تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
23 اسفند ماه 1403 - 13 ماه مارس 2025 |
|
«کشور من در آستانهء انقلابی نو قرار دارد»
گفتگو با شاهزاده رضا پهلوی
گفتگوگر رولاند اُلیفانت، خبرنگار ارشد خارجی دیلی تلگراف
رضا
پهلوی هفت ساله بود که فهمید چیزی در مورد او متفاوت است.
او که پس از تاجگذاری پدرش در سال 1967 سوار بر کالسکه اسبی در خیابان های تهران می شد، متوجه شد که جمعیت نه تنها کالسکه پدر و مادرش را تشویق می کنند، او به یاد می آورد: «من متوجه شدم که آنها مرا تشویق می کنند. «آن لحظه ای بود که کلیک کرد، که من خاص یا مهم هستم. چیزی در سرم تحریک شد.
«شوق، عشق و محبت مردم وجود داشت، اما در عین حال انتظار داشتند که ولیعهد بودن به چه معناست. [و مرا به فکر واداشت] از نظر این همه فداکاری، فداکاری، مسئولیت و محدودیت هایی که باید به خاطر آن انتظار بالا بپذیری، چه چیزی را در پی دارد؟»
ستایش دوام نیاورد. در سال 1979، پهلوی در اثر یک انقلاب مردمی که جرقه آن بر اثر سوء حکومت پدرش بود، به تبعید رانده شد. این قیام با استقرار جمهوری اسلامی ایران پایان یافت.
با این حال پهلوی 64 ساله هنوز با اعتماد به نفس فردی که برای حکومت بزرگ شده صحبت می کند. و او اکنون انقلابی مشابه انقلابی که پدرش را سرنگون کرد، پیش بینی می کند.
"یک پنجره از فرصت"
او استدلال میکند که جمهوری اسلامی که از نظر اقتصادی در داخل خفه شده است، در خارج از کشور به لحاظ نظامی خون گرفته و از نظر ایدئولوژیک رو به مرگ است، به سرعت در حال از دست دادن اقتدار خود حتی در میان حامیان دیرینه است. دولت های غربی باید از این لحظه برای کمک به ایرانیان برای ایجاد یک دموکراسی سکولار از طریق نافرمانی مدنی استفاده کنند.
«یک پنجره حیاتی از فرصت برای تغییر تاریخ وجود دارد. ممکن است فقط چند ماه باز باشد.» «اکنون زمان اقدام است. ایران در شور انقلابی یا حداقل قبل از انقلاب است. هر روز در حال افزایش است. همه شعارهایی که در خیابان ها می شنوید، همه اعتراض ها، همه تظاهرات هایی که مشخصاً خواستار پایان دادن به این رژیم، مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر جمهوری اسلامی هستند.
«در دید آشکار است. به خصوص در چهل و ششمین سالگرد انقلاب [که جشن های رسمی در این ماه با اعتراضات ضد رژیم خدشه دار شد]. او در حین بازدید از دفتر تلگراف برای ضبط یک نسخه ویژه از پادکست سیاست خارجی خطوط نبرد، به من میگوید: «این فقط به یک جیب مقاومت در اینجا و آنجا جدا نیست.
پهلوی مردی قد بلند که شباهت زیادی به پدرش، شاه محمدرضا پهلوی، که از سال 1941 تا انقلاب 1979 بر ایران حکومت کرد، دارد، در یک تور دیپلماتیک دیوانهوار اروپا بوده است که شامل بازدید از کنفرانس امنیتی مونیخ در هفته گذشته بود.
او با همراهی گروهی از نگهبانان و مستشاران، طی دو هفته گذشته به طور فشرده در راهروهای پایتخت های خارجی کار کرده است تا با دولت های غربی لابی کند تا برای فروپاشی جمهوری اسلامی آماده شوند. همیشه فروش آسانی نیست.
همه باور نمی کنند که او از پشتوانه ای که مدعی است در داخل کشور برخوردار است. بسیاری از افراد دیگر در جنبش اپوزیسیون تبعیدی ایران به انگیزه های حامیان او مشکوک هستند، به ویژه پس از اینکه برخی از آنها از رسانه های اجتماعی برای حمله به فعالان غیر سلطنت طلب استفاده کردند. و بسیاری از دولت ها از مسموم کردن روابط ظریف دیپلماتیک و سیاسی با ایران با دیده شدن به عنوان میزبان مدعی که از تغییر رژیم حمایت می کند، محتاط هستند.
کنفرانس مونیخ یک نمونه بود. پهلوی دعوت شد، دعوت نشد، مجدداً دعوت شد و بالاخره باز هم دعوت نشد. او خشمگین بود و وزارت خارجه آلمان را متهم کرد که مردم ایران را به نام مماشات با حاکمان روحانی کشور به حاشیه میبرد.
"من فقط یک پیام رسان هستم. با ساکت کردن من، صدای میلیونها قربانی این رژیم را خاموش میکنید، او میگوید که بسیاری از آن میلیونها نفر در داخل ایران که او ادعا میکند نمایندگی میکند، بهطور قابلتوجهی از دست دیپلماتهای غربی که به نام «جلوگیری از برخی سناریوهای بد» سازش میکنند، خشمگین میشوند.
«اگر از ترس تلافیجویی، تردید یا محفوظی وجود داشته باشد، این ... خریدن در بازی باجگیری [که توسط رژیم انجام میشود] است. صرف تن دادن به آن به معنای دادن کارت سفید به رژیم است، هر زمان که آنها احساس فشار کنند، از کارت باج خواهی استفاده کنند و دولت ها را مجبور به عقب نشینی کنند.»
خانوادههای گروگانهای دیپلماتیک، و دیپلماتهای غربی که وظیفه ناسپاسی برای ایجاد توازن بین منافع ملی خود، امنیت هستهای جهانی و بازگرداندن شهروندان زندانی خود به خانه دارند، ممکن است التماس کنند که با این نسخه مستقیم مخالفت کنند.
"ملت ما هرگز به این اندازه برای تغییر آماده نبوده است"
با این حال، حتی منتقدان اذعان میکنند که پهلوی دستکم برنامهای برای اصلاحات دارد و درجات نادری از شناخت عمومی در داخل و خارج ایران دارد.
چشم انداز او - همان چیزی که می خواست در کنفرانس امنیتی مونیخ به دولت های غربی بفروشد - این است که تعامل با رژیم (او آن را مماشات می نامد) شکست خورده است، اما در صورت امکان از اقدام نظامی باید اجتناب شود.
او میگوید: «آنچه به آمریکاییها، اروپاییها گفتهایم، این است که از دیپلماسی شکست خورده مستقیماً به فکر درگیری و جنگ نپریم.»
گزینه سومی وجود دارد و بهترین گزینه است – مردم ایران. این سناریو برخلاف دیگر سناریوهای تغییر رژیم خواهد بود که به خوبی اجرا و اجرا نشدند، برای مثال عراق و سقوط صدام حسین. تغییر رژیم در ایران هیچ ربطی به آنچه غرب به ویژه و به طور خاص آمریکا از 11 سپتامبر در افغانستان و عراق تجربه کرده است، ندارد.
رژیم در آسیب پذیرترین و ضعیف ترین حالت خود قرار دارد و در عین حال ملت ما هرگز به این میزان برای تغییر آماده نبوده است.»
این پیامی است که به دقت متناسب با فوبیای رای دهندگان و سیاستمداران آمریکایی تنظیم شده است. او می گوید که آنها نباید نگران «چکمه های روی زمین» باشند، زیرا مردم ایران چکمه های روی زمین هستند. نیازی به جنگ داخلی یا فروپاشی دولتی مانند عراق یا لیبی نیست، زیرا یک انقلاب مسالمت آمیز اعضای رژیم قدیمی را با خود همراه خواهد کرد. پهلوی استدلال میکند که «طالبانسازی» کشور وجود نخواهد داشت، زیرا مردم ایران طعم دیکتاتوری تئوکراتیک را چشیدهاند و از آن خسته شدهاند.
بسیاری از مورخان بر این باورند که یکی از اشتباهات پدرش تلاشی از بالا به پایین برای اعمال سکولاریسم به سبک غربی در یک جامعه غریزی محافظه کار بود. پهلوی استدلال میکند که چهار دهه تحت حکومت جمهوری اسلامی کاملاً ورق را برگردانده است: اکنون این مردم هستند که سکولار شدهاند، رژیمی که ایدئولوژی ناخواسته را اجرا میکند.
طنز قابل توجهی در درخواست پسر شاه برای برگزاری مجدد سال 1979 وجود دارد. آیا این تشابهات ناراحت کننده ای را بین پدرش و آیت الله علی خامنه ای ایجاد می کند که از سال 1989 به عنوان رهبر سلطنت کرده است، پس از جانشینی روح الله خمینی، فردی که از هفتمین نسل از انقلابیون جلوگیری کرده بود. که امروز هم پابرجاست
رژیم خامنهای در داخل تحت فشار شدید اقتصادی قرار دارد و در خارج از کشور دچار شکستهای نظامی چشمگیری شده است
او اذعان می کند: «این یک سؤال منصفانه است. «تفاوت بین سالهای 1979 و 2025 در این است که در آن زمان، هیچکس درکی از جایگزین نداشت، زیرا فراخوان اصلی این بود که شاه باید هر چه باشد باید ترک کند. سپس خواهیم دید چه اتفاقی می افتد. خوب، حدس بزنید چیست؟ خمینی اتفاق افتاد. هیچ کس سرنخی نداشت که قرار است چه کار کند. زمانی که همه متوجه شدند، دیگر دیر شده بود.»
خمینی هم مانند پهلوی قبل از انقلاب در تبعید بود. ناظران ایران - و دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی - همیشه در پی یافتن رهبر مخالفان ضد رژیم با قد و قواره متحد کننده مشابه هستند.
پهلوی مطمئناً معتقد است که پتانسیل ایفای نقش یک شخصیت مرکزی در انتقال مورد نظر را دارد و میگوید برنامهای برای اجتناب از اشتباهات انقلاب گذشته دارد.
«تفاوت این است که این بار نه تنها میگوییم که این رژیم باید برود، زیرا همه میدانند که باید برود، از جمله اصلاحطلبان سابق که اکنون در مسیری همگرا با ما هستند، بلکه راه روشنی برای آلترناتیو با گزارههای روشن است. مردم این بار نیازی به حدس زدن ندارند - آنها می دانند چه چیزی پیشنهاد می شود.
پیشنهاد مشخص او برای یک دولت موقت است که کشور را در حالی اداره می کند که مجلس مؤسسان برای پیش نویس قانون اساسی جدید انتخاب می شود و در آن همه پرسی برگزار می شود. او ادعا می کند که هیچ نظری در مورد شکل دقیق آن قانون اساسی ندارد، جز اینکه باید سکولار و دموکراتیک باشد.
پهلوی تنها نیست که معتقد است جمهوری اسلامی دچار مشکل جدی است. رژیم خامنهای در داخل تحت فشار شدید اقتصادی قرار دارد و پس از شکست اسرائیل از حزبالله و سقوط اسد در سوریه، در خارج از کشور دچار شکستهای نظامی چشمگیری شده است.
اجماع عمومی وجود دارد که رژیم هم مشروعیت عمومی و هم ایمان تعدادی از خودی ها را از دست داده است، که دیگر باور ندارند می توان آن را اصلاح کرد. در همین حال، مخالفان آن فرصت را احساس می کنند.
دونالد ترامپ تحریمهای «فشار حداکثری» را مجدداً علیه ایران اعمال کرده است تا ایران را مجبور به کنار گذاشتن برنامه هستهای خود کند، زیرا گمان میرود بیش از هر زمان دیگری به تولید بمب نزدیک شده است.
در صورت شکست این بازی، به نظر میرسد که اسرائیل و آمریکا حملات هوایی و موشکی را به تأسیسات هستهای انجام خواهند داد، چیزی که پهلوی میگوید در صورت امکان باید از آن اجتناب کرد.
آیا فرصتی تاریخی برای تغییر وجود دارد؟ ما معتقدیم بله، اما من فکر میکنم که شکست سیاستگذاران غربی در رسیدن به جایگاه فعلی ایران میتواند مانع موفقیت ما در یافتن راهحلی برای مشکل نهایی شود.»
او از طرفداران بزرگ سیاست فشار حداکثری ترامپ است، اما میگوید که این سیاست باید با «حمایت حداکثری» از مخالفان ایرانی در داخل کشور و تشویق «حداکثر جدایی» از رژیم فعلی همراه باشد.
گفتوگو با تیم رئیسجمهور، علیرغم قطع کمکهای خارج از کشور آمریکا که تهدیدی برای کاهش تلاشها برای بررسی دقیق رژیم است، او را خوشبین کرده است، زیرا چندین رسانه ایرانی که قبلاً بودجه آمریکا را دریافت میکردند مجبور به تعطیلی یا اخراج کارکنان خود شدند. او میگوید: «مارکو روبیو احتمالاً اولین وزیر خارجه است که واقعاً موضوع و پویایی نوع تغییری را که ما پیشنهاد میکنیم درک میکند.
"انفجار کنترل شده"
پهلوی میگوید ایده «حمایت حداکثری» از حمایت غرب از ناراضیان شوروی و اروپای شرقی در دهه آخر جنگ سرد یا فشار بینالمللی که در نهایت به پایان آپارتاید در آفریقای جنوبی منجر شد، نشأت میگیرد.
به عنوان مثال، برای اطمینان از دسترسی ایرانیان به اطلاعات و قطع نشدن ارتباط با جهان [از طریق] اینترنت، چه باید کرد؟
ایده دوم، در مورد جداییها، در مورد عملی بودن انقلاب و به حداقل رساندن خونریزی است: هر چه افراد بیشتری را بتوان از رژیم جدا کرد - بوروکراتها، سیاستمداران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ردههای متوسط و پایینتر، پرسنل نظامی و امنیتی - احتمال سقوط رژیم نسبتاً مسالمتآمیز خواهد بود. در سال 1979، تصمیم ارتش ایران برای اعلام بی طرفی، کلید موفقیت انقلاب بود.
او برای شواهدی مبنی بر اینکه این روند در جریان است، به مهدی نصیری، یکی از متحدان نزدیک رهبر معظم انقلاب و سردبیر روزنامه کیهان، مهمترین روزنامه حامی رژیم، اشاره میکند. نصیری اخیراً علناً از پهلوی حمایت کرده است.
او با من صحبت کرده است و این آغاز آن روند همگرایی است. خیلی ها مثل او هستند که می دانند بن بست ایجاد شده است که دیگر نمی توانید مفهوم اصلاحات را از درون حفظ کنید.» پهلوی مدعی است افرادی مانند نصیری ثابت می کنند که افراد بیشتری می خواهند جمهوری اسلامی را به کلی از بین ببرند.
ما نمی خواهیم سناریویی را تشویق کنیم که به هرج و مرج منجر شود، بلکه به یک انفجار کنترل شده منجر شود. اما این اتفاق نمیافتد مگر اینکه شما همکاری ضمنی نیروهای نظامی و شبهنظامی را داشته باشید.
«کسانی که دستشان به خون مردم آغشته است، روزی باید در برابر عدالت قرار گیرند. اما من در مورد آزمایشات کانگورو صحبت نمی کنم.
و فراتر از آن، کسانی که نه فاسد هستند و نه مسئولیت کیفری دارند، باید بدانند که در آینده جایگاهی دارند، بنابراین لازم نیست فکر کنند که محکوم به چسبیدن به رژیم هستند.»
پهلوی قطعاً شایستگی بحث در مورد پویایی تغییر را دارد. متولد 1960، اولین پسر محمدرضا و فرح پهلوی، شاه وقت و شهبانو ایران، زندگی او با تحولات سیاسی انقلاب ایران متحول شد.
او تصدیق می کند که دوران کودکی اش غیرعادی بوده است. او که در کاخ سلطنتی در شمال سرسبز تهران بزرگ شد، آینده او به عنوان پادشاه زود مشخص شد.
او از کلمه "آرایش" برای توصیف اینکه چگونه تحصیلاتش با جلسات توجیهی در مورد پروتکل سلطنتی و شرکت در مراسم رسمی مجلل با والدینش آمیخته شده است استفاده می کند.
این یک زندگی با امتیازات و تجملات غیرقابل تصور بود - درس فوتبال با تیم ملی، غواصی با نیروی دریایی. والدینش او را تشویق کردند که به میل خود در تهران و بعداً در سایر نقاط کشور پرسه بزند و گاهی سعی می کرد از جزئیات امنیتی خود فرار کند.
آنها هرگز مرا از تلاش کردن باز نداشتند. آنها می دانستند که من عاشق پرواز هستم و از همان ابتدا می گفتند: «چرا که نه؟ ادامه بده. من از حدود 12 سالگی پرواز را شروع کردم. اولین پرواز انفرادی من با یک مربی برای خلبانان نظامی بود، زمانی که نزدیک به 13 سال داشتم.» او به یاد می آورد.
"البته در نگاه به گذشته متوجه می شوید، خدای من. منظورم این است که تمام آن فرصتها را تصور کنید که شاید برخی از آنها را نداشتم، اگر آن زمان نبودم.»
پهلوی اذعان می کند که دوران کودکی او غیرعادی بوده است اعتبار: کی استون-فرانسه/گاما-کیستون از طریق گتی ایماژ
فهمیدن این که چنین امتیازی نیز با بار سنگینی از مسئولیت همراه بود، ابتدا در روز تاجگذاری پدرش به او وارد شد و با گذشت زمان بیشتر شد.
او میگوید: «آن را حس آگاهی نامید، اما من هرگز در برابر پذیرش این مسئولیت عصیان نکردم. این چیزی است که او حدس میزند در یک تربیت سلطنتی مشترک است. او میافزاید: «شرط میبندم اگر از شاه چارلز بپرسید، او داستان مشابهی خواهد داشت.
زندگی ساخته شده در غربت
پهلوی یک روز پس از پایان دبیرستان، برای شروع آموزش رسمی به عنوان خلبان جنگنده به آمریکا رفت. او در مدرسه پرواز در تگزاس بود که در ژانویه 1979 خبر داد پدرش از سلطنت کناره گیری کرده و به مصر گریخته است.
نارضایتی گسترده از تورم سرسامآور، نابرابری، فساد، خشونت پلیس مخفی شاه و خشم محافظهکاران از سکولاریزاسیون منجر به قیام مردمی شد.
او تصدیق می کند که آن را نمی بیند. پهلوی استدلال میکند که اکثر کسانی که خواهان تغییر بودند نیز چنین کاری نکردند. اما در پایان سال 1978، قیام شتاب غیرقابل توقفی پیدا کرد.
در فوریه 1979، یک ماه پس از فرار شاه، خمینی از تبعید در فرانسه بازگشت و جمهوری اسلامی را اعلام کرد.
رضا و پدر و مادرش در سال 1979 با ریچارد نیکسون رئیس جمهور آمریکا ملاقات کردند اعتبار: مایکل نورسیا/سیگما از طریق گتی ایماژ
پهلوی و خانوادهاش متعاقباً از کشوری به کشور دیگر – مراکش، باهاما، مکزیک، پاناما و ایالات متحده – در جستوجوی یک بندر امن و در ترس دائمی از مبادله با گروگانهای آمریکایی که توسط انقلابیون در ایران نگهداری میشدند، جهش کردند. در همین حال، آنها شروع به دریافت اخبار اعدام مقامات سلطنتی کردند که بسیاری از آنها دوستان نزدیکی بودند. سرانجام آنها به قاهره ختم شدند، جایی که شاه در ژوئیه 1980 در سن 60 سالگی بر اثر سرطان درگذشت.
پهلوی سالها در جستجوی شفافسازی در مورد آنچه از زندگیاش باشد صرف کرد. در همان سالی که پدرش درگذشت، او کالج را در ماساچوست، جایی که برای مقطع کارشناسی تحصیل می کرد، رها کرد. هنگامی که صدام حسین در سپتامبر 1980 به ایران حمله کرد، با رئیس نیروی هوایی ایران تماس گرفت تا به عنوان خلبان جنگنده خدمات خود را ارائه دهد. مقامات جدید که از توطئه سلطنت طلبان می ترسیدند، او را رد کردند.
تلاش اولیه برای اینکه خود را به عنوان پادشاه برحق در تبعید نشان دهد، تا حد زیادی توسط بقیه جهان نادیده گرفته شد. توطئه برای بازسازی سلطنتی بی نتیجه ماند. سرانجام، او و مادرش به نیوانگلند نقل مکان کردند و در آنجا در رشته علوم سیاسی از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی تحصیل کردند.
در سال 1985، او با یاسمین اعتماد امینی، هموطن ایرانی تبعیدی هشت سال کوچکتر از خود، ملاقات کرد، زمانی که یک دوست مشترک آنها را از فرودگاه واشنگتن دالس برد. آنها سال بعد ازدواج کردند و در منطقه واشنگتن دی سی ساکن شدند، جایی که از آن زمان تاکنون در آنجا زندگی می کنند.
این زوج سه دختر دارند - نور، ایمان و فرح - که به گفته او، از بسیاری جهات، زندگی معمولی یقه سفید آمریکایی دارند. نور در بیوتکنولوژی کار می کند، ایمان برای امریکن اکسپرس و فرح در حال اتمام دوره کارشناسی در دانشگاه ایالتی میشیگان است.
مانند بسیاری از والدین مهاجر، او سعی کرده است که آنها را با میراث خود در ارتباط نگه دارد، اما دریافته است که اگر در آن غرق نباشید، خواندن و نوشتن به زبان فارسی آسان نیست.
یاسمین که دهه اول ازدواج خود را به عنوان وکیل سپری کرد، در جایگاه خودش به عنوان یک انسان دوست و یک چهره عمومی ظاهر شد. او بنیادی را ایجاد کرد و تا سال 2014، بنیادی را اداره کرد که مراقبت های بهداشتی برای کودکان ایرانی ارائه می کرد و خستگی ناپذیر از رسانه های اجتماعی برای کمپین برای همسرش استفاده می کرد.
پهلوی به او اعتبار می دهد که بسیاری از پروژه های خود را ممکن ساخته است. او همچنین جنجال برانگیخته است، اما اخیراً با یک پست اینستاگرامی که در آن از شوهرش به عنوان پادشاه یاد می کند - علیرغم عدم تمایل عمومی خود او برای بازپس گیری تاج و تخت.
او تقریباً مانند شیری است که از لانه دفاع می کند، و از طرف دیگر، او بسیار بدون فیلتر است. او همان چیزی را می گوید که باور دارد.»
«ایرانیها زمان شاه را میخواهند، اما شاه را نه»
اگر او در مورد فروپاشی قریب الوقوع رژیم درست می گوید، تبعید طولانی خانواده اش ممکن است به زودی به پایان برسد.
اما آیا او محکوم به تبدیل شدن به یک بانی پرنس چارلی ایرانی، رهبر یک هدف عاشقانه اما غیرممکن است که به سادگی نمیدانست کشوری که میخواست به آن بازگردد؟
او این مقایسه را به شدت رد می کند. او میگوید: «بر اساس شواهد نیست،» و افزود که جوانان ایرانی امید و انتظار تغییر دارند.
میزان محبوبیتی که در این نسل وجود دارد، از نظر احترام به پدربزرگم و کاری که پدرم سعی کرد انجام دهد، شگفتانگیز است.»
سنجش صحت این ادعا دشوار است. پهلوی در حال حاضر احتمالاً برجستهترین، فعالترین و شایستهترین عملیات سیاسی را در صحنه اپوزیسیون متفرق اجرا میکند. نمونهگیری از ایرانیان در تبعید نشان میدهد که او اجماع گستردهای را نشان میدهد که او در داخل کشور نیز از حمایت برخوردار است، البته صرفاً به دلیل به رسمیت شناختن نام.
با این حال، همدردی با ولیعهد و خشم از رژیم فعلی با تمایل به بازگشت به سلطنت یکی نیست.
یکی که معتقد است پهلوی نقش مهمی در قانون اساسی در انتقال آینده دارد، میگوید: «ایرانیها زمان شاه را میخواهند، اما شاه را نه».
یکی دیگر از تبعیدیان اخیر فکر میکند که اکثر ایرانیان در داخل کشور پهلوی را کمی احمقانه، اما عمدتاً خوشخلق میدانند، و میلیونها برابر مریم رجوی از مجاهدین خلق، دیگر جناح مخالف تبعیدی سازمانیافتهای که سیاستمداران غربی را مورد محاکمه قرار میدهد، اما در داخل کشور بهشدت مورد نفرت است.
با این حال، برخی دیگر از تناقض بین لفاظیهای وحدتبخش و آشتیجویانه پهلوی و رفتار برخی از پیروان او ابراز ناراحتی میکنند، که آشکارا خواستار احیای سلطنتی کامل و انتقام خونین از کسانی هستند که در وهله اول سلطنت را سرنگون کردند. یکی خاطرنشان کرد: هیچکس نمیخواهد سپاه را تنها برای بازگرداندن پلیس مخفی شاه خلاص کند.
فروپاشی سریع ائتلاف اپوزیسیون که برای حمایت از اعتراضات آزادی زن در سال 2022 ساخته شده بود، ادعای او را مبنی بر اینکه یک چهره متحد کننده است را نیز از بین برده و برخی از ناراضیان غیر سلطنت طلب را از خود دور کرده است.
پهلوی خود با مطالعه از موضوع احیای سلطنتی پرهیز می کند. او دیگر خود را بهعنوان پادشاه بازگشته نشان نمیدهد، در عوض خود را بهعنوان یک فرد پیشرو برای دوران گذار جلوه میدهد.
او مدتها گفته است که مسئله سلطنت یا جمهوری باید برای عموم مردم ایران مطرح باشد. او می گوید پس از سقوط رژیم کنونی و برقراری دموکراسی سکولار، باید در یک همه پرسی تصمیم گیری شود.
اگرچه پهلوی هرگز صراحتاً بازگشت به تاج و تخت طاووس را رد نمیکند، اما آشکار است که علاقهای به نامزدی در مناصب دولتی ندارد.
اما به گفته او، تبدیل ایران به یک دموکراسی سکولار، شغل تمام وقت اوست. واقعاً کاری وجود ندارد که او ترجیح دهد با زندگی خود انجام دهد. جز شاید یک چیز، آن است.
وقتی از او میپرسند دلش برای سالهای قبلش تنگ شده است، میگوید: «پرواز». «چیز خاصی در آن لحظه ورود به کابین خلبان وجود دارد. حس آزادی. سعی می کنم هر زمان که فرصت داشته باشم این کار را انجام دهم، اما زمان کمتری برای آن وجود دارد.»
_________________________
مصاحبه کامل را می توانید در پادکست The Telegraph’s Battle Lines گوش دهید.
ترحمه هوش مصنوعی همراه با ویراستاری