تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

5 تیر ماه 1404 - 26 ماه ژوئن 2025

همکاری «روشنفکران» با لمپن ها!

بهروز نارمکی

من فکر می کنم که هرآنچه اسرائیل، در «واکنش» انجام دهد نتیجهء «کنش» رژیم غاصب حاکمیت بر ایران است، و به همین دلیل مسئولیت واقع شدن جنگ با کشور اسرائیل، که حتی با ما مرز مشترک ندارد، با رژیم ایران است و محکوم کردن رژیم ایران در اولویت قرار دارد بخصوص که رفتار ضدبشری اش در مرحلهء اول علیه مردم خودش است. حال آنکه اسرائیل علیه مردم خودش جنابت نمی‌کند و به تروریسمی حمله می‌کند (حماس) که به او بهانهء واکنش و حملهء متقابل داده است.

  در نزاع بین رژیم ایران (که هزینهء کارش را از "ملکِ مشاع"ی می‌دهد که صاحبان اش، مل، با این سیاست مخالف هستند) با اسرائیلیان، اولویت برای ما محکوم کردن استبداد و ستم رژیم ایران است نه اسرائیل؛ چراکه اسرائیل اگر هم با بیگانگان رفتاری ضد بشری می کند در حفاظت از مردم‌اش است اما رژیم ایران با ملت ایران رفتار ضدبشری انجام داده و حتا در همین جنگ هم انجام می‌دهد.

        و چرا نباید این جنگ را فرصتی دانست برای تشویق مردم به نهادسازی (سازماندهی) جهتِ یک قیام یا یک انقلابی ملی؟ این اتفاقاً فرصتی است که برای همیشه انگیزهء این نزاع را از دستِ هر دو سو بگیرد و فضایی امن برای رسیدگی به موضوعِ فلسطین جهتِ آرامش در منطقه بوجود آورد.

      و براستی اگر اولویت «حفظِ ایران» است، پس دشمن داخلیِ حاکم، خطرناک تر از هر خارجی‌ست. چرا؟ چون در زمان کنونی دنیا از «عصر استعمار علنی»گذشته است. و در نتیجه کسی که امروز به نام ایران عمل می‌کند در مجامع بین‌الملل حق امضا دارد. از جمله می تواند، حتی با عنوانِ «صلح!»، دریا یا جزیره‌ای را بفروشد، یا بشرطِ تملیک! اجاره دهد، و نتوان این واگذاری را حتا پس از سرنگونیِ او نیر باطل کرد. پس اول باید او را کنار زد تا ظرفیتِ ملت بطورِ حداکثری آزاد شود و بتواند خطرات بعدی، اعم از تجاوزخارجی تا تکه‌ خواهی، را سرکوب کند.

      به همین دلیل من، تا انتهای عمر و در صورتِ ابقای وجود سپاه در این کشور، مفتخرم که در مرحله اول در مقابلِ سپاه ایستاده‌ام. سپاه هرکه را که در مقابل‌اش، یا رهبرش؛بایستد مشرک، منافق، محارب، معاند، مستکبر، خوارج، منحرف، جاسوس، و صهیونیست… می‌داند. من هم متقابلاً همین سپاه را دلال و لُمپنی بزهکار می‌دانم که اتفاقاً ایرانی است و در نتیجه از هر بیگانه‌ای خطرناک‌تر. چرا که بزهکاری او ساختار خانوادهء ملی را از بین می‌برد که برده است؛ ساختار بنیادهای اجتماعی را از بین می‌برد که برده است؛ ساختار سرمایه‌ء اجتماعی موسوم به "اعتماد" را و فرهنگی چندهزار ساله را از بین می‌برد که برده است؛ مفهوم شهروندی را از بین می‌برد که برده و آن را به هویت‌طلبی از جنس قبیله‌گرایی (تجزیه‌‌خو‌اهی) تقلیل می‌دهد که داده است.

  ما زمین را می‌توانیم از خارجی و تکه‌خواهان پس بگیریم چون شکستنی نیست، اما مصادیقِ بالا را، وقتی شکستند و بر باد رفتند، نمی‌توانبم پس بگیریم چون این تجزیه از جنس تجزیهء خاک نیست، بلکه تجزیهء فرهنگ، تاریخ، اخلاق و شخصیتِ یک ملت است. من زمین را می‌توانم پس بگیرم، ولی وحدت‌ملی و حرمت شکسته شده شهروندان را چگونه پس بگیرم؟ غرور شکستهء خود و مردم‌ام را چگونه پس‌بگیرم؟

      همیشه و در بدترین حالت، حتا کنار خارجی ایستادن یا اتحاد با خارجی را می‌توان توحیه کرد، چون آنچه «منافع ملی» نام دارد ثابت است نه اتحاد یا دشمنی با خارجی… شما روزی وارد قرارداد با خارجی می‌شوید و روزی دیگر نظرتان عوض می‌شود و قرارداد را فسخ می‌کنید؛ چنانکه ترامپ تفاهم‌نامه‌ء «برجام» را پاره کرد، یا چرچیل و قوام‌السلطنه و هوشی مین و مائو و همچنین صدها مثال دیگر…

اما به روشنفکری که می‌خواهد با همکاری بزهکارِان لُمپن کشور را حفظ کند چه باید گفت؟

         پاسخ را در چارچوب آسیب‌شناسیِ جامعهء روشنفکر ایرانی باید جُست یا ملی‌گراییِ  ایرانی؟! مقولهء «رواداریِ! ملیون یا روشنفکران»، در همکاری با یک دیکتاتوریِ فاسد که عمرش در آستانهءنیم‌قرن شدن است نیز چنین است.

          در فضای یک جامعهء توسعه نایافته، و در مقابلِ رژیمی پلید، فاسد، آدم‌کش و ضدملی، بجای پیدا شدن انقلابیونی ملی‌گرا از جنس ستارخان و باقرخان، فقط «منتظرالفسادها!» ظهور می‌کنند، منتظرالسلطنه ها! منتظرالمصدقِ ثانی شدن ها! منتظرالاشاره ها! منتظرالقیام ها! منتظرالتقسیم یا تجزیه کردن ها! منتظرالبیگانه ها! و الان منتظرالسپاهِ صلح ها! که ظهور کرده اند و می‌گویند: "اگر لازم باشد، ما در مقابلِ تجاوز خارجی کنار سپاه می‌ایستیم".

          وای بر ما که روشنفکرمان بخواهد، با همکاری با بزهکار، تمامیتِ ارضی یا وحدتِ‌ملی را تأمین کند! «روشنفکر»ی که نمی‌داند ملت، با وجود و سلطهء فتحعلیشاه، هم در جنگ بازنده است و هم در صلح بدتر از جنگ... و «ملی‌گرا»یی که نمی‌داند، با وجود مردمی غرورشکسته و هویت‌باخته، و در همکاری با همان فاسدی که عاملِ این شکستگی بوده، نمی‌توان باغچه‌ای را بیل زد.. براستی مه وای بر ما...

۱ تیر ماه ۱۴۰۴

__________________________

1. توضیح نویسنده: متن اول و ویراستاری نشدهء این مقاله در سایت جبهه ملی خارج کشور منتشر شده. پس از آن من دست به ویراستاری آن زده و متن حدید را برای انتشار مجدد آماده کرده ام.

 بازگشت به خانه