|
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
پایان نسبیت های فرهنگی
حمید آقایی
با وجود تفاوت های فرهنگی بسیار در میان ملت ها، می توان ادعا کرد که انسان ها، مستقل از فرهنگ و سرزمین خود، تقریباً یک برداشت مشابه از عدالت و حقوق برابر دارند و حتی منطق های کمابیش مشابهی را برای اثبات ضرورت رفاه و امنیت اجتماعی بکار می برند.
به نظر جاناتان اسرائیل (Jonathan Esrael)، تاریخ شناس معروف انگلیسی، این گزاره یکی از مهمترین دست آوردهای عصر روشنگری و مدرنیته است. وی در کتاب خود، "انقلاب در اندیشه"، (revolution of mind)، بحثی را به این مضمون مطرح می کند که ارزش های خوب و بد و اخلاقیاتِ برخاسته از آنها از یک واقعه تاریخی (مانند ظهور پیامبران) و یا منابع خاص (خدایان) سرچشمه نمی گیرند. ارزش های خوب و اخلاق پسندیده در حقیقت همان بازتاب احترام به قوانین و رعایت مقرراتی است که بر اساس حقوق فطری انسان ها تدوین و تنظیم شده اند و توسط نهادهای اجتماعی، که خود نیز مشروعیت خود را بخاطر حمایت از حقوق انسانها می گیرند، به اجرا در می آیند.
بر این مبنا می توان گفت که درجهء خوب و اخلاقی بودن یک رفتار اجتماعی در مرحلهء اول به نوع نگاه و برخورد با قوانین و مقررات اش باز می گردد. اگر این قوانین برای تأمین امنیت و رفاه و ضمانت حقوق برابر انسان ها تنظیم و به اجرا در آمده باشند، می توان گفت که احترام به قوانین حاکم و رعایت آنها یک کار خوب و پسندیده محسوب می شود. برای مثال، چون قوانین رانندگی در نهایت برای حفظ امنیت شهروندان و ضمانت حقوق برابر استفاده کنندگان از امکانات و زیر ساخت های حمل و نقل شهری تنظیم و توسط پلیس راهنمایی و رانندگی اعمال می شوند، شایستهء احترام و رعایت هستند و طبیعتاً کار ناپسند و بد، عدم رعایت این قوانین و یا سو استفاده از انها به نفع خود می باشد.
در صورتی که از همین زاویه، یعنی پیش شرطِ رعایت حقوق برابر، امنیت، رفاه و آسایش مردم، به سایر قوانین اجتماعی نگاه کنیم می توانیم نتیجه بگیریم که این نوع از قوانین نیز - در صورت تحقق این پیش شرط ها - شایستهء احترام و رعایت هستند و بنابراین کار ِ ناپسند و غیراخلاقی همانا عدم رعایت و نقض آنها می باشد. همانطور که رعایت قوانین رانندگی موجب رضایت و آرامش شهروندان است، می توان گفت که رعایت سایر قوانین اجتماعی که بر اصل حقوق برابر استوار شده باشند، موجب خوشبختی مردم خواهند شد.
همین منطق را می توان در رابطه با هنجارهای اجتماعی و فرهنگی نیز به بکار برد. به این معنی که اگر از منظر ضرورتِ همگانی برای برخورداری برابر از امکانات حیات و منابع طبیعی و همچنین از زاویهء رفاه و امنیت برای همه انسان ها به بحث هنجارها اجتماعی بنگریم، می بینیم که اصولاً هنجارها اجتماعی و ارزش های اخلاقی جهان شمول هستند و ریشه ها و مبانی سکولاریستی و زمینی دارند. زیرا نیاز به امنیت و رفاه، و برخورداری از حقوق برابر در استفاده از امکانات طبیعی یک نیاز فطری بشری است و مختص یک فرهنگ و یا ملت و یک طبقهء ویژه نیست و برای اثبات ضرورت و حقانیت آنها الزامی برای مراجعه به منابع ماورا طبیعت وجود ندارد.
واضح است که هر ملتی زبان، ادبیات، رفتارهای اجتماعی، آداب معاشرت و روش های خاص زندگی خود را دارد ـ از روش غذا خوردن و لباس پوشیدن گرفته تا طراحی خانه و محل زندگی. اما اگر ما این رفتارها و عادات خاص اجتماعی را از فرهنگ عمومی این جوامع جدا کنیم، می بینیم که سایر هنجار های اجتماعی و فرهنگی این جوامع تقریباً مشابه یکدیگر می شوند، حتی با وجودی که هر یک از این جوامع تاریخ و ادبیات متفاوت و دین و مذهب خاص خود را دارد. بر این مبنا می توان گفت زمانی که هنجارهای اجتماعی و فرهنگی ِ ملت ها منشاء مشترکی پیدا می کنند دیگر نمی توان از «نسبیت هنجارهای های فرهنگی» صحبت کرد. به سخن دیگر، هنجارهایی که برای پاسخگویی به نیازهای فطری و بر اساس ضرورت -که در میان ملت ها کما بیش برابر هستند- شکل گرفته اند «جهان شمول» هستند.
هویت فرهنگی متفاوت ملت ها نیز دلیلی بر نسبی بودن هنجارهای فرهنگی و اخلاقیات عمومی نمی تواند باشد. در حقیقت هویت فرهنگی جوامع بشری را باید بیشتر به تاریخ ویژهء هر ملت، رفتار های خاص اجتماعی آن، زبان و عادات ویژه این جوامع بر گرداند و محدود کرد. ما یک ملت را با زبان اش، تاریخ و عادات خاص شان می شناسیم و از این نظر هر ملتی منحصر به فرد است. اما به این دلیل که - از نظر هنجارهای اجتماعی- نقاط اشتراک فراوانی بین فرهنگ ها و ملت ها وجود دارد می توان نتیجه گرفت که یک ملت از نظر هنجار های اجتماعی منحصر بفرد نیست و برتری خاصی بر دیگر ملل ندارد.
وجود اعتقادات مذهبی و دینی، فرع بر هنجارهای اجتماعی هستند و اصولاً تلاش برای تعادل و تنظیم مناسبات اجتماعی در تاریخ انسان اجتماعی بسیار قدیمی تر از مذاهب و ادیان - که در فرایند حیات خود تبدیل به یک ایدئولوژی تمام گرا و توتالیتر شده اند- می باشند. و علت اینکه این ادیان ادعای تمامیت خواهی و معیار سنجش ارزش ها شده اند را باید در این واقعیت تاریخی دید که ادیان، بویژه ادیان تک خدایی، یا از همان ابتدا با ادعای تمامیت خواهی و جهان شمولی ظهور کردند، مانند اسلام، و یا در پروسه های بعدی رشد خود به قدرت سیاسی آغشته شدند و تبدیل به یک ابزار ایدئولوژیک و حکومتی گردیدند، مانند مسیحیت دوران قرون وسطی.
اما این ضرورت ها و نیازها فطری انسان ها ـ که هنجارهای عمومی و جهان شمول از آنها معنا و مفهوم می گیرند ـ چیستند و کدامند؟ بنظر من، رفاه و امنیت عمومی یکی از نیاز های مهم بشریت است. قوانین و مقرراتی که تضمین کنندهء این نیازه باشند قطعاً قابل احترام و رعایت آنها یک ارزش خوب و هنجار اجتماعی است. در واقع بر خلاف منطق بسیار پیچیده مذاهب برای تعیین ارزشهای خوب و بد، که انسانها را در پیچ و خم های شرایع و قوانین آن سر درگم می کند، منطق رفاه و امنیت عمومی بسیار ساده و قابل فهم است و اگر دست عوامل توتالیتر و تمامیت خواه – که معمولا از جانب خدا خوب و بد مردم را تعیین می کنند- از آن کوتاه شود قابل اجرا و تحقق نیز می باشد.
از دیگر نیازهای فطری بشری، آزادی و حق انتخاب نوع زندگی است، البته تا جائیکه آزادی دیگر انسانها را محدود نکند. قوانین و مقررات اجتماعی که به این نیاز پاسخ مثبت بدهند و آنرا ضمانت نمایند مشمول رعایت و احترام هستند و کار پسندیده همانا پیروی از این قوانین است. در این رابطه نیز ما نیازی به متولیان مذاهب برای تعریف حقوق انسانها و مشخص کردن حد و مرز آزادی های مردم نداریم و اگر از منطق بسیار ساده ضرورت ها و نیازهای فطری بشریت حرکت کنیم، دیگر دچار پیچ و خمهای مذاهب، که راه ثواب و گناه را از قبل تعیین کرده اند، نخواهیم شد.
برای روشن شدن این بحث می توان دو کشور چین و ایران را با هم مقایسه کرد. هر دو کشور توسط یک نظام استبدادی، ناقض حقوق بشر و غیر دمکراتیک اداره می شوند و در هردو کشور از آزادی های سیاسی وآزادی بیان و نشر خبری نیست. تفاوت بزرگ اما در این است که اگر مردم چین از آزادی های سیاسی محرومند، اما از دیگر آزادی های اجتماعی و فرهنگی برخوردارند و حتی فوائد رشد اقتصادی بسیار بالای این کشور بطور نسبی به همه مردم رسیده است و ما شاهد یک رفاه عمومی حتی در شهرهای کوچک آن هستیم. در چین بسیاری از محصولات فرهنگی غرب از جمله موزیک، رقص و طرز لباس پوشیدن بطور گسترده مورد استفاده قرار می گیرند، البته از نوع چینی آن، و کسی نیز مانع آن نمی شود. در خیابانها و پارک های حتی شهرهای کوچک چین هم ورزش و رقص تایچی دیده می شود هم رقص تانگوی غربی. ظاهرا نظام سیاسی چین در زمینه پاسخ به بخشی از نیاز های اولیه بشری مانند رفاه، لذت از زندگی و امنیت بسیار موفقتر از جمهوری اسلامی عمل کرده است.
