تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

27  اردیبهشت ماه 1403 - 16 ماه مه 2024

لینک به ویدئوی این سخنان      

«مشکل کجاست؟»

بخشی از سحنان شاهزاده رضا پهلوی در لندن

درود دوستان، خیلی خوشحالم که بار دیگر در شهر شما {لندن} هستم. بعضی از شما را قبلا دیده ام، بعضی ها را شاید برای بار اول. و طبق معمول در مقدمه نکاتی را می خواستم در اصل یادآوری کنم، چون خیلی ها را قبلا از من شنیدید. ولی شاید تأکید بر این نکات ضرری نداشته باشد و حتی در این موقعیتی که هستیم اهمیت داشته باشد.

اولین نکته ای که می خواستم به آن اشاره کنم: با توجه به آنچه که امروز یک جنبه تقریبا ضروری پیدا کرده و در جایی که اکنون در منطقه خودمان، حالا مثل خود ایران به کنار، ولی بحران منطقه ای که فراموش نکنیم یکی از علل اصلی آن موجودیت این نظام بوده و هست و ممکن است شرایط را در جهتی ببرد که شاید کار بکشد به جای باریک. تنها راهی و حرفی که هست (که من به مقامات مختلف سیاسی در کشورهای مختلف زده ام و می‌زنم) این است که اگر دیپلماسی به جایی نرسیده و راه اصلی راه برخورد نظامی ست، تنها راهی که برایتان باقی می‌ماند حمایت از مردم ایران هست؛ چون آنها راه حل هستند و آنها هستند که می‌توانند آن ارتش طبیعی در محل باشند، برای انتقال از این نظام و فرای این نظام به نظام بعدی. اما، مثل هر چیزی، قوانین بازی را باید رعایت کرد.

قوانین بازی چی هست؟ یک سری اصول حداقلی است که در این مرحله مبنای همکاری و همسویی می‌تواند باشد. من این مسئله را بارها روی حداقل «سه اصل کلیدی» تعریف کردم. مسئله حقوق بشر از همه چیز مهم تر است. مسئلهء یک نظام سکولار، یعنی جدایی دین از حکومت، بعنوان یک پیش شرط برای پیشرفت دموکراسی، و صد البته اهمیت تمامیت ارضی کشور، که برای خیلی ها یک خط قرمزی است. این فکر می‌کنم حداقل اصولی است که کلا می‌تواند نیروهای سکولار دمکراتیک مملکت را به دور یک برنامه همسو و همفکر جمع بکند. حالا چه در بخش چپ، راست، مشروطه خواه یا جمهوری خواه.

و این را بدانیم که در جایی که می‌دانیم اختلاف نظر و سلیقه و عقیده هست، الان زمان مطرح کردن آنها نیست. برای اینکه یک روزی این امکان به دست خواهد آمد که بتوانیم نظرات خودمان را بیان کنیم و نهایتا صندوق رای تعیین کننده آن خواسته خواهد بود.

به همین دلیل است که تنها هدفی که می توانیم داشته باشیم، رسیدن به شرایطی است که در آنجا نمایندگان منتخب مردم بتوانند راجع به قانون اساسی آینده بحث کنند، صحبت کنند، پیشنهاد بدهند و نهایتا مردم هستند که تصمیم نهایی را می گیرند.

ما تا آن «خانه» را نداشته باشیم، بحث سر موکت و کاغذ دیواری و صندلی اصلا معنی ندارد. باید اول آن خانه را ساخت.

من بر این اعتقاد هستم که دو معیار مشخص و مقبول، که در قالب دموکراسی جنبهء جهانشمول دارند، بالاترین مرجع تصمیم گیری در هر مملکتی است و آن هم پارلمان است. یعنی مجلسی که در آن نمایندگان مردم، قانون گذاری می کنند و یا تصمیم می گیرند. و تنها معیار اندازه گیری و وزن کشی هم صندوق رای است.

بنابراین، اگر ما در حال حاضر در کشورمان نمی‌توانیم انتخابات آزاد برگزار بکنیم، در کشوری که آزادی تحزب و تجمع موجود نیست، در جایی که صندوق رای در کار نیست که اندازه گیری بکند، تا به آنجا نرسیم، هر بحث دیگری ثانوی است.

و بنابراین این دیسیپلین «یک صدا بودن» به مفهوم این نیست که عقاید متفاوتی نداریم. اصلا. (بلکه) به مفهوم این است که اولویت را درست تشخیص می‌دهیم؛ و این مستلزم انضباطی است که بایستی بتوانیم، بعنوان اپوزوسیون نظام، چه در درون و چه در خارج از کشور، عملا به نمایش بگذاریم.

