تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
27 اسفند ماه 1403 - 17 ماه مارس 2025 |
|
بیانِ
بیپایهء «اسلامیسم، اسلام نیست»
رزیقه عدنانی (فیلسوف و اسلامشناس)
ترجمه علی شبان
یادداشت مترجم: رزیقه عدنانی Razika Adnani، این فیلسوف و پژوهشگر، در شماره ۱۸ نوامبر ۲۰۱۸ روزنامه لوموند با اشاره به بنیاد گرائی اسلامیست ها در اروپا، مینویسد که آنها برای مقابله در برابر مدرنیسم ِ این کشورها و بسیج هر چه بیشتر نیرو ها، خواستند در برابر این پدیده، تندروی بیشتری از خود نشان دهند. و از سوی دیگر از آغاز قرن بیستم شکلی از جنگ در برابر آنها در پیش گرفتند که به اسلامیست ها اجازه داد از مدیترانه گذر کنند ودر نتیجه بتوانند مشکل بهم پیوستن ِ مسلمانان در غرب را به سرانجام برسانند [ ناگفته نگذاریم که سالهاست از پشتیبانی بخشی از حزب های چپ در فرانسه بهره ی فراوان برده اند].
از نگاه ِ این اسلام شناس، هر رویه ای برای مبارزه و جلوگیری از انتشار ویروس اسلام گرایی(اسلام سیاسی)؛ نباید تنها با کار کردن در حوزه اجتماعی بسنده شود، بلکه باید در زمین ِ اسلام تحولی عظیم بوجود آورد. اسلام باید در زمین ِ خود ِ اسلام نوسازی شود تا به شکاف موجود بین عصر کنونی و آنچه را که اسلامیست ها به آن پایبندند، پایان دهد. در اینجا باید به این نکته پا فشرد که اصلاح واقعی در اسلام، اصلاحی است که آنرا به عنوان یک دین زیر سؤال میبرد و نه اصلاحی که بر مدیریت مذهب ِ مسلمانان در فرانسه پا بفشارد. به گفته ای دیگر، آنچه را که به آینده گرایش نشان میدهد، و نه آن که به گذشته چشم دوخته است. امری که ناگزیر مستلزم بازسازی تفکر خلاق و عقلانی است. وگرنه در آرمان شهر ِ خیال پردازانه پرسه خواهیم زد.
برای بیان پدیده ی اسلام گرایی و بنیاد گرائی اسلامی، این نظریه در جامعه شناختی ی فرانسه حاکم است که، به مشکلات اجتماعی - اقتصادی در فرانسه تأکید میکند و می گوید به ورود اسلامیست ها و خود تطبیقی آنها با جامعه ی فرانسوی کمک نشده است و آنها را به پناه بردن در آغوش ِ سلافیسم و رادیکالیسم سوق داده است. این نظریه بیانگر وضعیتی است که منحصر به فرانسه نیست. طرفداران ِ این نوع نتیجهگیری از ظهور اسلامیسم در اروپا، نه توضیح قابل اعتمادی را ارائه میدهند و نه روشهای پیشگیری موثری پیشنهاد می کنند. و فراکاوی در بنیاد گرایی و اسلام گرایی در واقعیت جهانی و تاریخی ِ آنها، این نظریه جامعه شناختی را رد می کند. و نشان میدهد که این پدیده ناشی از آموره ها و مفاهیمی است که مسلمانان از قرنهای نخست تاریخ ِ خود، پایه گذاری کرده اند. و ناگفته نگذاریم که این مفاهیم از اواخر قرن دوازدهم به اذهان جهانی خود را تحمیل کرد و بدین ترتیب اسلام، نحوه ی درک و عملی شدن ی آن را مشخص نمود.
اصلاح اسلام یک تصمیم سیاسی نیست. نقش دولت اصلاح اسلام نیست، بلکه حمایت از سکولاریسم است. جمهوری فرانسه فقط با پافشاری بر لائیسیته میتواند قدرتمند باقی بماند.زیرا بر ارزشهای بر آمده از تاریخ خود برخوردار است:برابری،عدالت و آزادی؛ که تنها در نظامی میتواند شکوفا شود که دولت در آن بیطرف است، مگر اینکه از این ارزشها دور شود. و افزون بر این، فرانسه یک کشور چند مذهبی و چند فرهنگی است.
جدائی حکومت از مذهب، نه در فرانسه، بلکه در همه کشورهایی که آرزوی صلح ِ سیاسی و اجتماعی دارند، از جمله کشورهای مسلمان، راه حل ِ نهایی خواهد بود. نه تنها به این دلیل که همه ی افراد در این کشورها مسلمان نیستند؛ بلکه به این دلیل که در اسلام چندین اسلام وجود دارد که باعث درگیریها ودشمنی ها میشود که باید از آن دوری جُست.به ثمر رساندن لائیسیته دشوار است؛ زیرا مرحلهای از بلوغ است که اکثریت بسیار زیادی از بشریت هنوز به آن نرسیده اند.ع.ش
***
پرسش: وجه تمایز اسلام و اسلام گرائی از چه زمانی آغاز شد؟ و چگونه آن را در می یابید؟
پاسخ: این تمایز در آغاز قرن هجدهم بر سر زبان ها افتاد. پیش از آن، واژه ی «محمدی گرائی» [ اشاره به پیامبر اسلام] بکار میرفت و گفتنی است که در نوشتههای ولتر[ نویسنده و فیلسوف نامدار فرانسوی ۱۶۹۴-۱۷۷۸ ] نیز میتوان آنرا یافت. به گفته ی دیگر، در اصل، واژه ی اسلام گرایی معادل اصطلاح اسلام در زبان عربی تعریف می شد. و اما در میان فرانسوی ها، عادتی وجود دارد که به هنگام ِ صحبت از اسلام، اصطلاح ها ی فرانسوی را جایگزین اصطلاح های عربی می کنند.
هنگامی که در میانه ی قرن بیستم، برخی از جنبش های اسلامگرا در جهان اسلام برای بدست گرفتن قدرت دست بکار شدند، دانشگاهیان فرانسوی تصمیم گرفتند از اصطلاح «اسلام گرائی» برای نام گذاری این جنبش ها استفاده کنند. اما اینبار معنای دیگری به آن دادند، یعنی اسلام سیاسی. مشکل اینجاست که آنها ادعا می کردند این اسلام گرائی یا اسلام سیاسی یک پدیده ی نو و معاصر است ولی اسلام وافعی نیست. برای مسلمانان، عنوان های اسلام و اسلامیسم، دو سوژه گوناگون و جدا از هم نیستند. و اما آنچه که در این میان مشکل ایجاد می کند، اسلام سیاسی است که این اصطلاح، جنبش های مذهبی ی را در بر میگیرد که میخواهند یک اسلام رادیکال را نمایندگی کنند.
اینک می رسیم به آنچه را که من - با حیرت و تعجب - از همه ی این واژه برداشت میکنم : این عنوان های ساخته شده نزد دانشگاهیان، پایههای سستی دارند که نمیتوان بر آن تکیه کرد. زیرا نه منشاء مذهبی و نه تاریخی را میتوان در آنها جست. اگر ما بپذیریم که اسلامیسم به معنای اسلام سیاسی بوده است؛ همانگونه که در کتابم به آن پرداخته ام ؛جنبش های سیاسی - مذهبی از سال ۶۲۲ سیاسی بودهاند : جنبش های سیاسی - مذهبی که میخواهند به نام اسلام قدرت را در دست بگیرند، یک پدیده ی معاصر نیستند؛ آنها تاریخ اسلام را بر اساس قرن هفتم پایه گذاری کرده اند. و بازنگری این دسته از دانشگاهیان فرانسوی کاملاً نا درست است. راستی، از نظر منطقی، چگونه اسلامیسم (اسلام گرایی) هیچ ربطی به اسلام ندارد؟ آیا میتوانیم بگوئیم گل قرمز ربطی به گل ندارد؟ آیا میتوان گفت که مسیحیت ربطی به دین آن ندارد؟ برای من بسیار ناامید کننده است که میبینم چگونه در کشور گاستون باشلارGaston Bachelard [فیلسوف فرانسوی ۱۸۸۴-۱۹۶۲]، رُنه دکارت René Descartes [ریاضی دان مشهور فرانسوی ۱۵۹۶-۱۶۵۰]، اصول علمی را قربانی مقاصد سیاسی می کنیم. با توجه به اینکه تمایز بین ِ اسلام و اسلام گرایی ( اسلامیسم) هیچ توجیه دیگری جز آگاهانه « وجه سیاسی مناسب » به اسلام بخشیدن، ندارد,
پرسش: شما پیوند اسلام گرایی و تسلیم شدن زنان را برجسته می کنید؛ چرا این پیوند را در مبارزه با اسلامیسم، محوری میدانید؟
پاسخ: فقط لازم است واقع بین باشیم تا دریابیم که اسلام گرایی همواره مبارزه خود را با بکار گیری اسلام سیاسی در عرصه ی زنان آغاز می کند. زنان هدف اصلی اسلامیست ها هستند؛ چرا که آنها لزوماً یک مرد سالاری میطلبند که نمیتواند پشتیبان ِ مبارزه با زن ستیزی نباشد.افزون بر این،اسلامیسم یک توتالیتاریسم است وتنها به تسلیم زنان بسنده نمیکند و مردان را نیز هدف قرار خواهد داد. ما همیشه فراموش میکنیم در مورد مردان حرف بزنیم. در جامعه ای که اسلام سیاسی در راس امور است، مردها نیز آزادی سیاسی، اجتماعی و مذهبی را از دست خواهند داد.
اگر اسلامیسم نخست زنان را هدف خود قرار داده است تا سُلطه ی مردانه را بر آنها تحمیل کند، برای تسلی بخشیدن به مردان، با سلب آزادی از زنان است. مردان مسلمان، بدبختی اخلاقی، اجتماعی و سیاسی خود را تا زمانی می پذیرند که میبینند میتوانند بر زنان سلطه داشته باشند.و به همین دلیل است که من معتقدم مبارزه با اسلام گرایی باید پیش از هر چیز از سوی زنان نشان داده شود.وقتی زنان دیگر تن به اسلام گرایی ندهند، اسلام گرایی نمیتواند تضمینی به مردان بدهد که آنها میخواهند. و در اینصورت، مردان هم دیگر دلیلی برای تسلیم شدن به اسلام گرایی نخواهند داشت. و طبیعتاً اسلام گرایی [ چه در کانون خانواده و چه در سطح وسیعتر جامعه ] از قدرتش کمتر میتواند بهره مند شود.
پرسش: بنظر شما اشتباه های اصلی مکتب های فرانسوی و آنگلوساکسون؛ در تحلیل اسلامیسم، به ویژه در جداگانه نگری آن از ریشههای الهیاتی و تاریخی چیست؟
پاسخ: بزرگترین خطای مکتب فرانسوی؛ که سپس در دنیای انگلوساکسون گسترش یافت، در این واقعیت نهفته است که اسلام گرایی را به عنوان یک اسلام سیاسی بازبینی میکند که هیچگونه پیوستگی با اسلام [ واقعی] ندارد. نا گفته پیداست که این نظریه هیچ پایه تاریخی و حتی الهیاتی ندارد. و همانطور که یاد آور شدم این خطایی است ناشی از خطاهای دیگری که همانا برداشت نا روا از اسلامیسم به منظور دلداری دادن و همنوایی کردن با آنها است. این راهبردهایی است که اسلام گرایانی چون اخوان المسلمین پیش گرفته اند. آنها با هرگونه پیشنهاد اصلاحی در اسلام مخالفت کردند و مشکلات پیش آمده را نه ازاسلام، بلکه از مسلمانانی میدانند که به پیاام های اسلامی احترام نمی گذارند.
مکتب فرانسوی در مفهوم سازی و برداشت ِاسلام گرایی از دهه ۱۹۸۰، اسلام را از هرگونه مسئولیت در برابر مشکلات پیش آمده از آن، معاف می کند. و نا گفته نباید گذاشت؛ مبارزه با اسلام گرایی، بنیاد گرایی اسلامی و تاریک اندیشی، در غرب و در جهان اسلام؛ اگر در درون اسلام رخ ندهد، در هیچ جا و مکان دیگری، شدنی نیست. و این همه، نیازمند شناخت صادقانه ی مسئولیت اسلام در برابر مشکلات پیش رو است و تنها با آگاهی از وجود ِ یک مشکل، به دنبال حل آن خواهیم بود. مکتب فرانسه در پیدایش اسلام گرایی و واکاوی در آن، چه در غرب و چه در جهان اسلام، نمیتواند از مسئولیتی که به عهده داشت، شانه خالی کند. زیرا مکتب فرانسه، از پشتیبانِی ی مسلمانان ِ مخالف با پروسه ی مدرنیزاسیون La Nahda [جنبش پیشرو در قرن نوزدهم، که در مصر زاده شد و در پیشبرد نوزایی در اسلام کوشش فراوان نمود]، که شاید میتوانست باعث رهایی آنها از چنگال گذشته شود،کوتاهی نکرد.
پرسش: آیا بنظر شما امکان گفت و گو بین پشتیبانان ارزشهای دموکراتیک و طرفداران دیدگاه بنیادگرایانه ی اسلام وجود دارد یا اینکه رویارویی اجتنابناپذیر است؟
پاسخ: نخست،همه چیز به مدافعانِ ارزشهای دموکراتیک بستگی دارد. امروزه بسیاری میگویند از برابری و آزادی دفاع می کنند، اما در واقع از برابری و آزادی مسخ شده دفاع می کنند، مانند هواداران [فرانسوی] ی حجاب. برابری و آزادی زمانی مسخ میشوند و چهره عوض میکنند که از ماهیت و هویتی که دارند تهی گردند و در اینجاست که به ضدِ خود بدل می شوند. از سوی دیگر، طرفداران چنین دموکراسی تحریف شده ای نه تنها قادرند با طرفدارانِ دیدگاه بنیاد گرایانه از اسلام همصدا شوند، بلکه امکان همکاری و همدستی با آنها نیز، وجود دارد؛ همانطور که امروزه در فرانسه و بطور کلی در غرب مشاهده می کنیم.
ممکن است حتی گفتگویی بقول خودشان برای حفظ ظاهر صورت گرفته باشد، ولی هیچ چیز نمیتواند آن را تضمین کند که مخاطب شما آن را جدی نگرفته باشد و معنای یکسانی به آن ندهد.در اولین کتابم « انسداد عقل در اندیشه مسلمانان»، توضیح دادم که چگونه مسلمانان ِ محافظه کار که از عقل دفاع میکنند و ادعا میکنند که اسلام، کارش دعوت به عقل است؛ درواقع به معنای قوه عقلانی ی عقل نیست، بلکه تأکید شان به عقل ِ سلیم است. دراینجاست که از نگاه آنها عقل سلیم آن چیزی نیست که برای «دین و عقل» یا احیاناً تنها برای دین، مشکلی ایجاد کند.
گفتوگو عبارت است از تبادل کلمه ها و ابراز عقیده ها بین دو یا چند نفربا انگیزه ی ایجاد پُل ها و یافتن زمینههای یکسان. بنابراین اگر دور میز کسانی باشند که حقیقت ِ مطلق ِ الهی را در سر دارند و وظیفه خود را تحمیل آن بر دیگران می دانند؛ آنچه که از بنیاد گرایان مسلمان بر می آید، پذیرفتنی نیست.
من فکر میکنم که رویاروئی، نه تنها اجتناب ناپذیر، بلکه ضروری است. این رویاروئی باید در سطح فکری و نگرش انسان رخ دهد. و با این انگیزه بود که کتابم را نوشتم . این رویاروئی نه تنها به بنیادگرایان و اسلام گرایان بستگی پیدا می کند، بلکه مهمتر از آن، خطاب به کسانی است که چهل سال همواره تکرار میکنند که اسلام سیاسی هیچ ربطی به اسلام ندارد و به تعبیر نا درستی که دارند، می خواهند اینگونه با اسلام هراسی مبارزه کنند؛ ولی عملاً به آن دامن می زنند. زیرا تاکید بر اینکه مشکل فقط در اسلام سیاسی و یا حتی اخوان المسلمین است نه اسلام، نتیجهاش روشن است : ایجاد ترس و نفرت پراکنی از اسلام؛ که حاصلش «اسلام هراسی» است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*نوشتههای داخل ِ [ ] از مترجم است.
لینک به متن فرانسه: