تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

23 بهمن ماه 1402 - 12 ماه فوریه 2024

سکولاریسم (یا لائیسیته) در قدرت و سکولاریزاسیون در جامعهء ایران

جلال ایجادی

________________________

(بخش 1)

جامعهء ایران نیازمند یک مبارزه بزرگ فکری در بارهء سکولاریزاسیون و سکولاریسم (یا لائیسیته) است. بررسی رشد گیتی مداری و عرفی گرایی در جامعهء کنونی و ضرورت تدارک یک قدرت سیاسی سکولار پس از رژیم اسلامی، از چالش های بنیادی کشور ماست. در این نوشته به تعریف جامعه شناختی و فلسفی این مفاهیم پرداخته و ضرورت قدرت سیاسی سکولار آینده در ایران را توضیح خواهم داد. جامعه ایران در روند یک گسست ژرف قرار گرفته و پس از اعلام شکست اسلام سیاسی، گرایش های روشنفکری و فرهنگی تازه را علیه ازخودبیگانگی ناشی از دین اسلام، به نمایش می گذارد. پروژهء ما بیرون آمدن از اسلام است. اسلام یعنی فساد در سیاست و جامعه.

 

پدیده سکولاریزاسیون یا گیتی مداری

سکولاریزاسیون و گیتی مداری یکی از ویژگی های برجسته جامعه مدرن است زیرا اساس آن همانا عمل و تصمیم فرد بر پایه خرد و تجربهء انسانی می باشد. بر پایهء تجربه در اروپا، جامعهء مدرن قواعد و هنجارهای خود را از قواعد دین و سنت جدا کرده و افزون برآن، حکومت که متکی بر نهادهای مدرن و تفکیک قوا است، از جامعه مدنی جداست. در جامعه مدرن رفتار انسان ها عرفی گشته و مدیریت فعالیت ها نه بر پایه دگم های قبیله ای و دینی و کتاب مقدس، بلکه بر پایه قوانین و قراردادهای اجتماعی صورت می گیرد. در جامعه مدرن خدا نابود نمی شود ولی قدرت تصمیم گیری و سیاست پردازی به انسان سپرده می شود. قدرت شفادهی خدا به دانش پزشکی تبدیل می شود. اعتقاد به معجزه آسمانی به عقلانیت و مدیریت علمی و پزشکی تبدیل می گردد. در برابر حوادث ناخوشایند مانند فقر و بیعدالتی، انسان بجای انتظار از آسمان از مسئولان سیاسی حساب رسی می کند. رویدادهای اجتماعی مانند مراسم مرگ و ازدواج و ضبط مالکیت و حل اختلاف از اتوریته و نهاد دینی به نهادهای عرفی و حکومتی انتقال می یابد. آموزش نوجوانان و جوانان از نهاد دینی و مکتبی خارج شده و مدرسه های نوین چنین کاری را به عهده می گیرند. اعتقاد به تقدیر آسمانی عقب نشینی می کند و اراده و تصمیم انسانی جای آنرا می گیرد.

  این روند عرفی شدن همان روند سکولاریزاسیون است. خدا پس می رود و انسان قدرت می گیرد. انحصار دینی پس رانده می شود و حزب های سیاسی و نهادهای اجتماعی جای آن را می گیرند. بقول یورینگ هابرماس این روند همان روند مدرنیته است. متفکران دیگری مانند ماکس وبر و مارسل گوشه از این پدیده بعنوان سحرزدایی و افسون زدایی صحبت می کنند. این پدیده فقط تغییر در نهادها نیست بلکه در همه جای جامعه گسترده می شود. 

  هنگامیکه از «ساختارهای کلان اجتماعی» صحبت می شود، سکولاریزاسیون می تواند فرآیندی باشد که در آن جنبه های مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، قانونی و اخلاقی به طور فزاینده ای تخصصی و متمایز از یکدیگر می شوند.   

هنگامیکه از «نهادهای غیر حکومتی» صحبت می‌کنیم، سکولاریزاسیون می‌تواند بیانگر تبدیل یک دین به یک نهاد سکولار باشد. ما می‌توانیم به عنوان نمونه تحول مؤسساتی مانند دانشگاه هاروارد را در نظر بگیریم که از یک مؤسسه عمدتاً مذهبی به یک مؤسسه سکولار تبدیل شدند. نهاد ازدواج از شکل دینی خارج می شود به صورت مدنی در می آید. مراسم مرگ و خاکسپاری از جنبه مذهبی خارج می شود و به مراسم عرفی تبدیل می گردد.     

هنگامیکه از «فعالیت ها» صحبت می شود، سکولاریزاسیون به انتقال فعالیت های مذهبی به نهادهای سکولار اشاره دارد، برای نمونه خدمات اجتماعی دیگر توسط یک گروه مذهبی ارائه نمی شود، بلکه توسط حکومت ارائه می شود. کمک به افراد فقیر و بیمار نه یک وظیفه دینی بلکه به یک وظیفه حکومتی و یا به فعالیت انجمن های عرفی تبدیل می گردد.         

هنگامیکه از «ذهنیت ها و روان ها» صحبت می کنیم، سکولاریزاسیون گذر از مشغله ها و دغدغه های نهایی آخرت، به دغدغه های امروزی و دنیوی اشاره دارد. برای نمونه روحیه انسان از اعتقاد به تقدیر آسمانی رها شده و خود را منبع تغییر و سازماندهی می داند و یا بسیاری در حال حاضر اقدامات خود را بیشتر با نتایج قابل حس و فوری در همین زندگی پیوند می زنند و آنها را با «پیامدهای پس از مرگ» ربط نمی دهند. سبک زندگی زمینی و سکولار رایج می شود.

هنگامیکه از «جامعه عرفی» صحبت می‌شود، سکولاریزاسیون به حوزه‌های اجتماعی گسترده‌ای اطلاق می‌شود که افول دینی را تجربه می کنند و ارزش های دینی جای خود را به رفتارها و اخلاقیات سکولار و غیردینی می دهند. جامعه عرفی جامعه ای است که بیشتر روی عقل و دانش و هنر و شادمانی تاکید می کند، از تعصب های اعتقادی و قدسیت مذهبی بیش از بیش بیرون آمده، اعتقادات دینی را به انتقاد گرفته، تنوع باورها را افزایش داده، ناباوری را گسترش داده، سیاست را تابع عقلانیت و نیازهای واقعی جامعه نموده، شرکت شهروندان را در مراسم دینی کاهش داده و نقش شهروندان را در تحول جامعه نیرومندتر می نماید.

بطور فشرده بگوئیم سکولاریزاسیون، گیتی مداری، روند مدرن سازی جامعه است. این جامعه از الگوی جامعه قبیله ای و دینی و سنتی و فئودالی خارج شده و به تقسیم کار اجتماعی مدرن می رسد و دانش و راسیونالیسم و قانوگرایی را پایه کار خود قرار می دهد. پدیده سکولاریزاسیون در غرب پدید می آید ولی منحصر به غرب نیست. عوامل گوناگونی در پیدایش روند سکولاریزاسیون مداخله می کنند و متناسب جامعه و دوره تاریخی عوامل پیدایش و رشد متفاوت هستند. امروز با همه ارتباط های جهانی روند سکولاریزاسیون و زندگی مدرن شتاب یافته است. البته جهان یک سو نیست و جریانهای بازگشت به عقب وجو دارند. ولی سکولاریزاسیون بسیار فعال است. این روند تمدنی است که انسان را از ظلمت دینی بیرون می آورد. این روند جامعه شناختی و اقتصادی و تکنیکی و سیاسی همیشه با جوشش فکری و تولید اندیشه و نقد همراه بوده است.  

 

اصلاح دینی و سکولاریزاسیون

در سده های تاریکی، کلیسا این نهاد ثروتمند و قدرتمند در اروپای فئودالی نظم حاکم را حفظ می کند، مخالفان دین را مجازات می کند و آنها طرد می کند. قدرت کلیسا مطق است. همه مؤمنان مسیحی به کلیسا دهک را می پردازند که معادل یک دهم محصول دهقانان است. کلیسا دارای تعداد زیادی زمین است که توسط اربابان یا پادشاهان برای تضمین نجات آنها واگذار شده است. اسقف ها و کشیشان اربابانی هستند که از جمعیت قلمروهای خود درآمد دریافت می کنند. سه کارکرد (فونکسیون) کلیسا همان سه «کارکرد مسیح» است: کلیسا رفتار ارشادی، اقدام پیامبرانه و مقام پادشاهی را در مسئولیت خود می داند. افزون برآن، کلیسا دارای نقش اقتصادی است: کلیسا با گرفتن عوارض (دهک)، کمک های مالی، و بهره جوئی اربابی از زمین های خود بطور مدام ثروت اندوزی می کند.

این وضع فشار و بی عدالتی کلیسا نمی توانست پایدار باشد. تناقض گفتار و کردار کلیسا و فشار روی دهقانان و اعضای جامعه، اعتراض در اجتماع و در درون نظام دینی را آماده ساخت. 

یک حادثه بزرگ در درون مسیحیت رخ می دهد. کلیسای دارای قدرت و ثروت، گناهان مسیحیان را به خرید و فروش می گذارد. در برابر تصمیم سوداگرانه کلیسا، بخشی از کلیسا به تردید و اعتراض دست می زند و خواهان رفرم در نظام کلیسایی می شود. اصلاحات پروتستانی در قرن شانزدهم میلادی در کشورهای ژرمنی و آنگلوساکسون اتوریته کلیسا را تضعیف می کند.

در سال 1515، پاپ لئو دهم مجوز فروش گناهان و کسب بخشش را برای تامین مالی ساخت کلیسای «سنت پیتر» در رم صادر کرد. در مخالفت با این تصمیم پاپ، مارتین لوتر در سال 1517، لیست 95 تز علیه آن را منتشر کرد. در واقع نگرانی مسیحیان در مورد آخرت، مورد بهره برداری کلیسا قرار گرفت تا ثروت اندوزی ادامه یابد.

مارتین لوتر اضطراب و نگرانی را تجربه کرده بود. لوتر از زمان ورود به صومعه، در پی کسب اطمینان از «نجات» خود بود. او متوجه شد که نه عبادت، نه اعتقاد‌ مذهبی، نه اعترافات نزد کشیش، نه روزه‌ها، و نه تمرین‌های روحانی و نه الهیات، صلح و نجات لوتر را به ارمغان نیاورد. نظام ثروت اندوزی کلیسا، او را منقلب نمود و نوع رابطه او با خدا دگرگون شد. چرا رسیدن به خدا با وساطت حاکمان کلیسا و اسقف ها باید باشد؟ طرد سلسله مراتب کلیسایی در دستور کار لوتر قرارگرفت.

اصلاحات پروتستانی نهضت دگرگونی مسیحیت است که از اواخر قرون وسطی تا آغاز قرن هفدهم گسترش یافت. اصلاحات انگیزه‌های مذهبی، سیاسی و اقتصادی داشت و سپس جوامع و فرهنگ‌های اروپایی و بویژه در آمریکای شمالی را عمیقاً متحول کرد.

 

روند جداسازی حکومت از دین

روند تحول به ساماندهی تازه ساختارها و خودمختاری و مجزا شدن می انجامد. دین و سیاست در مسیر جداسازی قرار می گیرند. ساختن نظم سیاسی دیگر مبتنی بر مذهب نیست، بلکه بر اساس حق و میل به ایجاد جامعه ای است که اصل خودمختاری سیاسی پایه آن است. مفهوم سکولاریزاسیون قدرت سیاسی، که سرآغاز برداشت مدرن از حکومت است، در اندیشه نیکلاس ماکیاولی نیز منعکس شده است. در «شاهزاده» (1513)، ماکیاولی به کنش عمومی بُعدی کاملاً انسانی می بخشد، بدون اینکه اشاره ای به یک هنجار متعالی داشته باشد.

حکومت گاه شیوه ای از سازماندهی سیاسی متمرکز را تعیین می کند، گاه نهادهای این سازمان که قوانین را تحمیل و اجرا می کنند. با گذشت زمان، اشکال مختلفی از حکومت ها توسعه یافته اند که وجود خود را به طرق مختلف (قانون الهی، نظریه قرارداد اجتماعی و غیره) توجیه می کنند و به روش های بسیار متنوعی عمل می کنند. نیکلاس ماکیاولی یکی از اولین کسانی بود که کلمه stato را به معنای «وحدت سیاسی مردمی که آن را دوچندان می‌کند و می‌تواند از آمدن و رفتن نه تنها حکومت‌ها، بلکه اشکال حکومت‌ها نیز جان سالم به در ببرد» استفاده کرد.

ما می توانیم در قرون وسطی پدیده های تمرکز قدرت را مشاهده کنیم که در ظهور حکومت ها در اروپا نقش داشتند. پیش از آن زمان، کلوویس تنها مرجعی شد که از روم کاتولیک حمایت کرد و وارث موقت امپراتوری شد. در فرانسه کلوویس با سازماندهی شورای اورلئان در سال 511 میلادی خود را در خدمت روم قرار داد و روحانیون کلیسا کلوویس را «روحانی» با قدرت می دانستند. تا پایان قرن نوزدهم، پادشاهان فرانسه به یاد اقدامات ترمیمی کلوویس، «پسران ارشد» کلیسا نامیده می شدند. پاپ های روم، فرانسه پس از انقلاب 1789، را «دختر بزرگ کلیسا» نامیدند.

در فرانسه، به تدریج روند سکولاریزاسیون گسترش می یابد. «ژان بودن» در کتاب «شش کتاب جمهوری» (1576) خود، با نشان دادن ارتباط مستقیم بین این مفهوم و مفهوم حاکمیت، پایه های «حکومت مدرن» را پی ریزی می کند. از طریق تسلط ناپلئون بناپارت اقتدارگرا و به دنبال جنگ های او، در سراسر اروپا حکومت ها به شکل حکومت تبدیل شدند. از دیدگاه سازمانی، حکومت شکلی از سازماندهی متمرکز است که جامعه برای جهت دهی و مدیریت خود از آن استفاده می کند. ماکس وبر جامعه شناس بعدها می نویسد: «حکومت» یک نهاد سیاسی است که انحصار استفاده مشروع از خشونت را حفظ می کند.

