تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
زمان سقوط فیزیکی رژیم، زمان رهایی از انقلابستیزی است
علی صدارت
کسی را که خواب است میتوان بیدار کرد،
ولی کسی را که خود را بهخواب زده
نمیشود بیدار کرد!
با توجه به انقلاب دادهورزی و انفورماتیک، و با توجه به از طبقهبندی خارج شدن اسرار دستگاه های امنیتی- اطلاعاتی غربی و انتشار عمومی آنها، حقایقی که در انتهای قرن گذشته به حدس و گمان و حتی تئوریها و فرضیات محدود میشد، حال با سند و مدرک در اختیار همه قرار دارد. ولی به دلایل متعددی که در این سایت به تکرار بررسی شده و به سادگی قابل جستجو و مطالعه هستند، عدهای هنوز ترجیح می دهند که بر باور به سوء اطلاعات و ضدِ اطلاعات و دروغ و پروپاگندا پافشاری، و بلکه لجبازی کنند.
یک واقعیت را باید به خود یادآوری کنیم که تا وقتی که وژدان عمومیِ همگانیِ یک حداقل لازمی از ایرانیانT و بهخصوص جوانان، غنای لازم را در مورد واقعیتهای حقیقی بهار ایران و انقلاب ۱۳۵۷ پیدا نکرده است:
۱- زمان رسیدن به سقوط فیزیکی رژیم، باز هم طولانیتر خواهد شد.
۲- یکی از امکانات نحوهء سقوط فیزیکی رژیم، خودبراندازی و فروپاشی از درون است، آنچنان که در شوروی، و به نوعی حتی در رژیم ولایت مطلقه پهلوی اتفاق افتاد. در آن صورت، و به علت اینکه منقلب شدن مردم به حد کافی نرسیده باشد، خطر جایگزینی یک دیکتاتور دیگر با دیکتاتور فعلی محتمل میگردد.
متاسفانه فاجعهی ملی جنایتها علیه بشریت در دهه ۱۳۶۰، و اوج آن، یعنی کشتار جمعی تابستان ۱۳۶۷، یک صدمه عظیم روحی روانی (Post-traumatic stress disorder = PTSD) به جان و روح ایرانیان گذاشته است. در واقع همان روشیهایی که شکنجهگران و بازجویان در زندانهای سیاسی بهکار میبرند تا زندانی را به مرحله «بریدن» و «شکستن» برسانند، توسط سایر ژنرالهای جنگ روانی در خارج از زندانها، بر کل جامعه اِعمال شده است. جامعه ایرانیان به مرحله «بریدن» و یا «شکستن» رسید که طی بیش از چهل سال این انفعال را مرگبار را از خود بروز داده است.
نسل انقلاب ۱۳۵۷ باید از بین میرفت. قدرتها این حذف نسل انقلاب را با ادامه جنگ و خشونتها و سرکوبها به بهانه شرایط جنگی، و کشته و زخمی و معلول شدن در جنگ، و کشته و زخمی و معلول شدن در زندانها و یا خارج از زندانها بهصورت آشکار و نهان، و منزوی و خانه نشین کردن، و مجبور به جلای وطن و مهاجرت کردن، و... به شکل فاجعهآمیزی مدیریت کردند. هر چه هم امروز از آن نسل باقی مانده را، با برچسب «پنجاه و هفتی» مورد طرد جوانان قرار میدهند. سلطهسالاران توانستهاند در جنگ روانی علیه مردم، صفت «۵۷ی» را به یک ناسزا مبدل سازند که به عنوان وسیهای برای سانسور و خودسانسوری بهکار میرود!
خودسانسوری بسیار بدخیمتر از سانسور است!
آنچه در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ اتفاق افتاد، به «انقلاب اسلامی ایران» معروف شد. واقعه عظیمی که دنیا را وارد عصر جدیدی کرد. سلطهگری قدرتها نه تنها در منطقهی نفتخیز ما، بلکه در دنیا به مخاطره افتاد. برای همین قدرتها (قدرتهای داخلی، و قدرتهای خارجی، و قدرتهای دولتی، و قدرتهای غیر دولتی، و قدرتهای شرقی، و قدرتهای غربی) همه خود را مجبور دیدند که با براه انداختن جنگ روانی، برای هر سه لغت «انقلاب» و «اسلام» و «ایران» چهرهای پلید و شیطانی را قلب کنند، و به افکار عمومی حقنه کنند.
