تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
10 اردیبهشت ماه 1403 - 29 ماه آوریل 2024 |
|
آیا حجاب در ایران، دیوار برلین جمهوری اسلامی است؟
مایلی کیت جلالی
ترجمه و تنظیم: محبوبه مرادی و ل. ل.
پس از مرگ غمانگیز مهسا ژینا امینی که بر اثر ضرب و جرح وحشیانه گشت ارشاد در ایران دچار آسیب مغزی مرگبار شد، نمادی که بطور برجسته در بین ایرانیان خارج کشور به اهتزار درآمد، پرچم باشکوه شیروخورشید ایران بود که تا قبل از ورود خمینی به تهران در سال ۵۷ پرچم ملی ایران بود. «انقلاب ملی» و مبارزه با جمهوری اسلامی شتاب جدیدی به خود گرفت. این انقلاب فراتر از مبارزه برای برابری حقوقی جنسیتی است و تجسم مبارزه جمعی یک ملت برای پس گرفتن ایران و بازگرداندن آزادی به کشور است.
ایران آینده خود را به عنوان یک کشور سکولار، عاری از ایدئولوژیهای اجباری و رادیکال، با حاکمیت قانون که آزادی را برای همه تضمین میکند، ترسیم می نماید. جوانان ایرانی با به خطر انداختن جان خود، دست به اقدامات نمادین و انقلابی می زنند؛ حجاب خود را برمی دارند، گاهی آن را آتش میزنند و عمامههای ملاها را بدون خشونت میپرانند.
در رژیم ضدحقوقی که توسط روحالله خمینی تأسیس شد، انکار حجاب یکی از مهمترین و شیواترین اشکال اعتراض است. زنانی که به این شکل خواستار پس گرفتن حقوق خود هستند با زندان، شلاق، جریمه نقدی و حتی مرگ روبرو میشوند. اما با وجود اهمیت و تاثیر این شکل از مبارزه، این روش به تنهایی قادر نخواهد بود چنین رژیم مخوفی را سرنگون کند.
حجاب اجباری به معنای سرکوب نیمی از جامعه ایران (زنان) است و به نیمی دیگر پیام روشنی میدهد مبنی بر اینکه رژیم همه چیز و حتی جسم و جان شما را کنترل میکند. و نهایتا حجابی که بر زنان تحمیل میشود تماما حامل ارزشهایی مغایر با حقوق بنیادین بشر است که گستاخانه در حال تقلیل ملت ایران به یک امت اسلامی است[۱] که تماما میبایست در خدمت اسلام سیاسی باشند.
در عین حال باید دقت شود که حجاب علاوه بر کاربرد سرکوب و کنترل شهروندان و تقلیل ملت ایران به امت اسلامی برای رژیم حاکم، به عنوان یک تاکتیک انحرافی نیز عمل میکند چرا که برخی ممکن است این تصور را ایجاد کنند که مبارزه برای آزادی در ایران صرفا حول محور حجاب میچرخد؛ در حالی که حجاب اجباری تنها یکی از پیامدهای فاجعهبار به قدرت رسیدن یک رژیم اسلامگرا است که اساسا علیه ایران، ملت ایران و هویت ایرانی شکل گرفته است. این نشاندهنده یک مسئله سیستماتیک است، نه راه حلی که منجر به سرنگونی رژیم اشغالگر اسلامی شود. حتی اگر، احتمالاً پس از مرگ خامنهای، رژیم آزادیهای جزئی مانند نداشتن حجاب را مجاز بداند، این صرفاً بیانگر نسخه دوم جمهوری اسلامی خواهد بود و طرحی برای مدرننمایی ظاهری رژیم با حفظ ساختار سیاسی فعلی.
همچنین صرف تمرکز بر حجاب و قوانین ارتجاعی مربوطه عمدتا در خدمت منحرف کردن توجهات از مبارزه واقعی است که همانا سقوط رژیم است.
به نقل از دوگل [۲] «فرانسه ممکن است در یک نبرد شکست خورده باشد، اما در جنگ شکست نخورده است». یا به قول وینستون چرچیل «وظیفه ما فقط پیروز شدن در یک نبرد نیست، بلکه پیروزی در جنگ است». [۳] برای ایرانیان نیز مبارزه با حجاب تنها یکی از نبردها است و نه خود جنگ.
ملتی که از یک رژیم وحشی و سرکوبگر رنج میبرد، باید قدرت خود را دوباره بازیابد. از بُعد سیاسی و حقوقی، دستیابی به آزادی تنها به اراده ملت ایران بستگی دارد. همانطور که توسط اِتیِن دُ لا بواِتی[۴] تأکید شده است ظالم «هیچ قدرت دیگری جز قدرتی که ما به او میدهیم ندارد» و «فقط مادام که مردم راضی به تحمل ظلم باشند» رنج ادامه می یابد. بنابراین، فرمانبری مردم سنگبنای قدرت (دیکتاتور) است، چنانکه نافرمانی به سقوط آن میانجامد.
در این میان ملت ایران باید حول یک نماینده بیطرف و غیرحزبی متحد شود؛ کسی که بجای دفاع از منافع یک حزب سیاسی، اراده مردم را به جهان منتقل کند.
در همین ارتباط، ولیعهد در تبعید ایران شاهزاده رضا پهلوی، وارث سلسلهای که ایران را ساخت و زنان آن را آزاد کرد به عنوان یک فرصت تاریخی برای ایران به شمار میرود. وی از سال ۱۳۵۷ از منافع ملی و ملتی با تکثر سیاسی دفاع کرده است. از نگاه واقعبینانه، اوست که میتواند ضامن و محافظ یک دموکراسی کثرتگرا، لیبرال و انسانی باشد که همه طیفهای سیاسی دموکراتیک ایران را دربرگیرد. در میان اپوزیسیون رژیم جمهوری اسلامی، هیچ شخصیت سیاسی دیگری از حمایت گسترده در میان ایرانیان برخوردار نیست[۵]، شاهزاده رضا پهلوی از لحاظ قانونی دارای عنوان سلطنتی است و این امر در ترکیب با قدرت و عزم او در اجرای ارزشهای دموکراتیک موجب شده است که وی شایسته نمایندگی از سوی مردم ایران باشد. لیکن تحقق تکثر سیاسی تنها پس از سقوط رژیم امکانپذیر است.
در موقعیت کنونی، جامعه مهاجران ایرانی نقش کلیدی در سرنگونی رژیم دارد. اما وجود ایدئولوژیهای خطرناک مختلف و ناآگاهی سیاسی برخی افراد، عدم شفافیت و پاسخگویی باعث تاخیر در شکل گرفتن اپوزیسیون متحد شده است. تا زمانی که سوء تفاهم و بحث در مورد تاریخ پیچیده ایران و اطلاعات نادرست درباره میراث پهلوی ادامه داشته باشد، این مسئله نیز ادامه خواهد داشت. اما این گره را میتوان با پذیرش ولیعهد به عنوان چهره سیاسی برای رهبری این انقلاب که در یک همهپرسی آزاد و عادلانه به ثبت میرسد، حل کرد.
حتی در دموکراسیهای مؤثر و مستحکم نیز سیاستهای اپوزیسیون دوپاره و متشنج است. اما در مورد ایران، اصرار عجیبی برای تاکید و اغراق بر تقسیمبندیهای سیاسی اپوزیسیون در رسانههای غربی دیده میشود. به نظر میرسد که این اصرار با اقدامات موازی دیگری نیز مرتبط است.
شاهدیم که یک جریان اپوزیسیون از یک استراتژی سیاسی قدیمی با هدف بیاعتبار کردن یا ساکت کردن جریان دیگر استفاده میکند و آن نسبت دادن فاشیسم به هر دیدگاه مخالف است. توصیف دقیقتر وضعیت سیاسی این است که برخی گروههای قطبیشده بجای اتحاد علیه رژیم اسلامی، علیه پهلویها میجنگند. در میان آنها، فرقه تروریستی مارکسیست اسلامی مجاهدین خلق (شورای ملی مقاومت ایران یا شورای ملی مقاومت)، شعار «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر» سر میدهند و منظورشان از «شاه» پادشاهان سابق پهلوی است و با هدف تخریب وارث زنده پهلویهاست که جریان اصلی ضد رژیم را نمایندگی میکند. این شعار علاوه بر تفرقهافکنی و خشونت، ناعادلانه و ضددموکراتیک است.
جمهوری اسلامی بر پایه فریب و دروغ بنا شده است. برای به دست گرفتن قدرت، بنیانگذاران آن از سلاح، تبلیغات و اطلاعات نادرست استفاده کردند. انقلاب ملی پس از قتل مهسا، فریبکاری رژیم را بیش از پیش فاش کرده است. یک تهاجم اسلامی- فاشیستی استتار شده به عنوان یک رژیم سیاسی عادی که روایتی ضد پهلوی را در محافل دانشگاهی و رسانهای برای غصب و حفظ قدرت خویش رواج داد. هدف این حمله سازمانیافته تخلیه میهنپرستی از دل هر ایرانی است؛ آیتاللهها میدانند که آشکار شدن فریب و خدعهی آنها، مردم ایران را خواستار بازگشت پهلویها، با انبوهی از دیدگاههای بدیع و اصول دموکراتیکی که ولیعهد رضا پهلوی میتواند معرفی کند، سوق خواهد داد. و این به معنی پایان اشغال ایران توسط رژیم جمهوری اسلامی خواهد بود.
میتوان گفت یکی از بزرگترین نقاط قوت ولیعهد، همانطور که هممیهنانش او را «سرمایه» یا «گنجینه ملی» مینامند، موضع او در برابر نیروهای نظامی است.
همگرایی دو نقطه ضعف رژیم میتواند باعث به خطر انداختن آن شود: وفاداری نیروهای مسلح و یک جایگزین سیاسی.
یک آلترناتیو معتبر و قابل اعتماد در برابر جمهوری اسلامی میتواند وفاداری نیروهای مسلح را نیز جلب کند، که بدون آن رژیم خمینیست نمیتواند قدرت خود را حفظ کند. برای ریشهکن کردن جمهوری اسلامی، ریزش از درون نظام که به یک فرمانده کل قوای معتبر و قابل اعتماد نیاز دارد ضروریست تا یک انتقال صلحآمیز و برقراری امنیت و جلوگیری از جنگ داخلی و بازگرداندن ثبات منطقه به حالت قبل از ۱۳۵۷ صورت گیرد. لزوم این تغییر پس از حمله ۷ اکتبر توسط حماس، گروه تروریستی که توسط جمهوری اسلامی تامین مالی میشود، شدیدتر احساس میشود.
از نظر مجید توکلی تحلیلگر و زندانی سیاسی مدافع دموکراسی در ایران، نیروی اپوزیسیون تنها میتواند در خارج از ایران مستقر باشد و باید برنامه مشخصی برای کنترل ارتش داشته باشد. رضا پهلوی پس از آموزش خلبانی جت جنگنده در پایگاه نیروی هوایی آمریکا در تگزاس، گواهینامه خلبانی خود را در آمریکا دریافت کرد. پدربزرگش، رضاشاه بزرگ، یک نظامی بود. و پدرش محمدرضا شاه پهلوی پنجمین ارتش قوی غیراتمی جهان را شکل داد[۶]. شاهزاده رضا پهلوی حامل یک قرن تاریخ است، هیچ چیز سابقه شخصی یا سیاسی او را خدشهدار نمیکند. او نمونهای از شفافیت و یکپارچگی سیاسی است که وی را به قابل اعتمادترین چهره اپوزیسیون تبدیل میکند. به گفته پدرش، ولیعهد که دارای شخصیتی « با اعتماد به نفس و آرام» است، به اصول و ارزشهای دیپلماتیک دنیای امروز وفادار است و دهههاست که از نافرمانی مدنی دفاع میکند. او بر اساس یک مشروعیت/ حقانیت سنتی، همانطور که ماکس وبر تعریف می کند، چه در داخل و چه در خارج ایران، میتواند احترام و وفاداری نیروهای مسلح را به دست آورد و به عنوان فرمانده کل، ایران را بطور مسالمتآمیز به سمت یک دموکراسی سکولار پایدار هدایت کند.
در پایان باید گفت، خاندان پهلوی و میهنپرستی که از آن الهام گرفته میشود، «دیوار برلین» واقعی رژیم ضد ایران را تشکیل میدهد. ملتی که پشت سر ولیعهد ایران، رضا پهلوی، متحد شده است، تنها امید پایان دادن به استبداد در ایران، منشأ خونریزی کنونی در منطقه، است. برای رسیدن به این هدف، لازم است به آلترناتیو سیاسی- نماینده مردم در تبعید- مشروعیت داده شده و به بقیه جهان اطمینان داده شود که ایران پس از جمهوری اسلامی با ثبات و صلحآمیز خواهد بود. اتفاقا همین موقعیت ویژه شاهزاده رضا پهلوی از یکسو دلیل بنیانگذاران جمهوری اسلامی برای استبداد مستمر و بیاعتبار ساختن حامیان پهلوی طی چهار دهه گذشته بوده[۷]، و از سوی دیگر دلیل تلاش سایر جناحهای اپوزیسیون اما مخالف پهلوی برای اعمال کنترل بر شاهزاده و جلوگیری از هرگونه نقش رهبری از سوی اوست. مانند همان قضیهای که به عنوان « منشور همبستگی» معروف شد و با هدف کنترل شاهزاده پهلوی شکل گرفت اما به شکلی معیوب پایان یافت.
پهلوی بزرگترین وحشت رژیم ستمگر در تهران است.
__________________________________
[۱] در چارچوب اسلامگرایی و جمهوری اسلامی، امت یک جامعه جهانی مسلمان است که در آن هویت مسلمان بر ملیت، اعتقادات مذهبی و الحادی و هر چیز دیگری غلبه دارد. جمهوری اسلامی ایران میخواهد ایدئولوژی و انقلاب اسلامی خود را به کشورهای دیگر صادر کند و در نهایت یک امت جهانی تشکیل دهد و رهبری آن را بر عهده بگیرد.
[۲] زیرنویس از یک اعلامیه مکتوب منتشرشده در سال ۱۹۴۰ در لندن و شهرهای دیگر انگلستان
[۳] از اولین پخش به عنوان نخست وزیر در سال ۱۹۴۰
[۴] حقوقدان و محقق اومانیست قرن شانزدهم فرانسه که به دلیل مقاله خود با عنوان Discours de la Servitude Volontaire (گفتمان خدمت داوطلبانه) شناخته شده است.
[۵] ایرانیان داخل کشور راههای محدودی برای نشان دادن حمایت خود از یک شخصیت سیاسی دارند، مانند گرافیتی روی دیوارها و ویدئوهای ناشناس. آنها وقتی میتوانند این حمایت را نشان دهند، پشتیبانیشان فقط متوجه رضا پهلوی و خاندانی است که او نمایندگی میکند. شعارهایی مانند «شاه ایران کیه؟ رضا رضا پهلویه»، «ایران که شاه نداره حساب کتاب نداره»، «ای شاه ایران، برگرد به ایران»، «ولیعهد کجایی به داد ما بیایی؟» از این نمونهاند.
[۶] اندرو اسکات کوپر؛ سقوط بهشت: پهلوی ها و روزهای پایانی شاهنشاهی ایران (نیویورک: پیکادر، ۲۰۱۸)، ص ۲۳، ۲۷۰٫
[۷] هزاران کیلومتر دورتر تحت حکومت جمهوری اسلامی، حامیان خاندان پهلوی هدف رژیم قرار میگیرند، زندانی میشوند، شکنجه میشوند یا به دار آویخته میشوند. آنها نمیتوانند با رسانههای غربی ارتباط برقرار کنند، هیچ نقاشی دیواری به افتخار آنها نصب نمیشود و هیچ جایزهای به آنها تعلق نمیگیرد. آنها زنده میمانند، استقامت میکنند یا به دور از کانون توجه رسانهها جان میبازند. برای قدردانی از مبارزات آنان، شایسته است از جمله به فاطمه سپهری، رضا نوروزی، منوچهر بختیاری، کیان (محمد) حسینی، خالد پیرزاده، سهیلا حجاب، محبوبه رضایی و مجیدرضا رهنورد ادای احترام کنیم. مجیدرضا رهنورد پس از تحمل سوختگی و شکستن ساعد خود که نشان شیروخورشید ایران پیش از خمینی بر آن تتو شده بود، توسط رژیم اعدام شد.
*منبع اصلی: اندیشکده کوروش بزرگ