تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
24 آبان ماه 1403 - 14 ماه نوامبر 2024 |
|
گناهی که ما را فراموش نمی کند و رخت عزایی که به صندوق نمی رسد
جلال حیدری نژاد
مرگ و مصیبت و ماتم ، گویی پایان ندارد برای این مردم و این سرزمین. اگر به روزگاری مرگ استثناء این خاک بود حالامصیبت ها هفتگی شده اند. به ماه نمی رسند. رگبار بی امان مرگ حتی به لکنت نمی افتد! غسالخانه تنها مکان، و نماز میت تنها قرار پابرجای ماست! از سوگی در نیامده به سوگی دیگر دعوت می شویم.
هنوز لباس سیاه به تنمان است، در مصیبت سربازانِ جوانمرگ، که خبر آورند مسافران خراسان یکجا به آتش سوختند و برنمی گردند، از نماز میت آنها برمی گشتیم که خبر مرگ فرهاد و آزاد - دو برادر کولبر - را دادند و سیاه می پوشیم . از این ماتم بازنگشته بودیم، در میانهء راه بودیم که ساختمانی آوار می شود بر سرمان و باز جامه ی سیاه می پوشیم. از عزای اهل قلم به عزای اهل هنر می رویم... در زمین یکسر عزادار بودیم و سیاه پوش که در آسمان نیز عزادارمان کردند و دوباره رخت سیاه به تن کردیم... از اسمان به خیابان آمدیم و خیابان به خیابان آوار مصیبت بود،خون بود، آتش بود، حنجره بود، فریاد بود، جوان بود، آرزو بود، امید بود، آینده بود، یک شب مهتاب بود، ستاره ای دنباله دار بود و گلوله هایی مستمر ... و دوباره کوچه به کوچه عزادار شدیم و خانه به خانه سیاه پوش... و هنوز رخت عزای ما به صندوق نرسیده است...
لابد گناهی کرده ایم… لباس های سیاهِ ما هیچ گاه به صندوقخانه نمی رسند… لابد گناهی کرده ایم… گناهی سخت و وهم آلود، گناهی دسته جمعی ... گناهی که پدران و مادران ما در آن شریک بودند… گناهی که ما همه غافلانه فراموشش کرده ایم اما آن گناه ما را فراموش نکرده است و فراموش نمی کند.... گناه دسته جمعی توبهء دسته جمعی می خواهد وگرنه رخت عزای ما هیچگاه به صندوقخانه نمی رسد.