حال نکته دیگری که بارها از من شنیدید این است که «مشکل کجاست؟»

 مشکل زمانی است که بخشی از جامعه همچنان جزئی از مشکل هستند و بخش زیادی شان جزو راه حل. به این مفهوم که آن نوع تمامیت خواهی ها، آن نوع برخوردهایی که اصلا با ادبیات دموکراسی و تلورانس (روا داری) و پلورالیسم جور در نمی آید. علی الخصوص در دو بخش اکسترم (افراطیِ) راست و چپ که این فضا را آلوده می‌کند، ایجاد تشنج می‌کند و، چه دانسته چه ندانسته، در دست بازی نظام بازی می‌کنند و یا اجازه نمی‌دهند چنین اتحادی بوجود بیاید. ما باید تکیه مان را روی نیروهایی بگذاریم که می‌خواهند با هم کار بکنند و می توانند با هم کار بکنند.

این فقط برای مردم ایران و برای مصرف داخلی نیست که مهم است (چون من فکر می‌کنم در داخل خیلی بیشتر اتحاد داریم تا در خارج) بلکه بخاطر این است که خیلی از رسانه ها یا شخصیت ها می گویند که «بابا، اپوزیسیون شما متلاشی است! پراکنده هستید! با هم نمی‌توانید کار بکنید!» در صورتی که من می‌دانم توانش را داریم. ولی هنوز نتوانسته ایم در عمل به آن برسیم.

بنابراین، یکی از اولین اولویت های هر کنشگر و فعالی، حالا چه بعنوان اکتویست، چه عنوان لابی ایست، چه به عنوان متخصص، این است که فراتر از تظاهرات برگزار کردن و اعتراض کردن، نشان بدهیم که در عمل می توانیم با هم کار بکنیم. می توانیم یک سری پروژه های مشترک را پیش ببریم. حالا در هر هدفی که لازم هست امروز انجام بدهیم.

در واقع، اولین انتظاری که هم میهنان ما در داخل دارند، در جایی که دسترسی به رسانه های خارجی ندارند، در جایی که صدای آنها بسته است، این است که صدای آنها باشیم و این را بتوانیم به جهانیان انتقال بدهیم؛ چه در بخش مجالس شان، چه در بخش دولت هایشان. و لازم است این را به عنوان اهرمی استفاده بکنیم، چرا؟ چون ما در یک مرحله می‌گوئیم «خیلی خوب، فشارها، به مفهوم فرض بفرمایید تحریم ها، و ازدیاد تحریم ها و حتی بردن سپاه در لیست تروریست و اینجور مسائل، فشار بیشتری روی رژیم می آورد». ولی این تنها کافی نیست. ما باید یک حمایت حداکثری را هم جویا باشیم و بخواهیم که قبول بکنند که راه حل همان «راه حل پشتیبانی از مردم» هست و نه «مذاکره با رژیم» یا «انتظار تغییر رفتار رژیم» که 40 سال است که همچنان این را دنبال کردند. و

بنابراین، برای اینکه بتوانند کمک حداکثری بکنند، و اینکه چگونه می‌توانند بکنند، آن است که باید به آنها راه حل ارائه بدهیم، وسیله ارائه بدهیم، کانال ارتباطی ارائه بدهیم و خیلی مسائل دیگر که من وارد کل جزئیات نمی شوم.

ولی کلا باید بتوانیم نشان بدهیم - هم به خودی و هم در صحنهء بین المللی - که کشوری هستیم که کمبود خلاقیت، قابلیت و حتی مدیریت ندارد، اگر این نظام، یک نظام دلسوز بود، مدیران سالمی را به کار می‌گرفت که در مملکت هستند ولی هیچ وقت به بازی گرفته نشده اند.

و می توانیم نشان بدهیم که تفاوت ایران (اکنون) با ایران دموکراتیک، ایرانی که در جستجوی صلح و رابطهء مسالمت آمیز با همسایگان اش (چه کشورهای عربی، چه اسرائیل، چه کشورهای همسایه ما و خیلی فراتر از آن) خواهد بود،  تفاوت بین روز و شب است، تفاوت آنچه که دنیا الان نگران اش هست که چقدر رژیم دارد نزدیک می‌شود به سلاح اتمی، چقدر بیشتر می‌تواند در منطقه بی ثباتی را جا بیندازد. و خدای نکرده به این نتیجه برسند که تنها راه چاره این است که مجبوریم تاسیسات ایران را بزنیم، که دیگر نور علی نور می‌شود. ما می توانیم جلوی این را بگیریم، می توانیم به آنها بگوئیم راه دیگری هم هست و اکنون زمان آن رسیده.