بزرگترین عامل فروپاشی اسطورهی سلطنت مشروطه، و رژیم ولایت مطلقه پهلوی و بوجود آمدن انقلاب، شخص محمدرضا پهلوی بود!
بزرگترین عامل فروپاشی اسطورهی حوزههای علمیه، و اسلام فقاهتی و بوجود آمدن ضد انقلاب، شخص روحالله خمینی بود!
بزرگترین ضدِ انقلاب روحالله خمینی بود!
بزرگترین ضدِ انقلاب علی خامنهای هست!
انقلابی را که به «پیروزی گل بر گلوله» معروف شد، خمینی از آن تبری جست، و برای اینکه قلمها را نشکسته است، و زبانها را نبریده است، و روزنامهها را نبسته است، و در میدانهای شهرها چوبههای دار را مستقر نکرده است، و... از مردم طلب غفران و بخشش کرد! وی گفت:«...اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و روسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم و چوبههای دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمیآمد. من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز عذر میخواهم، خطای خود را غذر میخواهم. ما مردم انقلابی نبودیم ... اگر ما انقلابی بودیم، اجازه نمیدادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام میکردیم، تمام جبههها را ممنوع اعلام میکردیم، یک حزب! و آن حزب الله، حزب مستضعفین و من توبه میکنم از این اشتباهی که کردم. و من اعلام میکنم به این قشرهای فاسد در سرتاسر ایران که اگر سر جای خودشان ننشینند ما به طور انقلابی با آنها عمل میکنيم»......
یادآوری این امر بسیار مهم است که خمینی میگفت: «...خیال میکنند که حالایی که مثلاً انقلاب شده، باید اسلام هم انقلاب بشود...»
****
هنوز هم عدهای که در جنگ روانی قدرتها علیه مردم شکست خوردهاند و سانسور و خودسانسوری را پذیرفتهاند، یک داستان مجازی را در مورد کنفرانس گوادلوپ باور دارند، و نه واقعیت حقیقی را و شرایط ایران، و منطقه، و جهان (بهخصوص امریکا) را در آن زمان. در این رابطه توجه شما را به مطلب ذیل جلب میکنم (ضمن اینکه رفرانسهای بیشتری را در انتهای این مقاله میاورم):
گوادلوپ، انقلاب، نشانه عجز قدرتها، دلیل دیگری برای اعتماد بهنفس فردی، و اعتماد بهنفس ملی
https://alisedarat.com/2024/01/08/12771/
****
مشابه همین عده، کسانی هستند که، باز هم به علت شکست خوردن در جنگ روانی قدرتها علیه مردم، میگویند کارتر شاه را برد و خمینی را آورد! و این در حالی است که خود کارتر بهوضوح میگوید:
"شاه توسط مردم ایران برکنار شد"
«شاه بدست ایالات متحده برکنار نشد بلکه او توسط مردم خودش برکنار شد»
****
برای مقایسه، بررسی مختصری از انقلاب فرانسه را ببینیم:
آغاز تاریخ انقلاب فرانسه را سقوط زندان باستیل در سال ۱۷۸۹ میدانند.
لوئی شانزدهم در جنبش ۱۰ اوت ۱۷۹۲ عزل شد، و در ۲۲ سپتامبر ۱۷۹۲ جمهوری اول فرانسه اعلام شد. با رای کنوانسیون ملی فرانسه که جای مجلس مقننه را گرفته بود تا قانون اساسی جدید را تدوین کند، در ۲۱ ژانویه ۱۷۹۳ لویی شانزدهم اعدام شد.
با به قدرت رسیدن ناپلئون بناپارت در سال ۱۷۹۹ خشونتگستریها ابعاد دیگری یافتند بهطوری که در تقریباً تمامی اروپا و نیمی از جهان جنگ و خونریزی بود. وقتی ناپلئون به قدرت رسید، بهکار بردن کلمه انقلاب و نیز کلمه آزادی را ممنوع اعلام کرد!
پس از ناپلئون، مشروطه سلطنتی را در فرانسه شاهد بودیم، چیزی که با تعجب دیدیم که خامنهای هم در جنبش ۱۴۰۱ مطرح کرد! با این حال بازگشت سلطنت به ایران، با وجود رانت رسانهای عظیم قدرتها، به هیچ وجه مورد قبول افکار عمومی ایران واقع نشد. ولی متاسفانه رضا پهلوی توانست با عملکرد غیردموکراتیک و وابستگی به قدرتها، باعث کاهش جوشش و مانع سقوط فیزیکی رژیم ولایت مطلقه شود، و مانند پدر و پدربزرگش، باز هم خانواده پهلوی سد راه استقرار و استمرار دموکراسی در ایران شدند.
مقایسه خشونتهای بعد از انقلاب فرانسه با اوضاع ایران، قابل تامل است. آقای لوئی Antoine Louis «ماشین مرگ انقلاب» را برای گردن زدن «دشمنان انقلاب» اختراع کرد که توسط پیانوساز اشمیت Tobias Schmidt ساخته شد، و بهکارگیری آن توسط دکتر گیوتین Joseph Guillotine ارائه شد. چرا که این طبیب، اعدام توسط زنده سوزاندن، و زنده بدن را به چهار تکه پاره کردن، و خفه کردن، و... را غیرانسانی می دانست. این دستگاه ذبح که مورد افتخار مجلس بود، حکم اعدام را علیه «ضد انقلابیون» به سرعت به اجرا میگذاشت. در رابطه با این سرنوشت یادی هم از ماکسیمیلیان روبِسپیر باید کرد. از روبِسپیر به عنوان یکی از معروفترین رهبران انقلاب فرانسه، و «یکی از تأثیرگذارترین اعضای کمیته نجات ملی انقلاب فرانسه» یاد میکنند. نقل قولی از روبسپیر جالب است که در مقابل مجلس ملیِ مؤسسان فرانسه به تاریخ ۲۲ ژوئن ۱۷۹۱ گفت: «به اینجا آمدهام تا نه از خدایان، بلکه از قانونگذاران بخواهم که قوانین خونباری را که مبنای صدور احکام آدمکشیِ قضائی است، از قانون فرانسه حذف کنند» وی اعدام را «نوعی بربریت، بیمعنا یا بیفایده و ناعادلانه» میدانست و فعالانه خواهان لغو مجازات اعدام بود. ولی همانند خمینی که بهخاطر «انقلابی» عمل نکردن از مردم معذرت خواست و گفتههای وی در آن سخنرانی برای تجاوزها به حقوق عملی شد، همین روبِسپیر هم مسئولیتی بس مهم در دوره وحشت پس از انقلاب بر گرده دارد. خشونتگستریهای روبِسپیر، دامان خودش را هم گرفت و او را هم با گیوتین سر بریدند و اعدام کردند.
در انقلاب کبیر فرانسه مردم همدیگر را «همشهری» خطاب میکردند! درست مانند انقلاب کبیر ایران که مردم همدیگر را «برادر» و «خواهر» خطاب میکردند!
فرانسویان انقلاب را ارج مینهند و آنرا «انقلاب کبیر فرانسه» میخوانند. در فرانسه، سالروز انقلاب را جشنی مفصل میگیرند. ولی این در حالی است که در آن روزگار جامعه فرانسویِ بعد از انقلاب، خشونتها و فراز و نشیبهای فراوانی را شاهد بود. تعجبی نیست که در آن روزگار، خشونتها و بحرانهای پرتلاطم بدون شک باعث شده بود که عدهای انقلاب را نفی کنند و خواستار بازگشت سلطنت لوئی بشوند! روزگاری که ما اینک در آن هستیم، همان داستان را دارد.
خوشبختانه شاهدیم که با آمدن نسلهای جوانتر به عرصه ابراز وجود برای رهایی از این وضعیت فاجعهبار، و برای ساختن سرنوشتهای خوب و خوبتر، دههی هشتادیهایی که مدیران جنبش خودجوش انقلاب ۱۴۰۱ هستند، به وضوح در خیابانهای حقیقی و مجازی فریاد میزنند:
بهش نگین اعتراض، اسمش شده انقلاب!
هر چه زودتر ما ایرانیان بتوانیم با نفی سانسورها، و با عدم پذیرش خودسانسوریها، وقایع واقعی انقلاب را مورد بررسی قرار دهیم، و وژدان تاریخی خود را غنا ببخشیم، و وژدان احساسی-روانی خود را مرهم نهیم، و از تجربیات انقلاب کبیر ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در بهار ایران استفاده کنیم، و در پروپاگندا و جنگ روانی قدرتها علیه مردم از خود دفاع پیروزمندانهتری را نشان دهیم، به همان میزان رسیدن هرچه زودتر به سقوط فیزیکی رژیم را مدیریت کردهایم، هر کدام به سهم خود، و به نوبه خود!
بهمن ۱۴۰۲