تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
دستاوردهاى شگفت انسان
ابراهیم هرندی
«زندگى»
شگفت ترين چيستان هستى است و خود-آگاهى
پديدارى به شگفتى ذات هستى. اين كه ما از هستن خويش در جهان آگاهيم و مى توانيم خود
را در سويی، و جهان را در سويى ديگر،
بپانداcيم
چنان شگفت است كه ذهن همهء فيلسوفان ژرف انديش گيتی را در چنبر پـُرکششِ
خود داشته و دارد. بخود آمدنِ بخشی از هستی و جدا پنداشتنِ خیالواره ای بنامِ "من"
از ديگر پدیده های جهان، چنان شگفت و تعريف گريز است که نوشتن دربارهء آن را بايد
به زمانی ديگر وانهيم. سخن در اين یادداشت، دربارهء دستاوردهای شگفت انسان است؛
دستاوردهايی که هر يک به گونه ای، چشم انداز بشر را دگرگون کرده است.
1. کشاورزی
نخستِين دستاورد بزرگ انسان روی آوردنِ او به کشاورزی ست. پيش از پيدايش کشاورزی، انسان به گونهء ديگری می زيست و می انديشيد. در آن روزگاران همهء هّم و غم او گردآوری توشهء مورد نياز برای پرکردن شکم خود بود. فرهنگ بود، هنر نيز. اما نوع و کيفيت فرهنگ و هنر در آن روزگار هيچگونه همگونی با آنچه ما امروزه از اين دو مراد می کنيم نداشت. فرهنگِ جامعهء کوچنده، فرهنگ زيستن بر لبهء لغزانِ پرتگاه و راه رفتن بر روی پلی سست از ريسمان است. اگر فرهنگ های امروزی را راهنمای چگونه زيستن بدانیم، فرهنگ کوچندگانی را که پيش از پيدايش کشاورزی می زيستند باید فرهنگ چگونه نمردن و گريختن از بلايای روزمره بپنداریم. هنر نيز، در آن روزگار، ابزار ذهنیِ برآوردن نيازهای نخستينِ انسان بود و نه پَرانه ای برای رهاندن انسان از آزارِ یکنواختی زندگی و روزمرگی.
هنگامی که انسان در پرتو کشاورزی توانست برای اولين بار به انباردنِ خوراکِ بيش از
نياز خويش بپردازد، ساختارِ روانی او و شيوهء خويشتنداری و زيستبانی و شهرداری او
به گونهء شگفت آوری دگرگون شد. از آن پس، همگان را نياز به کار کردن هماره نبود،
زيرا که يک کشاورز می توانست با برداشتن هفتاد دانه از يک، توشهء هزاران نفر را
فراهم آورد. آن هزاران نيز می توانستند به کارهايی ديگر بپردازند. و چنان شد که
امروزه ويژه کاری ها و مهارت های شگفتی آوری پديد آمده است. پس کشاورزی را بايد
چشمه ی زاينده و زير بنای اقتصادیِ تمدن و فرهنگ و هنر ِ پايدار بشر دانست.
2. سکولارازیسیون
يکی ديگر از دستاوردهای شگفت انسان، زمينی کردن زندگی و رازهای آن است. پيش تر از پيدايش اين نگرش، که زادهء روزگار روشنگری است، رازهای چيستی هستی و کيستی انسان و چرايی و چگونگی زايش و رويش و روش پديدارها، همه آسمانی و ريسمانی بود. مرادم از ريسمانی اين است که همه چيز در پندارهء انسان با ريسمانی ناپیدا به آسمان وصل بود و هرچه دلِ استاد ازل می خواست با آن سرنخ ها می کرد. پيش پندارهء اين نگرش اين بود که همهء جهان آفريدهء آنی نيروی آسمانی است و راه ها و چاه ها همان هايی است که در کتاب های دينی آمده است. نگرش مدرنِ پس از رنسانس، تومار افسانه ای اين همه را درهم پيچيد و بر آن انگ "خرافه" زد. از آن پس هر پديده ای می بايست با شيوه های روشمندِ خرد پذير بررسی و تعريف می شد. امروزه جای بنچاق های باورهای کهن، در بخشِ باورشناسیِ موزه های آثا کهن است.
نگرش سکولار، ريسمان ها را گسست و پديدارهای زمينیِ آسمان آويز را "زمين خيز" کرد. از آن پس انسان ديگر نه تنها "اشرف مخلوقات" انگاشته نشد بل، که خلقت او نيز افسانه ای کهن پنداشته می شود. اندیشهء سکولاریسم سیاسی، با جدا کردنِ دین از دولت، سرچشمهء پذیرشِ اتوریته، یعنی آنچه "مشروعیت" خوانده می شود را از آسمان به زمین آورد و از خدا به مردم منتقل کرد. این چگونگی، رشتهء ربّانی میان خدا و شاهان را گسست و صندوق رأی را سرچشمهء قدرتِ و اتوریتهء دولت کرد. اکنون دیگر نه هیچ شاهی سایهء خدا خوانده می شود و نه هیچ حاکم و فرمانروایی نمایندهء او بر روی زمین. این گونه است که باید سکولاریسم را در زُمرهء بزرگترین دستاوردهای شگفتِ انسان دانست.
3. شناسایی اتُم
يکی ديگر از دستاوردهای بزرگ انسان کشف اتم است. اتم کوچکترين واحد سازندهء ذرات جهان است که شناسايی آن دست بردن در پديده های جهان را ممکن کرده است. اگرچه دموکریت، فیلسوف یونانی، در روزگارِ باستان به وجود این پدیده پی برده بود، اما شناسایی آن رویدادی تازه در روزگار روشنگری بود. اين شناسايی سبب پيدايش رشته های دانشی تازه و داروهای بسیاری برای درمان دردهای بی درمان انسان شده است. کشف اتم، همانند يافتن کليد انبانِ رازهای پديدارهای جهان است. اين چگونگی سپس به دستيابی انسان به چیزی بنام "ژن" کشيده شد و سپس تر به وجود پدیدهء شگفت دیگری بنام (DNA) که هر دو از دستاوردهای بزرگ روزگارماست.
هر "ژن" دربردارندهء برنامهء زايش و روش و روش بخشى از كالبد گياهان و جانوران است. ژن بخشى از هر "ملكول كروموزوم" است كه در هستهء ياخته هاى جانداران جا دارد و از اسيدى بنام (DNA) ساخته شده است. اگرچه زيندگان گونه هاى مختلفى دارند اما ساختار شيميايى مولكول هاى همگون ساز آن ها در همهء باكتری ها، ويروس ها، قارچ ها، گياهان و جانوارن يكسان است. شناسايى ژن نه تنها به سبب پيدايش دانش هاى بسيارى چون ژن شناسى، ژن پردازى، ژن درمانى و رشته ها و مهارت های دیگر شده است بل كه بنياد دانش هاى ديگرى چون زيست شناسى، پزشكى و روانشناسى را نيز دگرگون كرده است. اگر اتم کليد گشايش راز پديدارهاست، ژن نيز کليد رازهای تن و جانِ زيند گان و DNA، الفبای آن رازهاست.
"ژن پردازى" به معناى توانايى دستبرد در ساختكار ژن،
بزرگترين رويداد تاريخى در دانش زيست شناسى در سدهء كنونى ست. اهميت اين رويداد در
اين است كه تاكنون همه زيستارانِ جهان اسير ژن هاى خود بوده اند و چون ابزار
نگهدارى و ترابرى آن ها از نسلى به نسل ديگر رفتار مى كرده اند. اما اکنون فنِ ژن
پردازى، ژن ها را به فرمان انسان در آورده است و او را در ويرايش و پرداخت آن ها در
راستاى درمان و بهزيستى و ماندگارى توانمندتر کرده است.
3. نسبیّت
يكى ديگر از دستاوردهاى شگفت انسان، پى بردن به نسبيت نگرش انسان از پديدارهاى جهان و تعريف هاى آن هاست. نسبيت به ما مى آمورد كه "معناى هر پديده" پيوندى نزديك با چشم انداز معنا كنندهء آن پديده و زاويهء ديد او و همچنین در جایگاه آن پدیده در گیتی دارد. از اين رو، هيچ حقيقت مطلق و جاودانه اى در جهان وجود ندارد و هر حقيقت، با توجه به زمان و مكان و موقعيتِ معنا كننده اش، معنا پذير است. اين چگونگى، انسان را در شناسايى جايگاه چيزها در جهان توانمندتر کرده است و تعريف ها را دقيق تر و درست تر. اين كه انسان بداند كه هر نگرشى در چارچوب زمان و مكان و بيانِ و قاب و قالبِ ويژهء خود معنا دارد، مى تواند از افتادن انسان در چالهء "ظلام يقين" و درجا زدن او در آن جلوگيرى كند. نسبيت به ما مى آموزد كه در رفتارها و كردارهاى خود هماره نگرنده و هشیار باشيم و از داوری های شتابزده بپرهیزیم و يادمان باشد كه درستى چيزی از زاويهء ديدِ ما، نشانهء درستىِ قطعىِ آن براى همگان نمى تواند باشد. فراتر از آن آگاه باشیم که "درستی" خود برساخته ای ذهنی ست که می تواند نادرست باشد.
5. ناخودآگاه
يكى
ديگر از دستاوردهاى انديشگى بشر، پى بردن به وجود
ناپدیده ای بنامِ "ناخودآگاه" و نقش آن در رفتارها و كردارهاى انسان است. تا
پيش از پيدايش اين انديشه بوسيله زيگموند فرويد، همگان رفتارها و كردارهاى خود را
ناشى از انديشه هاى آگاهانه خود مى دانستند. فرويد با بررسى نقش نيروى آرمان هاى
سرخورده و منكوب شده در ناخودآگاه انسان، دریافت که بخش بزرگى از رفتارهاى انسان
ريشه در آرمان ها و آرزوهاى برباد رفتهء او دارد و بخش بزرگى از آنچه ما خِرد مى
خوانيم، بر بنياد نابخردى استوار است. اگرچه اکنون ما در روزگارِ ارجمندی هشیاری و
خِرَد زندگی می کنیم اما بخش بسیار کوچکی از کُنش ها و کوشش های روزمره ی ما با
آگاهی و هشیاری و حسابگریِ خردمندانه سروکار دارد. فروید
آگاهی
انسان را به نوک کوه یخی مانند کرده است که بر روی آبِ دریاست و از بخش بزرگِ
زیرِینِ خود که در زیرِ اب است بی خبر است. آن بخش زیرین همان ناخودآگاه آدمی
ست.(1)
6. برآیش هستی
انديشه برآيشى چارلز داروين - كه چگونگى پيدايش زيندگان بر روى زمين را به سادگى نشان داده شده است - يكى دیگر از دستاوردهاى بزرگ انسان است. اين تئورى، شيوهء پيچيدهء همگون سازى گياهان و جانوران را چنان ساده و زيبا بيان كرده است كه واتاب هاى آن در زمانى كمتر از صد سال، بنياد بسيارى از دانش هاى مدرن را دگرگون كرده است و بسیاری از باورهای بنیادی روزگارِ کهن را به بایگانی موزه های آثار فولکلوریک فرستاده است.
در پايان بايد گفت كه آنچه در اينجا آمده، شمّه اى از دستاوردهاى شگفت انديشهء انسان است. هدف من در اين یادداشت، يادآورى دستاوردهاى نه چندان آشكار بشر بود و گرنه كيست كه از اهميت برق و تلفن و آنتى بيوتيك و اينترنت و پاستوريزاسيون و حقوق بشر و هوشِ مصنوعی و هزار و يك دستاود سودمند ديگر آگاه نباشد.
_____________________________
1. https://www.simplypsychology.org/unconscious-mind.html#Iceberg-Theory