تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
15 اردیبهشت ماه 1404 -5 ماه مه 2025 |
|
«نان و کارگر و بندر»
شعری از فرشته اقبالی
برای کارگران و اول ماه مه... برای این روزهای سیاهِ بندرعباس
برای ایران... برای ما
کارِ
اگر و مگرست کارگر،
با شانه های سوخته
دست می برد تا ته تنور
نان می خواهد بیاورد
بندری از آفتاب می خواهد ببرد.
بندیر است بندر
تنورهای از زیر بوی فلزهای لهیده و
آب های مرده کشید، دیو
که مگو
که پوست های تا مغز استخوان فرو شده در تنور
سوخته سوخته
تاول تاول
گریه کرد
که مگو!
آتش است نان
که دهان دارد
نان است، که دهان های شعله ور دارد
نان است، که دندان درآورده، گاز بر رگ های دودگرفتهء کارگر می زند
خون بند نمی آید
از بند بند بندر
دندانِ سقف های تاول زده ریخت
و مشتِ متعجب آتش وا که نمی شود.
انفجار ظهر، نام کارگران را
از دهان بندر بلعید.
آه آهن هاست تنِ تنهای تنوره.
رگ های کارگر است
مارهای نیم سوخته.
بر شانهء دریا سر بِگُذار
بادِ بی نیازی الله است
این که از آه و آتش می وزد:
در این هوا که نفس ها پر آتش است و بد است!
شعلهء نان
دهان ماهیان را بوسید،
باد دشداشه ای از خاکستر
بر عورت سوختهء بندر پوشاند
و آه و دود را به خاک سپرد.
تا دستِ دیو به نان رسید
دستی دیگر به نان نرسید که نرسید!
نان سوخت!
ای اول ماه مَه آلود
ای روزِ سکوت و کار، شب های خستگی
ای روزِ کارگران روز مزد و شب های سرشکستگی که تمام نمی شوید.
ای کتف های ریخته
نان از بندر گریخت
کار از کارگر گذشت
و چشم هایش دیگر به روز خودش هم نمی رسد
که نمی رسد
کار سوخت
کارگر سوخت!
نفرینِ دیو تنوره می کشد هنوز، به عناصر اربعه
به بوی نان
کدام نان؟
خمیر خاکسترِ استخوان در آب آمونیاک؟
نان سوخت
نفرین! به نانی که بوی خون و آمونیاک سوخته می دهد
بندر سوخت
نفرین! به بندری که بوی آدم سوخته می دهد
کارگر سوخت
نفرین! به روزی که بوی کارگر سوخته می دهد!
اردیبهشت۱۴۰۳