تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
روز اول مدرسه
گیله مرد
چه سالی بود ؟پنجاه سال پیش بود ؟ شصت سال پیش بود ؟ هزار سال پیش بود ؟
آقای هویدا پاپیون می زد می آمد دارالفنون. یک گل ارکیده روی یقهء کت اش چسبانده بود. یک پیپ و یک عصا همداشت. می آمد دارالفنون. زنگ مدرسه را می زد میگ فت: بچه ها! بچه های ایران! شما باید ایران را بسازید.
می رفتیم کلاس. به ما شیر می دادند. موز می دادند. ما شیر و موز می خوردیم. به هویدا فحش می دادیم. به شاه فحش می دادیم. می گفتیم نوکر امریکاست. می گفتیم نوکر انگلستان است. برادر بزرگ مان می گفت نوکر امپریالیسم است! ما نمی دانستیم امپریالیسم کجاست.
چه سالی بود؟ پنجاه سال پیش بود؟ شصت سال پیش بود؟ هزار سال پیش بود؟
حالا «سمیرا» برایم نامه نوشته است. سمیرا در قزوین مدرسه می رود. می گوید دیگر نمی خواهم مدرسه بروم. از مدرسه می ترسم. از خانم معلم می ترسم. از ناظم مدرسه می ترسم. از معلم دینی بیشتر می ترسم. از فراش مدرسه هم می ترسم.
سمیرا می گوید:
«ناظم مدرسه مان گفت باید اسمم را عوض کنم بگذارم سُمیه. اگر هم سمیه نشد بگذارم زینب. من هم از سمیه و هم از زینب بدم می آید. مگر سمیرا چه اشکالی دارد؟ خانم معلم مان گفت اسمم تابوتی است. من اصلا نمیدانم چرا اسمم تابوتی است!
«امروز خیلی زود رفتم مدرسه. توی حیاط مدرسه گوسفندی را به درخت بسته بودند. با دوستانم رفتیم با گوسفند بازی کردیم. پشم های نرم قشنگی داشت. یک وقت دیدیم حسن سبیل با یک سطل آب از راه رسید. به گوسفند آب داد. دستی به سرو و گوش اش کشید. اما یکهو جلوی چشم مان پاهای گوسفند را بست و با یک کارد سرش را گوش تا گوش برید.
«ما خیلی ترسیدیم. همه مان جیغ کشیدیم. رباب و ملیحه غش کردند. ناظم مان گفت صلوات بفرستید. همه جا خونی شده بود.
«من از فردا دیگر مدرسه نمی روم. می ترسم یک روز سر مرا هم مثل آن گوسفند بیچاره ببرند.»
برگرفته از فیس بوک گیله مرد