 

جنگ عامل شتاب دهنده

جنگ سی ساله مجموعه ای از درگیری های نظامی بود که اروپا را از 23 مه 1618 تا 15 می 1648 از هم گسیخته کرد. جنگ سی ساله در زمینه مذهبی با برخورد حاد بین پروتستانیسم و کاتولیسیسم و در زمینه سیاسی با برخورد بین فئودالیسم و مطلق گرایی مشخص شد. با صلح وستفالی، مشکل سیاسی دستیابی به صلح مدنی با پیروزی مطلق گرایی به پایان رسید. معاهده وستفالی که در سال 1648 منعقد شد، به عنوان نماد تغییر همسوی نظم بین المللی و غیردینی است، زیرا مبتنی بر به رسمیت شناختن استقلال و سیاست نظام حکومتی بود. پیمان وِستفالی، پیمان‌نامه‌ای است که پس از پایان جنگ‌های سی ساله مذهبی در اروپا در سالن شهرداری شهر مونستر میان کشورهای اروپایی در ۱۶۴۸میلادی بسته شد. جنگ ها به نام خدا شروع شد ولی انسانها آنرا در پیمان وستفالی پایان دادند.

وستفالی نخستین پیمان صلح چندجانبه پس از رنسانس در اروپا است. این پیمان نامه سرآغار مناسبات آرامتر میان کاتولیک ها و پروتستان ها بود، سرآغاز روند سکولار برای حل اختلاف کشورها و مناسبات دیپلوماتیک نوین در اروپا بود. مداخله دین فروکش کرد و عقلانیت عرفی و نقش حکومت برجسته شد. معاهده وستفالی نیاز به یک توازن سیاسی «عملکرد توسط و در کثرت حکومت ها» را بیان و آغاز می کند. جنگ های خانمانسوز کاتولیک ها و پروتستان ها، باورها و توهم های دینی بسیاری را تضیف کرده یا از بین برد. مردمان بسیاری دریافتند که جنگ مقدس این یا آن دین، فقط به کشتار انسان می انجامد. حقیقت هر دین یعنی جاه طلبی حاکمان و متعصبان و یعنی اعمال دیکتاتوری علیه دیگران. جنگ های مذهبی بت های مقدس در ذهن را مورد حمله قرارداد و راز دروغ دینی را افشا ساخت.  

 

افسون زدایی از جهان، ماکس وبر و مارسل گوشه

ایده ورود به نظم جدید مستقل از دین، بازتاب بحث های ساختاری در حوزه علوم اجتماعی است. بحث‌های متعددی از آغاز قرن 17 و 18 در مورد نقش اصلاحات در ظهور مدرنیته مطرح شده است. الکسیس دو توکویل (1805-1859) اصلاحات را به عنوان یکی از علل ظهور دموکراسی، سرمایه داری و حاکمیت قانون تلقی نمود.

ماکس وبر (1864-1920) جامعه شناس بدین ترتیب به انتشار این ایده کمک کرد که پیدایش پروتستانتیسم منشأ توسعه فردگرایی و سرمایه داری مدرن بود. اصطلاح "افسون زدایی از جهان" در سال 1917 توسط جامعه شناس ماکس وبر برای تعیین روند عقب نشینی از باورهای مذهبی و جادویی به نفع توضیح و تحلیل علمی تعریف شد. این مفهوم ارتباط تنگاتنگی با ایده های سکولاریزاسیون و گیتی مداری و مدرنیته دارد.

به گفته ماکس وبر، این امر به معنای از دست دادن معنا و کاهش «ارزش‌های رایج» است، زیرا فرآیند عقلانی‌سازی که توسط اقتصاد مدرن، بیش از پیش رشد یافته، خواسته‌های خود را بر انسان‌ها تحمیل می کند. کنش ها و واکنش های انسان از مدار دینی خارج شده، در فضای گیتی مداری قرار گرفته و عرفی می گردد. «ارزش های معنوی دینی» با رشد علم و داده های خبری رنگ می بازند. 

ماکس وبر که چهار بار در سال 1904 در اثر خود با عنوان «اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری» از افسون زدایی استفاده کرد مطرح می کند که این مفهوم تمام پیوندهای جادویی برای رسیدن به رستگاری را بی رنگ ساخته و بسیاری از خرافات را بر ملاساخته و «توهین‌های» دینی را بی معنا می سازد.

نظم انسان جای نظام آسمانی را می گیرد. خرد و دانش جای اعتقاد به مقدسات را می گیرد. پرسشگری جای احکام ثابت می نشیند. توانایی انسان جای قدرت مطلق خدا را می گیرد. فلسفه مدرنیته دین و امور مقدس را به انتقاد می کشاند. رابطه انسان با واقعیت و زمان دگرکون می شود. از این پس واقعیت، تجلی اراده آسمانی نیست و زمان با مداخله انسان روی زمین شتاب می یابد. ارزش های قدسی از موقعیت معنویت آسمانی فرومی افتد و ارزش های انسانی و علمی و زمینی جای آنها را می گیرد.

بدنبال پیمان وستفالی و دوران مدرنیته بیش از پیش این اندیشه پذیرفته شد که دکترین دینی کلیسا نباید قدرت سیاسی داشته باشد یا بر حکومت یک کشور تأثیر بگذارد. این ایده در تجربه ها و اندیشه ورزی ها تقویت شد. در مسائل سیاسی، سکولاریسم (یا لائیسیته) اصلی است که بر اساس آن ادیان نباید قدرت سیاسی داشته باشند یا بر حکومت یک کشور تأثیر بگذارند و متقابلاً قدرت سیاسی نباید در امور خاص ادیان مختلف دخالت کند.

مارسل گوشه در سال 1985، کتاب «افسون زدایی از جهان» را منتشر کرد، اثری که تأثیر عمیقی بر علوم اجتماعی دین گذاشت و واکنش‌های زیادی را برانگیخت. او نوشت اگر می‌خواهیم مدرنیته را درک کنیم، باید آن را به شدت بر اساس «خروج از دین» بازتعریف کنیم. دین از تسلط خدا بر جهان می گوید حال انکه جامعه مدرن از غلبه و پیروزی انسان بر جهان حکایت می کند. مارسل گوشه از یک چرخش مدرن، یک تغییر انقلابی منطقی می گوید که ما را بشدت تحت تاثیر قرار داده است. او می افزاید ما از مدل سلسله مراتبی به مدل «هم توسعه گرایی» برابری خواهانه چرخش می کنیم.( افسون زدایی از جهان، چاپ فولیو پاریس).

در زمان انقلاب فرانسه و ملی کردن دارایی ها و مالکیت کلیسا در سال 1789 و سپس توسعه روحیه انقلاب در سراسر اروپا تا سال 1815 قدرت مطلقه دین و اتوریته کلیسا را به چالش می کشد. اکثر فیلسوفان قرن هجدهم ناباور و ملحد مبارز نبودند. اما آنها، زیر نفوذ ولتر، حمله به نهاد روحانیت را آغاز کردند زیرا این نهاد مظهر همه ظلم ها و تمام تعصب ها بود. در این مبارزه با کلیسا و برای بردباری، تنها یک برنامه وجود دارد: "نابودکردن زشتی". برای فیلسوفان دین کلیسایی مظهر زشتی است و مبارزه علیه آن یک اولویت است.

شرایط چیست؟ خدایی ناشنوا که دعای انسان را نمی شنود، مبارزه فکری بی امان با تعصب دینی که جامعه را بیمار ساخته است و شخصیت ولتر که قاطعانه ضد روحانیت است. ولتر شجاع بود، او نمونه ای از فیلسوفان درگیر و مسئول بود. فیلسوفان روشنگری متفکرانی نبودند که از جهان حذف شوند، آنها در سخن و گفتگو فعال بودند و در ایجاد تغییر و عقب راندن تقدس خدایی حاضر بودند. نقش فیلسوفان، دکارت، ولتر، دیدرو، ژان ژاک روسو، دالامبر، مونتسکیو، کانت، در سوبژکتیویته سکولاریزاسیون و گیتی مداری و هنجارسازی های مدرن بسیار پررنگ است. ولتر (1694-1778) با هوش شگفت انگیز خود در کنار نمایشنامه نویسی و نقد اجتماعی، علیه کلیسای کاتولیک و خرافات مذهبی، یک مبارزه شجاعانه را به پیش برد. در عصر روشنگری و پس از آن، دین در همه جا حاضر است، ولی با تغییر روحیه جامعه ، با تلاش فیلسوفان و اقتصادانان و دانشمندان، با تحول اقتصاد بازار و مالکیت سرمایه داری، با فروریختن پرستیژ کلیسا، با برملا شدن دروغ های دینی، با برآمد حکومت مستقل از نهاد دین، با رشد نظام جمهوری، با رشد انسان آزاد خودمختار، با روان های خسته از جنگ های مذهبی، با مبارزه گسترده سیاسیون جمهوریخواه و سوسیال دمکرات و غیره، روند مدرن سازی و سکولاریزاسیون توسعه می یابد.    

در پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم در فرانسه، قانون لائیسیته یا جدایی کلیساها از حکومت (1905)، با حمایت آریستید بریان و ژان ژورس، در مجلس فرانسه به تصویب می رسد. این رویداد مهم در بستر همان سکولاریزاسیون اتفاق می افتد، ویژگی تاریخ و فرهنگ فرانسه است، ولی دارای تاثیر جهانی است. ایران ما سکولاریزاسیون را تجربه کرده و خود را برای قدرت سکولار آماده می کند. اسلام و فرهنگ قرآنی و توتالیتاریسم حاکم، عوامل مخرب برای استقرار یک جامعه آزاد و قدرت لائیک می باشند. دشمنان آزادی و دمکراسی و لائیسیته بسیارند.

 

(بخش دوم)

روندهای عرفی و غیر دینی سابقه طولانی در ایران دارد. اندیشه های عقلانی و عرفی و نیز رسوم و رفتارهای عرفی در تاریخ و فرهنگ ما فراوان بووده است. فردوسی و رازی و خیام و خواجه نظام الملک طوسی و ابوریحان بیرونی نمونه های برجسته از اندیشه سیاسی ایرانشهری و تفکر عرفی و خردگرا هستند. جشن های نوروز و یلدا و مهرگان و چهارشنبه سوری همان رسم و رفتار همگانی هستند که دارای طبیعت عرفی و غیرمذهبی هستند. این عناصر فکری و اجتماعی در بسیاری موارد با عناصر دینی و پراتیک های مذهبی درهم تنیده هستند. ولی بررسی دقیق اجازه می دهد تا پدیده های دینی و عرفی را از یک دیگر تشخیص داد. سلطه گری دینی توسط اقتدارگرایان دینی در دستگاه دینی و در دستگاه قدرت سیاسی، خود را به ذهن و ناخودآگاه ایرانی تحمیل کرده و در روانشناسی ایرانیان خود را عادی سازی نموده است. در بخش یکم به سکولاریزاسیون در اروپا پرداختیم، در بخش دوم به گیتی مداری از مشروطه تا انقلاب اسلامی می پردازیم و در بخش سوم به روند گیتی مداری از 1357 تا امروز می پردازیم و ضرورت یک حکومت لائیک پس از سقوط جمهوری اسلامی را به بحث می گذاریم.

 

در دوران مشروطه

رساله «یک کلمه» اثر میرزا یوسف خان تبریزی مستشارالدوله در 1874 میلادی منتشر شد. مستشارالدوله در دوره ۱۸۶۶–۱۸۶۹میلادی کاردار سفارت ایران در پاریس بود. او با توجه به پیشرفت فرانسه و اروپا تلاش کرد عوامل عقب‌ماندگی جامعه ایرانی را بفهمد و در یک کلمه مهم‌ترین دلیل عدم پیشرفت ایران را نبود قانون می داند. «یک کلمه» کتابی است که در سال ۱۲۴۸ خورشیدی، یعنی ۳۶ سال پیش از انقلاب مشروطه در پاریس نگاشته می شود و در 1249 خورشیدی در تهران چاپ شد. مستشارالدوله در نگارش کتاب خود، موضع هایی از قانون اساسی فرانسه و اعلامیه شهروندی و حقوق بشر فرانسه را انتخاب می کند و می کوشد به روحانیان و مسئولان ایران نشان بدهد که این قوانین مدرن با قرآن تضادی نداشته و می‌توان مسلمان بود و قانون را پذیرفت. همانگونه که او می گوید شاه و گدا در قانون برابر می باشند. کتاب «یک کلمه» به لحاظ فضای سنگین مذهبی نمی تواند خود را از دین جدا کند ولی به لحاظ جهت گیری آن دارای جنبه سکولار می باشد.

جنبش مشروطه که از سال 1284 خورشیدی شروع و در مرداد 1288 خورشیدی با پایان حکومت محمدعلی شاه و شکست استبداد صغیر پایان یافت. در زمان ناصرالدین ایرانیان با بازرگانی و تحصیل با غرب آشنا شدند و متوجه عقب ماندگی ایران و ضرورت پیشرفت شدند. در فضای سیاسی استبدادی و دینی آن زمان و نیز در بستر عقب ماندگی و خرافه پرستی در جامعه، رخنه روزافزون فرهنگ غربی میسر شد و سکولاریزاسیون شتاب گرفت. بدون تاثیرپذیری از فرهنگ غرب و رشد افکار قانونگرایی و ظهور یک لایه اجتماعی متوسط، دستاوردهایی مانند امضا فرمان مشروطیت، تشکیل مجلس شورای ملی و قانون اساسی مشروطه امکان پذیر نبود. در همین جنبش مشروعه خواهانی مانند شیخ فضل الله نوری علیه سکولاریسم (یا لائیسیته) و قانون گرایی برخاستند ولی با تلاش روشنفکران و نخبگان تغییر و تحول صورت گرفت. مشروعه خواهان طرفداران احکام دینی بودند حال آنکه مشروطه خواهان با ایجاد روزنامه ها و انجمن ها و طرح خواستها جهت محدود کردن قدرت مطلقه شاه به روند سکولاریزاسیون و عرفی مدد می رساندند. نخبگانی مانند میرزا تقی خان فراهانی امیرکبیر، میرزا حسین خان سپهسالار و میرزا ملکم خان نقش برجسته ای در بیداری ایرانیان داشتند. این افراد از اروپا و دوره عثمانی سلطان سلیم سوم شاهد مدرنیزاسیون بودند. بقول احمد کسروی آثار عبدالرحیم طالبوف و زین العابدین مراغه ای و توسعه مدرسه ها در بیداری، سکولار و مدرن شدن جامعه نقش مهمی بازی کردند. بقول ادوارد براون انقلاب 1905 روسیه و ایرانیانی که در قفقاز فعالیت داشتند تاثیر مهم در انقلاب مشروطه داشتند.

مجلس شورای ملی در 14 مهر 1285 گشایش یافت و پیش نویس قانون اساسی با الگوی قانون اساسی بلژیک و فرانسه تنظیم شد. برپایه قانون اساسی مجلس به عنوان نماینده مردم مسئول و مرجع نهایی تصمیم گیری در زمینه قانون، مقررات، بودجه، وام ها، قراردادها، امتیازات بود. مظفرالدین شاه در 8 دی 1285 قانون اساسی را امضا کرد. قانونگرایی در برابر احکام الهی قرار می گرفت و مسئولیت و عقلانیت انسان را توسعه می داد. 

