خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

دکترین انتخاب بین بد و بدتر

(جامعه شناسی رفتار سیاسی ما)

علی طایفی

چهارشنبه 20 فروردين ماه 1393 ـ 7 ماه آوريل  2014

طرح پرسش:

مروری بر دوره های مختلف تاریخ سیاسی معاصر ایران گواه این است که همواره دولت های یک دوره کاستی ها و ناکارآمدی های سیستمی را به دولت گذشته محول کرده و بدین صورت نه تنها به تبرئه خود می پردازند بلکه توجیهی می یابند برای ناکارآمدی ساختاری نظامی که دولت مورد نظر در آن بروی کار آمده است (جستجوی گوگل دراین باره گویای این مدعی است). این خصیصه نه تنها در درون حکومت جمهوری اسلامی ایران در طی بیش از 11 دوره ریاست جمهوری روال مند شده است بلکه خصیصهء حکومت اسلامی ایران از بدو تولد در برابر نظام پهلوی بود.

پرسش بنیادین این مقاله این است که «دکترین انتخاب بد و بدتر» مبتنی بر چه نظریه ای است؟ این رویکرد نظری از منظر جامعه مدنی و دولت هریک با چه عناوینی مورد استفاده قرار می گیرد؟ ماحصل عینی اتخاذ این رویکرد چیست؟

 

رهیافت نظری

اصل دکترین انتخاب بد و بدتر ناظر بر فرایندی است که در آن گروه یا احادی از ملت در انتخاب گزینه های پیش رو ناگزیر از انتخاب بین دو شر هستند، يعنی کسانی که باور دارند اگرچه انتخاب یکی بر دیگری بر تغییر وضعیت موجود بسوی وضع مطلوب اثر چندانی ندارد اما با اين انتخاب وضعیت کنونی وخیم تر نمی گردد. این رویکرد، الگوی انتخاب عقلانی است که مبتنی بر یک پراگماتیزم یا مصلحت گرایی، اصلاح گری بجای انقلابی گری، باور به تغییرات مسالمت آمیز و آرام و در نهایت محافظه کاری عملگرایانه است. این دکترین کنشگران متعددی دارد که در سطوح مختلف قابل بررسی اند:

الف) دولت های استعماری، ابرقدرت که در روابط بین مللی بدنبال بازی سیاسی و نقش افرینی در تعاملات سیاسی در سطح محلی، منظقه ای و بین مللی هستند تا در روابط قطب های قدرت، ارکستر نظامی، سیاسی و رسانه ای خود را بگونه ای ساز و آواز دهند تا ریتم آن خوشایند صاحبان قدرتمدار باشد. جلوتر به مواردی از این دست بعنوان شواهد تاریخی اشاره خواهم کرد.

تاریخچه بهره گیری از این دکترین قدمتی نسبتا طولانی دارد و چه بسا قامت آن به قدمت تاریخ نظام های استبدادی و تیرانی های پادشاهی نیز بازگردد. اصل دوگانه انتخاب بین دو شر یا بد و بدتر (Lesser of two evils principle) به شعار مسیحیان ارتدوکس در زمان امپراتوری عثمانی باز می گردد که در منطقه بالکان شعار می دادند "عمامه بهتر از کلاه پاپ است" (Better the turban than the mitre). این سیاست، برای رویارویی با قدرتمداران کاتولیک رومنی در برابر مسلمانان عمامه دارعثمانی بود زیرا که عمامه دارها حداقل به مسیحیان ارتدوکس اجازه می دادند که هرچند بعنوان شهروند درجه دوم، به دین خود پایبند باشند ( Weinert, 2012).

شواهد اخیر نیز حاکی است در خلال جنگ جهانی دوم چرچیل و روزولت با بهره گیری از دکترین "انتخاب بین بد و بدتر"، بدنبال اتحاد با استالین کمونیست در برابر هیتلر، فاشیزم المانی برآمدند. از سوی دیگر استالین نیز با همین دکترین به اتحاد با سایر دول سرمایه داری علیه "سرمایه داری فاشیستی "آلمان روی آورد. این رویکرد در بین دولت کمونیستی شوروی در برابر مائوئیست های چین نیز اتخاذ شد.

