های خیابانی و محفلی آنطور که کیقباد یزدانی ذکر کرده، به‌کار برده می‌‌شود؛ که البته کاربردی نادرست است. یعنی اگر «پنجاه و هفتی» به همهء کسانی اطلاق شود که به نحوی و تا مرحله‌ای نسبت به فاجعه ۵۷ حسن ‌نظر داشته یا در آن شرکت کرده‌اند، صرف‌نظر از دیدگاه کنونی آنها، آنگاه باید از کارگران صنایع نفت گرفته تا مبارزی چون «منوچهر بختیاری»، پدر زنده‌یاد پویا بختیاری، را به صلابه کشید. یعنی کسانی که در سمت درست تاریخ ایستاده‌اند و بسیار بیش از پاره‌ای از هواداران «سامانهء پادشاهی»، نظیر سعید سکویی، دیروز و امروز هزینه داده‌اند و مورد احترام مردم ایران هستند، و بدون شک شلیک به آنها جز شلیک به پای جنبش نیست.

بیاییم اندکی همه‌جانبه‌تر و دقیق‌تر بنگریم، چرا که پیش از آنکه به فاز دوم انقلاب مان پا نهیم، می‌‌بایست پاره‌ای از مفاهیم و مرز‌ها برایمان روشن تر شوند.

 

گفتمان چیست؟

گفتمان(۱)، به معنای گفت‌وگو نیست، بلکه یک نحوهء تفکر و نگرش در علوم یا مسائل اجتماعی، به دنیا و پدیده‌ها است. به عنوان مثال، در قرون وسطی در محافل علما و همچنین توده مردم، تفکر «زمین‌محور» حاکم بود. این گفتمان با آغاز رنسانس جای خود را به گفتمان اومانیستی(انسان‌محور) داد.

 

دکتر حمید قره‌حسنلو از زندان): «ما خواهان رفتن به سوی نظامی بر مبنای جدایی دین از حکومت و تضمین کننده عدالت اجتماعی هستیم، و رهرو جنبشی خشونت پرهیزیم.»

 

این سخنان شجاعانه به سادگی گفتمان انقلاب مهسا را منعکس می‌‌کند. در ۵۷ نیز چند گفتمان عرضه شد که از آن میان یکی غلبه یافت (به عنوان نمونه دکتر بختیار «گفتمان سوسیال‌دموکراسی» و خمینی «گفتمان اسلام سیاسی» را عرضه کردند). تا اینجا چندان جای منازعه نیست. اما نکته‌ای که مورد تاکید است آن است که آنچه خمینی به عنوان «اسلام سیاسی» مطرح کرد در پاره‌ای نقاط با روایت دیگر گروه ‌های شرکت کننده در فاجعه ۵۷ هم‌پوشانی غریبی داشت و این خود یکی از دلایل تثبیت او بر اریکه قدرت بود.

روشن است که گفتمان هواداران پادشاهی مشروطه و سوسیال ‌دموکراسی شاهپور بختیار از سویی، و گفتمان خمینی، از سوی دیگر، کاملا به دو دیدگاه از بنیاد متفاوت تعلق داشتند اما در اردوگاه براندازان، علیرغم تفاوت‌های زیاد، که پس از چند ماه به رویارویی آنها با هواداران خمینی منجر گشت، وجوه اشتراکی وجود داشت که از آنها می‌‌توان به عنوان «گفتمان ۵۷» یاد کرد:

1.  دشمنی پایان‌ناپذیر با «غرب» و به‌ویژه دولت امریکا: تقابل با امریکا، غرب و «پهلوی» را می‌‌توان مهم‌ترین سنگ وحدت اپوزیسیون ۵۷ نامید.

2.  ضدیت کور با پهلوی: متاسفانه بخش بزرگی از اپوزیسیون ۵۷ قادر به دیدن پیشرفت‌های صنعتی و اجتماعی ایران در این دوره نبودند و آنها که به آن اذعان داشتند، مدعی بودند که کشور توانی به مراتب بیش از این دارد و «پهلوی‌ها» تنها بخش کوچکی از آن را به منصه ظهور رسانده‌اند.

3. مخالفت رادیکال با اقتصاد سرمایه‌داری و مطرح کردن مدل‌های ورشکسته به عنوان آلترناتیو: همچون راه رشد غیرسرمایه‌داری حزب توده ایران و یا اقتصاد توحیدی بنی‌صدر.

4. مخالفت پنهان و آشکار یا بی‌توجهی به دموکراسی: در اردوی «پنجاه و هفتی» اگر هم از دمکراسی سخنی به میان می‌آمد صرفا ابزاری و تا رسیدن آنها به قدرت منظور بود و هست،.به عنوان نمونه خمینی که حتی در پستوی ذهنش دموکراسی جایی نداشت، حداقل در دوره اقامتش در پاریس به حکومت پهلوی به دلیل عدم رعایت دموکراسی حمله می‌‌کرد.

5.  نفی بسیاری از دستاورد‌های مدرنیته تحت عنوان «غرب زدگی».

6. ایدئولوژی‌گرایی: اکثریت شرکت‌کنندگان در فاجعه ۵۷ به یک ایدئولژی، عمدتا «اسلام سیاسی» و یا مارکسیسم، معتقد بودند و در فعالیت‌های سیاسی اجتماعی خود از آن الهام می‌‌گرفتتند، حتی گاه شاهد بودیم که بازجو‌ها در زندان سعی می‌‌کردند سیاست و رفتار خود را بر مبنای «اسلام سیاسی» تبیین کنند.

7.  تجلیل از «انقلاب بهمن»: متاسفانه پس از گذشت ۴۵ سال از فاجعه ۵۷ و در حالیکه به جرئت می‌‌توان گفت که این رویداد، آواری از فلاکت‌ها را بر ملت ما و دیگر ملل خاورمیانه نازل کرد، هنوز پاره‌ای از شرک‌کنندگان در این فاجعه از انقلاب شکوهمند بهمن سخن می‌‌گویند.

 

نبرد  گفتمان ها

احسان طبری: «حملات هنجارشکنانه خروشچف به استالین در کنگره بیست حزب کمونیست، خردمندانه نبود و عواقب بدی برای اردوگاه سوسیالیسم داشت. چنانکه من فکر می‌‌کنم «شورش مجارستان» و «بهار پراگ» تحت تاثیر اظهارات خروشچف در کنگره بیست بوقوع پیوستند.» (گفتگو در دفتر مرکزی حزب توده ایران، در پاییز ۱۳۵۸)

بدون شک هر نبرد اجنماعی، از جمله نبرد کنونی مابین مدرنیته و واپس‌گرایی در میهن ما، نبردی است چند وجهی که یکی از وجوه آن نبرد گفتمان‌هاست. در نبرد گفتمان‌ها برنده کسی است که بتواند اکثریت جامعه را متقاعد کند که در سمت درست تاریخ ایستاده است.

از این رو پیروزی در نبرد اجتماعی (انقلاب، جنبش اجتماعی) بدون پیروزی در نبرد روایت‌ها ممکن نیست، و آنچه احسان طبری خواستار آن است یعنی نپرداختن عمیق و آشکار به «استالینیسم» و افشا نکردن جنایات آن، نحوهء کار دستگاه دولتی و به‌ویژه شیوهء کار پلیس مخفی و، مهم‌تر از همه، نحوهء نگرش این گفتمان به انسان‌ها، دقیقا آن چیزی است که می‌‌توان از آن به عنوان علت مرگ پروسه رفرم و جلوگیری از زایش یک گفتمان جدید در اتحاد شوروی یاد کرد.

به سخن دیگر، طبری تلویحا از تقسیم جامعه به «خودی» و «غیر خودی» و اصلاح امور بدون آنکه «غیرخودی»‌ها، بخوانید مردم، در جریان جزییات آن قرار گیرند، دفاع می‌‌کند.

اما تجربهء اتحاد شوروی نشان داد، اصلاحاتی که پس از کنگرهء بیستم از سال ۱۹۵۶ شروع شدند فقط تا زمانی ادامه یافتند که مسایل و مشکلات نسبتا علنی در مطبوعات منعکس شده و کتاب های پاره‌ای از دگراندیشان - چون «سولژنیتسین» - به عنوان کتاب درسی در دبیرستان و دانشگاه تدریس و مورد بحث قرار می‌‌گرفتند. اما با بسته شدن فضای اندک باز شده، به‌ویژه پس از ۱۹۶۸، اصلاحات نیم بند متوقف شد، انبوه مسایل زیر فرش جارو شدند، و گاه سیاست «چسب زخم» بکار گرفته شد. اما آنگاه که در دورهء یلتسین و پوتین «جعبهء پاندورا روسیه» باز شد، ترک ‌تازی باند‌های تبهکار فعال ‌مایشاء، قتل‌های سیستماتیک دگراندیشان و روزنامه‌نگاران، تسلط دستگاه‌های امنیتی بر حیات سیاسی فرهنگی جامعه و صنایع عقب‌مانده، نشان داد که بدون «استالین ‌زدایی» عمیق و جدی زایش روسیه مدرن و آزاد ممکن نیست.

مورد دیگری که در این رابطه می‌‌توان به تجربه آن توجه کرد، «آلمان غربی» پس از جنگ دوم است:

در آلمان غربی پس از جنگ جهانی دوم، در ابتدا یک «نازی‌زدایی» رسمی و نیمه‌کاره صورت گرفت، که دادگاه نورنبرگ یکی از مظاهر آن بود(ممنوع شدن حزب نازی، اخراج نازی‌ها از پاره‌ای از مقامات حساس، تغیییر قوانین ضد یهود، تغییر نام پاره‌ای از خیابانها و غیره). اما پس از آن هم نفوذ نازی‌ها در سیستم قضایی و دستگاه امنیتی آلمان بسیار بالا بود و حساسیت در جهت اخراج نازی‌ها از مقامات حساس کشور هم به تدریج فروکش کرد. چنانکه «کورت کسینگر»، از اعضا سابق حزب نازی، در فاصله ۱۹۶۶ - ۱۹۶۹ به نخست وزیری آلمان غربی برگزیده شد. در رادیو تلویزیون و مطبوعات رسمی و حتی درگردهمایی غیر رسمی هم ظاهرا کسی مایل نبود دربارهء دو دهه تسلط نازی‌ها صحبت کند.

اما این نسل جوان بعد از جنگ بود که بیست سال بعد از پایان جنگ، در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی، به این کار به نحوی همه جانبه دست زد و جامعه را با این سوال روبرو کرد: در دههء ۳۰ و ۴۰ در این کشور چه بوقوع پیوست؟ پدر و مادر شما و خانواده‌هایتان در آن چه نقشی داشتید؟ چرا همه می‌‌گویند ما نبودیم؟

از آن پس تا به امروز پروسه‌ای بدون وقفه در تمام عرصه‌ها از قضا، تاریخ، جامعه‌شناسی تا سینما و تاتر در آلمان ادامه یافته، دانش آموزان و دانش جویان آلمانی منظماً به اردوگاه های سابق کار اجباری برده می‌‌شوند، عده‌ای از بازماندگان اردوگاه به مدارس می‌‌آیند و از آنچه بر آنها گذشته می‌‌گویند.

البته این به معنای آن نیست که نازیسم و نئونازیسم در آلمان ریشه کن شده‌اند، البته نه، ولی کافی است روحیات و گرایشات سیاسی در غرب و شرق آلمان (که این پروسه را طی نکرده) را با هم مقایسه کنیم.

از همین روست که گذار از «گفتمان ۵۷» به «گفتمان زن، زندگی و آزادی» بدون یک نبرد بی‌امان فرهنگی و روشنگری ممکن نیست، که البته پیشبرد این نبرد هم باید در چارچوب انقلاب مهسا صورت پذیرد و نباید به تفرقه دامن زند. به‌علاوه نیروهایی که وحدت دیدگاه ندارند، اگر به گذار از جمهوری اسلامی و بر پایی نظامی دموکراتیک و سکولار معتقدند، می‌‌توانند در موارد مشخص «عملاً» با هم همکاری کنند.

——————————————————-

1-Paradigm ( „Weltanschauung“)

https://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/110046/

 

برخی از نظرات خوانندگان سایت «ایران امروز»

* شهرام: آقای هدایی شما شور بختانه یک بعد حکومت شاه را که پیشرفت اقتصادی و اجتماعی نسبی کشور بود در نظر می گیرد اما فراموش می کنید که استبداد پادشاهی تار و پود جامعه ایرانی را در سکوت گورستانی فرو برده بود و در حالی که رهبران جبهه، نهضت آزادی و بسیاری از چپ ها در زندان بسر می بردند، روحانیون مارکسیسم ستیز همچون خامنه ای و روشنفکرانی همچون شریعتی آزادانه برای خمینی پیاده نظام تربیت می کردند. بنابراین به باور من برقم تبلیغات مخرب پادشاهی خواهان افراطی که انقلاب را حاصل رویکرد ” پنجاه هفتی ها” به شمار می آورند، شخص شاه در ایجاد زمینه های انقلاب ۵۷ نقش تعیین کننده ای ایفا کرد. با توجه به این نکته برکناری شاه کار اشتباهی نبود بلکه آلترناتیو اشتباه بود. اگر انقلابیون از جمله خود ما روشنفکران، جبهه ملی و دیگر احزاب سیاسی غیر بنیادگرا از دکتر بختیار پشتیبانی می کردیم، ( هرچند آمدنش دیر هنگام و در زمان فرار شاه از کشور صورت گرفت) شاید می توانست افق سیاسی دیگری را برای کشور نوید دهد. با سپاس.

