خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

13 دی ماه 1393 ـ 3 ماه ژانويه 2015  

خانوادهء سالم و برابری زن و مرد

محسن ذاکری

از مهم ترین دگرگونی های زیر ساختاری که در دنیای ما از چند دهه پیش روی داده و ادامه يافته و واکنش از سوی فرهنگ های گوناگون نسبت به آن نيز همچنان ادامه دارد «جایگاه نوین زن و مرد» در خانواده و اجتماع است. با قدرت یافتن زنان در میدان های گوناگون امور اجتماعی و سیاسی، جهان ما دچار تغییرات متعددی شده است. این تغییرات بی شک مثبت و سالم هستند زیرا «قیام» زنان بر علیه مردان، قیامی بر خلاف بخشی از روند های بیمار تاریخ بشری است. اما این قیام ها متناسب با روحیه و ارزش های برتر برای زنان، از مکانیزم و دینامیسم ویژه ای نیز برخوردارند و از جمله زمان رسیدن به اهداف را طولانی می سازند و با شکیبایی و ملاحظاتی بسیاری که در حرکات اجتماعی مردان دیده نمی شوند، هم سرشت هستند. اما طبعاً هیچ حرکت زیر بنایی تاریخی نمی تواند همهء مثبت و منفی های خود را در زمان خودش کاملاً آشکار سازد و زمان لازم است.

زن سالم!

چندی پيش گروهی از طرف دولت ايران به فنلاند آمدند تا «یاد بگیرند» که فنلاندی ها چگونه در جامعهء خود به شرایطی دست یافته اند که زنان از جایگاه خوبی برخوردارند. آنها به این امید آمده بودند تا با راهکارهائی برای داشتن لزوم «خانوادهء سالم» و با در دست پر به کشورشان برگردند. احتمالاً فکر هم می کردند که یک چند نسخه و دستور العمل با خود همراه خواهند برد و آنها را در ایران با «تعامل» بکار گرفته و از زنان جامعه «شفاف» تر «حمایت» نمایند. باور کنید دوستان که قصد شوخی با این اقدام را ندارم، اما اقدام بسیار نسنجیده و نتراشیده ای بود. اگر، با معيارهای خودشان، بدنبال «زن سالم» به فنلاند آمده باشند تا خانواده سالم شود که از «هندوستان» سر در آورده اند اما اگر بدنبال «سالم سازی» مردان ایرانی آمده باشند، آنوقت کار زیادی در پیش دارند! به هر روی، من با شگفتی می نگريستم که «هیچ کجا نه و فنلاند؟!» و لابد به این دلیل که در این کشور زنان جایگاه بهتری نسبت به زنان در بسیاری از کشورهای جهان دارند! شاید بهتر می بود این گروه مثل فنلاندی ها که روی دریای یخ زده چهار پایه ای می گذارند و یخ را سوراخ کرده و از سوراخ قلابی به درون آب می فرستند و ساعت ها می نشینند تا ماهی بگیرند، نخست این کار را یاد بگیرد و بی صدا و بی حرف بنیشیند و شکیبایی را بیاموزد؛ و آنگاه بلکه بین روحیهء خود با روحیه مردمانی که اجدادشان این زمین های یخ زده و زمستان های بلند را برای ساختن خانواده و جامعه برگزیده اند، مماشاتی بیابد. می خواهم گویم که هیچ چیزی به اندازهء روابط زن و مرد در ریختن قالب ها و کالبد های یک جامعه موثر نیست.

هرگز به ذهنم خطور نمی کرد که روزی دربارهء این مطلب چیزی بنویسم و یا اینکه دغدغهء اصلی ام برای این اقدام به نوشتن، شرایط کشور ترکیه هم باشد. برایم جای تعجب نبود که رهبر مذهبی و سیاسی حکومت اسلامی ایران، آقای علی خامنه ای، اظهاراتی می کرد و می کند که از «عدم» آگاهی ایشان به این مقوله نشان دارد و حتی می توان اینگونه به مسئله نگاه کرد که او می داند اما کتمان حقیقت می کند، یعنی همان کاری که دربارهء بسیاری از حقوق مردم ایران و ارزش های فرهنگی ایرانیان کرده است و آنها را نادیده انگاشته و نمایانده است. اما هرگز فکر نمی کردم که روزی آقای رجب اردوغان، نخست وزیر موفق و رییس جمهور محبوب ترکیه، دربارهء «برابری زن ومرد»، اینچنین غیر حرفه ای و عامیانه سخن بگوید. دست کم اینکه باید بتوان «قشنگ» استدلال کرد که این دو با هم «برابر» نمی توانند بشوند و نیستند. اما استدلال ایشان بسیار کم مایه بود: «آیا زن که بچه شیر می دهد با مرد که بچه شیر نمی دهد برابر است؟»

باری، سال هاست که همکاران فنلاندی ام در آموزش و یاد دادن این مسائل، از جمله «برابری زن ومرد»، به مهاجرین، از من کمک و نظر خواسته اند و نتایج بد هم نبوده است، دست کم اینکه مدتی برای حفظ ظاهر هم که باشد «مخالفان» تند این مقولهء برابری زن و مرد، آرام و مؤدب با این امر برخورد کرده اند. شاید جالب است بدانید که بسیاری مهاجرین از کشورهای مسلمان، از ایران، از روسیه، از شرق اروپا و از افریقا با این مقوله «مشکل» دارند. یا آن را سخیف می شمارند، یا آن را مورد تمسخر قرار می دهند و یا آن را نشدنی می یابند. عده ای نیز آن را از مهم ترین عامل های مشکلات اجتماعی فنلاند می شناسند. و از این روگمان می کنم برخورد و برداشت بسیاری از هموطنان ما با این مقولهء «برابری زن و مرد» یا «برابری حقوق زن و مرد» بی اشکال و تناقض نباید باشد.
          آن روی این سکه را هم باید دید. نقد و تحلیل جایگاه «زنان» در فنلاند از دید من، نوعی «تابو» شده است. تقریباً قریب به اتفاق مردان فنلاندی «جسارت» و «جرات» این را که به نقد این روند اجتماعی و نتایج منفی آن بپردازند، ندارند چرا که برچسب «کهنه گرایی» را براحتی برای خود خواهند خرید. مثلاً، دست کم از سوی یک سازمان مردان از من خواسته شد تا از هیئت مدیرهء آن کناره گیری کنم چرا که نقد های من بر این مقوله «تند» بودند، هر چند که بسیاری از همین افراد در راهروها و کنج دیوارهای جلسات و سمینارها با نظرات من همفکری نشان می دادند اما یاد آور می شدند که باید محتاط بود!

می خواهم بگویم کهمقولهء «زن» و «مرد» و تقابل این دو باهم، حتی در فنلاند هم، مدام در حال تکامل و بهینه سازی دستاورد ها است. و چه چیزی زیباتر از این! و شاید روزی هم آن!

این سو و آن سوی دیوار
          برای ارتباط زنان و مردان با یکدیگر باید همیشه دو «نهاد» را در نظر گرفت؛ خانواده و اجتماع. واژهء نهاد را از آن رو بر گزیدم، که باور دارم خانواده را انسان ها پی ریخته اند و برنهاده و تاسیس کرده اند. «خانوادهء انسانی» نوعی يگانه است و در طبیعت نمونهء آن ابداًدیده نمی شود. خانواده نهادی است که نخست بر اساس نیازهای عاطفی و سپس فیزیولوژیکی زن و مرد و در  جهت قانون پر قدرت هستی که ادامهء بقای زندگی موجودات باشد تشکیل می شود. نهاد دیگر، که بنا بر نیازهای به گسترش روابط انسانی در خارج از خانواده شکل می گیرد، اجتماع است. بازتاب ضوابط و ترتیب های رایج در خانواده بر اجتماع و بر عکس، همیشه کار کرده است و می کند. هر دو این منهادها بر هم تأثیر فراوان می گذارند و از هم تاثیر فراوان می گیرند؛ اما تفاوت های آنها قابل ملاحظه هستند. و از همین روست که ضوابط حاکم بر این دو نهاد در فرهنگ های گوناگون گاهی با يکديگر تفاوت های فاحشی دارند. چرا که شرایط و انگیزه ها و نیازهای تشکیل دادن این دو، چه در آغاز و چه در ادامه، با هم یکی و یکسان نیستند. حتی در مورد خانواده نیز، که بر اساس نیازهای عاطفی و فیزیولوژیک زن و مرد پا می گیرد، می توان در فرهنگ های گوناگون با برداشت ها و تقدم و تاخرهای متفاوتی روبرو شود.

باید خاطر نشان کرد که همین دین «مامانی شده»ی مسیحیت هزاران سال «تکلیف» برای ازدواج را جلوگیری از «زنا و گناه» می دانست و سپس سال ها این تکلیف را «بقای نسل» دید و سرانجام با پیشانی خونین میدان را به مردان و زنان والامقام مکتب «رمانتیسم» سپرد و پذیرفت که دلیل ازداوج، تنها عشق و عشق است.

با این حال، اگر بخواهیم عمومیتی را برای شاخص های خانواده و اجتماع در نظر آوریم مهم ترین آنها همانا حدود و مرزهای مربوط به «شخص» و «جمع» می باشند. نهاد خانواده مکان مطلوب و اصلی برای امور «شخصی است» در حالی که نهاد اجتماع، بیشترین ظرفیت را برای تنظيم امور جمع دارد.
          اهمیت و کارکرد این نهاد ها نیز به شهادت تاریخ زندهء دنیا تفاوت کرده است. این تفاوت در فرهنگ های گوناگون حساسیت ها و نگرش های تندی را از سوی مردان نسبت به جایگاه زنان تولید نموده است. این سمت گیری مردان در برابر جایگاه زنان همراه و هماهنگ با روند مسائل جامعه است؛ هر چقدر جوامع پیشرفته و متمدن تر می شوند جایگاه زن در اجتماع مجبور به حرکت و جنب و جوش است. و طبعاً تأثیرات این تحرکات در خانواده هم آرام آرام دیده می شود و بر آن اثر و نشان می گذارد.  در روزگار کنونی، در کشوری همچون فنلاند، هرگز کسی از «برابری زن و مرد» و یا «جایگاه برابر زن و مرد»، بدون در نظر گرفتن این دو نهاد و بار معنایی و مفهومی ای که این دو جنس در این دو نهاد متفاوت به یکدیگر می دهند، سخن نمی راند.

 

تا اینجای این نوشتار من هنوز از واژهء «حقوق» استفاده نکرده ام. و از «حقوق برابر زن و مرد» سخنی نرانده ام و با بسنده کردن به واژهء «جایگاه» تا اینجا رسیده ام. اما از این جا به بعد، زمانی که از این دو جنس در این سو و آنسوی دیوار خانواده سخن می رانیم واژهء حقوق اهمیتی ویژه می یابد؛ زیرا در تعریف متمدنانه و مدرن از «جایگاه» فردی و اجتماعی انسان، معیاری مهم تر از «حقوق» وجود ندارد.
          در جامعه ای که باورمند به «حقوق برابر» بین زن و مرد است و نه «برابری زن و مرد»، هرگز کسی نمی گوید که زن و مرد در درون نهاد خانواده با هم برابر هستند یا از حقوق برابری بر خوردارند، زیرا انگیزهء اصلی تأسیس (برنهادن) خانواده، کنار هم بودن «زن» و «مرد» است تا بتوانند به نیازها، خواسته ها، و اهدافی که این دو جنس از هم می توانند داشته باشند پاسخ بدهند. زن اینگونه است و مرد آنگونه است؛ زن اینگونه می گوید و مرد آنگونه می فهمد؛ مرد اینگونه می بیند و زن آنگونه می سنجد؛ زن بیشتر می گرید و مرد بيشتر حرف می زند، زن بیشتر به ظاهر مسائل علاقه نشان می دهد و مرد ریزسنجی ها زن را ندارد و، دقیقاً، زیبایی و پیچیدگی پیوند زن ومرد برخواسته از همین «تفاوت» ها ست. و این را فنلاندی ها کمتر از آقای علی خامنه ای نمی فهمند. و پیوند زن و مرد چه با شکل ازدواج سفید، چه شرعی و عرفی، و چه رابطهء عمیق دوستانه، بر حول این دینامیسم کنش و واکنش بین این دو جنس استوار است.

بسیاری از زنان و مردان، در طول سال های زندگی مشترک با جنس مخالف، به سکوت خواسته و یا ناخواسته در برابر ویژگی های «همسر» خود تن در می دهند و آن را به هزار و یک دلیل شخصی، خانوادگی، تربیتی و اعتقادی گوناگون می پذیرند! دلیل اش هم چیزی نیست جز توافق و یا تسامح بر سر داشتن خانواده و ادامهء عمر خانواده. در همین فنلاند هم کم نیستند زنان و مردانی که به این «معامله» تن در می دهند. به بیانی ديگر، در خانواده سخن از «یکی» شدن و «یکی» نمایی زن و مرد، امری خنثی ساز و جاذبه گریز است. امروزه در سراسر جهان، حتی دگرباش های جنسی نیز در تفکیک این دو نقش به اقرار و اتفاق نظر رسیده اند که کی «زن» است و کی «مرد». با این حال، اما، یادمان نباید برود که در جوامع مدرن و دموکراتیک، بر خانواده مفهومی بسیار والا و پر هیبت هم حاکم است و آن مفهومی است بنام اومانیسم (یا انسان مداری) که در ادامه بدان خواهم رسيد.

 

مشکل تعریف و تجرید جایگاه زن و مرد در خانواده تا اینجا قابل تحمل است. اما مشکل زمانی بالا می گیرد که در درون آن نهاد بزرگ تر، یعنی اجتماع، قرار و خواست این باشد که نقش های اکتسابی و انتخابی در نهاد خانواده کارکردی عمیق داشته باشند. یعنی اینکه ما بخواهیم از درون «خانواده»، که قدیمی ترین نهاد و واحد زندگی بشری است، قوانین را به سراسر جامعه تعمیم دهیم. اینجاست که زن فنلاندی چون ماده شیری غران، شیرهای نر را به عقب خواهد راند! زیرا باور دارد که در اجتماع هیچ عامل، سلیقه و پیوند و قراردادی نیست که او را، همچون در خانواده، «زن» بداند و بنمایاند. در اجتماع، زن از «حقوق» کاملاً برابر با مرد باید برخوردار باشد. و آنگاه می توان پرسيد که آيا این همان چيزی است که هیئت محقق «خانوادهء سالم» دولت آخوند ها بدنبال اش به فنلاند آمده است؟ نعوذ بالله!
          آری، نه در محیط کار، نه در برابر پلیس، نه در برابر قاضی، نه در برابر حزب سیاسی، نه در برابر کلیسا (اگر حالی اش بشود)، نه در برابر قانونگذار، نه در برابر آموزگار و نه هیچ جا و مکان دیگری، زن فنلاندی کمتر از مرد نیست.

          بهتر است همین جا، آن ایرانیانی که در فنلاند زیسته اند و ایراد گیری جزء خمیره شان شده کمی صبر کنند. زیرا همین جا دو دست را بالا برده و می گویم که اگرچه این «اصلی محکم و استوار» است اما بنظر می رسد که «گاه استثناء هم بر می دارد و از جمله اینکه دستمزد مردان فنلاندی در شرکت های خصوصی، و بویژه در بخش تکنیکی، بیشتر از زنان است! ولاما بايد دانست که همین امر مدام مورد نکوهش همه است اما هنوز، با وجود تلاش های بسیار، ادامه دارد. امبهر حال و در مجموع، می توان گفت که زن فنلاندی نه تنها از حقوق کمتری برخوردار نیست، بلکه بطور علنی و با دفاع قانونگذاران از این امر، از جمله در مراحل بررسی طلاق از حمایت قانونی و اجتماعی، از امتياز بسیار بالایی هم برخوردار است. هیچ محدودیت و هیچ تبصره ای نمی تواند بازدارنده «زنی» از رسیدن به جایگاهی که برای خودش می خواهد، باشد و همهء حقوق متصور برای انسان مبه او تعلق می گیرد.

 
حقوق مقدم بر خواست انسان نیست
          باز گردیم به اینکه چرا در باب جایگاه «زن» در ایران، و مقایسه آن با فنلاند، دره ای بسیار عمیق وجود دارد. از دید من اینجا فاصله ها ناشی از تفاوت جایگاه انسان در فرهنگ های متفاوت است.

          ایران را که بحمدالله می شناسیم! حق و ناحق را مردان و گاهی زنان ایرانی در این باب می گویند و می نویسند و سره ای نیست که از ناسره ای جدا نشده باشد. از سلوک «زن شناسی» علی ابن ابیطالب بگیرید تا نگرش های آسمانی پیامبر اسلام و رفتار بانوانی چون زینب خواهر حسین ابن علی و فاطمه دخت پیامبر اسلام و بانوان پر مقداری که پس از انقلاب اسلامی با اخذ مدارک دکترا، همه و همه برای نجات «زنان» جهان از هبوط امروزین و رسیدن به اوج «اخروی» سخن می رانند. و البته که داعش را نیز تقبیح می نمایند! پس بگذارید این «چاله» بسته بماناد و من همان به که دربارهء شناخت اندک خودم از «هبوط» زنان فنلاند بنویسیم.
           بله، در جامعه «انسان مدار» سخن از انسان است. بودن انسان و خواست او مقدم بر هر چیز دیگری است و حتی احسن الخالقین نیز بدون این احسن المخلوقین معنایی نمی یابد. با این نگرش، زن، نخست یک انسان است؛ آزاد است و در جهت احقاق این آزادی می خواهد به حقوق اجتماعی خود و برابر با مرد دست بیابد. این خواست مجاز زن برای برخورداری از حق خود و شناخت و اقرار به حق مرد، به او جایگاهی تازه می بخشد و سپس قوانینی که از جمله «تکلیف های» تبعیض گزار ادیان را به چالش می کشند، به زن این حقوق را می دهند. خواست «زن» برای «شدن» دیگر تابعی بی چون و چرا از «بودن» در خانواده نیست. زاییدن و شیر دادن مورد ستایش آقای اردوغان، دیگر همهء خواست های زن انسان مدار نیست.

          گفتنی است که زن در کنار مرد است که زن می شود و مرد در کنار زن است که مرد می گردد. اما جز این هر دو فقط «انسان» هستند. و زیبا آنجاست که این دو با شناخت و شیفتگی از یکدیگر نقش می گزینند. و این نقش ها همیشه و ابدی نیستند و با گذر زمان و تاریخ، دگرگونی می یابند. آبستن شدن و زاییدن «نقش» نیستند، بلکه یکی از روندهای ادامهء طبیعت و زندگی هستند. به بیانی، اگر زنی نزاید و شیر ندهد، دیگر زن نیست؟!

سکولاریسم و جایگاه زن
          اینک بیاندیشیم به اینکه «حاج آقا» که آبرو دارد و نام و نشانی از او هست، تا کی می تواند تعیین کنندهء مسیر زندگی دخترش باشد! قوانین اسلامی و قرآن عربی و «قرآن فارسی سروش» و نهج البلاغه، تا چند سال دیگر باید بتوانند جایگاه زن را در جوامع ما دیکته نمایند؟ آیا می توانیم با این کتب به چالشی عمیق و فلسفی و ایدئولوژیک بر خیزیم؟

          نه! نه می توانیم و نه این کار به صلاح و با عقل است. بلکه باید همانگونه که در نهاد خانواده زن و مرد را به حال خود می گذاریم و تا زمانی که زن و مرد به حریم انسانی و قانونی يکديگر متجاوز نشده اند، امور بین آنان کاملاً خصوصی اتلقی می شود، از دخالت و خلط اینگونه رابطه ها با حقوق اجتماعی کاملاً دوری نماییم. مقوله های دیگری هم هستند که می توانند و باید در چهار دیواری خانواده، اصلح دیده شوند؛ از جمله دین، باورهای شخصی، گرایش های سیاسی، تقسیم اموال زندگی، تنظیم روابط با خویشاوندان و از این دست.

          اما بیرون از این چهار دیواری، امور فرق می کنند. با گذاشتن قدم به کوچه، دیگر دین، مردانگی مرد، زنانگی زن، سلیقه و آداب خانوادگی مان دارای جایگاه ویژه ای نیستند. بلکه اين همه باید فقط در خانه محترم و عزیز، و  همراه با خواست دیگر انسان هایی که با من درون آن چهار دیواری زندگی می کنند، نگاه داشته شده و زنده بمانند.
          اگر نگاهی به بافت سنتی جامعهء خود داشته باشیم، می بينيم که بخصوص پس از انقلاب نفوذ و آمیزش احکام اسلامی و تشیع با کلیه قوانینی که شامل جایگاه و شرایط اجتماعی زنان می شوند، تبديل به امر بديهی شده اند؛ بطوری که مسئله «اصلاح» جایگاه کنونی زنان در خانواده و جامعه ایرانی بسیار ناشدنی تر از «اصلاحات» سیاسی محمد خاتمی است و تازه اعجوبه های نخراشیده اس مثل احمد خاتمی عبوس را هم به جان زنان انداخته است.

          براستی «خانوادهء سالم» برای کی و کجا و به چه منظور؟ آیا خانواده ای سالم است که فرزندان تابع و بره صفتی را برای کلاس های درس آخوندها بپروراند؟ و یا آیا خانواده ای سالم است که دختران اش خواهان گسترش انسان مداری در قلب و مغز فرزندان شان باشند؟ آیا خانوادهء آن جامعه ای سالم است که اکثر مردان اش مثل مردان ایرانی (از خودم هم می  گویم) همیشه از عشق خود به فرزند بگویند اما از عشق شان به زن شان نگویند؟ آیا خانواده ای سالم است که دختر آن خانواده بخاطر خواست و دل والدین اش به ازدواجی تن در دهد که سال ها برای او حسرت یک «مرد» مطلوب را آجر روی آجر می چیند؟ آیا خانواده ای سالم می ماند که زن همیشه از ترس نزدیکان و قوانین و حاکمین جامعه در کنج تنهایی خود احساس بی پناهی بکند؟
          برای ساختن یک «خانواده سالم ایرانی» نخستین اقدام، پایین انداختن عمامه و چادر سیاه از همهء رکن های حکومتی و قانونگذاری کشور است. مملکتی که بر اساس «احکام آخوندی» اداره می شود هرگز و هرگز نمی تواند بفهمد در دوران مدرنیته، خانوادهء سالم برای چیست و به چه راهی می رود. و در اين ميان، برای فهم حرکت های پویای مدرنیته بدون شک توجه به «جایگاه زن»، عنوان يکی از مهم ترین عناصر این روند، کريز ناپذير است. پس از این مرحله، نوبت آن است که «قانون»، با احترام به جایگاه زنان، به دفاع از حقوق برابر آنها همت گمارده و اقدام نماید. آنگاه است که بافت خانواده نیز این دگرگونی ها می پذیرد و در تربیت و آموزش خود معیار قرار می دهد. در مدرسه نيز از مقام و جایگاه زن بعنوان انسانی برابر با مرد سخن خواهند گفت، در ترانه ها نيز چنين می خوانند، در اشعار نيز چنين می سرایند و سر انجام آن «باور» و تمکین در برابر اينکه «زن و مرد باید از حقوق اجتماعی برابری برخوردار باشند» به کل جامعه تفهيم می شود.
 

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه