تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
14 تیر ماه 1403 - 4 ماه جولای 2024 |
|
«بايکوت» نمايش اقتدار ملت است
اسماعیل نوری علا
پیش درآمد و توضیح: این روزها ملت ایران یکی از موفق ترین اقدامات سیاسی خود علیه رژیم اسلامی را به نمایش گذاشته و، با بایکوت (یا تحریمِ) گستردهء شرکت در انتخابات هفتهء پیش، رژِیم را در انظار بین المللی به سوی درهء «عدم حقانیت» (یا به زیان آخوندی، عدم مشروعیت) سوق داده است. با این همه باید اذعان داشت که در مورد هدف و میزان تأثیر بایکوت انتخابات از حانب یک ملت در میان ما کمتر سخن گفته شده و چند و چون آن نیر مورد بحث اندکی قرار گرفته است، حال آنکه در نظریه های سیاسی و نیز در عمل سیاسی ملت ها مسئله بایکوت موضوع بحث های فراوانی بوده است.
در ایران تحت سلطهء حکومت اسلامی، و در هر موعد انتخاباتی، مسئلهء «بایکوت انتخابات» مطرح بوده و در گذشته چندان اثری نداشته است تا اینکه امسال، با سقوط هلیکوپتر ابراهیم رئیسی و تجدید ناگزیر (یا شاید برنامه ریزی شده)ی انتخابات ریاست حمهوری، همگی شاهد اهمیت و تأثیر آن بوده ایم. 15 سال پیش، در 1388 و در جریان انتخابات ریاست جمهوری (که در پایان بسود احمدی نژاد و به زیان میرحسین موسوی انجامید) صاحب این قلم مطلبی را منتشر کرد که در آن به دلایل، اهداف و فواید و شرایط توفیق بایکوت (یا تحریمِ) انتخابات پرداخته شده بود و اکنون که ملت جوان ایران از یکی از پر ثمرترین تجربه های بایکوت سرفرازانه بیرون آمده است و می تواند عمل خود را به کمک چهارچوبی نظری ارزیابی کند، بی ضرر نیست که نگاهی دوباره به آن مطلب افکنده شده و در مورد استدلال های آن تعمق شود.
اما در کار بازانتشار آن مطلب، نویسنده اشاره های گهگاهی به تحربهء 1388 را از مقاله حذف کرده است تا چهارچوب نظری مطرح شده در آن، بدون هرگونه اشاره ای به ماحراهای آن سال، در برابر دید خوانندگان جوانی که در آن سال هنوز امکان شرکت یا شرکت نکردن عامدانه در انتخابات را نداشتند قرار گرفته تا آنان بتوانند دربارهء صحت و سقم مندرجات آن خود مستقلاً داوری کنند. همچنین برای هر آن کسی که بخواهدبه اصل نوشتهء 15 سال پیش دسترسی داشته باشد لینک آن مطلب در پایان این مقاله آورده شده است.
***
يکی از مسائل توضيح نيافته و مبهم مانده در مورد "بايکوت (تحريم) انتخابات" آن است که:
- آيا بایکوت انتخابات، بعنوان يک کنش سياسی، تأثيری هم دارد يا نه؟
- و چگونه می توان مثبت يا منفی بودن اين تأثير را ـ آن هم از ديدگاه طرفين ماجرا - که بايکوت کنندگان و شرکت کنندگان باشند ـ تشخيص داد؟
در واقع بنظر می رسد که ما، در مورد اهداف بایکوت (یا تخریم) انتخابات، بسيار سهل گيرانه عمل می کنيم و متوجه ظرايفی که این اقدام می تواند در خود داشته باشند نيستيم. حال آنکه تلاش برای درک اينگونه اهداف، و نتايج واقعی و عملی آنها می تواند، منظرهء بديع و هيجان انگيزی از کنش ها و واکنش های سياسی را، بخصوص در فضاهای بستهء استبدادی، در پيش روی ما بنشاند. از جمله:
- بايکوت" را نمی توان يک اقدام سياسی برای دستيابی به قدرت دانست! يعنی، روشن است که بايکوت کردن انتخابات قرار نيست به پيروزی بايکوت کنندگان در "انتخابات" بيانجامد! پس، کسی که در جريان انتخابات دست به بايکوت آن می زند بايد هدف يا هدف هائی جز پيروزی در انتخابات را در نظر داشته باشد.
- بخاطر بيان مکرر این نکته از جانب "براندازان" و آرزومندان برافتادن رژيم کهشناخته شده ترين هدف بسياری از بايکوت کنندگان "براندازی رژيم استبدادی" است، عموماً تصور می شود که بايکوت وسيله ای برای براندازی است و لاغير؛ و هرکس که از شرکت در رأی دادن خودداری کند آدمی است خواستار "براندازی رژيم". بخصوص که در همين نخستين قدم نيز، اغلب توجه نمی کنيم که "شرکت نکردن به نيت براندازی" هم می تواند دارای دو جنبهء سلبی و اثباتی باشد. جنبهء سلبی بايکوت، معمولاً به خشم و قهر شديد اشخاص با کل رژيم مربوط می شود؛ و نگاه آنها به هرآنچه از رژيم منبعث می شود آنگونه است که شخصی مؤمن به "نجاست" بنگرد و تصور کند که دست زدن به آن او را هم نجس می کند. چنين شخصی، نه از روی محاسبهء سياسی، که بر اساس احساس کراهت نسبت به متعلقات رژيم در انتخابات شرکت نمی کند ـ حتی اگر يقين داشته باشد که يک کانديدا از کانديدای ديگر بهتر و مفيدتر است. از نظر او، بارها شنيده ايم که، "سگ زرد برادر شغال است!" جنبهء اثباتی اما آشناتر است. اين دسته از بايکوت کنندگان عموماً و مکرراً می گويند: رژيم می خواهد با کشاندن مردم به پای صندوق های رأی بر حقانيت (مشروعيت) خود بيافزايد و، پس، شرکت نکردن در انتخابات يعنی کوشش برای سلب حقانيت از رژيم آنگونه که دست رژيم را در معاملات بين المللی خود در راستای گرفتن تضمين برای ماندگاری اش ضعيف و ناتوان سازد.
درست همين "هدف" هم هست که از جانب موافقان (يا "حلال کنندگان") شرکت در انتخابات مورد حمله، و گاه تمسخر، قرار می گيرد. موافقان می گويند رژيم اعتنائی به مسئلهء حقانيت خود در معاملاتش با کشورهای ديگر ندارد و از بايکوت نيز نه تنها ضرر نمی کند بلکه، در غياب بايکوت کنندگان، می تواند با راحتی بيشتری هر که را می خواهد از صندوق بيرون آورد و، در نتيجه، ضرر بايکوت نه به رژيم که به اصلاح طلبان رژيم بر می گردد. و اين همان حوزه ای است که نود در صد بحث های مربوط به شرکت کردن يا نکردن در انتخابات در آن صورت می گيرد. اما آنچه در اين ميانه مورد توجه نيست آثار ديگر بايکوت است که به ما می آموزاند که اگر بايکوت کنندگان براستی بتوانند بقيه را هم با خود همراه سازند در اندک مدتی تبديل به مهمترين عنصر سياسی در جامعهء فروبسته خواهند شد.و اين کارکردهای روشن و مؤثر بايکوت کدامند؟
- نخستين کارکرد بايکوت مستقيماً به "واقعی کردن" بحث های درگرفته در حول و حوش انتخابات بر می گردد. بطوری که کانديداهای خودی و دست آموز رژيم وادار می شوند تا شعارهای انتخاباتی خود را از آسمان هفتم خيالپردازی های آرزومندانه ا (همچون تشکيل جامعه مدنی و برقراری دموکراسی و گفتگوی تمدن ها) به زمين سخت واقعيت هائی همچون جمع آوری يا ادامهء کار گشت های انتظامی، توجه به خواست های زنان و دانشجويان، مطرح شدن مسئلهء انزوای سياسی کشور در جهان و نظاير آن بياورد.
- يعنی، آشنائی گستردهء مردم با "گزينهء بايکوت" موجب می شود تا کانديداها، بمنظور منصرف کردن مردم از شرکت در بايکوت، بجای دادن شعارهای قشنگ و توخالی برای جذب آراء انتخاب کنندگان، به وعده های عينی (اما البته باز هم توخالی) روی آورده اند و اين موضوع باعث می شود تا در فضای بستهء سياسی یک کشور بحث در مورد زيان های وارده از جانب حکومت جای طرح نظريات تئوريک و فلسفی پر از مکر و حيله را بگيرد.
به عبارت ديگر، صرفنظر از "فرصت طلبی" مکارانهء کانديداهای خودی، کارکرد بايکوت براستی نيز به واقع گرايانه شدن نگاه مدعيان اصلاح طلبی به مسائل و گرفتاری های مردم می انجامد. و اصلاح طلبان در می يابند که ديگر نمی توان مردم آشنا شده با قدرت "بايکوت" را با وعده های سر خرمن به پای صندوق های رأی کشاند. بايکوت کنندگان، با امتناع از شرکت در انتخابات نشان می دهند که ـ در غياب تشکلات حزبی گسترده از يکسو، و در فقدان امکان همفکری های علنی و "خطرناکِ" دسته جمعی، از سوی ديگر ـ آن چنان قدرتی دارند که می توانند کانديداهای دروغگوی خوش وعدهء فلسفه باز بی عمل و محافظه کار را به شکست بکشانند؛ حتی اگر وضع خودشان بدتر شود.
- در عین حال بایکوت راه را بر مطرح کردن مطالبات مشخص باز می کند. بايکوت کنندگان می توانند قبح شرکت گوسفندوار در "انتصابات" حکومت اسلامی را جا بياندازند و رأی دهندگان را وادارند که، اگر برای خود ارزش و احترامی قائلند، لااقل مطالباتی را مطرح سازند و شرط و شروطی را در ميان آورند. خودبخود، گام نهادن در اين مسير، به هر مصلحتی که باشد، يک آموزش سياسی مهم در جامعه ای است که افرادش سنت فکر کردن بخود و مطالبات و نيازهای خويش را نداشته و تمرين نکرده اند.
البته نی توان اعتقاد بیهوده ای نسبت به کارائی "مطالبه محوری" در نزد کانديداها و سردمداران رژيم داشت اما اقدام به فهرست کردن مطالبات تفصيلی ـ اگر تمهيدی صرفاً کودکانه برای "حلال کردن شرکت در انتخابات" و "دور زدن تحريم" نباشد ـ گامی درست در راستای کشاندن درک سياسی شخصی به حوزهء خودآگاهی های روزمره است. کسی که نمی داند چه می خواهد، خود بخود، از ساختار نهادها و کارکردهای آنانی که زندگی را بر او مشکل کرده اند تصوری گنگ و مبهم دارد؛ اما آن کس که می داند چه می خواهد و می تواند خواست های خود را بشکلی منسجم و منظم بروی کاغد آورد، در مرحلهء نخست، درک می کند که کارش از کجا لنگ است و، در مرحلهء بعد، بجای تسليم شدن و به قضا و قدر تن در دادن، به اين می انديشد که برای مشکلات خود راه حل های واقعی، زمينی، عينی و عملی بيابد و بکار برد.
به همين دليل هم هست که، به تصديق نويسندگان متعددی که بر جريان "مطالبه محوری" انتقاد وارد می کنند، ايراد اصلی وارده بر اين نوع حرکت ها، نه به خود "مطالبه محوری" که به اين نکته بر می گردد که اين خانم ها و آقايان، در عين طرح مطالبات خود با کانديداها، هرگز نه اين مطالبات را بعنوان شرط شرکت خود در انتخابات اعلام داشته و نه از قلابی بودن انتخابات و عجر کانديداها در متحقق ساختن وعده های خويش، سخنی پيش کشيده اند و، در نتيجه، عمل شان می تواند براحتی تبديل به حرکتی توهم زا شود و، با اعلام وعده هائی بی پشتوانهء اجرائی از جانب کانديداها، بصورتی معکوس، موجب ترغيب مردمان به شرکت در انتخابات گردد.
"مطالبه محوری" نتيجهء مستقيم وجود و عمل "گروه فشار"ی نامتشکل و نامرئی است که "گروه تحريميان" خوانده می شود. و می دانيم که در علوم اجتماعی و سياسی وجود "گروه های فشار" آگاه و دارای مطالبات مشخص از عوامل مهم گام برداشتن بسوی شکستن استبداد محسوب می شود.
آشکار است که گرهگاه اصلی کار به ناتوانی کانديداها در انجام وعده های انتخاباتی شان مربوط می شود؛ نکته ای که بلافاصله در پی آغاز جنبش های "مطالبه محور" مورد بحث قرار می گيرند. اما بزودی وقت و فرصت طرح مطالبات منسجم تر بزودی فرا می رسد ؛ و چون فرا برسد درهای گفتگوی واقعی سياسی دربارهء نقائص ساختاری و ضد دموکراتيک رژيم در ميدان های متعلق به خود رژيم گشوده خواهد شد.
- همچنین تجربه نشان داده است که بايکوت انتخابات از جانب مردم، قادر است بازيکنان نمايش های انتخاباتی رژيم های استبدادی را به سوی گذشتن از "خط قرمز" های رژيم هل دهد و، در نتيجه، از هيبت و آمريت تهديدآميز کل رژيم بکاهد. و موحی مطرح شدن مطالبی از جانب کاندیداها شود که در گذشته به زبان آوردن آنها عبور از خط قرمزهای رژيم محسوب شده و عواقب خاص خود را می داشته است.
در اين ميان، نکته ای که پيرامون چند و چون "بايکوت" و نحوهء اثر گذاشتن آن بر روند "انتخابات" (می توانيد اين واژه را "انتصابات" هم بخوانيد) بايد مورد توجه قرار گيرد به "دو بعدی بودن" اين پديدهء سياسی مربوط می شود؛ دو بعدی که ـ در زبان رياضی ـ با هم "رابطهء مستقيم" دارند، به اين معنی که وقتی يکی زياد يا کم شود ديگری نيز از اين پست و بلند تبعيت می کند.
از نظر جامعه شناسی، دو بعد پديدهء "بايکوت" عبارتند از «گستردگی جمعيتی» و «سرعت تأثير و نتيجه گيری». يعنی، هرچه بر تعداد بايکوت کنندگان افزوده شود نتايج خواسته شده از آن نيز با سرعت بيشتر ـ و، در نتيجه، زمان کمتری - به دست خواهند آمد. مثلاً، در يک وضع ايده آل، اين مسلم است که اگر روزی رژيمی در برابر چشم جهانيان، در معبر مردمان صندوق رائی بگذارد اما هيچ کس به آن صندوق اعتنا نکرده و رائی در آن نياندازد، آن زمان، لحظهء آشکار شدن بی مشروعيتی کامل و نداشتن پايگاه مردمی رژيم است، امری که ـ به احتمال زياد ـ به فروپاشی رژيم می انجامد. حال آنکه تعداد کم بايکوت کنندگان موجب آن می شود که هرگونه نتيجه ای ـ اگر وجود داشته باشد ـ با سرعت کمتر و طی زمان درازتری به دست آيد.
البته یک نکتهء منفی هم در رابطه با بايکوت وجود دارد که به متوهم شدن "تشکل های بايکوت کننده" می انجامد: در جوامع استبدادی، و در غياب احزاب سياسی واقعی و پر دامنه، هيچ کس نمی تواند ادعای مالکيت و رهبری بايکوت را داشته باشد و بايکوت کنندگان ـ که به دلايل گوناگون و "شخصی" ی خود دست به اين کار زده اند ـ نيز نمی توانسته اند به ترغيب اين تشکل ها چنين کرده باشند. يعنی، بايکوت، درست همچون سکوت، نمی تواند دارای فقط يک معنای معين باشد و مخاطب آن بايد در فهم خود از آن، و تخمين نسبت خود با آن، نهايت دقت و واقع گرائی را بکار گيرد. حال آنکه توهم رهبری و در موضع صدور "فتوای تحريم" قرار داشتن موجب می شود که يک تشکل سياسی کوچک از وزن واقعی خود در جامعه غافل شده و با بلند پروازی کيان خود را بر باد دهد.
بطور کلی بايکوت پديده ای سياسی، چند ضلعی، چند بعدی، و بسيار اثرگذار است، بخصوص در جوامعی که راه های بيان عقايد و مطرح ساختن نارضايتی ها را مسدود ساخته و، بموازات آن، می کوشند تا، بنا بر مصالح رژيم، نمايشی از انتخابات بپا سازند.
در اينگونه جوامع، بايکوت، در عين بی خطر بودن و به خشونت نگرائيدن، حکم موتور حرکت دهندهء ماشين مبارزات سياسی را بازی می کند و، از يکسو، رژيم و از سوی ديگر، اپوزيسيون خودی و دست ساخت آن را وا می دارد تا يا کلاً بازی انتخابات را کنار بگذارند و يا به آن ندای خواهنده و آمری توجه کنند که از بخش خاموش و بايکوت کنندهء مردمی به گوش می رسد که در خانه ها مانده و از نزديکی حوزه های رأی گيری رد نشده اند تا مبادا در برابر دوربين های رسانه های بين المللی سياهی لشگر نمايش رژيمی قلمداد شوند که پس از سی سال عوامفزيبی هنوز تفاوت مردم با گوسفندان را درک نکرده است.
بايکوت وسيله ای برای قدرت نمائی ملت های در بند است و می تواند، در برابر رژيم های تا بن دندان مسلح، اقتدار ملی آزاديخواهان را به گونه ای قاطع به نمايش بگذارد، البته مصالحه کاران و مصلحت انديشان اگر بگذارند؛ چرا که، بقول شاملو، "سکوت سرشار از ناگفته ها است".
جمعه 18 ارديبهشت ماه 1388 ـ 8 ماه مه 2009
https://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2009/052209-ES-PU-Power-of-Boycott.htm