 

* مهرداد: مقایسهء تجارب شوروی پسا سوسیالیسم و آلمان پسا نازی بسیار بجاست. فضای باز آلمان در سال های ۶۰ و ۷۰ به جامعه اجازه داد با نازیسم برخورد اصولی و قاطع شود. در حالیکه در دوران پس از جنگ دوم، استالین زدایی فقط بهانه ای ناکافی برای چسبیدن به لنینیسم عقب افتاده اوائل قرن بیست بود. روسیه هیچ گاه تحت شرایط خفقان نتوانست خود را از شر بلشویسم خشن و بی اعتنا به آزادی های فردی و اجتمایی برهاند. فکت مربوط به طبری نیز قابل ارزیابی برای هویت شناسی نسل ۵۷ است. اندیشهء خودکامه اکثر کسانی که ذوب سوسیالیسم روسی بودند (از جمله عبارت طبری در بالا) ذهنیت قالب روشنفکران چپ ۵۷ بود که خود نیز قربانی همان شیوه فکری شدند. چه بسا که نسل جوان امروز که با انزجار به نسل ۵۷ مینگرد نیز از تداوم نسبی بازماندگان ان ذهنیت که هنوز برای ملا ها رکاب میگیرد به خوبی مطلع باشد.

 

* اکرم: سلام. پنجاه و هفتی ها یک دسته و گروه نبودند، حزب و سندیکا هم نبودند. پنجاه و هفتی ها تمامی ملت بدون پهلوی‌ها بودند. این نود و نه درصد واقعی قیام را پیش بردند و به مقصد رساندند. بر مبنای دموکراسی پنجاه و یک هم برای بدست گرفتن قدرت کافیست چه برسد به نود و نه درصد. بنابراین هیچ شبهه‌ای در سرنگونی حاکمیت پهلوی نبود و نیست. اما مشکل در بعد از پیروزی قیام است که هژمونی خمینی و اشتباهات گروه های دیگر سیاسی اعم از چپ و ملی و مجاهد و دیگران باعث انحراف شد که هرکس مطتبق با مقدار اشتباهاتش باید بپذیرد و جواب پس بدهد. ملی گراها زودتر، مجاهدین بدنبالش، چپ‌ها بدنبالش و دیگران هم دیرتر به انحراف نه گفتند. اما مهم امروز است، نه پنجاه سال پیش. امروز همه باید درک کنند که باید تاگتیک مناسب و همه گیری بیابند تا حول آن متحد بشوند. غم فردا نخورید تا رفراندوم تکلیف گروه قویتر را روشن کند و حکومت را بدست گیرد، مشروط بر: پذیرش انتقاد، آزادی پس از انتقاد. تشکر.

 

* mbr1614: «پنجاه و هفتی» یک ابداع بی‌معنی سلطنت‌طلبان است برای کوبیدن تمام مخالفشان و همه کسانی که منتقد سیستم دیکتاتوری پهلوی بوده، و انقلاب را نتیجه استبداد و حکومت فردی و اسلام گستری محمدرضاشاه می‌دانند. حتا انتقاد به ساواک هم انگ پنجاه و هفتی می‌خورد. این واژه چنان مسخره است که مجبور شده‌اند برای توضیح آن چندین مقاله بنویسند. اینکه این واژه تنها توسط سلطنت‌طلبان بکار برده می‌شود اتفاقن نشانگر آن است که این جریان گفتمانی برای عرضه ندارد و ضد گفتمان “پنجاه و هفتی” برای سرپوش گذاشتن بر آن است. آنان که سودای بازگشت به پیش از ۵۷ را دارند از هر نیرویی به ۵۷ نزدیکترند!

 

* محمد مفیدی: جناب هدائی. در پاسخِ سئوال یا عنوان مقاله‌ی شما «پنجاه و هفتی» یعنی چه و کیست؟ فکر کردم اگر بحث و گفتگو را به پیش و پس از سال ۵۷ تعمیم دهیم بهتر می‌توان در مورد چیستی «پنجاه هفتی» به توافق و همگرائی برسیم.

ـ کودتای ۱۲۹۹ گفتمان عمده‌ی مشروطه‌خواهی، استقلال‌طلبی علیه روسیه تزاری و انگلیس و ضد ارتجاع مشروعه خواه را به شدت تغییر داد. با تحکیم حکومت پادشاهی رضا شاه و تغییرات ساختاری توام با مدرنیزاسیون ، گفتمان مشروطه خواهی ، حاکمیت ملی و مردم تصعیف و گرایش های جدیدی به لیبرالیسم غرب ، فاشیسم آلمان ، بلشویسم روسی و...اقتدار گرایان آن دوره را یک جانبه ستایش می کنند.

ـ شهریور ۱۳۲۰ با اشغال نظامی ایران توسط متفقین و تبعید رضا شاه و طرفداران آلمان هیتلری بار دیگر گفتمان مشروطه خواهی نضج گرفت.بر خلاف دوره ی رضاشاهی با برچیدن زندان و شکنجه و آزادی احزب و مظبوعات توام بود.تعارضات شدیدی بین نیروهای مذهبی (فدائیان اسلام)، نیروهای ملی، طرفداران دربار ، انگلیس، شوروی (حزب توده) و.....حاکمیت غیر مستقیم مردم از طریق شرکت در انتخابات و رونق مجلس شورای ملی از دستاورد های تاریخی این دوره ست زبان و فرهنگ مردم تغییر کرد و در سال ۱۳۲۹ قانون ملی شدن نفت در مجلس شورای ملی تصویب شد.این دوره مورد قبول اقتدار گرایان ایران نیست و به «آشوب » و «هرج مرج » در آن اشاره می کنند. قدرتهای جهانی انگلیس و آمریکا هم با کودتای نظامی ۲۸ مرداد نا خشنودی خود را از آن نشان دادند.

ـ کودتای نظامی ۲۸ مرداد۱۳۳۲ نه تنها به گفتمان مشروطه خواهی آسیب زد. بلکه با تعطیل تمام احزاب و مطبوعات به دیگر گفتمان های موجود پایان داد.ممنوعیت فعالیت آزاد نیروهای ملی، چپ، مذهبی از طرفداری از لیبرالیسم غربی موجب بسیته شدن جامعه و رشد بد آموزی های مختلف مذهبی، سیاسی، فرهنگی و... شد.

زندان و شکنجه دوباره مثل پیش از شهریور ۱۳۲۰ راه افتاد و با ابعاد وحشتناکتری ... ـ اصلاحات ۱۳۴۱، با انتخاب جان اف کندی در آمریکا ۱۹۶۰ / ۱۳۳۹ ، حکومت کودتای ایران کمی از فشارها کاست دست به اصلاحات وسیعی زد. حرکت های صنفی و سیاسی هم قبلا شروع شده بود . دوباره گفتمان مشروطه خواهی مطرح گردید. متاسفانه با افراطی گری های نیروهای مذهبی و مشروعه خواه به خشونت و سرکوب خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ منتهی شد. دوباره حکومت نظامی برقرار شد. حکومت محمدرضاشاه اهل بحث و گفتگو در هیچ سطحی حتی در درون حکومت و با کارشناسان و بوروکرت‌های خود هم نبود. شاه با نسبت دادن مخالفت‌ها و انتقادها به «ارتجاع سرخ و سیاه» به ساواک ماموریت داده بود که تمام مخالفان و منقدان را سرکوب کند. طرفداران حکومت پادشاهی هنوز به «ارتجاع سرخ و سیاه » دشنام می دهند.

به زبان دیگر پادشاهی خواهان همیشه بعد از ۱۲۹۹ تعریف خود را از مخالفان در رسانه های رسمی تبلیغ کرده اند. امروز هم با همان شیوه در رسانه های خود تاریخ را تعریف می کنند: «ارتجاع سرخ و سیاه» = «پنجاه هفتی» در حالیکه تمام کتابِ خاطرات سران حکومت گذشته، مصاحبه‌ها، فیلم‌ها، نشریات داخلی و خارجی نشان می‌دهد که فرآیند تغییرات اجتماعی از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا انقلاب ۱۳۵۷ مشحون از هزاران فاکتور و پارامتر بوده ست که قدرت های جهان با نفوذ ترین و تاثیر گزار ترین در تغییرات بوده و به سال ۵۷ محدود نمی شود. با درود های صمیمانه.

بازگشت به خانه