خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

رأی گيری را عشق است؟!

محسن ذاکری

شنبه 9 فروردين ماه 1393 ـ 29 ماه مارس  2014

این روزها، این ماه ها و این سال ها، که دموکرات بودن و دموکراسی گزیدن «مد» و یا به بیانی اجبار شده است، می بینیم که همه دموکراسی را به زبان و برگردان های تازه ای منظور می کنند. از اخوان المسلمین بگیرید تا آقای پوتین، خشنود از نتایج «رای گیری» های دموکراتیک و دموکراتیکی شدن امور سیاسی مورد نظر شان، گردن راست نگاه می دارند که « بله، "مردم" رأی دادند و نتیجه مشخص و  قانونی است و ما هم همراه شما به نتایج رای گیری گردن می نهیم!»

قدیم ها، که از جمله «دوران نوروز»ش به از این روزها بود، گاهی «جاهل مسلک» ها از میان مفاهیم ادبی و عرفانی، تعابیری را برای گفت و شنود های رایج و روزانه خود بر می گزیدند و بین خودشان با کیف استفاده می کردند. و سپس گاهی هم این تعابیر روزمرهء جاهلان به سخن و کلام عوام و حتی  جامعه نیز - البته با مضمون طنز و کنایه - راه می یافتند. یکی از این گونه ها عبارت «عشق است» بود که به هر پیشنهادی معنای نظر ِکاملاً موافق و از ته دل را می داد؛ «امروز ناهار افتادیم دربند؟» و جواب این بود که: «عشق است!» یعنی: «همین است و  این جز عشق و صفا هم نیست! برویم دربند!»

با نگاهی به انتخابات مصر و پیروزی اخوان المسلمین و همه پرسی از مردم کریمه و آری گفتن آنها به جدایی کریمه از اوکراین، من به یاد همین «عشق است ِ» خودمان افتادم و می اندیشم که، به برکت سیاست های آقای اوباما، هیچ بعید نیست که فردا روزی در سومالی بگویند رأی بگیریم که آیا باید دختران را ختنه کرد یا نه؟ بی شک آنانی که طرفدار ختنهء دختران هستند و می دانند  که نتیجه رأی به سود آنها خواهد بود خواهند گفت: «رای بگیریم را عشق است!» و از این دست می توان شمارد که: گروهی بگویند فلان قسمت ایران را می خواهیم از ایران جدا کنیم، برویم همه پرسی راه بیاندازیم و ببینیم «مردم» چه می گویند؟ در دوبی گروهی بگویند: رای بگیریم که آیا سن ازدواج دختران به  13 سال تقلیل و قانونیت یابد یا نه؟ در نروژ گروهی خواهان این شوند که برای حفظ اصالت نروژی و منع زاد و ولد غيرنروژی ها یک همه پرسی انجام شود!

اما، آیا همهء اینگونه ها «اجرای» دموکراتیک همه پرسی و «تحقق» دموکراسی با ارجاع به آراء مردم است؟ هرگز! در ادامهء این نوشتار برای آن «بد سوادانی» که اینگونه ها را «دموکراسی» می نامند باید قدری نگاشت.

استناد به رای گیری و سپس نتایج رای گیری و تمکین در برابر رأی اکثریت تنها «به نظر» از یک روند دموکراتیک می گوید، اما، بسیاری از موارد در دهه های اخیر نشان کامل از این دارد که نه، اینگونه نیست؛ و بلکه الزامات بسیار اساسی تر و مهم تری از  سه رکن ِ مهم دموکراسی ـ یعنی «روند دموکراتیک همه پرسی»، «کسب اکثریت آرا» و «احترام به رای اکثریت» که هر سه دچار  ساده نگری عوام پسندِانه ای شده اند - لازم  و شرط است تا دموکراسی را بجا آورد.

نگاهی بسیار محدود و تاریخی به روزگار مفهوم «دموکراسی» نشان می دهد که این بحث در زندگی بشر از یونان باستان نطفه و ریشه یافته است. در یونان باستان باور بر این بود - و یا شد - که مردم حق دارند در سرنوشت خود تاثیر گذار باشند. صد ها سال پیش از میلاد مسیح مجمعی با شرکت مردم برای تصمیم گیری در امور حکومتی تشکیل می شد. دست کم شش هزار نفر از شهروندان باید در این مجمع حضور می یافتند تا دربارهء انتظامات شهری، مسائل مالی، مالیات و روابط خارجی تصمیم بگیرند. رأی مردم علنی بود؛ یعنی دیده می شد. با گسترش امور، شهر آتن وسعت یافت و طوری شد که حتی یک پنجم شهروندان آتن نمی توانستند در این مجمع جای شوند و در سالی، چهل بار نشست مجمع را تشکیل دادند تا بتوانند به امور و رأی در بارهء آنها بپردازند. با گذر زمان، رای گیری دارای وجههء تازه شد و آن «گمنام» بودن رای دهنده است. رای ها مخفی داده می شدند و امکان کسب رأی از گروهی بزرگی هم مقدور شد. هدف از رای منفی نیز باید واضح باشد که: رای دهنده آزاد و بدون قید و شرط رأی دهد و دیدگاه او باید با دیگران یکسان ارزیابی و تلقی شود.

ریشه های دموکراسی نوین یا مدرن را باید از انقلاب فرانسه و پس از آن جستجو کرد. شعارهای «آزادی»، «برادری» و «برابری» سه شعار اصلی این انقلاب و روند فکری رو به رشد این انقلاب بودند.*

طرفداران دموکراسی، برای ملموس تر و شفاف تر شدن آرمان های دموکراتیک، مبانی جدیدی را لازم دیدند تا در کنار سرمشق های قبلی دموکراسی، که در بالا ذکر شد، بتوانند سر مشق هائی نو داشته باشند و طبعاً توان پاسخگویی به نیازهای دنیای «مدرن» و «انسان مدار» یا اومانیستی را برای خود  زنده نگاه دارند.

اکنون، در قامت یک نوشتار اینترنتی، به چند مورد از این مبانی نگاهی داشته باشیم: ژان ژاک روسو با گزاره ای ساده که همچون پلی از گذشته به امروز می رسد و بس مستحکم است، می گوید: «در شرایط خاصی، تصمیمات دموکراتیک اکثریت، بهترین برداشت را از خیر همگانی به ما می دهند». اگر به دیدگاه های تعدادی از طرفداران سیستم حکومتی ایران، که باور دارند در ایران دموکراسی وجود دارد، دقیق شویم، آنگاه این گزارهء چند صد سالهء روسو بهترین معیار و راهنمای ما خواهد بود تا بتوانیم از کلیت گویی ها به موشکافی آنها تن دهیم تا شاید در آینده، فرش جلوس دموکراسی به کشورمان را پهن نماییم و همچون امروز در کشورمان دموکراسی را دستاویز قرار ندهیم. آری، اجزای معنایی این جمله بسیار دارای اهمیت هستند که عبارت باشند از «شرایط خاص»، «تصمیمات دموکراتیک اکثریت»، «بهترین برداشت» و «خیر همگانی».

الکسی دو توکویل می گوید: «با نهاد طبیعت انسان نمی توان مبارزه کرد. این نهاد از تلاش خود برای دست یابی به دموکراسی و برابری دست بر نخواهد بر داشت. این تلاش همانا حرکت جوهری و درونی طبیعت انسانی است و نمادی از حرکات اجتماعی نیست. کنش تلاش انسان برای دست یابی بیشتر به حق شرکت جستن در مسائل در تمام طول تاریخ دیده می شود. ‌هیچکس نمی تواند این حرکت فطری انسان را نادیده بگیرد. این کنشی تاریخی- فطری است. فرد حتی مجبور نیست خود را متناسب با چیزی غیر از فرد بودن ببیند. و پیشرفت و پرورش خود را در راستای دموکراسی گروه یا جمع ملزم نیست ببیند. هر فرد در این جایگا‌ه در حکم ستادی برای مقابله با استبداد است». به راحتی می توان دید که برای توکویل که از بنیان گذاران نگرش به دموکراسی نوین و در هر دو بعد آن، ارزش های دموکراتیک و روش های دموکراتیک است، «برابری» از دموکراسی جدا شدنی نیست.

همانطور که از این مبانی جدید دموکراسی بر می آید، بین دموکراسی کلاسیک و دموکراسی  امروز که بر پایهء گفتمان ها و سنجش عمیق مردم راه می پیماید، تفاوت های نو اندیشیی تئوریک و پراگماتیک بنیادین روی داده است. دموکراسی مدرن اگرچه با چرخ «تصمیم گیری» می گردد اما  محور آن «بررسی و سنجش و اندیشه» است. در دموکراسی نوین، جهت تاثیر گذاری، فشار روی دگرگونی در بینش انسان ها از راه  افزایش «آگاهی» است. و همچنان، اصل و جوهر نخست دموکراسی محترم و معتبر مانده است که همان حق طبیعی مردم در تعیین سرنوشت خود باشد.

برای انسان مدرن، ابداً این مسئله مهم نیست که ریشهء این ارزش ها از مسیحیت است یا بت پرستی؛ و تنها به این دستاویز محکم می چسبد که آیا این ارزش های نو و دستاورد انسان، بر پیشینه های خود برتری دارند و یا ندارند؛ بدین معنا که آیا جوابگوی نیاز ها و مشکلات انسان و جوامع انسانی هستند یا نیستند؟ و  همچنان در برابر تجارب و فراشد ها ی آتی با دیدهء ابژکتیو دنباله روی وقایع است و آمادهء پذیرش تازه هایی که به «خیر برای همگان» بیانجامد.

اکنون من می پرسم که بانیان و مجریان احکامی که بی پرده سخن از تبعیض بین انسان ها را مطرح و اجرا می کنند، چطور می توانند برای «آسفالت» کردن جادهء قدرت شان از ابزار همه پرسی و احترام به رأی اکثریت بهره جویند، اگر ما را عقلی در سر باشد؟‌ اینان تعاریف کلاسیک از دموکراسی را، که جوابگوی انسان باستان بوده است، دودستی چسبیده اند و دستاویز کرده اند و بس شگفتا که آقای اوباما و غرب هم اینان را مرجعیت می بخشند. گویی ما در دنیای مدرن، «کرایه» هستیم و بنا به خواست اسلامیست ها و کمونیست های روسی و مستبدین باید سوار قطار زمان شویم و برویم چندین صده به عقب، آنجا تصمیم بگیریم و برگردیم به امروز خود، و سپس نتيجه را تمکین و  اجرا نماییم.

به هر روی، مسیر تکامل دموکراسی و به روز شدن آن، همانند همهء ساخته های متحول بشری، تا بدانجایی رسید که، پس از جنگ جهانی دوم، دموکراسی را یک  ارزش  صرفا «خوب» دانستند. اما  برای آنکه  مردم یک کشور نتوانند تصمیم هایی غیر دموکراتیک در برابر مردم کشوری بگیرند، يا مردم درون یک کشور نتوانند تصمیماتی غیر دموکراتیک در برابر خود بگیرند و با همه پرسی به آن قانونیت دهند،  اجماع «خرد انسانی» جهانی و بر خواسته از تجارب تاریخ، همه را بسوی مدون نمودن یک منشور جهانی کشاند و «منشور جهانشمول حقوق بشر» ‌تدوین و  در سازمان ملل متحد تصویب شد؛ یعنی همان چیزی که امروزه بدون آن «دموکراسی» هیچ محتویی «ارزشی» و  ارزش تاریخی نخواهد داشت؛ یعنی همان چیزی که در الجزایر و ترکیه و مصر و ایران ابزار سفسطه و مخدوش کردن مفاهیم پاک و زیبای «دموکراسی»، «حقوق بشر» و  «انسان مداری» است.  این سه از هم جدا شدنی نیستند. زیرا در طول تاریخ و درون سنتز تولید پاسخ و راهکار برای مشکلات جوامع انسانی، پخته  شده اند.

  اگر قدری از سفسطه های اسلامیست ها و  مستبدین و ایدئولوگ هایی که می خواهند از دموکراسی  بهره ببرند دور شویم آنگاه بسیار روان می توان  فهمید که چرا دموکراسی یک مفهوم دارای چهارچوب مستحکم است و نمی توان آن را به میل خود تفسیر و تعبیر نمود. دموکراسی یک تعریف ذاتی و ساده نیست، بلکه آنچه امروز آن را دموکراسی می نامیم محصول کار فکری و تاریخی بشر برای حفاظت از و ارتقاء ارزش هایی است که برازندهء «انسان» هستند. پیروان کتب «زمینی» که  ثمرهء چندین هزار سال اندیشه  و کار خرد انسانی بودند، در کنار پیروان کتب «آسمانی» اوستا، تورات، انجیل، قرآن، کلام، قانون پالی، کتب وِدا، و کتاب اقدس نیز بی شک در بین متعهدان به منشور جهانی  حقوق بشر جای گرفته اند؛ اندیشیده اند که هزاران سال رهنمودهای خدایان و  تماس بشر با «خرد الهی»، گویی نتوانسته است حتی بشر را از  خطرناک ترین ویژگی اش، که «خشونت» باشد، دور سازد و، خواسته یا ناچار، تن به این نظم نوین جهانی داده اند که سازمان ملل متحد را تقویت و حمایت نمایند تا «وجدان جهانی» با اتکای بر دموکراسی، نگهبانِ  امنیت، حرمت، آزادی، رفاه و  برابری انسان ها باشد.

از سوی دیگر، از آنجاییکه «غرب» جای  «بدی» هم نیست و در برابر ارزش های دستاورده اش نمی توان با همان تشر و طعنه هایی که حکومت های خودکامه به مردم خود تحویل می دهند گردن برافراشت، دموکراسی آن طوری مقبول  افتاده است که  بسیاری از استبداد پیشه گان و سخت مداران و تحمیل کنندگان نیز رل دموکرات بودن را بازی می کنند و لاف می زنند که  «آزادمنش» هستند.

اینان برای دموکراسی و دنیای مدرن در واقع سلول هائی سرطانی هستند: بستن تویتر در ترکیه، جملهء «آزادی مسئولانه» از دهان آقای حسن روحانی، اختراع ترکیب «مردم سالاری دینی» از سوی آقای محمد خاتمی، ساز و کار تشکیل یک دولت «شرعی» توسط آقای مرسی، اینها نمونه هایی از این لاف های قهرمانانه هستند. حمله های ناشی از «بدفهمی» های خانم شیرین عبادی و آقای اکبر گنجی به دموکراسی «غربی» نیز مثال های تیز و قاف های بزرگی محسوب می شوند، دال بر نبود باور و تمکین راستین و درک نهادین از دموکراسی.

پوزش می خواهم، اما اینقدر در دهه های اخیر از این قباحت ها دیده ایم که جز به  کمک زبان هجو نمی توان دربارهء این  ملعبه با دموکراسی چیزی گفت. رهبران سبز در حصر نیز صفت «طلایی» و «فیلسوف» را به یکی از سخت مدارترین رهبران «انقلابی ِ» جهان که پشیزی برای مفاهیم دموکراسی  و ارزش های جهان غرب ارزش قائل نبود، آقای خمینی، یدک آخرت بستند. و، در عمل فغان از این گروه و نه از آقای مصباح یزدی که تکلیف خودش را با دموکراسی روشن کرده است.

مشکل ورود سلول های سرطانی کشنده به دورن بافت های پاک آیین های والای ساخت بشر تمامی ندارد؛ که هر از چند گاه دولت ها و سیاستمداران و قدرت گرایان  مستبد می خواهند و می کوشند که این منشور حقوق بشر و مبانی دموکراسی را دور بزنند و تفسیر کنند و اگر ناچار شدند نادیده بگیرند.

من ترجیح می دهم به شرایط کشور خودمان اشاره ای داشته باشم: برای نمونه، رژیم اسلامی از ماهرترين کاربران این روش است؛ هر آنجایی که منافع «نظام» ایجاب کند حکومت اسلامی به قوانین و ضوابط جهانی و سازمان ملل استناد می کند و حق خواهی و تبلیغ می نماید، و هر آنجایی که منافع «نظام» مورد سرزنش و مخاطره قرار گیرد به قوانین و ارزش ها و ضوابط اسلام ناب محمدی متوسل می شود (و شما تماس با عالم غیب را هم چاشنی نمایید).

بخشی از مردم ایران هم با ارجاع و استناد به فرهنگ و قوانین اسلامی - ایرانی، رویداد ها و روند جهان را سبک و سنگین  می کنند. سی و پنج سال است حکومت غیردموکراتیک اسلامی، که گهگاه و به اشتباه استناد و مقایساتی برای دموکراتیک نشان دادن امور در ایران از دهان سیاستمداران اش بیرون می جهد، می گویند ما دارای دین و انقلاب و امام و  فقهای خویش هستیم و با این میزان ها کشور و دنیای خود را می سازیم و جهان خارج نیز باید خودش تکلیف اش را در برابر یک دین الهی و انقلاب دینی و مردم دینی برگزیند. اینان و طرفداران شان همچنين استدلال می کنند که «چون شاه، مستبدی تکرو بود، پس ما که به مردم پس از انقلاب شان حق رأی و جمهوریت دادیم و مجلس هم داریم، دموکراسی را اجرا می نماییم! و فیلتر شورای نگهبان و داغ و و درفش و نظر نهایی ولی فقیه را که کنار بگذاریم، مابقی  روند کار ما دموکراتیک است و رییس جمهور و نمایندگان مجلس و شورا و خبرگان را در روشی دموکراتیک با رأی مردم انتخاب می کنيم!»

یکی نیست بگوید آخر چرا؟ در کجای اسلام ناب محمدی و تشیع اشاره و تعهدی به آرای مردم شده است که شما اینگونه ادایش را در می آورید؟ در شروع نوشتم این نوشتار برای «بد سوادان» است اما اینجا اصلاح می کنم که برای «کم سوادان» هم است. براستی چه کسی به مردم و حکومت ایران این حق را داده است که در روندی کاملن  دیکتاتوری، و بی آزادی کلام و رسانه ها، و بر اساس گزینش های شورای نگهبان، و باپایبندی به قانونی اساسی که بسیاری از مواد آن ناقض آشکار اصول دموکراسی و  منشور حقوق بشر است، انتخاباتی را برگزار کنند و بگویند ما در کشورمان دموکراسی داریم و به رأی مردم باید احترام گذاشت؟! کی به سیاستمدارانی اروپایی و آمریکایی (که نمایندگان مردمان دموکرات هستند) این نقاب بیشرمی را روا دیده است که بگویند در ایران و مصر و کریمه رأی اکثریت کسب شده و باید بدان احترام گذاشت؟ دست کم باید گفت: «بر بنیان موازین آن كشور، نوعی همه پرسی انجام شده که تأمین کنندهء آزادی و پایبند به ارزش های دموکراسی نیست!»

 

--------------------------------------------

* مسیحیان می گویند این ها همان ارزش های اولیه مسیحیت هستند و اذعان دارند که مشکلات پولادین ايستاده بر سر راه تلفیق و ترکیب ارزش های  دنیای «غیبی» مسیحیت با دموکراسی «مادی» گرا  هنوز لاینحل مانده اند. در آیین اسلام  هم آزادی آن است که انسان در برابر خدا تسلیم باشد. برادری را در اسلام بر اساس رفتار و اندرزهای پیامبر اسلام می دانند. مفهوم برابری انسانی  نیز در اسلام جای  بسی وارسی دارد.

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه