تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

27 شهریور ماه 1402 - 18 ماه سپتامبر 2023

پیوند به ویدئوی این سخنرانی

عوامل پیش ران و بازدارنده در جنبش مهسا

حسن دانشور

(متن سخنرانی در مهستان سکولار دموکرات ها – 19 شهریور 1402)

درود می فرستم به هموندان حاضر در نشست و «روز سکولار دموکراسی» را به هموندان و همینطور به کلیهء آزادیخواهان ایرانی و دموکرات تبریک می‌گویم. همینطور سالروز تولد پویا بختیاری را به پدر مادر ایشان تبریک می‌گویم برای اینکه یک چنین پسر قهرمانی را به ملت ایران تقدیم کردند.

اگرچه دوستان مدیریت مهستان از من خواسته اند که درباره سالگرد کشته شدن مهسا (که هفته دیگر به یک سالگی آن می‌رسیم) صحبت هایی داشته باشم اما، از آنجایی که من در همین مهستان چند بار در مورد جنبش مهسا صحبت کرده ام، فکر کرده ام که بجای آن مطلب جدیدی بگوییم و در نتیجه تصور کرده ام که بد نیست به برخی از عواملی اشاره کنیم که در پیشبرد این جنبش می‌توانند موثر باشند و همینطور عواملی که نقش بازدارنده در این جنبش خواهند داشت.

قطعا! علاوه بر این عوامل که من یافته ام باید عوامل دیگری هم باشند، اما من در مورد هشت عامل صحبت می کنم بعنوان عوامل پیش برندهءجنبش و به هفت عامل اشاره خواهم کرد بعنوان عواملی که سعی می‌کنند این جنبش را از پیشرفت باز بدارند.

ابتدا آغاز می‌کنم با عواملی که کمک می‌کنند، و مثبت هستند در مورد پیشرفت این جنبش.

اولین موضوع به نظر من کنار ماندن تاثیر ایدئولوژی های سیاسی در این جنبش است. درست بر خلاف جریان سال ۵۷ که در آن بجای اندیشه های سیاسی مدرن و دموکراسی خواه، ایدئولوژی های ضد دموکراتیک بر آن جنبشی که در نهایت ما را به انقلاب اسلامی و حکومت اسلامی رهنمون کرد تاثیر داشتند. بخصوص که آنچه که در حرکت بزرگ سال گذشته تحت نام شعار زن، زندگی، آزادی خود را به جهانیان نشان داد یک مضمون کاملا آزادیخواه و دموکراسی طلب داشت و دارد و خوشبختانه تاکنون فارغ از هرگونه ایدئولوژی سیاسی بوده است؛ و این در واقع رمز پیشرفت و ادامه کارش بوده است.

دومین عامل مثبت و موثر در پیشرفت جنبش مهسا، به گمان من، حضور مستقل و پرقدرت زنان در این جنبش است. حضوری با ابعاد چنان وسیعی که در تاریخ کشور ما در واقع بی سابقه بوده است و شاید در تاریخ جهان هم کم سابقه بوده است. می دانیم که زنان بیشترین پتانسیل را در جامعه ما برای تحولات به سوی دموکراسی و آزادی دارند. به همین دلیل پیگیر ترین و آشتی ناپذیرترین و بزرگترین نیروی اجتماعی چنین تحولی هستند. علت اش هم این است که در پیروزی جنبش، آن هم به این شکل رادیکال، بیشترین سهم را زنان می‌برند که در این مورد در واقع احتیاج به بحث بیشتری است که من امیدوارم در ادامهء گفتگوها بتوانیم به آن بپردازیم.

سومین عامل به گمان من «ارادهء ملی یگانه» است برای گذار تمام و کمال از حکومت اسلامی. یعنی بعد از تجربه ای 44 ساله، بعد از پیشنهادات اصلاح طلبی، پیشنهادات شرکت در انتخابات برای برگزیدن این جناح یا آن جناح، امروز به نظر می‌رسد که یک ارادهء یگانه برای گذار کامل و تمام از حکومت اسلامی پیدا است. و این درس بزرگی است که ملت در این 44 بدست آورده کو فهمیده است که این حکومت اصلاح پذیر نیست و تنها راه چاره گذار از تمامیت اش است. بنابراین ملت فهمیده و دانسته که دادن هرگونه فرصت یا فرجه ای به رژیم، پروسه را معکوس خواهد کرد و همهء آزادی های تا اینجا بدست آمده بر باد خواهد رفت. از اینجاست که امر براندازی رژیم قطعا در دستور کار مردم قرار گرفته.

چهارمین عاملی که من می توانم به آن اشاره کنم و بخصوص ما کسانی که در خارج کشور زندگی می‌کنیم به رای العین می‌بینیم، همدلی و حمایت مردم متمدن در جهان هست از جنبش. تجربهء یک سالهء اخیر به همهء ما نشان داد که مردم متمدن جهان با آن همدلی دارند. این همدلی نه تنها موجب تقویت روحیهء مردم می‌شود و آنها را در عزم خودشان مصمم تر می‌کند، بلکه امکان دست اندازی از طرف ناکسان به آیندهء دموکراتیک کشور ما را به حداقل خواهد رساند.

پنجمین عاملی که می‌شود به نظر من به آن اشاره کرد «وضعیت نامناسب رژیم در عرصهء جهانی» است. این وضعیت نامناسب کمک می‌کند به پیشبرد جنبش. البته این وضعیت نتیجه و ساختهء عملکردهای خود رژیم طی چهار دههء گذشته است که از اشغال سفارت آمریکا آغاز شد و به خرابکاری ها، بمب گذاری ها، آدم کشی ها در خارج از کشور، کمک به دستجات  تروریست، دخالت در امور داخلی کشورها کشید؛ بخصوص کشورهایی که فاقد استحکام سیاسی بودند و از یک تحول سیاسی درآمده بودند، مثل کشور عراق، مثل افغانستان. در واقع تمام اینها موجب بدبینی و مخالفت جامعهء جهانی با حکومت اسلامی است بطوری که امروزه وضعیت این حکومت در ضعیف ترین حالت خودش طی ۴۰ سال گذشته است.

ششمین عامل به گمان من گسترش ترس و عدم اعتماد به نفس در میان لایه های مختلف خود حکومت است. که این در جهت تقویت جنبش مردم عمل می کند. امری ضروری است که شقه شدن وضعیت رژیم و نیروهای رژیم و در صورت پیوستن بخش هایی از بدنه حکومت به تقویت جنبش مردم خواهد انجامید. همین روزهای اخیر بود  که ما مصاحبه فردی را دیدیم که برای مدت طولانی سردبیر روزنامهء کیهان بود، مهدی نصیری. در این مصاحبه شما دقیقا موضوع را می‌بینید، این ترس، این عدم اعتماد و این خواست جدا شدن از حکومت حتی در آدم های موثری مثل ایشان رخنه کرده، چه برسد به بدنهء پایین تر طرفداران رژیم.

هفتمین عامل به گمان من «فراجناحی ماندن شاهزاده رضا پهلوی» است، به عنوان متنفذترین رهبر جنبش، که این امر می تواند از شقه شدن جنبش که به نفع مردم نیست جلوگیری کند. این امر به عقب صحنه کشاندن اقتدارگرایان رنگارنگ، اعم از تجزیه طلبان و قوم گرایان و یا اسلام گرایان انقلابی، منتهی خواهد شد و به جنبش به میزان زیادی محبوبیت خواهد بخشید.

هشتمین عامل وجود اندیشمندان جوانی است که غالبا در درون کشور هستند و سیاست را  نه به صورت کلیشه‌های رایج در میان اغلب فعالین سیاسی نسل قدیم، بلکه به صورت خلاق، اندیشیده شده، و به روز درآمده می‌فهمند. این موضوع تاثیر زیادی در میان فعالین جنبش جوان اعم از مرد و زن در داخل کشور داشته و خواهد داشت.

 

خوب، از میان این هشت عامل که گفتم لابد برخی مهمترند، برخی اهمیت درجه دوم دارند، و شاید حتما عوامل دیگری را هم می‌شود به اینها اضافه کرد.

اما از میان «عوامل منفی» نسبت به گسترش و پیشرفت جنبش زن زندگی آزادی یا جنبش مهسا من به هفت عامل می‌توانم اشاره کنم که غالبا این عوامل هم زمینه اش بیشتر در خارج کشور است ولی امروزه ما می دانیم که خارج کشور و داخل کشور روی همدیگر تاثیر می‌گذارند، بخاطر ارتباطات فشرده ای که تکنولوژی فراهم کرده است.

اولین عامل به گمان من ورود نابهنگام ایدئولوژی های سیاسی است به صحنهء مبارزات عمومی و ملی. مثلاً ورود رقابت های جمهوری خواهی در مقابل رقابت های پادشاهی خواهی، یا مثلا طرح مسائلی که مربوط به این دوره ما نیست، مثل ادارهء فدرال کشور در مقابل اداره به صورت تمرکز دموکراتیک. همهء اینها طرفداران خودشان را دارند و این رقابت بعدها، در جامعه ای که در آن دموکراسی برقرار شده، فعالیت حزبی امکان پذیر شده، توضیح داده می‌شود برای جامعه مدنی و بعد نتیجه گیری می‌شود در پارلمان و نسبت به آن تصمیم‌گیری می شود. ورود نابهنگام این ایدئولوژی های سیاسی در واقع تقابل قرار می گیرد با اتحاد ملی برای کنار زدن جمهوری اسلامی.

دومین عامل عاملی است که بخصوص در داخل کشور هم طرفدار زیاد دارد و آن تبلیغ و ستایش «جنبش خود به خودی» است و این ادعا که رهبران جنبش از درون این بی نظمی و بی برنامگی بیرون خواهند آمد. این حرف، در یک کلام،  رد این تجربه جهانی است که قبل از استقرار هر نوع حکومت و یا حتی هر قدم سیاسی معین بایستی چارچوب تئوری آن روشن بشود. این یکی از مشکلاتی است که این را می بینیم.

سومین عامل منفی و بازدارنده، ستایش و تبلیغ رهبری کاریزماتیک و خطاناپذیر است. این امر بیشتر در مورد آن بخش از طرفداران سلطنت صدق می‌کند که هم گذار به دموکراسی را در کشور ما در شرایط امروزی دشوار و شاید ناممکن می‌دانند و آن را حواله می‌کنند به آینده ای دور و پیش شرطهای زیادی هم برای آن می گذارند و هم تحقق نوستالژی های خودشان را امری ساده و شدنی می پندارند. شما در صفحات فیسبوک این امر را به طور روزمره و با ابعاد وسیع می بینید که فقط طرفداری از نوعی نوستالوژی مربوط به گذشته رژیم هایی مثل پادشاهی است.

چهارمین عامل منفی به گمان من ستایش و تبلیغ برای رهبری جنبش در داخل کشور توسط حزب و گروه خود و یا ائتلافی از جریانات سیاسی همراه که فرصت طلب هستند که خواهان این هستند که ملت را ملزم به دنباله روی از آنها بکنند. نمونه های آن متاسفانه در خارج از کشور فراوان است و غالبا اینها هم بقایای سازمانی یا فردی اندیشه ها و عقیده‌های گروه های سال ۵۷ است سالهای ابتدای روی کار آمدن حاکمیت اسلامی. نمونه برجسته آنها سازمان مجاهدین خلق، سازمان های قوم گرا یا سازمان های کردی قوم گرا و سازمان های جمهوری خواه و شوراهای جمهوری‌خواه اقتدارگرا هستند که حالا در آن بحث های زیادی ما در مهستان کردیم و اگر لازم شد و مورد سئوال قرار گرفت اینها را می‌توانیم بیشتر باز کنیم.

پنجمین عامل به گمان من که این هم دیده و شنیده می شود، تبلیغ جنگ مسلحانه زود هنگام با رژیم هست. در این مورد آنارشیست ها از همه شاخص تر هستند. کسانی که فقط و فقط مسئله شان سقوط جمهوری اسلامی به هر قیمت است و امر آینده را به آینده احاله می‌کنند.

ششمین تاثیر منفی در جنبش مهسا، مربوط می‌شود به افرادی که به آفرینش تئوری گذار که منطبق بر شناخت درست جنبش مدنی ایران و مبارزات مردمی مردم ایرن و بخصوص خواست های نسل های جدید و در تارک آن خواسته های زنان روی خوش نشان نمی دهند و بجای مشغول تبلیغ کلیشه های عامه پسند هستند. آنها بجای آموختن متواضعانه از جنبش واقعی و مدنی و فرمول بندی نتایج سیاسی آن، خواهان محدود کردن جنبش به کلیشه های قدیمی قرن بیستمی هستند. این افراد غالبا به این بهانه متمسک می شوند که ما عملگرا هستیم و نه اندیشه پرداز. آنها می‌گویند که اندیشه پردازی کاری دانشگاهی ما در این لحظه به میدان عمل می آییم و امور امروز و امور پراتیک می پردازیم. در یک کلام آنها اکتیویست هستند و نه سیاستمدار. ما زیان کار اکتیویست ها را همین چند ماه قبل در مورد ماجرای تشکیل گروه دانشگاه جورج تاون دیدیم و دیدیم که چگونه غالب این چهره های اکتیویست که برخی از اینها واقعآ تاثیر خیلی زیادی هم در تحرکات داخل کشور داشتند، دیدیم که چگونه غالب این چهره ها به دام سیاست های تجزیه طلبی و دفاع از این سیاستها گرفتار شدند و اگر خروج بهنگام و بموقع شاهزاده از این گروه نبود، چه بسا تاثیرات مخرب و خانمان براندازی بر جنبش آزادیخواهی ملت ایران وارد می‌کرد.

و بالاخره هشتمین مورد منفی و بسیار مهم و بازدارنده در مورد جنبش، عدم وجود برنامه مشترک ملی، برای گذار از جمهوری اسلامی و حرکت بسوی دموکراسی است که خودش را در نبود یک رهبری مشترک نشان می‌دهد.

اینها نکاتی بود که به نظر من آمد در مورد مثبت و منفی بودن . امیدوارم که دوستان را خسته نکرده باشم.

بازگشت به خانه