قانون اساسی مشروطه تا هنگامیکه به مواردی مانند آیین تشکیل و ادارهٔ نشست مجلس، برگزاری انتخابات و انجمن های ایالتی شهرها می پرداخت و مستقیم با مسائل فقهی کاری نداشت، تنش و بحران نمی آفرید، ولی زمانی که قانون اساسی که، از دیدگاه برخی از آیت الله ها، دربردارندهٔ اصولی متضاد با شریعت اسلام بود، دیگر برای آنها قابل تحمل نبود. جدال ریز و درشت میان اراده قانونی انسانها از یکسو و از سوی دیگر آیه ها و احکام دینی در جریان بود. در واقع قانون گرایی بیانگر سکولاریسم (یا لائیسیته)  در جامعه است ولی رجوع به دین و احکام آن نقض سکولاریسم(یا لائیسیته)  است. آخوند شیخ فضل الله نوری معتقد بود قانون‌گذاری توسط بشر ناقض احکام شریعت است. این آیت الله و برخی آخوندها در رقابت با آیت الله ها و آخوندهای دیگر و برای تحکیم نفوذ خود، خویشتن را «نماینده واقعی» الله معرفی کرده و قانونگرایی بیرون از دین و فقه را محکوم می نموند.    

در این زمان برای نخستین بار، از ضرورت انطباق دادن قوانین مجلس با اسلام و قرآن سخن به میان آمد و به پیشنهاد و اصرار شیخ فضل‌الله، ماده‌ای در متمم قانون اساسی گنجانده شد که بر اساس آن، شورایی از علمای شیعه برای نظارت بر مصوبات مجلس و اطمینان از انطباق این مصوبات با شرع در نظر گرفته شد. متمم قانون اساسی مشروطه در ۱۰۷ اصل توسط اولین مجلس شورای ملی در مهر 1286 خورشیدی منتشر شد و هدف اعلام شده این بود که کمبودهای قانون اساسی مصوبه دیماه 1385 جبران گردد. این متمم توسط محمدعلی شاه امضا شد. اصل اول متمم قانون اساسی مشروطه می گوید «مذهب رسمی ایران اسلام و طریقه حقه جعفریه اثنی عشریه است». به موجب اصل دوم آن حداقل ۵ نفر مجتهد طراز اول در تصویب مجلس نظارت داشته تا قانون برخلاف شرع اسلام به تصویب نرسد.

در سال ۱۲۸۶ جریان ضد مشروطه، به رهبری فضل‌الله نوری فعالیت خود را شروع کرد که مخالف پارلمان و مدافع اسلام بود. اعضای این جریان به اصول قانون اساسی و متمم آن، بویژه اصولی که به برابری همهٔ گروه‌های دینی و گسترش صلاحیت دادگاه‌های غیرشرعی اشاره داشت، معترض بودند و آنها را مخالف اسلام می‌دانستند. شیخ فضل الله نوری مشروطه طلبان را «کافر» خواند و در آذر ۱۲۸۶ او از مردم خواست تا برای دفاع از اسلام در میدان توپخانه گردهم آیند.

در این دوران تاریخی با تاثیر پذیری از غرب و از پیدایش شرایط اجتماعی و فکری تازه در ایران ما با تشدید تضادها روبرو هستیم. سکولاریزاسیون و گیتی مداری میخواهد جا باز کند ولی نیروهای دینی و سنت گرا مقاومت می کنند. طبق اصل بیست و هفتم متمم قانون اساسی، قوای کشور به سه قوه مقننه، قضاییه و اجراییه تقسیم می‌شد. بنابراین قدرت سیاسی بر اساس عقلانیت تعریف می شود ولی طرفداران مذهب در پی اعمال کنترل و قدرت آسمانی هستند. نخستین حزب‌های رسمی ایران؛ حزب دموکرات و اجتماعیون اعتدالیون در سال نخست فتح تهران تشکیل می شوند. به این ترتیب مدرن سازی جامعه سیاسی فعال می شود. ولی اسلامگرایان واکنش نشان داده و طرفداران جامعه عرفی را «کافر» می خوانند و «امت» اسلامی را در برابر افراد شهروند قرار می دهند.

دین حوزه دینی را آفرید تا آخوندها بر مغزها حکومت کنند. اسلامگرایان مکتب های دینی بوجود آوردند تا نوجوانان و جوانان قرآن و روایت های ضدعلمی بیاموزند و از عنصر عقلانیت دور باشند. تمام «رسالت» اسلام از زمان تجاوز به سرزمین ایرانیان جز خرافه و خشونت و نادانی و عقب ماندگی چیز دیگری نیست. اسلام همیشه وسیله سلطه گری و تبهکاری بوده است. قرآن فقط به انجماد روانی و فکری و کشتار می رسد. از این دین هیچ روزنه امیدی باز نمی شود و هیچ مغزی با دانش و فرهنگ آشنا نمی شود. اگر در زمان قاجاریه مدرسه مدرن بوجود آمد، این پدیده نتیجه شناخت دروان روشنگری در اروپا و رشد انقلاب صنعتی و فعالیت اقتصادی در سده های ۱۸ و ۱۹ میلادی بود. خواندن قرآن و نوشتن آیه ها و آموزش احکام دینی نمی توانست کارآیی داشته باشد. نیازهای صنعت و کشاوزی و پزشکی و کشورداری می طلبید تا ادبیات و فلسفه و حساب و هندسه و علوم و اخترشناسی در تربیت جوانان مورد توجه قرار گیرد.

دبیرستان ادب در جلفای اصفهان در ۱۲۴۰ خورشیدی توسط دکتر رابرت بروس انگلیسی بنیان نهاده شد. اولین دبیرستان دخترانه، «بهشت آئین»، 30 سال پس از دبیرستان ادب بوجود آمد. کشیش آمریکایی، پرکینز، در سال 1254 در ارومیه مدرسه دیگری برپا ساخت و کشیش فرانسوی، آوژن بوره، در سال 1255 در تبریز مدرسه تازه ای بوجود آورد. مدرسه متوسطه دارالفنون به ابتکار امیر کبیر در زمان ناصرالدین شاه برای آموزش علوم مانند پزشکی و جراحی و داروسازی و فن های جدید مانند توپخانه و سوارنظام و معدن شناسی و همچنین سه زبان فرانسه و انگلیسی و روسی در تهران بوجود آمد و در ششم دیماه 1230 خورشیدی گشایش یافت. این نهاد برای تدریس رشته های مختلف آموزگاران اتریشی استخدام شدند. در این دوران در سطح ابتدائی هنوز مکتب های سنتی رایج بودند. میرزا حسن رشدیه، پس از ایجاد مدرسه رشدیه در تبریز در سال 1268، اولین دبستان را به شیوه مدرن به راه انداخت. در این دوران در شهرهای گوناگون ایران مدرسه و دبستان مدرن توسعه یافت و نسل های جدیدی بشیوه عرفی تربیت شدند.

در تمام این دوران مشروطه، در جامعه شناسی ایران متوجه می شویم که رگه ها و گرایش های سکولار خود را بشکل نهادسازی، قانونگرایی، آموزش مدرن، رشد اندیشه های قانون گرا و توسعه نقد خرافه های مذهبی، نشان می دهند. آرام آرام سنت ها سست می شوند، اعتقاد دینی با عقل گرایی در ذهن فرد همسایه می شود، ارزش های عرفی و رجوع به قانون تعمیق می شوند.

 

رضا شاه و مدرنیزاسیون

سال های پایانی سلسله قاجار در ایران همراه بود با ناتوانی تدریجی حکومت مرکزی، از هم پاشیدگی قدرت سیاسی در برابر قبیله ها و سرکشی حکام محلی مستقل از حکومت مرکزی. یکی از این حکام محلی شیخ خزعل بود که در خوزستان قدرتی به دست آورده بود و مورد حمایت انگلیس بود. سیاست رضاشاه در سرکوب عشایر و حکام محلی، توانست تأسیس یک حکومت مرکزی مقتدر را فراهم کند و امنیت در کشور را تامین کند. تغییر و تحول دیگری که در دوران روی کارآمدن رضاشاه آغاز شد حرکتی به سمت مدرنیزاسیون کشور، صنعتی شدن و مدرنیسم اداری بود. به لحاظ استبداد و بی قانونی ساختار اداری و بوروکراسی ایران در دوران قاجار، ساختار نابسامانی بود.

در زمان رضا شاه، سیستم جدید آموزش و پرورش، دستگاه قضایی و اداری و نظام مالی کشور و شهرسازی به شیوه‌ی بوروکراسی غربی پایه گذاری شد. رضاشاه در نوسازی کشور به محدود کردن سنت‌ها و ارزش‌های دینی دست زد و تا حدودی عامل هویت سازی را جابجا کرد. سیاست رضاشاه بارها مقابل قدرت دینی و محاکم شرعی ایستاد، آموزش و پرورش و اداره موقوفات را از دست روحانیون بیرون کشید و قانون کشف حجاب را به تصویب قانونی در ۱۷ دی ماه سال ۱۳۱۴خورشیدی رساند و به اجرا گذاشت. برخی مراسم حاد مذهبی نیز مورد انتقاد قرارگرفته بود. فرمان رضاشاه اینگونه بود: «البته بایستی روضه‌خوانی کنند و ممانعت نشود؛ ولی روضه بایستی در مساجد و تکایا باشد. آن هم مرتب و به قاعده و در روی نیمکت‌ها مستمعین بنشینند و آقایان محدثین متخصص، خوب روضه‌خوانی کنند، سینه‌زنی و این قبیل کارهای سابق هم به کلی ممنوع است.» رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر هم درباره ممنوعیت عزاداری در دوران رضاشاه می‌گوید: «او در سال ۱۳۱۲ تعزیه سیدالشهدا را ممنوع می‌کند و بعد عزاداری محدود می‌شد. در سال ۱۳۱۴ که فرمان منع حجاب صادر می‌شود، اساساً عزاداری هم ممنوع می‌شود.». افزون بر آن، براساس بخشنامه محرمانه وزارت داخله در ۲۸ اسفند ۱۳۱۴، در ایام سوگواری محرم و صفر راه انداختن دسته عزاداری ممنوع شد.     

خیابان‌های جدید و گشاد مانند بوذر جمهری و خیام ساخته شد. در شمال شهر، خیابان‌ شاهرضا، در شرق، خیابان شهباز، در جنوب، خیابان شوش و در غرب، خیابان سی متری نظامی (کارگر) بوجود آمدند. نظام تقسیمات کشوری جدید که نقطه عطفی در سازماندهی سیاسی فضای ایران محسوب می‌شود، از بالاترین سطح تا پائین‌ترین سطح عبارت بود از: 1) استان؛ 2) شهرستان؛ 3) بخش؛ 4) دهستان؛ 5) قصبه و ده. در این رده بندی جغرافیایی مسئولیت های مشخصی تعریف شدند. استان‌ها توسط استاندار، شهرستان‌ها توسط فرماندار، بخش‌ها توسط بخشدار و برخی دهستان‌ها به ‌وسیله شوراهای ویژه انتصابی وزارت داخله منصوب می‌شد. برای نخستین‌بار در دوران جدید، حکومت مرکزی به شهرهای استانی، شهرستان‌ها و حتی برخی روستاهای بزرگ دسترسی یافت. این سازماندهی برای امنیت و یکپارچگی کشور اساسی بود و مدرنیسم اداری را وارد عادت و فرهنگ روزمره می کرد.  

در دوره رضاشاه، پست و تلگراف و تلفن و دیگر وسایل ارتباطی راه دور و نیز رادیو در سال 1319 شکل گرفت و توسعه یافت، هرچند روزنامه‌ها، مطبوعات و نشریات مورد سانسور شدید قرار داشتند. همچنین مهم‌ترین نوآوری در این حوزه تأسیس راه‌آهن حکومتی و سراسری ایران بود. احداث خط آهن سراسری که نخست جنوب و شمال را به یکدیگر مرتبط ساخت، بزرگترین و گسترده‌ترین فعالیت زیربنایی حکومت بود. شهرسازی و مسکن سازی چهره شهرها را دگرگون کردند تا فعالیت اقتصادی و حرکت خودروها متحول شود و انسانها جایگاه جدیدی پیدا کنند. از بارزترین عمارت‌هایی که به این شیوه ساخته شد می‌توان به ساختمان بانک ملی ایران، کاخ شهربانی و موزه ایران باستان اشاره کرد.

در زمینه ارتش، تشکیلات دادگستری، امور زنان، راه و راه‌آهن، آموزش و پرورش، دانشگاه، بهداشت و درمان، ایجاد کارخانه و صنایع و سازمان اداری، تلاش های فراوانی صورت گرفت. همه این پدیده ها پنهان و آشکار و مستقیم و غیرمستقیم روی بافت اجتماعی و ذهن و روان مردمان و مسئولان تاثیر می گذاشت. جامعه قاجاری عقب مانده و مذهبی و خرافاتی بود. گرایش نو همزمان با جنبش مشروطه در جامعه بوجود آمده بود ولی در زمان رضاشاه شتاب می گیرد. یکی از ویژگی‌های بارز حکومت رضاشاه، درهم‌آمیختن دو جنبه مدرنیسم‌گرایی و ملی‌گرایی مثبت بود. این گرایش مدرن نمی توانست نسبت به سنت و دین بی تفاوت باشد. سیاست رضاشاه یک ضربه بزرگ به ساختار موجود بود. این سیاست با کیفیت دیگری در دوران پهلوی دوم ادامه می یابد.

روند نوسازی و گیتی مداری به معنای فراگیر شدن ناباوری در جامعه نیست. بلکه روندی است که انسانها به نیروی خود پی میبرند و از دایره تقدیرگرایی دور می شوند. در روند سکولاریزاسیون یا گیتی گرائی، جامعه از اراده الهی و تقدیر آسمانی کنده می شود و خرد و دانش و توانایی انسانی در آن استوار می گردد. این روند پیچیده است و متناسب با تاریخ و فرهنگ و سیاست از شتاب متفاوت برخوردار است. این روند همان مدرنیزاسیون جامعه است. تجدد یا فرآیند مدرنیزاسیون آمیزه‌ای از دگرگونی‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، رفتاری، فرهنگی، روشنفکری و ذهنی است که با فرآیندهایی دیگری همچون شهری ‌شدن، صنعتی ‌شدن، خِردگرایی، اداری ‌کردن، مردم‌سالاری، قانونگرایی، فردگرایی و انگیزه پیشرفت همراه می گردد. این فرایند کلان گیتی مداری همیشه با دمکراسی همزمان نیست. استبداد در دوران پهلوی مانع از رشد مدرنیته فلسفی و دمکراسی شد. ولی روشن است که در این دوران مدرنیزاسیون و سکولاریزاسیون توسعه یافت. این فرآیند نوسازی مستلزم ریشه دوانیدن گونه‌های فناوری در شناخت علمی، آزاد شدن نیروی کار زنان، سازماندهی کشوری، گذار از تولید کشاورزی بخورونمیر به کشاورزی مدرن بازار، جایگزینی نیروی انسانی متخصص، تولید ماشینی با بازدهی بالا، شهری سازی، معماری های تازه، نظام بانکی، رشد سواد و دیپلم، افزایش افراد با مدرک دانشگاهی و تحرک اجتماعی است.

 

 پهلوی دوم و گیتی مداری

محمدرضا پهلوی در زمستان ۱۳۴۱ خورشیدی اصولی را با نام انقلاب سفید به رفراندوم گذاشت. این «انقلاب از بالا» که با حمایت دولت جان اف کندی طرح گشت و جدای از داوری سیاسی در باره آن، در روند اجرای خود تاثیرهای بزرگی در ساختار جامعه پدید آورد. تعمیق سکولاریزاسیون یکی از آن نتایج بود. طرح انقلاب سفید یا «انقلاب شاه و ملت» به طور فراگیر تمام جنبه‌های زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه سنتی ایران را در بر می‌گرفت. طرح انقلاب سفید ۶ اصل داشت: ۱-اصلاحات ارضی و الغای نظام ارباب و رعیتی؛ ۲- ملی کردن جنگل ها و مراتع؛ ۳-تبدیل کارخانه‌های دولتی به شرکت های سهامی و فروش سهام آنها جهت تضمین اصلاحات ارضی؛ ۴- مشارکت کارگران در سود خالص کارخانه‌ها؛ ۵- تجدید نظر اساسی در قانون انتخاب به منظور اعطای حقوق کامل و برابر سیاسی به زنان؛ ۶-ایجاد سپاه دانش به منظور سوادآموزی و اشاعۀ فرهنگ در روستاها.

محمدرضا پهلوی به تدریج ۱۳اصل دیگر به آن افزود. نهادهایی چون سپاه بهداشت، سپاه ترویج و آبادانی، خانه‌های انصاف در روستاها، ملی کردن تمام منابع آب های زیرزمینی کشور، نوسازی شهرها و روستاها؛ انقلاب اداری و آموزشی، تامین امکان فروش سهام واحدهای بزرگ صنعتی به کارگران، مبارزه با تورم و گران فروشی، آموزش رایگان و اجباری در هشت سال اول تحصیل. رفراندوم انقلاب سفید در ۶ بهمن ۱۳۴۱خورشیدی با رأی موافق برنده اعلام شد ولی آخوندها به مخالفت با آن پرداختند و تظاهرات، تلگراف ها و سخنرانی های بسیاری علیه رژیم انجام دادند.

این رفراندوم روندی بود که بناگزیر به تضعیف مذهب می انجامید. آخوندهای اسلام از سیاست پیشین حکومت راجع به انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی، برای اسلام، قرآن و مملکت احساس خطر کرده‌ بودند. انقلاب سفید و رای زنان برای روحانیت شیعه بمعنای سقوط قدرت آنها بود. در سایت «پرتال امام خمینی» اعلامیه مراجع تقلید در مخالفت با شرکت زنان در انتخابات آمده است. اعلامیه که در همان دوران منتشر شد از «قانونی نبودن طرح شرکت زنان درانتخابات» سخن گفته و آنرا برخلاف متمم قانون اساسی دانسته است. این اعلامیه می نویسد: حکومت سر خود و مردم را گرم میکند به دخالت زنان در انتخابات، یا اعطای حق زنها و نظایر آن پرداخته و بجای کار اصلی به این تعبیرات فریبنده که جز بدبختی و فساد و فحشا ندارد، می پردازد. امضا کنندگان این اعلامیه مشترک عبارتند از: مرتضی الحسینی اللنگرودی، سید کاظم شریعتمداری، احمد حسینی الزنجانی، محمدحسین طباطبائی، روح الله الموسوی الخمینی، محمد رضا الگلپایگانی، هاشم الآملی، مرتضی الحائری. 

انقلاب سفید به زیان آخوند و فئودال است و آخوندها واکنش نشان می دهند. این بار آنها به رهبری خمینی یک جبهه تهاجمی سازماندهی می کنند. خمینی در مراسم چهلم مدرسه فیضیه، سخنرانی شدیدی علیه رژیم شاه انجام داد و این عوامل باعث شد که خمینی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بازداشت شود. در واقع شورش ارتجاعی خمینی علیه انقلاب سفید و علیه رای زنان بود. خمینی ادامه شیخ فضل الله نوری است. مدرن شدن جامعه، استقلال اقتصادی و آزادی زن، عقب راندن سنت های مذهبی، عرفی شدن و صنعتی شدن جامعه، توسعه فرهنگ مدرنیته، برای طبقه آخوند یک فاجعه تلقی می شود. آخوند شورش می کند زیرا منافع و دین خود را در خطر می بیند.  

دین در رگ و پی جامعه جریان دارد وسنت مقاومت می کند و به راحتی به کنار نمی رود. سنت و مذهب به عادت گره میخورند و در این نقطه قدرت های کوچک و بزرگ لانه می کنند. متمم قانون اساسی از امتیاز آخوند ها و اسلام حمایت می کند و به قدرت می بخشد. خمس و زکات بعنوان مالیات دینی به آخوند قدرت می دهد، مرجع تقلید بودن یک قدرت بزرگ به آخوند می دهد و کنترل مرگ و زندگی برای آخوند یک امتیاز بزرگ محسوب می شود. در گذشته ثبت امور مربوط به تولد و مرگ و ازدواج در ایران به شکل سنتی بیشتر با مراجعه به آخوندها و روحانیون، ریش سفیدان محله یا بزرگان قوم انجام می‌گرفت. ثبت احوال به شیوه مدرن با فرهنگ اروپایی در ایران رواج یافت. در 20 آذر 1297 خورشیدی هیات وزیران تشکیل اداره سجل احوال در وزارت کشور را تصویب کردند و اداره مستقل و جدید در 20 خرداد 1307 در چارچوب وزارت کشور کار خود را آغاز کرد. پدیدار شدن این سازمان مدرن جز کاهش نفوذ آخوند و بیشتر عقلانی شدن مدیریت جمعیت نتیجه دیگری نداشت.

جامعه ایران با انقلاب سفید در دوران پهلوی دوم تکانهای مهمی می خورد. رشد اقتصاد سرمایه داری و افزایش درآمد نفتی منجر به تغییر گروهبندی های اجتماعی و رشد کارگران و لایه های طبقه متوسط می شود.

تحصیلات رایگان در برخی از دانشگاه های دولتی و اجباری برای همگان، پوشش بیمه‌های اجتماعی همگانی برای همه ایرانیان، تاسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای پر کردن خلاء آثار و فرآورده های فرهنگی برای کودکان و نوجوانان ایران، تاسیس دانشگاه صنعتی آریامهر و پلی تکنیک و دانشگاه ملی ایران و دانشگاههای دیگر، فرستادن جوانان تحصیلکرده بعنوان سپاه دانش و سپاه بهداشت و سپاه ترویج و آبادانی به روستاها، همه و همه، دگرگونی های بسیاری را در جامعه پدید آورد. در بستر این تغییرهای فرهنگی و اجتماعی گرایش سکولاریزاسیون تقویت شد و بویژه جامعه در ارتباط با جامعه جهانی بسیار آموخت و ارزشهای خود را جابجا کرد. علیرغم این روند گیتی مداری و توسعه دانش و هنجارهای تازه، جامعه با اعتقادهای مذهبی و توهم های دینی زندگی می کند. 