تفاوت بزرگ دیگر اما این واقعیت است که در کشور ما یک نظام سیاسیِ کاملا مذهبی که مشروعیت خود را در درجه اول از جانب خدا و نمایندگان او برزمین می گیرد، حکومت می کند و خوب و بد مردم را تعیین می نماید. احترام به قوانین این حکومت و رعایت آنها نه بدلیل پاسخگو بودنشان به نیازهای فطری انسانها برای برخورداری از یک رفاه نسبی و زندگی آزاد و مطمئن است، بلکه به این خاطر این قوانین مشمول احترام و رعایت می باشند که از جانب یک نظام اسلامی تدوین و تنظیم گشته اند.
اگر چینی های تحصیل کرده در غرب امکان بازگشت به کشورشان را دارند و غیر از آزادی های سیاسی (که شاید نیاز همه آنها نباشد) از بقیه آزادی های اجتماعی و فرهنگی برخوردارند، در کشور ما بقول آقای مصباح یزدی تحصیل کرده های اروپا و آمریکا عامل انحراف فرهنگی هستند. "وی با انتقاد از سیاستهای فرهنگی دولت روحانی گفته که تحصیلکردههای بریتانیا٬ آمریکا و فرانسه «مهمترین» عوامل «انحراف فرهنگی» در جمهوری اسلامی هستند."
در کشور ما هنوز پس از چندین دهه، همچنان گشت های ارشاد و نهی از منکر در خیابانها حرکت می کنند و خوب و بد را به مردم تذکر می دهند و هنجارهای اسلامی را تبلیغ می کند. وزیر کشور دولت آقای روحانی در این رابطه می گوید: "سال 93 به دنبال آن هستیم تا بحث عفاف و حجاب را به عنوان یکی از دستورات مهم و همچنین بحث امر به معروف و نهی از منکر را با تشکیل کارگروه ویژهای در دستور کار قرار دهیم. براین اساس مقرر شده نشستی با اهل فرهنگ و افرادی که دارای اندیشههای نو و تجربیاتی در این زمینه هستند داشته باشیم و با یک حرکت جمعی و همکاری همه دستگاهها مباحث عفاف و حجاب و امر به معروف و نهی از منکر را اجرایی کنیم. " اما اهل فرهنگ و اندیشه های نو که وزیر کشور دولت روحانی مد نظر دارد، در اصل همان روحانیون قم و تحصیل کرده های حوزه های علمیه هستند و ایشان را راه گریزی از آن نیست، زیرا تفسیر و تعیین نحوه اجرای اصول و مقررات دینی تنها بر عهده متولیان دین است و بس.
مشکل بزرگ کشور ما حاکمیت یک نظام مذهبی است که هنجار ها و اخلاقیات دینی را برترین و اصیل ترین ارزشها می داند و معتقد است که خوب و بد مردم را بهتر از خود مردم می فهمد. مشکل تنها یک استبداد سیاسی مانند کشور چین نیست، درد بزرگ کشور ما حاکمیت استبدادی و تحمیلی ارزشها و اخلاقیات دین اسلام است که با نیازهای فطری و بسیار قابل فهم مردم – مانند رفاه، امنیت، حق لذت از زندگی و حقوق برابر، فرسنگها فاصله دارد. مشکل بزرگ اجرای آمرانه قوانین اسلامی و مجبور کردن مردم به رعایت آنها است، که بدلیل تضاد جدی این قوانین با نیازهای واقعی مردم، عدم رعایت و مخالفت با آنها خود تبدیل به یک هنجار اجتماعی و امر پسندیده در نزد مردم شده است. به همین دلیل است که مردم نه دیگر به فتوای علما برای صرف نظر کردن از یارانه ها گوش می دهند و نه اعتمادی به سیاست های نظام اسلامی دارند. البته، شرایطی که متاسفانه موجب گسیختگی های فرهنگی، بحران هویت و بی انگیزگی نسل جوان و گسترش بیش از حد فساد های اجتماعی تا حد اضمحلال فرهنگی این ملت نیز شده است. ملتی که همواره در تاریخ خود از قول اندیشمند بزرگ این مرز و بوم منطق بسیار ساده پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک را آموخته بود.
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.