موفقیت نسبی این دکترین در پهنه سیاست عملی، سبب شد همین سیاست توسط دول غرب و امریکا در دوره جنگ سرد بکار برده شود بطوری که ممالک سرمایه داری غربی، دولتهای دیکتاتور هوادار سرمایه داری را نسبت به دول کمونیستی مخالف زیرعنوان بد و بدتر ترجیح و مورد حمایت قرار دادند. دکترین "انتخاب بین بد و بدتر" از زمان جنگ سرد بعنوان سیاست پراگماتسیتی امریکا اتخاذ شد.

جنگ ویتنام با رهبری امریکا و درحمایت از رهبری "دین دایم" در بخش جنوبی ویتنام علیه قدرت کمونیستی در شمال ویتنام نیز با همین دکترین طرح و پیگیری شد. بعدها هواداری از دیکتاتوری صدام حسین دربرابر حزب کمونیست عراق در همین راستا پی گرفته شد. حمایت از مذهبیون اسلامی ایران با دیکتاتوری خمینی در برابر نیروهای چپ و کمونیست ان در طول انقلاب سال 57، ادامه همین سیاست و دکترینی بود.

ب) دولت های عمدتاً وابسته به نظام های سیاسی تمامیت خواه/توتالیتر در سطح ملی و محلی که با بهره گیری از این روشهای سیاستی نه تنها در تعامل با دول قدرتمند جهانی به بهره مندی از حمایت های لازم می رسند، بلکه در سطوح داخلی نیز با طراحی و ساخت و پرداخت چنین فضا و موقعیتی درصدد راهبری افکار عمومی، دستکاری درآن، ایجاد نوبت اجباری بازی و حفظ و تقویت ماشین قدرت هستند.

امروزه این دکترین در فضاهای انتخاباتی دنیای غرب بویژه امریکا بین دو حزب سنتی جمهوریخواه و دمکرات ها نیز بشدت رایج است و مردم امریکا را در یک سناریوی از پیش تعیین شده وارد بازی مضحکی می کند که در آن ازبین دوحزب ایدئولوژیک دارای قدرت با اختلاف های اندک، یکی با اتکای به آرای عمومی قدرت را دردست می گیرد. چنین بازی قدرتی را برخی "موقعیت بدون برنده" نام داده اند، امری که در تحلیل پایانی برنده ای دارد که مسلما مردم نیستند.

از نظر هانا آرنت، حکومت‌های توتالیتر بر همۀ عرصه‌‌های زندگی، و نه صرفا حوزۀ سیاسی، سلطۀ مطلق دارند. جامعۀ توتالیتر، که متمایز از حکومت توتالیتر است، در واقع یکپارچه است؛ تمامی تجلیات عمومی، فرهنگی، هنری یا علمی، و تمامی سازمان‌ها، خدمات رفاهی و اجتماعی، حتی ورزش و تفریحات، «هماهنگ» شده اند. هیچ اداره و شغلی که با جامعه سروکار داشته باشد، از آژانس‌های تبلیغاتی گرفته تا قوۀ قضائیه، از بازیگری گرفته تا ژورنالیسم ورزشی، از مدارس ابتدایی و متوسطه گرفته تا دانشگاه‌ها و انجمن‌های علمی پیدا نمی‌کنید که از آن‌ها پذیرش بی‌چون و چرای اصول حاکم خواسته نشده باشد. هرکه در حوزۀ عمومی مشارکتی داشته باشد، صرف نظر از عضویتش در حزب یا عضویت در مجامع نخبگان رژیم، به نحوی شریک اعمال کل رژیم می‌شود (آرنت، هانا، 1382).

پ) ملت های ممالکی که در آن فقدان احزاب یا تعداد اندک فعالیت های حزبی/ایدئولوژیک فرصت برابر و آزادانه ای برای مشارکت فعال و موثر آرای مردم در انتخابات دمکراتیک یا شبه آن نمی دهد. دراین رهگذر مردم نیز به سناریو های از بالا طراحی شده دولتهای توتالیتر و حامی گرا تن داده وسعی می کنند بنوعی وارد این بازی شوند که اگر برنده ای در آن نیست بظاهر بصورت باخت- باخت پایان برسد.

در نظریه بازی، "موقعیت بدون برنده" یا "بازی باخت – باخت" مانند آن است که فرد محکوم به اعدام بجای اعدام در ملاء عام، در زندان اعدام شود زیرا که گویا اعدام در ملاءعام بدتر از دیگر بدیل است ولی در نهایت این فرد محکوم به اعدام است که حکم اعدام در مورد او به اجرا گذاشته می شود. بر بنیان این نظریه، موقعیت بدون برنده، دلالت بر وضعیتی دارد که درآن هیجیک از بازی کنندگان/مردم انتخاب کننده، برنده نیستند. دلایل این امر می تواند (Lafferty,R, 2011):

* وضعیت غیرقابل پیش بینی یا گریز ناپذیری باشد که انتخاب مورد نظر در آن بوقوع می پیوندد.

* وصعیت نوبت اجباری (zugzwang)، بطوریکه بازیکن (مثلا در شطرنج) ناگزیر به حرکت مهره خود است حتی اگر بداند مهره اش درنهایت قربانی خواهد شد.

* موقعیت گرفتاری 22، جایی که بازیکن ناگزیر از انجام وظایف متقابلا وابسته ای است که هریک باید قبل از دیگری تکمیل شود و درکمال سردرگمی به یک انتخاب تن در می دهد.

* معمای زندانی، جایی که با غفلت از اختلاف کنش دو زندانی ترجیح داده می شود هرچند که بهرحال هردو زندانی در زندان بسر می برند.

* نظریه انتخاب عقلانی توسط هومنز، کولمن و بلاو نیز در طیروند تحولی خود به ریاضیاتی کردن الگوهای رفتاری تمایل بیشتری پیدا کرده اند (Scott,2000, p.2). براین اساس" نتیجه صحیح از دو غلط" برگرفته از معادله ریاضی " منفی- منفی مساوی است با مثبت" چنین فرض می شود که دو جریان، رویکرد، واقعه، کنش و کنشگر(ان) می توانند علیه هم شوریده و به آشفتگی و بهم ریختگی نرم های دوام ساختار منجر شوند. این رویکرد توسط بسیاری به باد انتقاد گرفته شده است که دو تز نمی توانند سبب سنتز شوند مگر بدون آنتی تز و علاوه براین تعمیم ساختن نظریه ها اصول ریاضیاتی در جامعه راهگشای مسائل آن نیست.

هانا آرنت در تشریح دکترین "انتخاب بین بد و بدتر" می نویسد که اگر با دو شرّ روبرو شوید، وظیفۀ آن است که آن را که کمتر بد است انتخاب کنید، حال آنکه اگر اصلاً از انتخاب کردن سر باز زنید نشانۀ عدم احساس مسئولیت شماست. آنان که مخالف مغالطۀ اخلاقی در این استدلال هستند، معمولا به تنزه طلبی اخلاقی متهم می‌شوند که به معنی بیگانگی از واقعیات سیاسی است. آنان را متهم می کنند به اینکه نمی‌خواهند دستهایشان آلوده شود؛ و باید پذیرفت که عدم انتخاب بین بد و بدتر بیش از اینکه فلسفۀ سیاسی یا اخلاقی باشد، تفکری آیینی است که بی هیچ ابهامی هر مصالحه‌ای با "بد" در مقابل "بدتر" را رد کرده است (آرنت، هانا، 1382).

 

انقلاب و جامعهء ایران

چنانکه در مقدمه این نوشتار اشاره شد انقلاب ایران از سال 57 با لعن و نفرین بر نظام سیاسی پادشاهی پهلوی ها بع تعین و نوزایی خود تحقق بخشید. سیاه نمایی دوران پیش از انقلاب با بهره گیری از حامی گرایی، توده سازی ارای مردمی، همبستگی ایدئولوژیک و دینی سبب شد که جامعه مدنی در آن مقطع و بتدریج بیش از پیش بسوی استانداردیزه شدن و یونیفورم/یکسان سازی پیش رود. درهمین رهگذر همواره این انتخاب بین بد و بدتر مطلع شعار های انقلابیون بود. نخستین انتخابات کشور در سال نخست پس از انقلاب، با رای آری به جمهوری اسلامی، مبتنی بر مقایسه بین دو نظام اسلامی و شاهی، زمینه روی کار آمدن شیخ بجای شاه را فراهم و تحکیم ساخت.

نظام اسلامی که خود محصول انتخاب بد و بدتر در سطح روابط بین مللی اروپای غربی و امریکا بود، توانست با همین حربه و سیاست عملی در داخل کشور به تثبیت موقعیت خود اهتمام ورزد. دولتهای غربی زمینه خروج شاه ایران و ورود خمینی برای فتح کشور و رهبری سیاسی یک انقلاب به رهبری یک آیت الله را فراهم ساختند، سناریویی که مبتنی بر این دوگانه "بد و بدتر" بود که انتخاب یک "عمامه بهتر از چپهای تندرو بود". این روند با قدرت یابی بیشتر روحانیون و مذهبیون در سیاست زمینه بیشتر حذف نیروهای چپی را فراهم کرد که از ابتدا در سناریوی حمایت ار انقلاب ایران ازسوی دول غربی، بعنوان گزینه بدتر، محلی از اعراب نداشتند. دهه شصت با درگیری بزرگ نسل کشی نیروهای چپ درایران بسرآمد. این نسل کشی همان بود که هایدن از آن بعنوان شری نام می برد که محصول دکترین" انتخاب بین بد و بدتر" بود.

از نظر هایدن در اثرخود بنام "شردر عصر جهانی شدن" ، شر یا بدی عبارت از مواردی نظیر نسل کشی، جنایت بشری، فقر، نابرابری ریشه ای اقتصادی، رانده شدگی جهانی، بی سرزمینی، و سیاست های نئولیبرال اقتصادی است. بنظر وی درجه بندی شر نمیتواند به اشکال کمتر و بیشتر نقسیم شود زیرا شرارت یا بدی در ذات خود مربوط به زیادی دانستن انسان و انسانیت زدایی از آن است. هانا آرنت در رد اصل "انتخاب بین بد و بدتر" یا "شر کمتر" از عبارت "بی خانمانی، بی ریشگی و ازهم گسیختگی ارگان ها و بدنه سیاسی از طبقات اجتماعی" استفده می کند که به شناسایی "شربیشتر" توتالیتاریانیزم کمک کرده و بدان ختم می شود حتی اگر غیر مستقیم به تولید آن منجر گردد (Weinert, 2012).

 

زمینه های شکل گیری دوگانه بد و بدتر.

از منظر حکومتی، نظام توتالیتر دینی در ایران در طی سالهای پس از انقلاب و با بهره گیری از همین سیاست عملی توسط دول دیگر در سطح روابط بین ملل، توانست به اتخاذ روشهای مشابهی دست یابد. دراین فرایند، پایه های دمکراتیک نظام و حکومت اسلامی درصدد برآمد ضمن حفظ ظواهر رویین نظام های انتخاباتی در ریاست جمهوری و مجلس و سپس شوراهای شهر، گزینه های موجود را در فضای اختناق و یکتانگری دینی و سیاسی/ایدئولوژیک چنان محدود و ساخته پرداخته شده طرح ریزی نماید که:

نخست. مشارکت مردم و اقشاری که از بدنه سیاسی دولت وقت و اجرایی بیگانه شده و ازآن خسته و ناامید هستند را افزایش داده و با ایجاد شور و شوق انتخاباتی، هیجان توده مردم را برانگیزاند و با پر کردن صفوف رای گیری و پر کردن صندوق های آرای مردم، وجهه دمکراتیک خود را افزایش دهد. سالهای پس از جنگ بهره گیری از این روش در مقاطع انتخاباتی بطورچشمگیرتری مورد بهره برداری قرار گرفت. دراین میان استناد و مشروعیت حتی ظاهری تعداد آرای مردم در انتخابات، ابزار تبلیغاتی قوی در دست سیاستگزاران حکومتی بود. نظام سیاسی به مشروعیت صوری خود به اتکای کمیت رای دهندگان در سطح داخل کشور درمقابل اپوزیسون خود و سطح بین ملل دربرابر دولتهای به اصطلاح متخاصم ادامه می دهد.

دوم. حکومت اسلامی بدرستی بدین امر پی برده است که با هرچه وخیم تر شدن شرایط زندگی اقتصادی و اجتماعی مردم، همچنان روش های دوگانه انتخاب بین بد وبدتر همچنان عمل می کند. بهره گیری از مهندسی انتخابات در اخرین انتخابات ریاست جمهوری کشور یکی از واپسین دستاوردهایی است که محصول بهره گیری از همین ترفند سیاسی بود. دراین میان حکومت به مشروعیت و بقای خود ادامه می دهد و مردم بازگشته از صندوق های رای نیز به تصور پیروزی گزینه بد نسبت به بدتر، شاد و راضی هلهله کشان تا دوره بعدی مبهوت و مات وضعیتی می شوند که خود آنرا معماری کرده اند.

اگر بخواهیم به برخی از زمینه های بروز و تقویت بهره گیری از این دکترین "انتخاب بد و بدتر" بپردازیم می توان به چند مورد زیر بطور عمده اشاره کرد:

کنش سیاسی در جامعه ایران هنوز شکل و ماهیت عقلانی بخود نگرفته است. به بیان دیگر عقلانیت ابزاری و دمکراتیک در آن هنوزمتعین نشده است. از همین روست که نتایج ناخواسته کنش کنشگران سیاسی منجر به وضعیتی می گردد که چندان مطلوب نبوده و سبب ندامت، حسرت گذشته و هراس از اینده می گردد.

تلاش برای توجیه رفتار و کنشگری از دیگر زمینه های اتخاذ رویکرد انتخاب بد و بدتر است. بنحوی که جامعه انتخاب کننده با بهره گیری از حداقل ها بدنبال حداکثر سودمندی است و اگرچه این رویکرد در بدو امر ناظر بر عقلانیتی محاسباتی است ولی مبتنی بر تجربه دهه های اخیر دستاوردهای این کنشگری و گزینش اصل مذکور، به نتایج مطلوب منجر نشده است.

هراس از باخت بیشتر سبب می شود مردم بسوی باخت کمتر روی آورند واز همین روست که بسوی انتخاب شرکمتر نسبت به شر بیشتر روی می آورند. پرهیز از تسلط فضای جنگی، تهدید نظامی دول غربی، اختناق سیاسی و فرهنگی/اجتماعی بیشتر، بازداشت و سانسور، کنترل اجتماعی بیشتر رفتار و فضاهای مناسبات اجتماعی و..منجر به گرایش بسوی پذیرش بازی انتخاب بد و بدتر می گردد.

طراحی و سازماندهی دوگانه های بد و بدتر ازسوی سیاستگزاران ارشد نظام سیاسی معطوف به پذیرش اجباری شرایطی است که در آن مردم رای دهنده بتوانند به صحنه سیاسی وارد شده و از بدتر شدن اوضاع جلوگیری کنند. در این محاسبه روند طولی انتخاب بد بجای بدتر حداقل به تثبیت بد و حداکثر سیر نزولی شر و شرارت در نظام سیاسی منجر می شود. بنظر ارنت، استدلال « شرکمتر » یکی از سازوکارهای ماشین وحشت و آدم‌کشی نظام است. از اصل انتخاب بد به جای بدتر، آگاهانه استفاده می‌شود تا کارکنان دولت هچون تمامی مردم برای پذیرفتن "شر/بدی" به معنای دقیق کلمه آماده شوند (آرنت، هانا، 1382). 

پرهیز طبقه متوسط شهری که نرخ غالب قشربندی اجتماعی ایران امروز را تشکیل میدهد از انقلاب و شورشگری که درآن چشم انداز بسیار کمتری برای توسعه و تحول های صلح جویانه می بیند، سبب می گردد که جامعه مدنی نیز همآواز با بدنه سیاسی قدرت بسوی گزینش های دوگانه بد و بدتر روی آورده و هربار حتی ناخواسته وارد این بازی شوند.

کنش اجتماعی جامعه ایران درموارد اقتصادی میل بیشتری به عقلانیت درسطح فردی دارد. زندگی روزمره مردم با تاکید محاسبه گری و ریاضیاتی کردن سبد هزینه و رفتار مصرفی خانوارها نشان از این دارد که کنشگری اجتماعی بیش از شکل سیاسی آن دارای عقلانیت است زیرا در کنشگری عقلانی، محور محاسبه سود فردی است نه سود اجتماعی و دیگرخواهانه (Scott,2000, p6).

 

نتیجهء گزینه بد و بدتر

تثبیت توتالیتاریزم. شواهد حاکی است که بهره گیری از دکترین "انتخاب بین بد و بدتر" در سطح ملی و در عرصه کنشگری سیاسی سبب ساز تثبیت نظام های توتالیتر، دیکتاتوری و مستبدانه ای می گردد که صاحبان قدرت در آن به طرح های ازپیش اندیشیده شده برهمین هدف اهتمام داشتند. در چنین فضایی الگوی "شرکمتر" همچنان بقای شرارت و بدی یا نامطلوبی نظام سیاسی را از منظر شهروندان تایید و بازتولید می کند. دراین سناریو، مشارکت کننده خود در بازپردازی و ماندگاری نظام شرارت شرکت می کند. دراین فرایند روزبروز سطح نیازها و توقعات آنان از اصلاح در درون ساختار قدرت تعدیل می شود. دراین بستر شهروندان پراگماتیست از هراس و فوبیایی که برپایه آن تن به انتخاب بد نسبت به بدتر می دهند، در مداربسته و گردگشتی در می افتند که وابستگی به دوگانه های توتالیتارینی آن روبه افزایش می گذارد و درنهایت میل فزاینده ای از ناامید و یاس سیاسی ببار می آورد، موهبتی که نظام قدرت در رویای آن بسر می برد.

 

--------------------------------------------------------------

منابع:

* هانا آرنت، ۱۳۸۲، مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری/ترجمه بنیاد برومند:

http://www.iranrights.org/fa/library/document/514

* مقالات علی طایفی:

http://atayefi.blogspot.se/

* Weinert, S. M. 2012, review of the Hannah Arendt in a Global Age: Political Evil and International Theory by Patrick Hayden, NY. Routledge, 2009. http://www.du.edu/korbel/hrhw/volumes/2012/weinert-2012.pdf

* Lafferty, R. 2011, Practical Applications of Game Theory in Sociological Research, http://www.lafferty.ca/files/writing/stuff/gt-thesis.pdf

* Scott, J. Rational Choice Theory, 2000, From Understanding Contemporary Society: Theories of The Present, edited by G. Browning & others, Sage Pub http://www.soc.iastate.edu/sapp/soc401rationalchoice.pdf

http://news.gooya.com/politics/archives/2014/04/177803.php

 

نظر خوانندگان

دکترین انتخاب بین بد و بدتر ـ علی طايفی

http://isdmovement.com/2014/04/041014/041014.Ali-Tayefi-Lesser-of-two-evils-principle.htm

عاطفه: با تشکر از نکات بسیار جالبی که مطرح فرمودید و مقاله ی روشنگرتان. سوالی به ذهن می رسد: جانبداری از خمینی در مقابله با شاه را از طرف غرب چگونه با این نظریه ی ترحیح بد بر بدتر می توان نوضیح داد؟ (البته منظور نه این است که شاه تافته ای جدا بافته ای بود که می بایست مورد حمایت قرار گیرد) به نظرم می رسد غرب به دنبال بد در مقابل بد تر نبود بلکه به دنبال بدیلی بود که تحمیق ملت را تامین می کرد. در مناطق دیگر هم چنین کرد و حمایت از جنبش های مذهبی را بر جنیش های سکولار و مترقی رجحان داد. در واقع غرب به دنبال بد تربوده ( شاه در مقابل مصدق). و اما موضوع ترس غرب از قدرت گیری چپ: مکر مورچه چیست که کله پاچه اش باشد؟ چپ ها در ایران پایه ی توده ای نداشتند که بتوانند رهبری انقلاب را به دست گیرند و حکومتی تشکیل دهند. به نظرم می رسد حتی اگر چپ ها آزادی شرکت در انتخابات داشتند خمینی اکثریت مطلق آرا را می آورد. آخر چطور می شد در مقابل کسی که "عکسش در ماه افتاده بود" قد علم کرد؟ رأی به جمهوری اسلامی با درک از این نوع تئوکراسی و مقایسه اش با رژیم شاه صورت نگرفت. همانطور که خود تاکید کرده اید "کنش سیاسی در جامعه ایران هنوز شکل و ماهیت عقلانی بخود نگرفته است" و با اجازه تان اضافه می کنم ملت تازه چشمش باز شده که می تواند وارد عرصه ی سیاست شود و به تمرین دمکراسی پرداخته است. صد البته که کلید روحانی هم شاه کلید نیست و "عاشقان آفتاب را به آفتاب گونه ای" باز فریب داده اند ولی سوال این است که اگر مردم با رد گزینش بدتر انتخابات را تحریم می کردند در حال حاضر که بر سر کار بود؟ متأسفانه یا خوشبختانه تئوری های سیاسی- اجتماعی با عمل فاصله ی بسیاری دارند و جامعه آزمایشکاهی نیست برای تجربه کردن تئوری. زیرا که تئوری سیاسی در سطح نظری زندگی می کند و عمل را با آن انطباقی نیست. تا زمانی که عقب ماندگی سیاسی جامعه شفا نیابد آش همین آش و کاسه همین کاسه است! دینی و مذهبی کردن سیاست خطرناک ترین و ابتدایی ترین مشگل هاست. این تنها مشگل ایران هم نیست: ریگان قبل از اتخاذ تصمیمات مهم سیاسی با اختز شناسش مصلحت می کرد!

 

مهران امیراحمدی: یکی از عمیق ترین مقالاتی بود که در طول این سال ها خواندم. نویسنده با نگاه جامع و مانع خویش، مساله را به خوبی شکافته است. جای چنین مقالاتی در عرصه نقد سیاسی بسیار خالی است. دست مریزاد!

 

محسن ذاکری: مقاله ای بس خواندنی و علمی بود. اما یک نکته «کمرنگ» در این مقاله را که خود مدتی است آنرا زیر کار دارم و هنوز به جمع بندی اسلوب داری درباره ی آن نرسیدم که نوشتاری را سامان دهم، آین نکته است که البته بیشتر پرسشی است در پی راهکاری و یا راهیافتی که بتواند «عقلانیت» سیاسی ملت ما را در طول دوران پس از انقلاب «محک» زند و یا به بیانی برای نبود این عقلانیت، چاره ای بیابد. من یقیقن دارم اگر همین فردا در فنلاند همه ی اسباب و ادوات «همه پرسی و رای گیری» را جمع کنند و به انبار بسپارند، استخوانی از روی اسکلت دموکراسی تکان نخواهد خورد. و باز یقین دارم که اگر در ایران ما این همه پرسی ها را کلا منع نمایند نیز، بافتی از بافتی تکان نمی خورد و تازه کار بر حکومت سخت تر میشود. از این رو این پارادوکس باقی است که اگر ایرانیان عقلانیت سیاسی برای مبارزه با خواست های مستبدین در طول این سالها و تنها با شرکت و انتخاب « بد» داشته اند، چرا پس این مزیت را برای عدم شرکت در انتخابات و اردوچینی نهایی ندارند.؟ آیا آنچه که «عقلانیت سیاسی» را به خیابان می آورد هراس از شرایط بدتر است؟ آیا یک ملت، سی و اندی سال را در هراس از اینکه وضع بدتر نشود این همه به جان میخرد؟ آیا پل ایرانیان اینقدر محافظه کارند - پس آن انقلاب و آن جبهه ها چه بود - که همه ی پل های خود را بروی جهان و جهان را بروی خود بسته می بینند؟ آیا از خمینی تا به روحانی بهبود دیده میشود که ما نمی بینم؟ برای من مشکل است که تنها دلیل «هراس» را در ملت ایران، اساس این سازش طولانی ببینم. از سوی دیگر عقلانیت سیاسی تمام اش هم آرمانی نیست و محاسبه نیست و دسترسی به آگاهیی درستین نیست! بلکه پای این عقلانیت،در جاهای دیگری هم گیر است: خرافات و باورها و جهان بینی . داخل کشور هراس است و بیم، برونمرز چطور؟ این ۵ میلیون مهاجر و پناهنده و دانشجو و نویسنده و محقق و هنرمند، از چه میترسند که اینقدر پای در دارند! من متاسفانه نمیتوانم برای اکثریت هموطنانم و مردم خاورمیانه، اینگونه ها را نه توجیه بدانم و نه دلیل و نه تئوری. طولانی شد در مقاله ای باید به این مهم باز گشت. مشکل جای دیگری است> وین پرده چو افتد نه تو مانی و نه من!

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه