تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

2 اسفند ماه 1403 - 23 ماه فوریه 2025

 آنچه بدبختی یا خوشبختی ملت ها را رقم می زند!

علی مرادی مراغه ای

مطالعه تاریخ ملت ها نشان می دهد که این نوع تربیت و مخصوصا رهبران هر جامعه و نظام سیاسی آن هستند که نقش تعیین کننده در سرنوشت مردم دارند نه وجود منابع و ذخائر روی زمینی یا زیرزمینی. چون امروزه کشورهای خوشبختی وجود دارند که هیچ منابع و ذخائر ندارند اما با سیستم سیاسی درست، همه چیز دارند. اما بر عکس، کشورهایی نیز هستند که بر روی گنچ قارون نشسته اند اما در فقر و فلاکت هستند! پس، این نظام سیاسی و رهبران هر جامعه هستند که با هر تصمیمی، سرنوشتِ میلیونها انسان را رقم می زنند...

برجسته ترین و بهترین مثال برای نقش رهبران، کشور چین می باشد و مقایسه دو رهبر چین یعنی: دیوانه بازی های مائوتسه تونگ و در مقابل، هوشمندی دنگ شیائوپینگ جانشین او.

این درست است که هر ملتی در طول تاریخ اش، گاهی تب می کند و دیوانه بازی در می آورد. اما این مهم نیست، چون ما آدم ها نیز در زندگی خود، گاهی دیوانه بازی در آورده ایم! مهم این است که چقدر زود، دست از آن دیوانه بازی بکشند و سرِ عقل بیایند...!

سیستم های ایدئولوژیک همیشه بهشت شان نسیه است اما جهنم شان نقد! مائو تنها وعدهء بهشت در آینده می داد اما دیوانه بازی های فعلی و اکنونیِ اش باعث شد بزرگترین قحطی تاریخ آن کشور رقم بخورد، بین ۱۵ تا ۴۵ میلیون چینی در بین سال های ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۲ بر اثر گرسنگی شدید جان سپردند!

اما با مرگ مائو، رهبری چین به دنگ شیائوپینگ رسید، او می توانست از مائو تقلید کند، مردم را در فقر رها کرده، خود در آسمان ها و تجملات زندگی کند و همچنان وعدهء بهشت در آینده ای دور دست دهد... اما او این کار را نکرد، بلکه او در همان کشور و در همان حزب، دست به تغییرات و اصلاحات اساسی زد: اول، کیش شخصیت و هاله تقدسِ مائو را شکست، سپس از توهمات و شعارهای ایدئولوژیکی و دگماتیستی و کلهء داغ و هارتوپورت بازی او فاصله گرفت و اصالت عمل (پراگماتیسم) را برگزید... و گفت: «هزار شعار و سخنرانی انقلابی یک دانه برنج در کاسه دهقان چینی نمی گذارد»!

مائو با شعارهای مارکس و انگلس و با وعده های ایجاد بهشت در آینده ای دور دست (نسیه) در عرش زندگی می کرد پس، جهنمِ نقد آفرید! اما دنگ شیائوپینگ در روی زمینِ سخت با سرنوشت میلیون ها چینی مواجه بود که با گرسنگی و فلاکت و مرگ درگیر بودند! او اقتصاد بازار را پذیرفت، درهای ین را به روی سرمایه های خارجی باز کرد و، در نتیجه، آن معجزه اقتصادی چین رخ داد و چین به یکی از دو ابرقدرت امروز جهان تبدیل شد!

می بینید که اینجا، فرهنگ جامعه، نگرش مردم و احزاب و یا کلا مردم چین تغییر نکرده و تغییر اینها پسینی بود و بعدا تغییر یافتند.

گاهی در یک پیچِ تاریخی، قرار گرفتنِ یک «مصلح» بر سریر قدرت، می تواند معجزه کند و صدها سال تاخیر را جبران کند...!

من تمام اصلاحات دنگ شیائوپینگ و تفاوت اش با شعارهای خیال پردازانهء مائو که وعده بهشتِ نسیه (در آینده بر اساس مارکسیسم) را سر می داد در یک جمله خلاصه می کنم: عزیزان! این مهم نیست که گربه سفید باشد یا سیاه، زیبا باشد یا زشت، عابد و نمازخوان باشد یا کافر... بلکه، مهمترین عامل تشخیص یک گربه خوب در یک خانه روستایی، تنها بررسی کارکرد آن است! باید گربهء خوب را با کارکردش سنجید، و کارکردش این است که به بهترین شکل موش بگیرد و اگر خوب موش گرفت، حتما گربه خوبی است و کارآمد...

فلسفهء وجودی هر سیاستمدار هم تنها در تلاش او برای ایجاد رفاه و زندگی سعادتمندانه برای مردمش معنی می یابد... ما ترک ها ضرب المثلی داریم که می گوید: «شعورلو اوغلان، نینیر دده مالینی و  شعورسیز اوغلان نینیر دده مالینی...» یعنی فرزند باشعور چه نیازی به مال پدر دارد چون خودش شعور دارد پس آن را بدست خواهد آورد و فرزند بی شعور نیز نیازی به ثروت پدر ندارد چون بزودی آن را بر باد خواهد داد...

https://www.iran-emrooz.net/index.php/politic2/more/119101/

بازگشت به خانه