تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

29 آذر ماه 1403 - 19 ماه دسامبر 2024

انقلاب یا شورش پنجاه و هفت؟

مجید دهقانی

دربارهء مفهوم انقلاب، و تاریخِ چنین مفهومی، تاکنون مطالب زیادی از سوی متخصصین و اندیشمندان نوشته شده است که تا حد ممکن آنها را بررسی کرده ام. اما شاید بیان وجه دیگری از این مفهوم از سوی کسی که رفتار مهمترین تحول سیاسی خاورمیانه را از دریچه تاریخ می بیند چندان بی راه نباشد.

مفهوم نخستین انقلاب (یا revolution) بازگشت به نقطه آغازین یا بازگشت به حکومت پیشین بود که واپسین بار در سال 1789 میلادی به کار رفت و، پس از آن، مفهومی دیگر به خود گرفت که با تحولات اندکی هنوز پابرجاست.

زمانی که از انقلاب سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سخن می گوییم بحث بر جایگزین شدن ساختارهایی تازه، ولو اشتباه، به جای ساختارهای پیشین است. به قول هانا آرنت: «فقط جایی که احساس نوآوری وجود داشته باشد، و نوآوری با مفهوم آزادی پیوند بیابد، حق داریم از انقلاب صحبت کنیم. انقلاب چیزی بالاتر از یک شورش موفقیت آمیز است و حق نیست که هر کودتا را انقلاب بخوانیم یا در هر جنگ داخلی اثری از انقلاب جست و جو کنیم.»

چون از مفهوم جدید انقلاب بیش از دو قرن می گذرد و امروز به حدی از نفوذ در میان همگان رسیده است که نمی شود معنای آن را تغییر داد، بهتر آن که برای بازگشت به مفهوم اولیه که بار دیگر در سال پنجاه و هفت احیا شد به واژگانی نظیر طوفان یا شورش، نگرشی دوباره داشته باشیم تا بتوانیم آنچه در ایران اتفاق افتاد را بهتر بررسی کنیم.

اگر به تمام انقلاب های بزرگ جهان نگاه کنیم، با فروپاشی یک حکومت،حکومت بعد طبق اصول خود تحولی اساسی در تمام حوزه های فرهنگی سیاسی اقتصادی اجتماعی و غیره ایجاد می کند و برای آن تحول، ساختاری مشخص تعیین می نماید که می توان به صورت نظری آنها را توضیح داد. با نگاه به این مساله و نظر به آنچه در سال پنجاه و هفت و پس از آن رخ داد می بینیم گروهی سر کار آمدند که هیچ نخبه ای به معنای واقعی کلمه نداشتند (اندکی که از حکومت پیشین مانده بودند هم به تدریج جدا شده و گریختند)، هیچ کدام از اعتراضات فردی و خیابانی در امتداد یک خواست مشخص و یا در راستای آزادی نبودند (حتی غیر قابل قیاس با خواست مردم در دوره قاجار)، هیچ کدام از نهادها و ساختارهایی که قرار بود به جای همتاهای خود در حکومت پیشین بنشینند نمی توانستند به صورت دقیق و ثابت از خود تعریفی ارائه دهند، همان طور که هنوز هم نمی توانند فرهنگ جامعه یا اقتصاد اسلامی یا توحیدی را توضیح دهند.

انقلاب در ذهنیت یک مسلمان، رابطه مستقیم با مفهوم طوفان در ادیان ابراهیمی دارد؛ طوفانی که می آید، می بارد و می شوید و می برد و در این میان یک شخص، منجی بخش کوچکی از مردم می شود و بخش عظیمی را به آب می دهد. او پس از نجات، کشتی را بر ساحل امنی می نشاند و بدون برنامه، هرکسی را پی کار خویش می فرستد.

این اندیشهء اسطوره ای از طوفان نوح که در مفهوم انقلاب تجلی پیدا کرده است در بررسی دقیق تر نشان می دهد که بازگشت به نقطهء آغازین، که معنای اولیهء انقلاب بود، چگونه صورت بندی می شود؛ نقطهء آغازینی که یک آخوند می تواند در پی آن باشد جز صدر اسلام و «دوران طلاییِ» پیامبر نیست. این همان چیزی است که تمام اسلام گرایان در آن اتفاق نظر داشتند.

اگر به سخن آرنت باز گردیم، همهء انقلاب های تاریخ یا در بازگشت به گذشته در تلاش بودند و یا تحول در عصر جدید. انقلاب اسلامی در سال پنجاه و هفت، برخلاف انقلاب های تازهء اروپا و آمریکا، نه تجلی عصر جدید بلکه بازگشت به اصل قدیم بود. اختلاف عمده ای که بنیان گذاران در آن مسیر داشتند فقط در وجوه مکی و مدنی اسلام بود. هستهء اصلی شورش پنجاه و هفت همان گروه کوچک اسلام گرای ساکن نوفل نوشاتو بود که جدال های بین حزبی درون ایران برایش اهمیت نداشت.

برخلاف آنچه مشهور است، آن انقلاب متعلق به هیچ کس جز روحانیت معمم و مکلا نبود. افراد و گروه های دیگر تنها تلاش گرانی بودند که در واقع کشتی نوح و یاران اش را از خشکی به دریا هل می دادند بدون آن که بدانند همگی غرق خواهند شد.

با استقرار نوح و نمایش مقتدرانه و هولناک طوفانی که همهء مخالفین -نه فقط فرزندان انقلاب- را نابود ساخته، مسابقهء دائمی برای پیوستن به یاران و سوار شدن بر کشتی نجات شروع می شود. با نگاه به این که «آزادی» روح انقلاب های عصر جدید است،در داستان نوح، طبیعتا بحث آزادی جایگاهی ندارد. از سوی دیگر، بحث رهایی از جور و ظلم نیز در میان نیست.

در تمام شعارهای مردم تا پیش از بیست و دوم بهمن، اثری از درد آزادی نیست اما در سخنان بعدی شورشیان،به گونه ای سخن به میان می آید که نسل های بعد همواره تصویری مخوف از عدم آزادی در حکومت پهلوی در ذهن خود بسازند. اما در واقع بحث اصلی نوح عصر جدید، دستاویز قرار دادن عدالت و استقلال برای مبارزه با شخص و حکومتی است که خلاف عقاید ایدئولوژیک اش رفتار می کند و باید با طوفانی نابود شود؛ طوفانی که نه بیانی از آزادی دارد و نه برنامه ای بعد از آرامش.

طوفان فقط می آید و می برد. در جامعهء اسلامی، نه انقلاب مستمر بلکه طوفانی دائمی نیاز است تا همواره نیازمند نوح باشیم؛ نوحی خشمگین و بی رحم؛ طوفانی چشم و گوش بسته و یارانی مطیع.

حکومتی که مخالفین و موافقین خود را در بیرون و درون کشتی دسته بندی می کند با سهولت بیشتری می تواند مخالفین اش را سرکوب کند زیرا برای پاکسازی جامعه از افراد غیر مطیع، به طوفانی نیاز دارد که توسط دستورات بی چون و چرای خداوند (قوانین شرعی) فرستاده می شود؛ نه انقلابی که به واسطهء انسان ایجاد شود.

از همین رو است که یکی از اصول حکومت فعلی بر پایهء کشتی و منجی و طوفان قرار دارد و بهترین مثال آن می تواند داستان کربلا باشد که آنجا هم نوح در قامت حسین تجلی پیدا می کند که هر کس با او باشد نجات می یابد (ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه). در این نوع حکومت، مردم نیز چنان با مفهوم طوفان خو می گیرند که به جای شخصیت های سیاسی، همواره به دنبال یک منجی عدالت خواه خواهند بود.

با این اوصاف، واقعهء سال پنجاه و هفت چیزی فراتر از انقلاب در معنای لغوی (نه در مفهوم سیاسی جدید) یعنی شورش نبود. شورش یا insurrection در واقع یک تلاش خشونت آمیز صرفا در جهت براندازی یک حکومت است، بدون برنامه ریزی برای حکومت بعدی.

https://www.instagram.com/p/DC-9uT7t9tg/

بازگشت به خانه