آخرین نکته هم که می خواستم به آن اشاره کنم، اهمیت بسیار حساس یک تغییر پارادایم هست در تفکر نیروهایی که تا بحال به اصطلاح «اصلاح طلب» بودند و آنها نیز به این نتیجه رسیده اند که دیگر فایده ندارد و باید به یک جایی بتوانند ملحق بشوند. با یک جایی باید بتوانند وصل بشوند. نیروهای در چنین شرایطی اولین وظیفهء تیروهای سکولار دموکراتیک استقبال از این ملحق شدن است.

می دانم برای خیلی ها سخت است قبول این که «ای بابا ما این همه (به قول معروف) خسارت دادیم، هزینه پرداخت کردیم، کشته دادیم، چه دادیم، ولی (حالا) ما بخاطر منافع ملی کشورمان، بایستی بتوانیم تا آنجا که ممکن است همسویی حداکثری، ریزش حداکثری را تشویق بکنیم». چرا؟ برای اینکه یکی از نگرانی های من و یا خواسته های من، باید کم هزینه ترین راه تغییر نظام در ایران باشد. و یک جاهایی هست که ما باید بتوانیم این هزینه را به حداقل برسانیم. و یک تضمینی برای نیروهایی وجود داشته باشد که دست شان به خون مردم آلوده نیست، یا سالم هستند، آنها باید بدانند که در فردای فروپاشی یک جایی در آینده خواهند داشت. و این را ما باید در رفتار و در فرهنگ تولرانس و پلورالیسم خودمان در عمل نشان بدهیم، نه با شعار، در عمل.

اینها، به نظر من، یک نکات کلیدی است که بدون آن ما نمی‌توانیم بگوئیم که واقعا معرف یک آلترناتیوی هستیم که بشود به آن اعتماد کنند، در کشوری که اعتماد عملا از بین رفته به هر نهادی، یا هر رهبری یا هر سازمانی. و این کار یک شبه نیست البته. ولی ما از هم اکنون باید بتوانیم به خودمان نشان بدهیم و به دنیا.

اینها نکات اصولی است که فکر کنم تاکید بر آن فقط به مفهوم این است که اولویت ها را باید درست تشخیص بدهیم و بتوانیم با این انضباط نشان بدهیم که مرزبندی ما با نیروهای تمامیت خواهی سات که به هیچ عنوانی حاضر نیستند که قواعد بازی را رعایت بکنند، یا ضربه می زنند، یا لطمه می زنند و جلوگیر و مانع این هستند که این نوع اتحاد و همکاری شکل بگیرد. در واقع مرزبندی ما با این نوع رفتار و این نوع برخورد باید کاملا مشخص باشد. و فکر کنم همه شما در اصل این را به عنوان یک اصل کلیدی قبول دارید.

من کاری ندارم که چپ هستید، راست هستید، جمهوری خواه هستید یا پادشاهی خواه. مجموعهء کسانی که می‌توانند جزئی از راه حل باشند باید بتوانند این را نشان بدهند و به نمایش بگذارند. ما نمی توانیم یک شبه از دست نیروهای افراطی خلاص بشویم. ولی باید کم کم نقطه مرکزی و آنچه که در واقع کشش اصلی خواهد بود را در عمل نشان بدهیم.

امروز فکر کنم جامعه اکتیو در خارج از مملکت باید یک پله فراتر از اعتراض برود و اکنون شروع کند به راه حل و برنامه ارائه دادن. و فکر می کنم خیلی راحت خواهیم توانست اجماعی را به وجود بیاورید، وقتی که بیشتر مسئله را پروژه محور بکنید. برای اینکه در آن موقع فرض کنید یک عده اقتصاددان می‌خواهند راجع به مسایل اقتصادی صحبت کنند، یک سری از وکلای ما بخواهند راجع به مسئله عدالت انتقالی یا مسائلی از این قبیل صحبت بکنند. وقتی که سر یک پروژه کار می کنند،  کسی به این کار ندارد که عقبهء فکری و سیاسی و ایدئولوژیک اش چیست، چون باید یک کار حرفه ای ارائه بدهد. شاید بتوانیم خیلی بیشتر به نتیجه برسیم، اگر پروژه های مشخص را، مشخص بکنیم و بر اساس آن بتوانیم یارگیری بکنیم یا کمک بگیریم.

این یک توصیه ای است که به همه دوستان می‌کنم.

بازگشت به خانه