تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
20 فروردین ماه 1403 - 8 ماه آوریل 2024 |
|
چرا من «جمهوریت خواه» ام!
مسعود عالمزاده - ای میل رسیده به نشریه
من، چه جمهوریخواه باشم و چه پادشاهی خواه، در حال حاضر خود را در گروه «جمهوریت خواهان» می بینم. برای من «شکل حکومت» نقش تعیین کننده ای در نجات میهن ما ندارد، باید «اصول» را جا انداخت و این اصول عبارتند ار: سکولار دموکراسی (یعنی پارلمانی) با محوریت اعلامیه ء جهانشمول حقوق بشر وبا حفظ تمامیت ارضی ایران. اگر چنین چیزی میسر باشد، نه پادشاه نه رییس جمهور، هیچیک، نمی توانند خودرایی کنند. اگر هم یکی از این اصول خدشه دار بشود، یک رییس جمهور می تواند همانقدر خطرناک باشد که شاه. پوتین اگر شاه نیست چیست؟ آن هم از بدترین نوع اش.
از دید عملی، در ایران پیچیده، زخم خورده و سرسام گرفته، تا جامعه به حداقلی از سروسامان برسد، آنقدر پارامترهای متنوع و متغیر هست که حتا با شبیه سازی و هوش مصنوعی هم نمی توان دو گام پیش تر را دید. اگر دقتِ حدس و گمانه زنی زیر پنجاه درصد باشد (بی هیچ شوخی) شیر یا خط بهترین کار است. در برخی تصمیم گیری ها این کار را می کنند. اگر ما در دوراهی مرگ و زندگی باشیم و هیچ دیدی از آنچه در یکی از این دو راه است نداشته باشیم، انتخاب هر یک پنجاه درصد زندگی است یا مرگ. اما ایستادن و تصمیم نگرفتن صد در صد مرگ است.
نیاز حیاتی ما (نابودی یا به سوی پیروزی رفتن {ولو ندانیم بدست آمدنی است یا نه}، کستلزم داشتن یک محوریت یا پرچمدار است. در حال حاضر شرایط این پرچمدار را در قامت شاهزاده رضا پهلوی به ما عرضه کرده اند. و ما شانس آورده ایم که او آدم بدی نیست، دورغگو نیست، نابکار نیست، آنقدر در قدرت یا حواشی قدرت بوده که دل اش برای نشستن روی یک صندلی و زیر نور پروژکتورها بودن پرپر نمی زنئ. باسواد است، چندتا زبان رو درست و حسابی بلد است. از دید مشروعیت قانونی که بگیریم هنوز وارث تاج و تخت پادشاهی ایران است و این یعنی مشروعیت بیرونی و درونی. مهم تر از همه اینکه پیش از اینکه مخالفین اش به او قر بزنند، دارد به طرفدارهای خودش میگوید که اگر یک مترسک می خواهید من نیستم، و اگر مترسک نباشم هم که دیگر شاه نیستم. او آدم صادقی است. آدم شوخ طبعی است (این برای من مهم است) یعنی از دید روانی سالم است. با عقاید همسرش هم مشکل دارد؛ این نکتهء مهم و مثبتی است. میگوید که نمی خواهد چیزی را به زن اش تحمیل کند. یعنی زورگویی بلد نیست.
اشتباهات اش هم از بدجنسی نیست. فکر می کرد میشود کسی مثل مهتدی رو به راه آورد. دید اش مثل لنین و مائو و مجاهدین نیست که .«وقتی با کسی اتحاد می کنیم، این کار برای به زیر کشیدن و خلاص شدن از دست او است». مشخصه که شاهزاده این کاره نیست.
ما دیگر چی می خواهیم؟ به قول عرب ها «غایت الجود، بذل الموجود» و یا بقول آن نصفهء ترک زبان خود من .«بو دور که وار دور» یعنی «همینه که هست!»
رک می گویم: وحشت من از این است که ما او را از دست بدهیم و، به اصطلاح مردمی، ندانیم چه خاکی به سرمان کنیم. باید دور شاهزاده رو بگیریم تا هم اون پنج شش گروه انحرافی را اوت کنیم، هم اجیانا برخی از افراطیون ناجورش را.