خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

6 مرداد ماه 1393 ـ  28 ماه ژوئيه 2014 

درسی كه بعضی از آموختن اش عاجزاند!‏

شایان آریا

جناب آقای دكتر نوری‌علا، در مقاله ای تحت عنوان "كشور نوین كردستان و زبان ‏كهنهء سیاسی ما"، به بهانهء احتمال قریب الوقوع تجزیهء عراق و تشكیل كشور ‏مستقلی به نام كُردستان و پیامدهای آن برای ایران، به عدم وجود "زبان فصیح و ‏دقیقی" در میان ما ایرانیان كه بتواند مفاهیمی چون فدرالیسم را آنچنان كه ‏هست و باید باشد (بخوانید آنچنان که ایشان می‌خواهند) و نه آنگونه كه ما ‏می‌فهمیم (و صد البته بد هم می‌فهمیم) تعریف و تفهیم كند پرداخته‌اند و، از ‏همین روی هم، به بازتعریف بعضی مفاهیم، از جمله «فدرالیسم»، پرداخته‌اند تا شاید ‏این "بازتعریف مفاهیم كهن" زمینه‌ساز "تفاهمی نوین" گردد. ولی صد افسوس ‏که از عهده این مهم بر نیامده‌اند.‏

ایشان در مقالهء خود بیان می‌كنند كه همین بدفهمی مفاهیمی چون فدرالیسم ‏موجبات اختلاف و جدائی بین ما ایرانیان را فراهم ساخته است. از همین روی ‏هم به باز تعریف مفهوم "فدرالیسم" پرداخته‌اند تا به خیال خود سوء ‌تفاهم‌هائی ‏كه در رابطه با مفهوم یك حكومت فدرال و نحوهء تشكیل آن وجود دارد را برطرف ‏سازند ولی بی‌اختیار خشت اول این دیوار را آنچنان كج نهاده‌اند كه به گمانم ‏هرچه هم تلاش كنند این دیوار تا ثریا هم كه برود باز كج خواهد رفت و ایشان ‏همچو آن اعرابی سرانجام نه به منزل كه ره به تركستان خواهند برد!‏

ابتدا اینكه ایشان این مطلب كه به گمان شان چیزی جز وجود دركی اشتباه از ‏مفهوم دقیق و "علمی" فدرالیسم نیست را بهانه‌ای كرده‌اند برای حمله به حزب ‏مشروطه ایران (لیبرال دمكرات) و از همان ابتدا و با همال مثال اول خشت اول ‏این بنا را كه قرار بود اختلافات را برطرف كند و زمینه‌های یك تفاهم اصولی را ‏فراهم سازد كج نهاده‌اند و به اختلاف افكنی پرداخته‌اند. انتقاد ایشان البته نه ‏انتقادی مستقیم و جوانمردانه كه غیر مستقیم و ناجوانمردانه و بسی غیر ‏اخلاقی می‌نماید.‏

ایشان بدون نام بردن از حزب مشروطه ایران (لیبرال دمكرات) و یا نام بردن از ‏زنده یاد دكتر داریوش همایون، رایزن و بنیان‌گزار فقید حزب، چنین می‌فرمایند ‏كه: " تصور كنیم كه اگر تعریفی كه ما از فدرالیسم داریم غلط و عوضی باشد و ‏‏"مرجع تقلید ما" آن را به نادرستی به ما فهمانده و بگیریم كه گفته باشد: ‏فدرالیسم یعنی متحد شدن كشورهائی مستقل از یكدیگر در یك مجموعه ‏سیاسی"!‏

هر خواننده‌ای كه اندك آشنائی با مباحث سیاسی این چند سال اخیر داشته ‏باشد به روشنی در می‌یابد كه منظور ایشان از "مرجع تقلید ما" كسی نیست ‏جز زنده یاد دكتر داریوش همایون و منظورشان از "ما" كسی نیست جز اعضای ‏حزب مشروطه ایران (لیبرال دمكرات).‏

اما معلوم نیست چرا ایشان مستقیم از زنده یاد دكتر داریوش همایون و یا حزب ‏مشروطه ایران (لیبرال دمكرات) نام نبرده‌اند؟ چه لزومی داشت که زنده یاد ‏همایون را آن هم با کنایه تا حد یک مرجع تقلید و اعضای حزب را تا حد مقلدین آن ‏مرجع پائین بیاورند؟ در اینجا جناب نوری‌علا نه تنها به دوست دیرین خود (آنچنان ‏که بارها در برنامهء جناب آقای میبدی از زنده یاد همایون به عنوان دوست دیرین ‏خود نام برده‌اند که صحت و سقم آن به خود ایشان مربوط است) جفا کرده‌اند که ‏در لفافه توهینی به او و به حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) نیز روا ‏داشته‌اند. از سر کین یا اقتضای طبیعت، به هر علتی که چنین کرده‌اند، چنین ‏روش های ناجوانمردانه‌ای در مباحث سیاسی نه قابل قبول و در حد ماست و نه ‏قابل قبول و در حد خوانندگان مقالات ایشان.‏ ‏ ‏

هر کسی که تنها آشنائی حتی گذرا و سطحی با زنده یاد دکتر داریوش همایون ‏داشته باشد می‌داند که شاید توهینی به او بزرگتر از "مرجع تقلید" خواندن اش ‏نباشد. مرجع تقلید کجا و آزاده روشنفکری چون او که تمام عمر پربارش را صرف ‏روشنگری و از آن مهم‌تر رواج آزاد اندیشی کرد کجا؟

به گمانم ایشان از آن روی دست به چنین کنایهء نابجائی زده‌اند تا به این وسیله ‏هم زنده یاد همایون را چون مراجع تقلید کم سواد و پر مدعا جلوه دهند و هم ما ‏اعضای حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) را که سال ها افتخار همکاری و ‏آموختن (و نه تقلید) از او را داشته‌ایم و به آن نیز می‌بالیم در حد مقلدینی ‏کم‌سواد و بی‌مغز که به جای اندیشیدن تنها از مرجع خویش کورکورانه تقلید ‏می‌کنند پایین آورند و به این وسیله هر دو را از میدان بدر کنند. که اگر موفق ‏شوند با این کار مخالفت آن زنده یاد و حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) را با ‏فدرالیسم کم اهمیت جلوه خواهند داد.‏ ‏

چرا که مخالفت یکی (زنده یاد همایون) از سر بدفهمی و لابد بی‌سوادی بوده و ‏مخالفت این دیگری (حزب مشروطه ایران) از سر تقلید کور و جزم ‌اندیشی! ‏

تیر ایشان اما این بار و در آینده به سنگی سخت خورده و خواهد خورد چرا که هر ‏کس که اندکی با زنده یاد دکتر داریوش همایون و حزب مشروطه ایران (لیبرال ‏دمکرات) آشنائی داشته باشد می‌داند که رابطهء او با حزب از گونهء دیگری بود. او ‏بیش از هر چیز به ما می‌آموخت و از ما می‌خواست که هیچ چیز حتی حرف و ‏سخن خود او را بی‌تحقیق و بی‌دلیل قبول نکنیم. سخن را بشنویم، به آن ‏بیاندیشیم، همهء جوانب اش را بسنجیم و سپس قبول یا رد کنیم. این تنها شعار و ‏ادعا نیست که حقیقتی است انکار‌ ناپذیر. برای نمونه چه چیز می تواند نمایانگر ‏این واقعییت بهتر از روندی باشد که حزب برای افزودن صفت (لیبرال دمکرات) به ‏نام حزب پیمود؟ ‏ ‏

همه می‌دانند که زنده یاد دکتر همایون مدتها بود که مایل بود حزب همانگونه که ‏هست خود را بنامد. از همین روی هم مایل بود صفت لیبرال دمکرات به نام حزب ‏افزوده شود تا همه بدانند ارزش های حزب چیست و از کجا مایه می‌گیرد. او ‏استدلال می‌کرد که تمام اصول و خمیر مایهء لیبرالیسم در منشور حزب آمده و ما ‏به آن پایبندیم پس چرا خود را آنگونه که هستیم خطاب نکنیم؟ بدنهء حزب اما، نه از ‏روی مخالفت با لیبرال دمکراسی که از لحاظ تاکتیکی، مخالف افزودن لیبرال ‏دمکرات به نام حزب بود و آن را به اشتباه درد سر‌ساز می‌دانست.‏

زنده یاد دکتر همایون نزدیک به شش سال با بدنهء حزب کلنجار رفت، صحبت کرد، ‏دلیل آورد، مقاله نوشت و سخنرانی کرد و به دلایل مخالقین گوش داد و جوانب را ‏سنجید و از آنان خواست تا همهء جوانب را بسنجند. در دو کنگره پیشنهاد افزودن ‏لیبرال دمکرات به نام حزب را به رأی گذاشت و شکست خورد و به این شکست ‏تن داد و حتی در نهان به این شکست و به این مقاومت بدنهء حزب بالید تا آنکه ‏بالاخره پس از شش سال توانست اکثریت را موافق و همراه خود کند و در ‏سومین کنگره با به رای گذاشته شدن این پیشنهاد آن را با اکثریت آراء بتصویب ‏برساند و نام حزب از حزب مشروطه ایران به حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) ‏تغییر بیابد. او دموکراسی را نه در حرف و شعار و مفاله که در عمل به ما ‏می‌آموخت.‏

چنین رابطه‌ای در درون حزب بین او و حزب برقرار بود؛ رابطه‌ای که درک و فهم اش ‏از توان بسیاری از به اصطلاح الیت فکری ایران خارج بوده و هست. در همان زمان ‏هم نگارنده در مقاله‌ای تحت عنوان "بدفهمی الیت فکری ایران" به تفصیل ‏بدفهمی آنانی که خود را الیت فکری می‌دانستند و می‌دانند را توضیح داده بودم. ‏بد نیست جناب آقای دکتر نوری‌علا به آن مقاله مراجعه فرمایند تا بخشی از ‏بدفهمی‌ های ایشان نیز در رابطه با حزب و زنده یاد دکتر داریوش همایون برطرف ‏شود.‏

بیش از این به این جنبه از مطلب ایشان نخواهم پرداخت و قضاوت را به ‏خوانندگان و هموطنانی خواهم سپرد که سال هاست به سن بلوغ سیاسی ‏رسیده‌اند و هیچ حرف و سخنی را بی‌تحقیق و بی‌تفکر صرفاً به خاطر اینکه فلان ‏کس در فلان جا فلان چیز را گفته نمی‌پذیرند. از سوی هر کس که باشد.‏

و اما چند کلامی هم در رابطه با تلاش ایشان برای بازتعریف مفاهیم کهن و آنچه ‏ایشان "زبان کهنهء سیاسی ما" می‌نامند. در اینکه بدفهمی‌های زیادی در میان ‏ما ایرانیان در همه موارد وجود داشته و دارد شک و تردیدی نیست. اما تلاش ‏ایشان برای جا انداختن "تعاریفی جدید" از "مفاهیمی کهن" و جا افتاده، از آن ‏روی که سطحی است و ارتباطی اورگانیک با عمق جامعه ندارد، جز افزودن بر ‏بدفهمی‌های گوناگون و آب به آسیاب دشمنان استقلال و تمامیت ارضی ایران ‏ریختن و زمینه ‌سازی برای سوء استفاده آنان از این آب گل‌آلود در عمل نتیجهء دیگر ‏به همراه نخواهد داشت. برای روشن شدن این مطلب تنها کافی است به دوران ‏پیش از انقلاب برگردیم و شخص ساده‌ انگار اما خوش ‌نیتی چون مهندس مهدی ‏بازرگان و یاران اش را به خاطر آوریم. ‏

مرحوم بازرگان و یاران اش هم سال ها تلاش کردند تا تعریفی جدید از مفاهیمی کهن ‏در رابطه با اسلام عزیز ارائه دهند و "دین مبین" و "شرع انور" را با خوانشی ‏جدید بزک کنند و یا با اصول دمکراسی هماهنگ و یا عین آن تعبیر و تفسیر و به ‏خورد مردم بدبخت دهند. ‏

نیت شان هرچه بود، خوب یا بد، نتیجهء آن تلاش های سطحی جز یک خود فریبی ‏بزرگ برای خودشان و مردم نشد. نه اسلام تعبیری جدید یافت و نه شرع انور ‏تغییر کرد. تنها بسیاری گمراه شدند و بدنیال سرابی به نام حکومت عدل ‏اسلامی و دمکراسی دینی با پای خود به قتلگاه رفتند. جز این توفیق دیگری ‏نسیب ‌شان نشد.‏ ‏ ‏

اما چرا؟ چون تلاش شان سطحی بود و نه عمقی! آنان که به اعماق دست‌ رسی ‏داشتند نه آن تعاریف جدید از مفاهیم کهن را قبول داشتند و نه به آن وقعی ‏می‌نهادند. نشستند تا ساده ‌انگارانی کراواتی و در فرنگ درس خوانده چون ‏بازرگان طبقهء متوسط و تحصیل کرده را با سخنان شیرین و تعاریف امروزی و عامه ‏پسند همراه روحانیون کنند. نشستند تا امثال آنها مردم را با مفاهیمی چون ‏‏"حکومت اسلامی" و "شرع انور" و "روحانییت آزاده و آزاداندیش" و دروغ هائی از ‏این دست چون "مردمسالاری دینی" و غیره عادت دهند و ترس مردم را از این ‏جماعت روحانیون بریزند تا مردم چون گوسفندانی از همه جا بی خبر با پای خود ‏به قربانگاه بیایند و در نهایت هر آنچه آنها می‌خواهند را با مردم و طبقهء متوسط ‏که تا قبل از بازرگان ها از دسترس شان دور بودند بکنند.‏

حال حکایت "بازتعریف" جناب نوری علا ست از مفاهیمی چون فدرالیسم و غیره. ‏این مهم نیست که ایشان چه تعریفی از این مفاهیم ارائه می‌دهند. مهم آن ‏است که آنها که به دنبال فدرالیزه کردن ایران‌اند چه تعبیری دارند و چه نقشه‌ها ‏در سر می‌پرورانند؟ ‏

جناب نوری‌علا نه به توده‌های بی‌خبر از همه جا در میان اقوام ایرانی ‏دست‌ رسی دارند و نه در میان احزابی که سخت بدنبال فدرالیسم و نهایت ‏جدائی از ایرانند از نفوذی برخوردارند. و نه حتی خود حزب و دم و دستگاهی هر ‏چند کوچک در میان اقوام ایرانی دارند که بخواهیم باور کنیم که تلاش ایشان در ‏آنجا که باید به کار می‌آید یعنی در مناطق مرزی و نه در آمریکا و اروپا و تهران و ‏شیراز و مشهد و تبریز. ایشان نهایت، چون بازرگان که نشست و برخاست و ‏سلام و علیکی با روحانییون داشت، با این احزاب طرفدار فدرالیسم از نوع قومی و ‏زبانی آن نشست و برخاستی آن هم بیشتر از نوع اینترنتی دارند و در جلسات ‏اینترنتی و ایمیل‌هائی با آنها رد و بدل می‌کنند همین و بس!‏

تصور اینکه ایشان بتوانند با چند مقاله و چند بازتعریف از کنج منزل شان در دنور در ‏آمریکا حتی اگر این باز تعریف ها را مفید و دقیق و درست هم تصور کنیم (که آن ‏خود بحث دیگری است) چندین دهه تلاش دشمنان ایران و عوامل خارجی و غیره ‏را خنثی کنند اگر از روی توهم و خود بزرگ‌ بینی نباشد بی‌شک از روی خوش ‏خیالی است.‏

در نهایت آنکه این مخالفان فدرالیسم موجود نیستند که باید به تعاریف جدید ‏باورمند شوند و دست از مخالفت بردارند. این فدرالیست‌ها از نوع قومی و زبانی ‏هستند که باید چنین کنند. نه در حرف و سخن که در عمل. این آنها هستند که ‏باید تعریفی جدا از آنچه تا به حال از فدرالیسم پیشنهادی خود ارائه داده‌اند ارائه ‏دهند. این آنها هستند که باید در سخنرانی‌ها و در مقالات و در شاخه‌های محلی ‏احزاب شان در مناطق مرزی و قومی این تعاریف جدید را نهادینه کنند. و تا در عمل ‏چنین نکرده‌اند هر گونه قبول بازتعرف از مقوله فدرالیسم جز خود‌فریبی نخواهد ‏بود. خود‌فریبی که جز فاجعه و آب به آسیاب دشمنان ایران ریختن نتیجه‌ای ‏نخواهد داشت. ایرانیان یکبار با پای خود با خود‌فریبی به قتلگاه رفته‌اند و درس ‏خود را آموخته‌اند و دیگر نخواهند رفت. ‏ ولی افسوس که این درسی است که بعضی از آموختن اش عاجزند!‏

http://www.irancpi.net/ir/hezb/nevisandegan/shyan-arya/1562-neveshtar-2014-07-22.html

 

نظرات آمده در سايت حزب مشروطهء ايران (لِبرال دموکرات) 

#1: نويسنده: حق

نوشتاری بسیار عالی بقلمی بس شیوا و گویا.

درود و سپاس خدمت نویسنده اش، شایان آریا گرامی.

نوشتارهای داریوش همایون ماندنی و همیشه تر و تازه هستند. روشنفکران مبارز میهن پرستی مانند او هرگز نمی میرند. آینده معلوم خواهد کرد که من در این مورد اشتباه نکرده و نمی کنم وقتی که دانشجویان و پژوهشگران تاریخ کشورمان آثار همایون را در مقابل آن دیگرانی می گذارند که او را متهم به مرجع تقلید بودن و امثال من را مقلد او بودن می کنند. بویژه که همین کسان خود را سکولار و آن هم از نوع "نو"ی آن، [می خوانند] و لیبرال دمکراسی شناخته شده در فرهنگ سیاسی جهانی را زیر مجموعهء سکولار دمکراسی ناشناخته خود قرار می دهند. سکولار دمکراسی در هیچ فرهنگ سیاسی و علوم سیاسی تعریف نشده چون ناشناخته است، همانند جمهوری اسلامی که نظامی ناشناخته بود تا بختک اش بر سر ایران افتاد و امروز شناخته شده است. بهترست بجای تاختن به داریوش همایون و حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)، و جعل تاریخ انقلاب مشروطه ایران، و ایجاد واژه ها و تعاریف و نظام های من درآوردی دست بردارند و بیش از این مایهء زحمت و اتلاف وقت ملت ایران نشوند. وقت طلاست و باید صرف ایجاد یک اپوزیسیون بواقع ملی ایرانی لیبرال دمکراتیک شود، تا هم رژیم 57 ها نابود شود و هم ایران نظامی را دارا شود مثل فرانسه تا تک تک آحاد ملت ایران به حقوق حقه خود مندرج در منشور جهانی حقوق بشر برسند و ایران هم آزاد، هم آباد و هم دارای ثبات سیاسی و اقتصادی شود. الگوی کشورهای لیبرال دمکراتی مثل فرانسه را باید دنبال کرد و نه نظامهای خیالی حضراتی را که با همین خیال پردازیهایشان بود که جمهوری اسلامی فاشیست مذهبی را سوار ایران و ایرانی کردند و خود به ساحل امن گریختند تا در خیالاتشان خواب نظام ناشناخته دیگری را برایمان ببینند. دیروز نظام جمهوری اسلامی را در ذهنشان پروراندند و امروز نظام جمهوری سکولاردمکرات فدرال ملتها و ملیتهایشان را! نه ایران آزمایشگاه شماست و نه ملت ایران موشهای آزمایشگاهی شما! دست از سر این کشور و این ملت بردارید! خسته شدیم از دست شماها!

داریوش همایون نه یک روحانی بود و نه یک رهبر خودکامه و نه یک خودشیفته که خود را مرجع تقلید یا زورگو یا روانپریش که بخواهد مقلد و مداح و ثناگو و دنباله رو داشته باشد! تقلیل دادن او و حزبی که پایه گذاشت به مرجع تقلید و مقلدانش یک توهین تمام عیارست که اسماعیل نوری علاء باید بابت اش عذرخواهی کتبی کند. مضافاً اینکه او تعریف فدرالیسم همایون را هم به خواننده یک تعبیر و خرافه و غلط و سئوال برانگیز القا می کنند. انگار که حدیثی از محمد است که آیت الله های گوناگون تعابیر متفاوت یا مخالف یکدیگر از آن ارائه می دهند! ناسیونالیسم ایرانی و لیبرال دمکراسی و درجهء عالیه روشنفکری و آزاد اندیشی داریوش همایون کجا و مکتب دینی مذهبی چهار آخوند بی وطن بی سواد مفت خور قاتل بیرحم کجا!

 

#2 مهدی مفخمی

این روزها آقای نورعلا کاملاً در جریان قطعنامهء کنگره پنجم حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) قرار دارند و بی اغراق نظرشان همان است که در روح آن قطعنامه در مورد سیستم عدم تمرکز نظام آینده ایران بیان شده بود. حتی میزان کاربرد واژهء عدم تمرکز در نوشته های ایشان از گاهگاهی استفاده از واژه فدرال پیشی گرفته است. حتی ایشان در جائی گفته اند که آن قطعنامه را برای یکی از سران احزاب منطقه ای کردستان ایران فرستاده اند و در جواب شنیده اند که مفاد آن قطعنامه همان چیزی است که آنان طالبند. پاراگراف های آغازین نوشتهء آقای شایان آریا بده بستان های نیش و نوش دار دو فعال سیاسی است و درحد قابل قبول. با توجه به پاراگراف های پایانی این نوشتار آقای شایان آریا باید بفرمایند که حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) برای احقاق و یا لااقل مطرح کردن قطعنامهء خود چه راه هائی را تا کنون پیموده و از این پس خواهد پیمود؟ به نظر ایشان آیا لازم نیست که در این باره باب تعامل را با سایرین بگشایند؟ مگر اینکه قرار باشد که قطعنامهء مذکور در بایگانی حزب همچنان خاک بخورد و ما همچنان مشغول یک بدو کردن های بی حاصل با «دیگر اندیشان» و حتی «هم اندیشان » روزگار را سپری کنیم.

 

#3 زاهدی

با دُرود خدمت آقای مهدی مفخمی گرامی،

بسیار خوشحالم که حداقل شما فرق اساسنامه و ‏منشور حزب را با آقای نوری‌علا در میان گذاشته‌اید. ‏قطعنامهء کنگرهء پنجم حزب مشروطهء ايران (لیبرال ‏دموکرات) در عدم تمرکز و حقوق اقوام و مذاهب ‏ايران، که به منشور پیوست شده است، خاک ‏نمی‌خورد.‏

منشور حزب، بعد از "کانون گفتگوی لیبرال دموکراسی ‏ایران" و "در بارهء ما"، و "اعلامیهء جهانی حقوق بشر" در ردهء ‏چهارم پر‌خواننده ‌ترین صفحات این سامانه قرار گرفته ‏و همچنین در ذهن‌های بسیاری از ایران نهادینه ‏شده است. جذابیت این قطعنامهء کنگره پنجم ‏آنچنان می‌باشد که حتا مخالفان ما در مقالات ‏زیادی آن را سندی مهم و مستحکم نام نهاده‌اند.‏

چه راه‌های را پیموده‌ایم؟ همین که این قطعنامه از ‏زمان صدورش تاکنون توانسته است سپر دفاع از ‏تمامیت ارضی کشور بشود برای من کافی است.‏

ما با کسی یک بدو نمی‌کنیم، بلکه کسانی هستند ‏که می‌خواهند این عمل را با نوشته‌های نیش و ‏نوش‌دار دامن بزنند تا فدارلیسم فرمایشی خود را ‏تبلیغ کنند.‏

ارادتمند

بهمن زاهدی

 

#4 حق

داریوش همایون: "راهکار مقابله با ناآرامی‌های قومی حفظ حقوق اقوام مطابق با اعلامیه جهانی بشر و میثاق‌های بین‌المللی است".

این است راهکار همایون! باید پرسید مشکل اسماعیل نوری علاء با این راهکار چیست؟

سایت تهران ریویو در سال 2011 گفتگویی با داریوش همایون انجام داده است که همگان را به آن رجوع می دهم.

http://tehranreview.net/articles/6784

بخشی از آن را در زیر می بینید.

تهران ریویو: آیا فدراتیو کردن ایران را به معنای از هم پاشیده شدن ایران می‌دانید؟ برای حفظ تمامیت ارضی ایران، راهکارهای مقابله با ناآرامی‌های قومی را در چه می‌دانید؟

داریوش همایون: فدرالیسم یعنی تجزیه کردن. فدارلیسم یعنی ماهیت‌های سیاسی مستقل و جدا از هم که پاره‌ای اختیارات خود را به حکومت مرکزی فدرال واگذار می‌کنند. اما ایران که این گونه نیست! ایران موجود است. فدرالیسم ربطی به ایران و واقعیات ایران ندارد. آقای خوبروی پاک کتابی دارد با عنوان فدرالیسم در کشورهای جهان سوم. او در این کتاب مسائل مربوط به 17 کشور فدرال در جهان سوم را شرح داده است. 100 تا 150 کشور جهان سومی وجود دارد که 17 تای آنها فدرال هستند. در کشورهای جهان اول هم تنها 5 تا 6 کشور فدرال هستند. اما اینها فدرال بوده‌اند. حتی یکی از این کشورها هم غیر فدرال نبوده‌اند که فدرال بشوند. همه اینها خرده‌ ریزهای امپراطوری‌های سابق‌اند که به هر ترتیبی (یا با جنگ، یا مسالمت‌آمیز و…) بعد از این که حکومت امپراتوری از بین رفت، فدرال شدند. در ایران باید به کلی راه حل فدرال را به کنار گذاشت. این یک انحراف محض است. تردیدی نکنید که ترفندی‌ست برای تجزیهء ایران و سرنخ آن هم به دست بیگانگان افتاده است. راهکار مقابله با ناآرامی‌های قومی حفظ حقوق اقوام مطابق با اعلامیه جهانی بشر و میثاق‌های بین‌المللی است".

 

 

#5 حق

داریوش همایون:- "به نظر من نباید در این دام که «مسالهء ایران، مساله‌ قومی است» افتاد. به هیچ وجه اینطور نیست. مسالهء ایران، مسالهء حقوق بشر و دموکراسی‌ست".

تقریباً همین را علیرضا نوری زاده و علیرضا میبدی در برنامهء "ایران فردا" گفتند و اسماعیل نوری علاء برآشفته شد!

تهران ریویو: "هر بحثی دربارهء رویدادهای یک سال و نیم گذشته در ایران و در مورد جنبش سبز بدون مطرح کردن مسائل قومی در ایران کامل نیست و این موضوع ابعاد مختلفی دارد. همانطور که می دانید اختلافات قومی در سرزمین بزرگی مثل ایران از مدت‌ها پیش سابقه داشته است. اما رویدادهای یک سال و نیم گذشته بار دیگر مسائل قومی را پررنگ کرده است. در مورد مسائل قومی در ایران دست کم سه دیدگاه مختلف دیده می‌شود: 1- ادامه و حفظ وضع سیاسی فعلی به هر بهایی 2- حکومت مرکزی اما فدراتیو. 3- دیدگاهی که البته متعلق به تندروهاست و به نام تجزیه ‌طلبی شناخته شده است. آیا جنبش سبز از نظر ماهوی با هیچ یک از این سه استراتژی نزدیکی یا دوری دارد؟"

داریوش همایون: "مسائل قومی از سال 2001 و بعد از حمله آمریکا به عراق به این درجه مطرح شد. به محض اینکه در کردستان عراق یک ماهیت جداگانه‌ای تشکیل شد، در ایران هم این مساله بالا گرفت. سپس کشمکش بر سر برنامهء هسته‌ای جمهوری اسلامی نیز به آن دامن زد به این معنا که کشورهایی که با برنامه اتمی ایران مخالف بودند (همانطور که ویکی‌لیکس هم اخیراً اسنادش را منتشر کرده) به فکر افتادند که با تحریک نیروهای قومی علیه جمهوری اسلامی جبههء تازه‌ای باز کنند. من فکر می‌کنم که این سر و صداهای قومی را نباید زیاد جدی گرفت. این سر و صداها بیرون از ایران جریان دارد. آن تبعیضی که در ایران هست، تبعیض مذهبی و جنسیتی ا‌ست. ثمرهء سی سالهء جمهوری اسلامی، تشدید تبعیض جنسیتی و مذهبی بود. اکنون گروه‌ های قومی، با توجه به رویدادهایی که در خارج از ایران اتفاق افتاده است، تبعیض‌ها را در چارچوب زبان مادری خلاصه کرده‌اند. جنبش سبز با مسائل قومی آمیخته نیست. موضع میرحسین موسوی در خصوص حمایت از اقوام نیز کاملاً به آن چیزی که در اعلامیهء جهانی حمایت از حقوق بشر آمده،‌ نزدیک است و این جنبش به دنبال اعلامیهء جهانی حقوق بشر است. در یک نظام دموکراتیک و در یک جامعهء شهروندی این مسائل اصلاً مطرح نیست. هر کسی حق دارد به هر زبانی دل اش می‌خواهد درس بخواند و سخن بگوید. به نظر من نباید در این دام که «مساله ایران، مساله‌ قومی است» افتاد. به هیچ وجه اینطور نیست. مساله ایران، مساله حقوق بشر و دموکراسی‌ست".

 

#6 حق

داریوش همایون:"دموکراسی در چارچوب جهانی اعلامیه حقوق بشر در کشوری یکپارچه و یگانه به نام ایران با تمام خصوصیات منحصر به خودش می‌تواند مبنای تعیین کنندهء اصول همگانی باشد".

مشکل اسماعیل نوری علاء با این راهکار داریوش همایون چیست آخر!؟

تهران ریویو:"جنابعالی در یکی از آخرین مقاله‌هایتان اشاره‌ کرده‌اید که باید بهترین ‌آینده‌ای را که برای ‌ایران می‌خواهیم پایهء همکاری‌ها قرار دهیم، گفته‌اید بجای سرهم کردن ائتلافی بر اصول متناقض و سخن گفتن با زبان‌های گوناگون، در همراهی کردن گرایش‌های پذیرنده‌تر، بر اصول همگانی بکوشیم. مراد شما از اصول همگانی چیست و اصول همگانی جنبش اجتماعی مردم ایران را چه چیزهایی می‌دانید"؟

داریوش همایون: "اصول همگانی یعنی در نظر گرفتن منافع همگانی. البته هیچ‌گاه شما نمی‌توانید منافع همهء مردم را تأمین کنید. به عنوان نمونه، نمی‌توان منافع «دزد»ها را تأمین کرد. یا هستند کسانی که می‌خواهند ایران یکپارچه نباشد و تکه تکه شود. یا کسانی باشند که بخواهند اقلیت‌های مذهبی و قومی در فشار باشند. منافع آنها را نمی‌توان تأمین کرد. پس باید شرایطی را در نظر گرفت که بیشترین مردم راضی باشند و زندگی خوبی داشته باشند. این اصول همگانی باید از این جا در بیاید. مبنای اصول همگانی این است. نیازی نیست آن را اختراع کنیم. هیچ معیاری بهتر از رأی اکثریت مردم را نمی‌توان پیدا کرد که این اصول همگانی را پیدا کند. این نخستین راه رسیدن به اصول همگانی‌ست. اما این تنها کافی نیست. آیا این اکثریت حق دارد که پس از پذیرفته شدن در انتخابات، حقوق اقلیت را زیر پا بگذراد؟ به عنوان نمونه، اگر شخصی یا گروهی با 51 درصد آرا برگزیده شود، آیا مجاز است که حقوق 49 درصد باقی‌مانده را در نظر نگیرد؟ خیر. اعتبار رأی اکثریت مردم باید در چارچوب اعلامیهء جهانی حقوق بشر باشد. این اعلامیه، نتیجهء تمام مبارزاتی‌ست که لیبرال‌های دنیا انجام دادند. مبارزاتی که از 2400 سال قبل، در اسکندریهء هلنیستی شروع شد و بالاخره در سال 1946 به پیروزی رسید. دموکراسی در چارچوب جهانی اعلامیهء حقوق بشر در کشوری یکپارچه و یگانه به نام ایران با تمام خصوصیات منحصر به خودش می‌تواند مبنای تعیین کننده اصول همگانی باشد".

چرا این پاراگراف آخر که راهکار داریوش همایون است برای اسماعیل نوری علاء و همفکران اش خوشایند و کافی نیستند و نباید باشند!؟

 

#7 زاهدی

با دُرود به حق گرامی،

این مصاحبه در سامانه حزب موحود هست!

http://irancpi.net/ir/hezb/nevisandegan/d-homayoun/d-homayoun-mosahebe/1389-d-homayoun-2011-01-04.html

در پایان صفحه اول سامانه در قسمت دویاره خوانی این مقاله قابل دسترسی می باشد.

ارادتمند

بهمن زاهدی

 

#8 حق

با درود خدمت بهمن زاهدی گرامی، با سپاس از همهء زحمات شما در این سامانه، و گذاشتن لینک گفتگوی زنده یاد داریوش همایون با سایت تهران ریویو در این سامانه.

بنظرم گاهی بد نیست که با اینکه آثار داریوش همایون در سایت ها، بویژه این سایت حزب موجودند، بخش هایی از آنها که مهم و مربوط هستند را برای یادآوری و مرور و معرفی بدیگران عیناً در بخش نظرات خوانندگان بیاوریم. برخی ها ادعا دارند که راهکارهای دیگری بجز راهکارهای خودشان را کسی نشان نداده است! خب، راهکارهای داریوش همایون را حتما یا نخوانده اند، یا خوانده اند ولی منافع شان ایجاب می کند که عکس حقیقت را جلوه دهند!

بهمن عزیز، گفتگوی همایون با تهران ریویو برای من یکی از مهمترین و با ارزش ترین گفتگوهایی بوده که چند ماه پیش از درگذشت اش انجام داده است. با سپاس از لینکی که در رابطه با آن گذاشتید و سپاس از اینکه این گفتگو را در آرشیو این سامانه ضبط کرده و می کنید.

ارادتمند، حق

 

#9 زاهدی

با دُرود خدمت حق گرامی،

مشکلی که پیدا کرده‌ایم در این است که ‏نوشته‌های آقای همایون در سایت‌های مختلف در ‏حال جمع‌آوری شدن (حذف در سایت‌های مختلف) ‏می‌باشد ولی تمامی این مصاحبه‌ها و نوشته‌های ‏در سایت شخصی ایشان موجود می‌باشد.‏

با ظهور و سقوط «شورای ملی»، این سامانه در ‏حال حاضر تنها سامانه‌ای هست که از نظام ‏پادشاهی طرفداری می‌کند. به علت اینکه تمامی ‏سایت‌های طرفدار پادشاهی بعد از سقوط «شورای ‏ملی» به هر دلیلی بسته شده‌اند و یا از کار ‏افتاده‌اند و یا در ناامیدی مزمنی گرفتار شده‌اند. ‏دیگر، به غیر از یک سایت در اینترنت، دیگری سایتی ‏لینک به سامانهء حزب نمی‌دهند. سایت‌های چپ‌ها ‏دیر زمانی است که ما را تحریم کرده‌اند. از اصلاح ‏طلبان جمهوری اسلامی هم انتظاری نداریم که به ‏ما لینک بدهند. فدراليسم‌ چی‌ها به حزب پرخاشگری ‏می‌کنند ولی لینک این سامانه را به هیچ عنوان ‏معرفی نمی‌کنند.‏

تنها کسانی به این سامانه مراجعه می‌کنند که ‏آدرس اینترنتی سامانه را مستقیم در منورگر خود ‏دارند و یا بوسیله جستجوگران اینترنتی (به غیر از ‏گوگل که طرفدار جمهوری اسلامی شده و بیشتر ‏عکس‌های جُنبش سبز را پاک کرده است) واژه‌ای ‏را دنبال می‌کنند.‏

با تمامی این تفاصیل نه تنها مبارزه را نباخته‌ایم ‏بلکه به یگانگی خود افتخار هم می‌کنیم.‏

ارادتمند

بهمن زاهدی

 

#10 ایرانی

با درود خدمت آقای آریا

شفاف، روشن و بی ابهام، کلماتی است که می‌توان در توصیف مقاله شما بکار برد. بارها خدمت دوستان عرض کردم، تعریف روشنفکری، چیزی نیست که آقای نوری‌علا ارائه می کند. در مباحث تئوریک، بارها گفته شد آینده‌ای که ایشان برای ایران تصور می کنند، راهی جز تباهی نیست، امروز که تحلیل‌ها و پیش‌بینی‌ها در کشوری مانند عراق اتفاق افتاده است، ایشان به جای بازاندیشی و اصلاح اشتباهات، در یک موضع دگم، تمرکز خود را نیز از دست داده‌اند و به همه می‌تازند تا شاید مرام التقاطی‌شان چند روزی بیشتر دوام آورد. البته شاید انتشار پیام حزب به کنگرهئ سکولار-دموکرات! ها، آن هم دو هفته مانده به کنگره، ایشان را مشعوف فرماید که جوابیه‌ای به مطالب مطرح شده در کانون گفتگوی لیبرال دموکراسی از جانب حزب داده شد، بنده به تمامی با پیام مخالف هستم. اگر چه پیام با حفظ اصول و اخلاق سیاسی، بر توافق نداشتن بر سر مواردی با ایشان، تأکید دارد، اما من توافقی در نکات کلیدی نیز نمی‌بینم. رعایت اخلاق سیاسی، استخوان لای زخم گذاشتن نیست، به قول شادروان همایون، در حفاظت از منافع ایران، کلام ما به تیزی کارد است تا نیازی به خود کارد نباشد.

نکتهء ظریفی را خدمت دوستان عرض کنم، حتی اگر اتحادی حول تنها محور "سرنگونی" جمهوری‌اسلامی شکل بگیرد، در فردای سرنگونی، چه خواهیم کرد؟ تجربهء آیت الله خمینی نشان می‌دهد، یک گروه باید سایرین را با قوهء نظامی دفع کند تا بر حکومت مسلط شود. فکر می‌کنیم احزاب مسلح، که در پناه فدرالیست‌ها مترصد فرصت هستند، گفتمان منافع ملی را بر مطامع قبیلگی خود رجحان خواهند نهاد؟ من چنین فکری نمی‌کنم.

بهتر است به جای آویختن به طناب پوسیدهء "همه با هم"، اتحاد را حول اصولی شکل دهیم که منافع ایران را به بهترین شکل ممکن، حفظ میکند.

مانند مقالهء فوق صریح و شفاف و به تیزی کارد عرض کنم، اگر امثال آقای نوری‌علا می خواهند آزادی را با فدرالیسم فاشیستی برای من ایرانی به ارمغان بیاورند، بنده همین جمهوری‌ جهل و جنون را ترجیح می‌دهم.

پاینده ایران

بازگو کردن

 

#11 ایرانی

حق گرامی، دوست نازنین با درود

من هم با تو موافقم که باید در زمان‌های متفاوتی، اندیشه‌های همایون را بازخوانی کرد. به همین دلیل است بهمن خان بخشی را به دوباره خوانی مقاله‌های ایشان اختصاص داده‌اند.

مشکل آقای نوری‌علا با راهکارهای ارائه شده، به نظر من روشن است. بخشی از اپوزیسیون ایران، نگاه به دولت آمریکا برای ایجاد تحول در ایران دارد، به همین دلیل، تئوری ‌یردازی و شیوهء مبارزه خود را با آن بخش از نئوکان‌ها (جناه [!] نو محافظه‌ کار در حزب حمهوری‌خواه) هماهنگ می کند که به دنبال کوچک کردن ایران در جهت حقظ اسرائیل هستند. توضیح بیشتری بدهم، چند سال پیش خبری از یک کنفرانس در مورد خاورمیانه در اسرائیل داشتم که دوستی از سر لطف، خلاصهء برخی از مسائل مطرح شده را برای من فرستاده بود، یکی از مهمترین نظریات مطرح شده، بزرگ بودن پیش از پیش ایران بود. در آن مقاله، محور تهران- تل آویو را تنها ضامن امنیت اسرائیل تعرفی می کرد، اما مدعی بود ایران بدلیل بزرگی و توان لازم، نیازی به اسرائیل برای دفاع در برابر اعراب ندارد، بنابراین با کوچک شدن ایران و جدا کردن مناطق قومی از آن با مقدمهء فدرالیسم، ایران کوچک شده دیگر قادر به تأمین امنیت خود نیست و محور تهران- تل آویو برای حفظ بقای هر دو لاجرم می شود. یا به تئوری ‌پردازی‌های شخصی که اخیراً در آمریکا فوت کرد و کارشناس خاورمیانه بود، نگاهی بکن، همهء این موارد یک موضوع را روشن می کند، با توجه به مسائل داخلی آمریکا، رئیس جمهور بعدی دموکرات نخواهد بود، بنابراین آنها که برای به قدرت رسیدن در ایران چشم به خارجی دارند، خود را با حزبی در آمریکا هماهنگ می کنند که در ویژن انتخابات آمریکا، دولت بعدی را تشکیل خواهد داد. پس موضوع روشن است، برای جلب حمایت خارجی، همانی را می گوییم که او می‌خواهد. همایون‌ عقیده داشت هر تحولی الزاماً باید بدست ایرانی انجام شود، اما ظاهراً تجربهء موفق 57 ها آقای نوری‌علا، ایشان را به همان راه کشانده، که شاید رمزی کلارکی، سولیوانی، چیزی از راه رسید و با ما مذاکره کرد!

پاینده ایران

 

#12 ایرانی

بهمن خان گرامی، دوست و سرور نازنین

با درود

شاید همانطور که در حیات یک ملت، تجربهء جمهوری‌اسلامی، لازم بود، تجربهء شورای ملی نیز برای اپوزیسیون ایران، نالازم نبود. اگر چه مانند اولی، دومی نیز هزینه‌های زیادی را تحمیل کرد، اما تجربیات گران‌ بهایی را نیز، حاصل نمود. اینکه به فدرال طلبان و گروه ‌های قومی نمی‌توان اعتماد کرد، اینکه جدا شده ‌ها از بدنهء جمهوری جهل و فساد، قابل اعتماد نیستند، و بسیاری تجربیات دیگر که به مرور خواهیم گفت. وقتی شاهزاده به عنوان وارث پادشاهی، خود را تا جایگاه یک سخنگو تقلیل درجه می‌دهد، از دیگران باید چه انتظاری داشت؟. از سویی نیز، ورود همه جانبهء شاهزاده به عرصهء مبارزه، همه را امیدوار کرد، اما ناامیدی پس معرکه، برای ما و شما قابل دیدن بود. ما خواهیم بود و تا ما هستیم، ایران خواهد بود. البته تغییراتی در رفتار، گفتار و تاکتیک‌ها و استراتژی‌های شاهزاده در ماه‌های اخیر مشاهده می شود که این‌ بار من را امیدوار به روز تازه می کند که امروز روز دیگری است. چهار ماه دیگر هم صبر می کنیم تا نتیجه تدبیر و امید! در مذاکرات با 1+5 روشن شود، ما که سال را صبر کرده‌ایم، ماه را هم صبر میکنیم.

ارادتمند ایرانی

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه