تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
آغاز انتشار متن برنامه های «برای یک زندگی معمولی»
پیشگفتار: جنبش انقلابی مهسا از ویدئو - ترانهء «برای...» را بهمراه داشت که بوسیلهء شروین حاجیپور است تهیه و اجرا شد. او متن این ترانه را – که در شصت و پنجمین مراسم جایزه «گِرمی» برندههء جایزهء «بهترین ترانه برای تغییر اجتماعی» شد – بر اساس توئیتهای اعتراضی ساخته بود. این ویدئو در زمان خیزش ۱۴۰۱ ایران پخش شد و در ۲۴ ساعت در اینستاگرام شروین حاجیپور نزدیک به ۴۰ میلیون بار دیده شد و بزودی به یکی از نمادهای خیزش ۱۴۰۱ ایران تبدیل شد. مردم ایران در خیابانها، دانشگاهها، کافهها و رستورانها با همخوانی و پخش این ترانه، اعتراض خود را نشان دادند. ایرانیان مقیم خارج نیز این ترانه را در تجمعات اعتراضی خود بازخوانی کردند. ترانهء «برای...» که مجموعاً از «حسرت داشتن یک زندگی معمولی» سخن می گفت موجب آن شد که حزب سکولار دموکرات ایرانیان تصمیم بگیرد که در طول سال 2023 برنامه های تلویزیونی خود را به مشخصات آن «زندگی معمولی» اختصاص دهد که بعضی از جلوه های آن در این ترانه مطرح شده اند تا معلوم شود که چرا زندگی کنونی ملت ایران «غیر معمولی» است و کدام ملاحظات برای تبدیل آن به یک زندگی معمولی ضرورت دارند. نشریه جنبش سکولار دموکراسی ایران هم از این پس متن تک تک این برنامه ها را منتشر خواهد کرد.
برنامهء اول : تعریفی از زندگی معمولی
سپیده قیاسوند (مدیر حلسه): دوستان و هموندان گرامی درود بر شما، قبل از هر چیز آغاز سال جهانی ۲۰۲۳ را به شما تبریک میگویم. در جائی خواندم که جشن روزهای کریسمس و سال نوی جهانی الهام گرفته از آیینهای میترایی ایرانی هستند. امیدوارم که به زودی روز سال نوی جهانی را در وطن عزیز خودمان و همگام با تمام مردم جهان جشن بگیریم. ما از امروز قصد داریم سری جدید برنامه های تلویزیونی حزب سکولار دموکرات ایرانیان را با نام «برای یک زندگی معمولی» آغاز کنیم. امیدوارم در این سری برنامه ها هم همراه و مشاور ما باشید.
نام این برنامهها به پیشنهاد دبیرکل فعلی حزبمان، آقای دکتر اسماعیل نوریعلا، انتخاب شده است. ایشان در یکی از جلسات حزبی مان پیشنهاد کردند که برنامه های تلویزیونی سال ۲۰۲۳ را به شکافتن معنای یک زندگی معمولی، آنطور که در جریان جنبش انقلابی ضد حکومت اسلامی مطرح شده، اختصاص بدهیم و در هر برنامه یکی از جنبه های این نوع زندگی را تشریح کنیم و تضاد آن را با نوع زندگی تحمیل شده در قلمرو حکومت اسلامی توضیح بدهیم.
به پیشنهاد یکی از اعضای حزب هم قرار شد که برنامه اول این سری از برنامه ها را به خود مفهوم «زندگی معمولی» اختصاص دهیم و ببینیم منظور از این اصطلاح چیست و چه برداشت هایی از آن درست یا نادرست است.
ضمناً از هفته آینده تمام طول مدت نشست ما - برخلاف امروز - به هم اندیشی و اظهار نظر اختصاص هموندانمان نخواهد داشت بلکه دارای بخش های مجزایی نیز خواهد بود. نکته دیگری که باز لازم می دانم در این برنامهها بر آن تاکید کنم - که هرچند که قبلاً به آن اشاره شده بود - این است که بعضی از اعضای ما به دلایل مختلف با دوربین بسته در بحث ها شرکت می کنند.
من بیش از این وقت شما را نمیگیرم و از شما دعوت می کنم با هم شنوندهءنقطه نظرات اعضای حزب باشیم و چون پیشنهاد دهندهء عنوان «برای یک زندگی معمولی» دکتر نوریعلا بودند بحث را با سخن ایشان شروع میکنیم. آقای دکتر نوریعلا از شما دعوت می کنم که دلیل انتخاب این عنوان را بفرمایید.
اسماعیل نوریعلا: من هم درود می گویم به دوستان خودمان و بینندگان و شنوندگان این برنامه، حلول سال نو جهانی را (که قبلاً به آن می گفتند مسیحی ولی من اعتقاد دارم که الان کشورهای مسیحی و غیر مسیحی،حتی مسلمان مثل سوریه، و غیره هم این نو شدن سال را در تقویم هایشان دارند) تبریک میگویم و من هم آرزو میکنم امسال سال رهایی کشورمان باشد.
اما در مورد پیشنهاد اینکه چرا گفتم که بیاییم برنامهأ هفتگی خودمان را در این سال ۲۰۲۳ اختصاص بدهیم به اینکه معنای «برای یک زندگی معمولی» که در آن ترانهء مشهور گفته شده، چیست اختصاص بدهیم.
البته خود من هم میدانم که واژهء «معمولی» میتواند سوءتفاهم ایجاد کند و بگویند که هر کس که دارد زندگی می کند «زندگی معمولی» دارد. اما به نظر من ما میبینیم که این واژه در متن جنبش انقلابی کنونی ایران دارای یک معنای ویژهای شده که شاید بد نباشد به مفهوم عکس آن یعنی واژه «غیرمعمولی» هم توجه کنیم تا این معنی برای ما روشن تر بشود.
در متن جنبش انقلابی کنونی گفته میشود که این زندگی که ما داریم یک زندگی معمولی نیست و ما در حسرت یک زندگی معمولی هستیم. و در متن این نگاه است که ما باید بفهمیم که، از نظر این نسلی که به خیابان آمده، زندگی معمولی چه ویژگی هایی دارد که وقتی اینها زندگی فعلی خودشان را با آن مقایسه میکنند در می یابند یا اعتقاد پیدا میکنند که زندگی شان معمولی نیست.
اگر به این ترانه ای که بعنوان «برای...» مشهور شده و کار شروین حاجی پور است توجه کنیم، به نظر من در مقایسه بین این دو نوع زندگی خیلی از مسائل روشن میشود. شروین سه بار در این ترانه کوتاه می آید و این دو نوع زندگی را با هم مقایسه می کند. یعنی کمی از زندگی معمولی که مورد تقاضای او هست می گوید، و بعد بلافاصله برمیگردد به اینکه زندگی ما الان این طوری نیست. مثلاً شروع ترانه این است که می گوید، «در کوچه رقصیدن، به وقت بوسیدن نترسیدن، یا اسیر مغزهای پوسیده نبودن، یا شرمنده و بی پول نبودن» که همهء اینها میرود جزو آن زندگی معمولی که او خواستارش است. اما او به سرعت به یاد وضع موجودش می افتد و از «ودک زباله گرد، اقتصاد دستوری، هوای آلوده، درخت های فرسوده، ممنوع شدن داشتن سگ های بی گناه، و گریه های بی وقفه» می گوید. و بعد با ترس از هراس تکرار این لحظه ها صحبت می کند و دوباره با حسرت برمی گردد و از «آن چهرهای که میخندد و دانش آموزان آینده»حرف میزند. اما در این منزل زیاد متوقف نمیشود و دوباره برمی گردد به وضع موجود، به این زندگی غیرمعمولی که دارد، و از «بهشت اجباری» صحبت میکند، از «نخبه های زندانی، کودکان افغانی، شعارهای توخالی، خانه های پوشالی» حرف می زند. یعنی دو مرتبه بر می گردد و تصویر زندگی غیر معمولی کنونی خودش را بیان می کند و دیگرباره، و با حسرت، خواستار «احساس آرامش»، یعنی آن خورشیدی که از پس شب های طولانی بر می آید، می شود. چرا که زندگی غیرمعمولی کنونی خودش را قلمرو «قرص های اعصاب و بی خوابی» می بیند و در انتها هم، به تنگ آمده از این همه مقایسه أدردآور ترانه اش را با شعار «مرد، میهن، آبادی» و «زن، زندگی، آزادی» تمام میکند و این زشعار را چندین بار تکرار می کند.
در این شعارها است که آن زندگی معمولی با صراحت خودش را نشان میدهد. یک زندگی معمولی از نظر نسل جوان ما حاوی آزادی و آبادی برای میهنی است که به زندگی مرد و زن اش معنائی دوست داشتنی می دهد و آینده را آن نگونه می سازد. یعنی، به نظر من، در نظر نسلی که، به خاطر حضور در عصر ارتباطات و اینترنت، از زندگی همهء نقاط دیگر جهان هم باخبر شده، در میهن اش زندگی معمولی وجود ندارد.
به همین علت همبود که من فکر کردم بد نیست ما در این سری از برنامههای تلویزیونی خودمان، نشان دهیم که چرا این زندگی که اکنون در کشور ما برقرار است «معمولی» نیست و چه عواملی آنها را «غیر معمولی» کرده اند، و چگونه می شود این عوامل ناهنجار را حذف کرد و،به قول ترانه سرا، به «احساس آرامش» و «خورشیدی که از پس شب های طولانی برمیآید» رسید.
به این ترتیب، صورت مسئله را همین نسل در برابر ما قرار داده، اما آیا ما هم قادر هستم که در این سلسله از برنامه های حزب خودمان نشان بدهیم که میشود این زندگی غیرمعمولی را برانداخت و به آزادی و آبادی و احساس آرامش رسید؟ این را در واقع برنامه های آیندهء ما نشان خواهند داد.
سارا فرزان: من فکر می کنم با این ورودی که جناب دکتر نوریعلا داشتند شاید بهتر باشد که در ابتدا یک تعریفی از واژه «نرمال» و «معمولی» داشته باشیم و بدانیم که آیا یک «زندگی نرمال» همان «زندگی معمولی» است؟ و چه فرقی بین این دو واژه وجود دارد؟
در تعریفی که از زندگی نرمال وجود دارد و در همه جا می توانیم جستجو کنیم و به آن دست پیدا بکنیم از کلمه نرمال به عنوان واژه ای که در درون خودش مفاهیم مثل طبیعی بودن، عادی بودن و معمولی بودن و یا اگر یک مقدار بخواهیم روانشناسانه تر نگاه کنیم، به هنجار بودن را دارد. و البته که می شود گفت کلمه «معمولی» و یا یک «زندگی نرمال» می تواند یک واژه نسبی باشد به این معنی که هر فرد، در هر قشر و در هر لایه ای که قرار گرفته، به نسبت وضعیت موجود خودش و در مقایسه با وضعیت مطلوب خودش، از واژهء نرمال و طبیعی یک تعریف خاص خودش را دارد. اما من می خواهم آن چیزی را که می توانیم به عنوان «ک پایه برای یک زندگی معمولی» در نظر بگیریم از زاویه دید روانشناسی انسان گرا، که برای اولین بار در «هرم نیازهای انسان» مطرح شده بیان کنم.
در واقع میشود گفت که «آبراهام مازلو» شاید اولین کسی بود که پایه گذار روانشناسی «انسان گرایانه» محسوب می شد و توانست با طبقه بندی کردن نیازهای انسان، بگوید که یک انسان چگونه میتواند در یک روند نرمال و طبیعی به یک خود شکوفایی و به مرحلهای برسد که در آن بتواند واقعیت را مطلوب بداند و توان حل مسئله داشته باشد و بتواند به خلاقیت، قدرت تفکر، قدرت تخیل و آنچه که در اثر یک زندگی نرمال و معمولی می توان داشت برسد. و ما، با این تعریفها و در قیاس با جامعه ای که در آن هستیم، میتوانیم به وجود نرمال بودن و طبیعی بودن یا نبودن زندگی پی ببریم. اگر بخواهیم از دید «مازلو» نگاه کنیم، در یک زندگی نرمال و معمولی شامل وجود پاسخ برای آن هرم نیازها باشد. این را در نظر بگیریم که سالهای مدیدی است که این هرم، هرم نیازهای انسانی، مد نظر و نصبالعین برنامه ریزان جوامع مدرن بوده است، جوامعی که در برنامههای خودشان روانشناسان انسان گرا شرکت دارند و این را در پایهء فلسفههای اجتماعی شان می بینند.
ما در اولین لایه و در قاعده در «هرم نیازهای مازلو» مفاهیمی مثل خوراک، پوشاک، مسکن، نیاز های جنسی و تعادل زیستی و روانی را می بینیم. در واقع نیازهای جسمانی و فیزیولوژیکی در قاعده قرار می گیرند. بنابراین اگر بخواهیم نگاه بکنیم به یک زندگی معمولی، باید بگوییم حاکمیتی که، بر اساس تفکر انسان گرایی و با تفکر ارج و ارزش گذار به انسان، یک زندگی نرمال و معمولی را ایجاد کند در اولین حرکت باید بتواند اولین نیاز های یک از انسان را که همان نیازهای فیزیولوژیکی آن است، یعنی مسکن، خوراک، پوشاک و خواب، و نیازهای جنسی، را به حدی که در سطح یک رفاه عمومی باشد، توسعه بدهد.
پس از عبور از مرحلهء قاعدهء این هرم، یعنی عبور از نیازهای جسمانی، و در یک زندگی نرمال، فرد انسانی به طور معمول امنیت را جستجو می کند. در واقع انسان ها پس از اینکه از یک حداقل ها (که نمی خواهم حداقل را به معنای سخیف اش بگویم) و یک استاندارهایی برای داشتن نیازها فیزیولوژیک و جسمانی و حیاتی خودشان برخوردار بودند، در جستجوی امنیت هستند. در این مرحله، امنیت جانی، امکانات، امنیت خانواده، امنیت محل کار، و کل آن چیزی که می تواند در مجموع احساس امنیت را برای یک فرد، برای فعالیت، و یک زندگی عادی داشته باشد باید برای انسان فراهم بشود.
نیاز های بعدی نیاز به عشق و وابستگی است. در جامعه ای که برای مردم زندگی نرمال و معمولی میخواهد، حاکمیت باید دامنهء نیازهای مربوط به دوستی، عشق، صمیمیت های خانوادگی و صمیمیت جنسی را بها بدهد و این را امری عادی و نیاز بشری بداند، نه اینکه در کار سرکوب و تابوگزاری و بگیر و ببندها باشد.
نیاز بعدی نیاز به احترام و ارزش است که در آن رضایت از خود، اعتماد به نفس، احترام به دیگران، احترام و اعتماد بین مردم و دولت، تعریف میشود و در نهایت آن به بحث خودشکوفایی می رسد. زمانی که در یک زندگی معمولی نیازهای انسان، که در این هرم نشان داده شده، برآورده شود و امنیت، عشق و وابستگی، احترام و ارزش به خود، در آن تامین بشود، آن موقع این انسان می رود به سمت اینکه تفکر خلاق، تفکر نقاد و قدرت حل مسئله و در نهایت شکوفایی را پیدا بکند.
حسین ساعی: من هم به نوبهء خودم سال جدید را به همهء هموندان، بینندگان و شنوندگان این برنامه تبریک می گویم و بسیار خرسند و البته هیجان زده هستم که سری جدید برنامه های خودمان را با «برای یک زندگی معمولی» برای سال پیش رو کلید زده ایم و میخواهیم اجرا کنیم.
واقعیت اش اینکه من تقریباً بیشتر از یک سال است که عضو حزب سکولار دموکرات ایرانیان شده ام و سعی کرده ام بیشتر در این بخش برنامه های آموزشی حضور داشته باشم و اگر کمکی از دستم بر می آمده انجام بدهم و خیلی هم به این کاری که انجام میدهیم افتخار میکنم و اینفکر می کنم کمتر تشکیلات و گروههایی هباشند که بخشی از فعالیتهای سیستماتیک خود را اختصاص بدهند به امور تقریباً آموزشی و بحث کردن راجع به مسائل و مشکلاتی که جامعهء ایران درگیر آنها است و همچنین راجع به راهحل ها و اینکه در شرایط عادی و درست، وصعیت چه می تواند باشد. يعنی بیایند و در رابطه با بحث های سیاسی و اجتماعی وقت بگذارند و برنامه تهیه کنند. من این را کمتر دیده ام و به خودم میبالم که توانسته ام در چنین جمعی حضور داشته باشم و کمکی کنم.
در خصوص برنامهء «برای یک زندگی معمولی»، همانطور که آقای دکتر و هموند عزیزمان خانم فرزان توضیح دادند، ما قصد داریم بیاییم و به نمادهای زندگی معمولی، یا استاندارد، یا احیانا شاید بگویم زندگی نرمال که در بیشتر کشورهای پیشرفته و توسعه یافته وجود دارد، بپردازیم و نشان دهیم که شکل متضاد آنها در ایران اتفاق میافتد؛ و متاسفانه حکومت اسلامی که بر کشورمان حاکم شده این زندگی غیرمعمول را به مردم ما تحمیل کرده و مردم هم، علیرغم خواستههاشان، مجبورند به شرایطی تن بدهند که واقعا نه مستحق آن هستند و نه شایستهشان هست.
شما میبینید که حکومت اسلامی سیستم را به صورتی کاملاً غیرمعمول اداره میکند و به صورتی کاملا ناکارآمد اقتصاد و معیشت مردم را هدف می گیرد، و با ادعای اینکه می خواهد همهء مردم را به بهشت برساند حتی پیروان خودش را هم از زندگی معمولیِ با آسایش و آرامش محروم می کند، و مخالفین و دیگر کسانی را، که در کنار بقیه در جامعه دارند زندگی می کنند، مجبور میکند دنباله روی حکومت باشند و در راه عبثِ به قهقرا رفتن همراهی شان می کند.
و اخیراً می بینیم که خیزشی اتفاق افتاده، و انقلابی در جریان است که نشان میدهد اکثریت مردم ما علاقهای به این «بهشت اجباری» ندارند، آیندهء بهتری را برای خودشان متصور هستند، و امیدوارند که بتوانند یک زندگی نرمال و معمولی داشته باشند.
اما آیا رسیدن به این زندگی نرمال و معمولی امری ساده و بدیهی است؟ و ما در آن زندگی که در ایران در جریان است چه حدی از ضرورت های یک زندگی نرمال را داریم یا اصلا نداریم؟ افکر میکنم این یک سئوال کلیدی باشد و ما از دو زاویه می توانیم به این قضیه نگاه کنیم.
از نظر من، در بعضی موارد می بینیم که اختلاف طبقاتی که در ایران اتفاق افتاده باعث شده که فاصله بین مستضعفین و افرادی که فقیر محسوب میشوند و ثروتمندانی که از رانت های دولتی و منابع غیرمعمولی استفاده کرده و دارای ثروت های هنگفتی شده اند بسیار زیاد شده است. و این امر باعث ایجاد یک سری رسم هایی شده که بعضاً بسیار افراطی و ناشی از زیاده روی هستند. و در مقابل میبینیم که خانواده هایی هستند که به نان شبشان محتاج هستند و از حداقل هایی که برای یک زندگی معمولی انسان توقلازم است و فکر میکنند که باید داشته باشند، محروم هستند. به این ترتیب ما در جامعهء خودمان این دو باند جمعیتی، یا مردم، را داریم و وقتی صحبت از زندگی معمولی می کنیم باید ببینیم که نیازها یا سطوح زندگی هرکدام از این دو قشر چیست؟
به طور مثال بحث آموزش را بگیریم. یا بحث شغل و کاریابی را. یا بخش اقتصاد خانواده ها را. بحث امنیت و امنیت روانی، امنیت شغلی، و امنیت اجتماعی را. در تمامی این مسائل ما می توانیم وارد بحثهای جزئی تری بشویم، شرایط امروز ایران را با کشورهای دیگر مقایسه کنیم و ملزوماتی که برای رسیدن به حداقل های یک زندگی معمولی لازم است را بحث کنیم.
در این راستا امیدواریم که بتوانیم یک سری نکات مثبتی را به جامعه ایران منتقل کنیم.
جمشید صلح جو: من میخواستم بگویم موقعی که ما در مورد «زندگی معمولی» یا هر چیز معمولی صحبت میکنیم، آنچه را که باید مد نظر داشته باشیم «استاندارد»ی است که شرایط را با آن می سنجیم و میگوئیم که شرایط معمولی است یا نیست.
مثلاً، شما «دمای اطاق» را در نظر بگیرید. فرض کنیم که اگر دمای اطاق 30 درجه باشد ممکن است برای شما خیلی گرم به نظر برسد و یا 15 یا 16 درجه خیلی سرد باشد. در آن صورت می گوییم که از 20 تا 22 درجه «دمائی معمولی» دارید . یعنی شما یک استاندارد حداکثری و یک استاندارد حداقلی را در نظر می گیرید و بر اساس آن میگوئید که دمای معمولی مورد نظرتان چیست.
یا یک شرکت تجاری می خواهد فروش سالانه اش در یک حد معینی باشد و اگر فروش به مرز ضرردهی برسد این می شود حداقل، فروش اگر خیلی خوب باشد سود هم خیلی خوبی خواهد بود. و اگر با در نظر گرفتن هزینهها ضرر نکرده باشد می گوید من یک «فروش معمولی» داشته ام.
این را در تمام مسائل اجتماعی می شود در نظر گرفت. مهمترین مسئله این است که شما چه استانداردی را برای زندگی تان مد نظر دارید و عطف به این استاندارد در زندگی اجتماعی می توانید بگوئید که شرایط یک زندگی معمولی فراهم هست یا نیست.
این البته یک برآیند جمعی است. به این دلیل که هر شخص استاندارد ویژه ای را برای خودش قائل است. شخصی که خیلی لیبرال باشد ممکن است در مورد پوشش در مورد زندگی شخصی اش هیچ محدودیتی قائل نباشد و در نتیحه زندگی معمولی و شخصی از نظر او آن رندگی است که دارای هیچ محدودیتی نباشد. در مورد پوشش، در مورد کار، در مورد سطح درآمد هم همین طور است. مثلاً، برای یک کارگر معمولی شرایط زندگی نرمال با شرایط زندگی یک آدم ثروتمند خیلی تفاوت دارد. شاید برای او همین که بتواند هزینهء خودش و خانواده اش و تحصیلشان را فراهم کند محموعاً شرایط معمولی به حساب بیآید. این را میشود با همه چیز تطابق داد. در مورد آزادی، در مورد امنیت، در مورد برابری، رفاه اقتصادی، رفاه اجتماعی، و شرایط تحصیلی.
اما یک برآیند حمعی هم هست که می تواند حداقل ها را مثلا در قانون اساسی معین کند. بگوید که می بایستی تحصیل رایگان در تمامی مقاطع فراهم باشد. در آن صورت شرایط زندگی «معمولی» آن است که شخص در هر سنی بتواند تا آخرین مرحلهء دانشگاه را بدون پرداخت هزینه ای طی کند.
بر این اساس من اینطور تعریف می کنم که «زندگی معمولی» آن زندگی است که در آن هر کسی بتواند امکانات رسیدن به یک زندگی ایده آل را داشته باشد. یعنی شرایطی حداقلی در نظر گرفته شده باشد که در آن یک شخص بتواند از یک زندگی معمولی برخوردار باشد بدون اینکه مانعی سر راهش قرار داشته باشد و او بتواند به یک زندگی ایده آل برسد. من اسم این را می گذارم زندگی معمولی، یعنی شما توانایی این را داشته باشید که بتوانید خودتان را به شکوفایی برسانید.
شکوفایی اقتصادی یا شکوفایی تحصیلی شرایطی معمولی می خواهد تا شما ببتوانید تحصیل کنید و به مراتب بالای علمی برسید.
اما هر مانعی که بر سر اسن راه وجود داشته باشد شما را از یک زندگی معمولی خارج میکند. مثلاً، اگر شما در ایران یک «بهایی» باشید امکانات تحصیلی معمولی را ندارید، برای اینکه شما به عنوان بهایی نمیتوانید تحصیل کنید. ممکن است برای یک فرد عادی این امکان فراهم باشد اما یک فرد بهایی امکان تحصیل معمولی را ندارد تا بتواند به یک تحصیل ایده آل برسد.
حالا باید دید که هر استانداردی چطوری در نظر گرفته میشود؟
اگر ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال پیش بود معمولاً جهانگردانی داشتیم که می رفتند به اقصی نقاط دنیا سفر می کردند و بر میگشتند و سفرنامه ای درست میکردند و شما با خواندن سفرنامه میفهمیدی که «زندگی معمولی» فرض کنید وآن طرف دنیا در یک قاره دیگر چطوری باست. اما الان دیگر با وجود انقلاب ارتباطات دیگر لازم نیست این سفر را داشته باشید یا سفرنامه را بخوانید تا آگاه باشید از اینکه در کشورها و در جوامع دیگر چطور توانسته اند کشرایط معینی را برای هموطنان خودشان به لحاظ قانونی یا به لحاظ حکومتی فراهم کنند. در نتیجه شما یک دید کلانی نسبت به زندگی معمولی دارید. پس آگاهی از نحوهء زندگی در دیگر جوامع اکنون راحت تر به دست می آید.
و نکتهء دیگر اینکه در فلسفهء مدرنیسم، که در آن «انسان گرایی» مد نظر قرار گرفته، شرایطی لحاظ شده که یک انسان نیازمندی هایش چگونه می تواند فراهم کند. اگر این را در نظر بگیریم می بینیم که دیگر لازم نیست شرایط جامعه های دیگر را کپی کنید. زیرا ممکن است شما اکنون، به لحاظ فلسفی، و به لحاظ قانونی، به مواردی آگاهی داشته باشید که ممکن است هنوز در هیچ کجای دنیا حاصل نشده باشد. منتهی، با توسل به آنها، مثلاً به قانون جهانگستر حقوق بشر، شما به لحاظ فلسفی و به لحاظ قانونی با امکانات یک «زندگی معمولی» آشنا هستید و می توانید خواستار آن باشید.
کشورهایی هستند که آموزش مجانی فراهم میکنند. کشورهای دیگری هستند که دارای آموزش مجانی نیستند. مثلا در امریکا. و شما باید هزینهء یک سری از مراحل آموزشی را باخود بپردازید.
ما در حزب خودمان در این مورد صحبت می کنیم که چگونه یک حکومت سکولار دموکرات در تمامی زمینهها که گفتیم، زمینهأ قانون، حقوق بشر، یا اقتصاد میتواند امکاناتی را فراهم کند که یک شهروند - اگر خودش بخواهد و هیچ مانعی سر راه اش قرار نداشته باشد - بتواند در آن یک «زندگی معمولی» داشته باشد.
محمد مکرمی: من در ادامه صحبت جناب صلح جو می خواستم این را اضافه کنم که ایران جزو امضاء کنندگان میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است که در سال ۱۹۶۶ توسط سازمان ملل و در ادامه اعلامیهء جهانگستر حقوق بشر تصویب شده و کشورهای سطح اول دنیا سعی کرده اند که خودشان را به معیارهایی که در این میثاق تعیین شده برسانند اما ایران، بعد از چهل و چند سال از انقلاب گذشته، و به قول حکمرانانی که بر ایران حکومت می کنند، سعی کرده که برسد به این سطح، اما، همانطور که در شعر شروین گفته میشود و همهء ما هم دیده و حس کرده ایم و مردم ایران هم حس می کنند، چنین اتفاقی نیافتاده و مردم به ناچار به یک «خیزش انقلابی» رسیده اند.
من فکر می کنم که معیار و استانداردی که این حکومت ایدئولوژیک - مذهبی برای خودش تعیین کرده، و زندگی معمولی مردم بر اساس آن تعین می شود «قناعت» است. یا حتی بیشتر معیار «فقر». یعنی تعریفی استاندارد حکومت اسلامی مسلط در ایران این است که مردم فقر را بعنوان یک زندگی معمولی قبول بکنند. یعنی این معیار را اینجور نهادینه .
ولی مردمT با توجه به سطح آگاهی شان، و همانطور که جناب صلحجو فرمودند، با توجه به اینکه عصر اطلاعات است و مردم هم وضع بقیهء کشورهای دیگر دنیا را می بینند و سطح زندگیها را مقایسه میکنند، و نیز با توجه به اینکه در گذشته شاید افراد کمتری مهاجرت میکردند و بقیه سطح زندگی کشورهای دیگر را نمی دیدند، و الان خیلی بیشتر مردم این ارتباط را دارند و می بینند. افرادی هم در خارج از کشور هستند که، مثل من که در همین در این حزب عضو هستم، این مطالب را انتقال می دهند و دیگر نمی شود مردم را با آن صحبت های ایدئولوژیک گذشته گول زد.
هدف تلاشی هم که در این سال جدید حزب در جهت ساخت برنامهء «برای یک زندگی معمولی» دارد این است که مقایسه کنیم و ببینیم که یک حکومت سکولار دموکرات چطور می تواند این جامعه فقر زده را که فقر به عنوان «زندگی معمولی» برای آنها تعیین شده، به سطح استاندارد جهانی، که در همین میثاق حقوق بشر هم تعریف شده، برساند.
سپیده قیاسوند: بله، درست است. دقیقا خارج کشوری ها تجربیات خودشان را خیلی راحت تر از سابق می توانند با مردم داخل ایران و مردم داخل به اشتراک بگذارند، چه از طرق رسانه های اجتماعی و چه از طریق تلویزیون ها. و مردم ایران بیشتر و بیشتر از پیش با حقوق شهروندی خودشان که اینگونه از انها دریغ شده آشنا می شوند.
شمس الدین دارابی: من هم آغاز سال جهانی را به همهء مردم ایران و بینندگان عزیز برنامه تبریک میگویم. در رابطه با برنامهء ما که تحت عنوان «برای یک زندگی معمولی» تهیه می شود باید گفت که مردم تبلور خواسته های خودشان را در ترانهء شروین دیده اند و این ترانه تاثیر خودش را گذاشته است. این حکومت از سال ۵۷ که شروع به کار کرد مردم را به زندگی اخروی یا به ساده زیستی و مستضعف بودن و نظیر اینها دعوت کرد ولی بعد از چند سال مردم تضادها را دیدند. دیدند که آنها خودشان طور دیگری زندگی می کنند، بچه هایشان طور دیگری زندگی می کنند، و اعتراضات شروع شد چرا که مردم متوجه شدند که همهء حرف هایی که حکومت می زند دروغ محض است و تمام این آسیب ها از طرف این حکومت وارد می شود. می بینند که آسیب به محیط زیست و به هر چیزی که فکر میکنید، و حتی به قول خانم فرزان، به خصوصی ترین موضوعات اجتماعی یا شخصی فرد هم از حانب این حکومت وارد میشود و و شادیهای اولیه را از مردم گرفته اند. اما اینکه مردم امروز چه می خواهند در شعارهایشان یا در همین ترانه که این همه تکرار میشود مشهود است. من نمیخواهم تبلیغ حزب سکولار دموکرات را بکنم اما آن چیزی که مشخص است این است که مردم «یک زندگی معمولی و مدرن» می خواهند که ویژگی هایش، از دید من، در همین واژهء «سکولار دموکراسی» خلاصه می شود، نظریه ای که حقوق آنها را به رسمیت می شناسد و در اداره کشور به آنها حق تصمیم می دهد و بهخصوصی بودن اموری مثل دین و چیزهای دیگر کاری ندارد.
حسین ساعی: من میخواستم یک مطلب را هم اضافه کنم. دوستان خیلی مطالب مختلف از جهات مختلف راجع به بحث «زندگی معمولی» را بیان کردند. من هم می خواهم یک مطلبی را که فکر می کنم گفتن آن خالی از لطف نیست به بحث اضافه کنم.
ببینید، در زمان پهلوی زندگی مدرنی در ایران شکل گرفت که تقریباً میتوانیم بگوییم چیزی از «یک زندگی معمولی» در کشورهای اروپایی یا حتی آمریکا کم نداشت. ولی متاسفانه قبل از اینکه این زندگی مدرن و معمولی، که شایستهء مردم ایران بود، در تمام بستر جامعه نهادینه شود و تمام جامعه بتواند به قول معروف با گوشت و خون اش آن را لمس کنند و تمامی قوانین و رفتارها در بین مردم نهادینه شود ، این انقلاب اسلامی اتفاق افتاد و روند به قهقرا رفتن جامعه شروع شد و حکومت اسلامی سعی کرد که، به حساب خودش، یک سری ظواهری از این زندگی معمولی را ارائه دهد. آنها فکر می کردند زندگی مدرن را مثلا ساختمان ها نگه داشته اند. می بینیم به حساب خودشان ساختمان های بلند بسیاری ساخته اند، بزرگراههای چند بانده متعدد ساخته اند ، ولی با وجود تمام این کارهایی که می کنند هیچکدام از دردهای جامعه و معضلاتی که وجود داشته و دارد نه تنها حل نشده بلکه بیشتر و بیشتر شده است.
مبانی و دلایل اینن روند جای بحث های زیاد کارشناسی دارد و در هر حوزهای میشود ساعت ها در مورد شان بحث کرد. چیزی که میخواستم بگویم اینکه ما 43 سال از روندی که وجود داشت عقب افتاده ایم و تمامی آن بنیان هایی که آفریده شده بود و باید آن نهال هایی که کشته شده بود آبیاری میشد، تقویت میشد از بین رفته اند و الان کار بسیار بزرگی که جامعهء روشنفکر ما، جامعهء آموزشی و تحصیلاتی ما، به دوش دارند آن است که تمام این نهال ها (اگر وجود دارند) بازیافت بشوند بازیابی بشوند و تمام ایرادهایی که دارند برطرف بشوند، و اگر از بین رفته اند دوباره کاشته شوند. و این نهال ها چه هستند؟ نهال اعتماد، نهال امنیت، نهال دوستی و مهربانی بین افراد، اینها چیزهایی است که در این 43 سال بسیار آسیب دیده اند و حالا وقتی به جامعه کنونی نگاه می کنی میبینی که معضلات بسیار زیاد اقتصادی-اجتماعی، از هر شکلی که بگوئیم، جامعه را در بر گرفته و پاک کردن اینها و جایگزین کردن آنها با روابط صحیح و سالم کار نشدنی نیست ولی مشکل است و بسیار انرژی بر، و تلاش کل جامعه و افرادی که آگاه به این مسائل هستند را می طلبد. امیدوارم به آن روزی برسیم که بتوانیم دست به دست هم جامعه خودمان را به سمت یک جامعه معمولی و نرمال سوق بدهیم و از تمام و مواهب آن استفاده کنیم.
شبنم بدری: من داشتم کتابی را می خواند درباره زندگی یک دختر اهل کره شمالی که از آن کشور فرار می کند. یعنی اتفاقی که برای خیلی از ایرانی ها در طول سال های گذشته افتاده است. او برای زنده ماندن مجبور می شود که فرار کند. کره شمالی در این سال ها روابط خوبی با حکومت ایران دارد، هر دو حکومت هم دیکتاتوری های ایدئولوژیک هستند .حالا تفاوت هائی ظاهری با هم دارند ولی مردم آنها دردهای مشترک زیادی با هم دارند که عامل اصلی آن همین حکومتهای غیردموکراتیک و غیرسکولار کشورهاشان است.
الان مردم ایران در این جنبش انقلابی، دشمن شان فقط حکومت کنونی ایران نیست، کشورهای زیاد دیگری هم دشمن جنبش انقلابی ایران هستند. چون میدانند که پیروزی این جنبش می تواند چه نتایجی حتی در آن کشورها داشته باشد.
من البته امیدوارم که این جنبش انقلابی خیلی زود به ثمر برسد، برای برقراری یک حکومت سکولار و دموکرات در ایران و مردم بتوانند - همانطور که همهء دوستان اشاره کردند - یک «زندگی معمولی» داشته باشند؛ یعنی همان چیزی که از آنها دریغ شده است. نه فقط در کشور ما با این دیکتاتوری ایدئولوژیک، بلکه در تمام کشورهایی که دیکتاتوری ایدئولوژیک دارند.
ما به هر حال امیدواریم این جنبش انقلابی خیلی زود به ثمر برسد و به قولی نور بر تاریکی پیروز بشود و نه فقط ایران که همه جا را روشن کند. ما امیدواریم که این پیروزی امیدی باشد برای تمام جوانانی که با این دیکتاتوری ها سر و کله می زنند.