 

 

گیتی مداری و پیچیدگی ها

دهه های 40 و 50 خورشیدی در دوران پهلوی دوم فصل بزرگی در سکولاریزاسیون بود ولی وجود چند عامل اجازه نمی داد تا این روند با دمکراسی خواهی و آزاداندیشی و بلوغ شخصیتی شهروند همساز باشد.

یکم، استبداد شخصی و سرکوب ساواک و سانسور جامعه را محتاط کرده بود. تکنوکراسی رشد می کرد ولی چاپلوسان پیرامون نهاد قدرت و شخص شاه گردآمده بودند. مشاوران شاه بیشتر چاکران بوده و فاقد درایت فرهنگ سازی بودند.آنها تبلیغات سیاسی را بجای فرهنگ گذاشته بودند و با تائید حزب رستاخیز هر مخالفتی را طرد می کردند. در این شرایط حتا نقد دین و احکام ممنوع بود. تابوهای دینی در ذهن ها رایج بود.

دوم، این جامعه مدرن شده بود و جلوه های زندگی اروپایی را در زندگی روزمره عمومیت بخشیده و شیوه های مصرفی را گسترش داده بود. در این جامعه روح شهروندی و مسئولیت خواهی محدود بود. بخش مهمی از جامعه به به تقدیر سیاسی «لم» داده بودند. این جامعه به لحاظ استبداد و نبود روحیه انتقادی فعال، دستخوش خمودگی بود و هراس داشت. روشنفکران منتقد اندک بودند و رسانه ها نیز فاقد برنامه های فرهنگی سازنده بودند.

سوم، در همین دوران دستگاه دینی سنتی در مردم نفوذ دارد و گرایش های ایدئولوژیکی شیعه گری در حال رشد بودند. دین با چهره هایی چون خمینی و شریعتی و آل احمد، علیه غرب و عنصر عقلانی بسیار فعال شده بود. این جریانهای دینی ایدئولوژیکی با روند سکولاریزاسیون پویا و با کیفیت فکری در تضاد بودند. می توان گفت ایرانی با روحیه پرورده در نظام «سایه خدا»، در شرایط مذهب گرایی روزافزون به نظام «الهی» کوچ می کند. او دیو مذهب را در ذهن فعال می کند. 

چهارم، در این دوران سکولاریزاسیون در شیوه زندگی، با تفکر مدرنیته همراه نیست. روشنفکران بسیاری با ادبیات غرب آشنا هستند و رمان غربی می خوانند ولی وهم زده هستند و با تعصب به شخصیت های استعماری مانند امام رضا و علی امام اول وفادارند. آنها شیفته «غربزدگی» آل احمد هستند و خمینی را مظهر یک قدرت خدایی و ضدامپریالیستی می دانند. آنها مبارزه ضد خرافه پرستی پیشروان دوران مشروطه را فراموش کرده و مسخ شدگی و ازخودبیگانگی ناشی از اسلام  و گنداب قرآنی را مطبوع می یافتند. لایه دیگری از جوانان تحصیل کرده با شور لنینی استالینی و چریکهای آمریکای جنوبی، عاشق اسلحه بودند، ضدآمریکایی بودند و از هرگونه عقلانیت دمکراتیک بی بهره بودند. در لحظه انقلاب شوم 57، این جوانان شورشی خشونتگرا با اسلامگرایان رنگارنگ همداستان شدند و به ائتلاف ضد شاه رسیدند.  

پنجم، در آستانه انقلاب فرهنگ دمکراسی خواهی در جامعه جریان نداشت. افکار پراکنده و گرایش کوچک متمایل به آزادی، در برابر هجوم اسلام منکوب می شدند. سکولاریزاسیون اجتماعی و مادی نمی توانست با عقلانیت دمکراسی خواه جمع شود. توده ایسم، چریکیسم و اسلامیسم علیه دمکراسی طلبی و حقوق مدرن شهروندی بسیج بودند و جامعه در شیفتگی به اسلام شیعه فرو میرفت. انقلاب اسلامی یک انقلاب دینی بود که ذهن ها را به تصرف درآورده بود و خردگرایی و گرایش به مدرنیته را به هلاکت رسانده بود. باید یادآور شد که علیرغم خصلت دینی قدرت سیاسی در جمهوری اسلامی، سکولاریزاسیون بشکل بسیار متنوع در دهه های اخیر در ایران رشد کرد، ولی این روند به خودی خود نمی توانست به جامعه دمکراتیک و قدرت سیاسی لائیک منجر گردد.

_______________________________

*جلال ایجادی، جامعه شناس در دانشگاه فرانسه، در کتاب های گوناگون در بارهء جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، 330صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیب‌ها و دگرگونی‌های جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزی‌ها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود.

 

هانس بلومنبرگ، مشروعیت دوران مدرن، گالیمار، 1999

رمی براگ، حکمت جهان، فیارد، 1998

گیوم کوشه، چگونه جهان ما مسیحی نشد. آناتومی یک فروپاشی، Seuil، 2018

مارسل گوشه، افسون زدگی جهان. تاریخ سیاسی دین، گالیمار، 1985

کارل لویت، تاریخ و نجات، گالیمار، 2002

ژان کلود مونو، مشاجرات در باره سکولاریزاسیون، Vrin، 2002

اولیویه روا، جهل مقدس. زمان دین بدون فرهنگ، سئویل، 2008

کارل اشمیت، الهیات سیاسی، گالیمار، 1988

اریک فوگلین، علم جدید سیاست، سئویل، 2000

Hans Blumenberg, La Légitimité des temps modernes, Gallimard, 1999

Rémi Brague, La Sagesse du monde, Fayard, 1998

Guillaume Cuchet, Comment notre monde a cessé d'être chrétien. Anatomie d'un effondrement, Seuil, 2018

Marcel Gauchet, Le Désenchantement du monde. Une histoire politique de la religion, Gallimard, 1985

Karl Löwith, Histoire et salut, Gallimard, 2002

Jean-Claude Monod, La Querelle de la sécularisation, Vrin, 2002

Olivier Roy, La Sainte Ignorance. Le temps de la religion sans culture, Seuil, 2008

Carl Schmitt, Théologie politique, Gallimard, 1988

Eric Voegelin, La Nouvelle Science du politique, Seuil, 2000

هانس بلومنبرگ، مشروعیت دوران مدرن، گالیمار، 1999

رمی براگ، حکمت جهان، فیارد، 1998

گیوم کوشه، چگونه جهان ما مسیحی نشد. آناتومی یک فروپاشی، Seuil، 2018

مارسل گوشه، افسون زدگی جهان. تاریخ سیاسی دین، گالیمار، 1985

کارل لویت، تاریخ و نجات، گالیمار، 2002

ژان کلود مونو، مشاجرات در باره سکولاریزاسیون، Vrin، 2002

اولیویه روا، جهل مقدس. زمان دین بدون فرهنگ، سئویل، 2008

کارل اشمیت، الهیات سیاسی، گالیمار، 1988

اریک فوگلین، علم جدید سیاست، سئویل، 2000

 

بازگشت به خانه