تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

19 تیر ماه 1404 - 10 ماه ژوئیه 2025

دروغی از سر ترس

(آنچه اتاق فکر امنیتی حکومت مافیا دربارهء شاهزاده می‌گوید)

جلال حیدری نژاد

گفتمان پهلوی و کنشگر ممتاز آن، یعنی شاهزاده رضا پهلوی، دلیل و علت تمامی ترس‌ها، کابوس‌ها و دروغ‌های حکومت مافیا از صدر تا ذیل است. امروز دیگر این ترس نه ابداً پنهان نیست. واکنش بسیاری از سرداران فاسد مافیا نشانگر ترس عمیق آنها از بازگشت پهلوی به صحنه‌ء سیاست ایران است. و این ترس آن‌قدر عمیق و جدی است که حکومت ترجیح می‌دهد همهء ایران را در یک جنگ با اسرائیل و آمریکا ویران کند با اسرائیل و آمریکا ویران کند و همه چیزش را ببازد اما نام و نشانی از گفتمان پهلوی در این سرزمین مجدداً پا نگیرد. ولایت، فقاهت و وقاحت، همراه با سرداران جنایت و غارت به همین دلیل همواره در اتاق فکرهای امنیتی خود تلاش داشته‌اند تا دربارهء شاهزاده دروغ‌هایی بسازند تا بلکه بتوانند افرادی ساده‌دل و ناتوان در تحلیل را در حمایت حداکثری از ایشان مردد و مشوش کنند.

یکی از فریب‌های اتاق فکر حکومت مافیا این است که در باره‌ء رهبری شاهزاده برای گذار، فقدان شخصیت کاریزماتیک و مقتدر را تبلیغ می‌کنند؛ فریبی که افراد فاقد تحلیل و یا آگاه را شاید تحت تأثیر قرار دهد. اتاق فکر مافیا یک عبارت ظاهراً وزین ولی بی اساس را تبلیغ می‌کند و البته آدم ها نیز به دنبال چند و چون آن نمی روند و فقط آن را تکرار می کنند.

اما واقعاً جامعه‌ و جهان مدرن چقدر به رهبر کاریزماتیک و مقتدر نیاز دارد، و چه مقدار به رهبری دموکراتیک؟ جوامع و ملت‌ها در جهان معاصر چه مقدار نیاز به رهبری دارند که اهل دیالوگ باشد و چه مقدار نیاز به رهبری دارند که فقط گرفتار مونولوگ باشد؟ آیا جامعه مدرن و معاصر و انسان بالغ و آگاه رهبر مقتدر و کاریزماتیک را ترجیج می دهد که نتواند روی حرفش نقد و سئوالی بیاورد یا رهبری دمواتیک و عقل گرا را که قابل نقد باشد؟

از اینها مهم‌تر اینکه کدام جوامع در جهان معاصر هنوز دنبال رهبر کاریزماتیک هستند؟ کدام آنها به لحاظ روان‌شناختی هنوز نیازمند رهبر مقتدر و کاریزماتیک هستند؟ و آیا این یک مشکل روان‌شناختی و تضاد معرفتی در جهان جدید نیست؟

ماکس وبر جامعه شناس برجسته آلمانی از سه نوع رهبری و یا اقتدار یاد می‌کند: رهبری سنتی، کاریزماتیک و عقلانی؛ و برای هرکدام ویژگی‌هایی را نشان می‌دهد که برآیند و فرایند ویژگی‌های کاریزماتیک را می‌توان با ویژگی‌های آن‌ها تبیین کرد. فردی که به واسطه ویژگی‌هایی نظیر سخنوری و اقتدار و کاریزمای ذاتی (فره ایزدی) حرف اول و آخر را بزند و همه گوش به فرمان اش دهند و کمترین نقد و گفتگویی در ساخت  و ساحت تصمیم و اراده‌اش راه نداشته باشد. کاریزما شاید در ظاهر یک ویژگی مثبت باشد، اما خطرش این است که پهلو به طاقتدار نیز می زند. همراه با تک گوئی می شود. دیوار به دیوار تصلب هم می تواند باشد. از دل کاریزما می‌تواند استبداد نیز ظهور کند. مسئله مهم‌تر این ا‌ست که ما برای سنجش کارآمدی و یا ناکارآمدی شخصیت کاریزماتیک هیچ معیاری نداریم به جز سخنان خود آن شخصیت و این در جهان جدید حقیقتاً خطرناک است.

حالا باید پرسید که مگر هیتلر و خمینی و لنین و استالین و موسولینی و کاسترو و دیگرانی از دسته‌ آن افراد رهبران کاریزماتیک نبودند؟ آیا هرکدام از اینها از نگاه طرفداران‌شان حامل فره ایزدی نبودند؟ آیا اینها با سخن‌دادن مردم را مسخر نمی‌کردند؟ آیا اینها در نگاه مردم و جوامع خودشان مافوق جامعه و مردم نبودند؟ ولی تایجه چه شد؟ هیچ! همه این شخصیت های کاریزماتیک بجز نابودی و ویرانیو قتل و جنگ و فقز و مصیبت هیچ دست آوردی برای جامعه و ملت خود نداشتند. ولی آیا ماهاتیر محمد که مالزی را  در سه برنامه ده ساله از یک کشور معمولی به کشوری توسعه یافتهرساند شخصیتی کاریزماتیک بود یا عقل گرا؟ چند در صد از تمام رهبران و رؤسای جمهور و نست وزیران کشورهای حهان واحد سخصیت کاریزماتیک هستند؟ آیا گشورها با رهبران کارآمد رشد کرده اند یا با رهبران کاریزماتیک؟

از طرف دیگر، جهان معاصر نیز ساختاری ئارد که خودش را بر جوامع تحمیل می کند و آن عقلانیت متکثر و شفاف و دموکراسی است. سه ضلعی که در هم تنیده اند و فقط با هم می توانند پرخ توسعه و پیشرفت یک جامعه را بچرخانند. اما یک رهبر کاریزما و مقتدر می‌تواند هر سه را یا نابود کند و یا هرکدام از را به فراخورحذف و یا چرخ و تعدیل کند.

رهبر کاریزماتیک می‌تواند عقلانیت متکثر را به رأی خودش کاهش دهد و با ابهام شفافیت را کنار بگذارد و تن به دموکراسی ندهد! چرا؟ برای اینکه کاریزما دارد!

مسأله مهم‌تر این است که پارادایم رهبری کاریزماتیک در جهان جدید جای خودش را به رهبری کارآمد ، متکثر و حردمحور داده است. امروز صحبت از کارآمدی و بهره گرفتن از متخصصان و تفویض قدرت و اختیار تا ائین ترین حلقه های جامعه، مرکز و محور بحث رهبری است و دارای اولویت و اهمیت است نه کاریزمائی که شاید از کنارش انقباض قدرت و انبساط ارادهء فردی و تصمیم و ارادهء یک شخص بیرون بیاید.

مسأله دیگر این است که چه افرادی به دنبال رهبری کاریزماتیک هستند؟

معمولاً جامعه‌  رهبری کارآمد می خواهد که مسائل و مشکلاتش را با کمترین هزینه و به بهترین شیوه حل و مرتفع کند. ولی اینکه کدام افراد از رهبری صرفا به دنبال کاریزما هستند می تواند ریشه در مشکلات روانشناختی این افراد در دوران کودکی داشته باشند.

فردی که نیاز به امنیت و حمایت دارد و همواره هدایت و راهنمایی می‌خواهد و نمی‌تواند مسئولیت‌ کنش خودش را بپذیرد و اضطراب ناشی از عدم قطعیت دارد، چننی فردی همواره به دنبال پدری کاریزماتیک و مقتدر است که از او حمایت کند، آزادی اش را بگیرد اما برایش امنیت بیاورد. و همواره او را هدایت و راهنمائی کند و اگر اتفاقی افتاد مسئولیتی بر دوش فرد نباشد و او بتواند ۀن را به پدرش منتسب کند. چننی فردی قطعا در حوزه سیاست هم منفعل است و آنقدر بالغ نیست که خودش را در حد گفتگو بداند و برای همین رخبر کاریزماتیک و مقتدررا طلب می کند.

 

برای پایان

به گمان من، اینک و امروز رهبری در جهان معاصر، نیاز به کارآمدی دارد نه کاریزما؛ نیاز به برنامهء دموکراتیک دارد نه ارادهء شخصی؛ نیاز به عقلگرایی دارد نه فره ایزدی؛ نیاز به دیالوگ دارد نه مونولوگ؛ و در جهانی که یکسره عقلانی شده است شاید کاریزمای معاصر همان تعهد به عقلانیت و مشورت و گفت‌و‌گوست که شاه‌کلید همهء‌ آن‌ها را با هم دارد.

این نوشته می‌تواند گسترش پیدا کند و هنوز دلیل و علت برای نشان دادن فریب و دروغ ‌اطاق فکر حکومت حکومت مافیا بسیار است. مهم این است که من و شما با تکرار حرف‌های آنها سرباز بی جیره و مواحب آن‌ها نشویم و حرف آن‌ها را تکرار نکنیم.

برگرفته از صفحهء اینستای نویسنده

 بازگشت به خانه