تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
دو شعر از افشین بابازاده
بگذار برایت بگویم
امروز
چون ديروز
یا پرىروز و
يا پس پرىروز
نیست
بگذار برايت بگويم
اين وزن مرده
اين قافيه هاى خسته
تو را
در غزل هاى خرافات
در سماع بدون ويسکى
دور از شعر
رها مى كنند
اين روزهاى كبود را
نه وزن و
نه قافيه
تعريف نمى كنند
پس بگذار سپيد برايت بگويم
براندازى
براندارى
براندازى
ای روزهای ترس!
چه نوشیده ای
نان چه گندم جویده ای
آی ای ترس بی عار؟
نه نوای قناری ها را شنیده ای
نه چهره ای دیده ای تا به تو خیره شود
سکوتی بلند
از بانگی تکراری
پردهء گوش ات را
به زمین می کشد
تا پایکوبی دلنشینی بشنود
سرمای این زمستان اما
با پرندههای کر و لال
در گوشت و پوست
لابه لای برگ های پاییزی -رنگین-
لانه می کند
روزهای ترس اند
برای گوش مالی واژه ها
جنگل خشک شده در برهوت
خیال در برهوت
اشک های خشک
با گونه های منتظر در برهوت...
آی ای روزهای ترس
چون باران خستگی ببارید
بر بام های خمار
که سرگرمی این همه ترس
خسته نمی شود
آی ای ترس بی قرار
در سیم کمانچه های شکسته
چه می کنی
برخیز
روی نوک قدم های
زخمی ات برخیز