تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
22 آذر ماه 1403 - 12 ماه دسامبر 2024 |
|
با خون دل نوشتم!
افشین بابازاده
امروز با شگفت زدگی به سوریهء بدون اسد و باند آدم کشان اش نگاه می کنیم. در زندان هایش گشوده شده اند. از سال ۲۰۱۱ میلادی که تعدادی دانشجو و دمکراسی خواه پا به خیابان گذاشتند و تا کنون که هیچ نشانه ای از انها نبود و احتمالا بسیاری از آنها در زندان های تاریک اسد جان باخته اند.
داعشی ها آمدند و خون ریختند، طالبان های نماز خوان آمدند و بانگ برآورند که: «خون ریختن کار ماست». و ریختند و ریختند. میلیون ها انسان، همچون قوم موسی، براه افتادند و از دریای نژادپرستی اروپاییان گذشتند و سراسر اروپا را پیمودند و دژهای ناپیموده را شکافتند و به اروپا و ترکیه و لبنان فرو ریختند. و اسد، به مدد ایت الله های دوازده امامی و سپاهی ننک آورشان، با پوتین روی بر سر آنهایی که توان گریز نداشتند را بمب های بشکه ای میخ و باروت باراندند.
آخوند خون پرست، با هزینهء مردم ایران، در روز روشن، باروت به دهان توپ خانه های اسد ریخت تا بروی مردم سوریه آتش ببارد، و بارید، تا جایی که بیش از نیم میلیون از مردم را قتل عام کردند. روسیه برای معادله های بین المللی و مقابله اش با غرب و رودستی هایی که از بابت عراق و لیبی خورده بود، با دست پاچگی سوخوهای مرگ بار خودش را بروی مردم سوریه کشاند تا موشک ها و ترکش هایش تک به تک مردم سوریه را بکوبند.
از این نمایش ۱۵ سال گذشته است. اینکه امروز چه کسی و چه نامی سوریه را از شر اسد و هم پیمان هایش نجات داده است مهم نیست. صدها هزار نفر، به امیدی در این گریزگاه، قدم هاشان را بروی خاک نهاده اند تا به خانه و کاشنه شان بازگردند. زیبایی در این کارزار بازگشتن است و نه آنچه در انتظارشان روی خاک مادری شان نهادمنتظر آنها است. اینها کوله بارانی به دوش اند که سرگرم ساختن امید شده اند.
اما این جستار ناشی از شگفت زدگی نیست، تنها و تنها برای آموختن است. ما ایرانیان به اشغال شدن و ساختن با جانیان اشغال گر عرب و ترک و مغول و آخوند عادت کرده ایم. و تنها به مسخره کردن آنها رضایت داده ایم ولی نه برداشتن شان. و وقتی که نجات دهنده ای از راه می رسد او را هم به تمسخر و خنده می گیریم.
و یادمان باشد که سوری ها، حتی در یک روز از آوارگی شان،شک نکردند که نباید در انتخابات جنایت بار فرزندان و دختران و پدران و مادران و همه عموهای این خون آشامان شرکت کنند. و ما امروز به این برش گذشته و آینده رسیده ایم و آشکار است که اگر این نهاد خانمان سوز را به پایان نرسانیم دلقکان روزگار ما را به بازی باور نکردنی می گیرند. دلقکانی که بفول مولوی نظیزشان را کسی ندیده.
آیا همچنان وقت آن است که دست روی دست بگذازیم و عارفانه تفسیر کنیم؟
این سرافکندگی اسما نیست که، کمتر از ۲۴ ساعت پس از سرنگونی اسد، آوارگان سوری گروه گروه خواسته اند به هر قیمتی به خانه و کاشانه خود بازگردند. آیا این رشک آور نیست؟ از سرافکندگی اش بگذریم، رشک افرینی اش را کجای دل خود جای دهیم؟
ما بسیار فرصت از دست داده ایم و همچنان هر بامداد که چشم می گشاییم از کف می دهیم. من نمی گویم تو جانت را فدای آزادی من کن. اما می توانی برای رهایی از دست این پلیدان آمده از صفحات مندرس تاریخ مان چنان کنی. اگر سوری ها به جهادیست آدم کشی چون جولانی اعتماد کرده و در شهرهاشان پای کوبی می کنند، آیا من و تو نمی توانیم به این شاهزاده ۶۳ ساله که در کارنامه اش جنایتی ثبت نشده اعتماد کنیم؟
به من توضیح بدهید، مرا به پای منطق و سنجش های خود بیاورید. چه کسی می داند، احتمالاً روزی چنین سور دمشقی را در شهرهای زیبای ایران چون تهران من، شیراز حافظ، نیشاپور فردوسی و توس و تبریز و کرمان و أصفهان و مشهد و کرمان و همدان و شوش و لرستان و کرمانشاه و مراغه و ری و رشت و بابل و سمنان و آبادان و خوزستان و زابل و هیرمند و گرگان وزاهدان و... بشود دید.
باید قدری چشمان ات بر هم بگذاری و ببینی که اگر به خودت اعتماد نکنی وضع ات از سوری ها بدتر می شود. به یاد آور که ایران در پرتگاه قرار گرفته و این توهم نیست. اگر دیر بجنبیم همین گربه را موش می کنند.