تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو مقالات   |   فهرست نويسندگان و مطالب شان   |   آرشيو صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

جمعه گردی ها

يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا

esmail@nooriala.com

جمعه 20 شهريور ماه 1394 ـ 11 ماه سپتامبر 2015

فايل با صدای سعيد بهبهانی:  فايل صوتی       فايل تصويری     |    فايل پی.دی.اف  

آلترناتيو عام، آلترناتيو خاص

شايعهء آغاز دوران تعطيلی اپوزيسيون

       اين روزها در برخی از محافل سخن از آن می رود که، با قطعی شدن موافقنامهء «برجام»، کار اپوزيسيون تمام است و کشورهای قدرتمند دنيا تا 25 سال ديگر موجوديت و بقای حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان را تضمين کرده اند؛ يعنی حکومت فعلی بايد باشد تا اين شرم نامهء تسليم حاکميت ملی هم قابل اجرا شود، چرا که، همانگونه که در بيانيهء شورای مشاوران جنبش سکولار دموکراسی ايران گفته شده: «ما، جمعی از ايرانيان سکولار دموکرات، بعنوان کسانی که حکومت اسلامی مسلط بر ايران را حکومتی فاقد حقانيت دموکراتيک دانسته و آن را در جمع نمايندگان ملل جهان همچون نماينده‌ء واقعی ملت ايران محسوب نمی‌دارند، کرراً به‌ کشورها و مجامعی که با اين حکومت وارد عقد موافقتنامه و قرارداد شده‌اند اخطار کرده ايم و می کنيم که تعهدات اين حکومت غاصب جزئی از تعهدات بين المللی ملت ايران و حکومت‌های آتی دموکراتيک و برخاسته از اراده‌ء ملی ايرانيان محسوب نمی شوند و حکومت‌های دموکراتی که در آينده نمايندگی ملت ايران را بر عهده خواهند داشت حق دارند اينگونه قراردادها و موافقتنامه‌ها را مورد تجديد نظر قرار داده و هر بخش از آن‌ ها را که مخالف منافع ملت ايران (و نه رژيم ها و حکومت ها) تشخيص دهند ملغاء سازند»[1].

       حتی کار تا بدانجا پيش رفته که اين خوشخيالیِ 25 ساله به دهان علی خامنه ای هم شيرين آمده و با اطمينان خاطر گفته است که: «بعد از مذاکرات هسته‌ای، در رژیم صهیونیستی گفتند تا 25 سال از دغدغه‌ء ایران آسوده‌ایم؛ به شما می‌گویم اولاً شما 25 سال آینده را نخواهید دید و ان‌شاءالله تا 25 سال آینده چیزی به نام رژیم صهیونیستی وجود نخواهد داشت. ثانیاً در این مدت هم روحیه‌ مبارز و حماسی و جهادی، یک لحظه صهیونیست‌ها را راحت نخواهد گذاشت!»[2] که يعنی ما هستيم اما شما نيستيد!

       و همين وضعيتِ ظاهراً نوميد کننده برخی را به صرافت مرخص کردن اپوزيسيون انحلال طلب حکومت انداخته و راه و رسم اصلاح طلبی مزبوحانه را ديگرباره بصورت تنها راه حل مشکل کشورمان مطرح ساخته است. تکليف «چلبی» های بالقوهء وطنی هم که معلوم است. ارباب فعلی شان می خواهد از موافقتنامهء «برجام» ميراثی برای هشت سال حکومتی که جهان را به اسلاميسم خونزده کشيده است باقی بگذارد و وقت آن را ندارد که به دستمال يزدی «چلبی» های وطنی عنايت کند.

       حال، در ميان اين همه اميد و نوميدیِ برخاسته از قطعی شدن توافقنامهء هسته ای، لابد خيلی دلخوشی می خواهد که کسی هنوز دنبال عَلم کردن «آلترناتيو سکولار دموکرات» در برابر حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان باشد؛ چرا که وقتی طرف بنچاق حکومت 25 سال آينده اش را از دست شش کشور قدرتمند جهان گرفته چهارتا و نصفی آدم خوش نيت چگونه می توانند در مقابل اش «آلترناتيو» علم کنند؟ آن هم نه آلترناتيو نظامی و کودتائی، يا آلترناتيو مسلحانه و چريکی، يا آلترناتيوی برای بازتوليد استبداد و سلطه، بلکه آلترناتيوی که سکولار، دموکرات، خشونت پرهيز اما مقاوم و اهل آزادی و آبادی کشور باشد؟

 

آلترناتيو عام

       اما من می گويم با اين موافقت نامه تنها چيزی که در اردوگاه اپوزيسيون تغيير کرده منتفی شدن امکان ايجاد «آلترناتيو عام» برای انحلال حکومت اسلامی، و ضرورت يافتن آفرينش «آلترناتيوی خاص» بجای آن است. در اين مورد توضيح می دهم.

       منظور من از «آلترناتيو عام» نهادی است که با شرکت عموم سازمان ها و شخصيت های مدعی سکولار دموکرات بودن بوجود می آيد. اينها توافق می کنند که، تا انحلال حکومت اسلامی و نوشته شدن يک قانون اساسی سکولار دموکرات و انجام همه پرسی و انتخابات های لازم، دست اتحاد و ائتلاف بهم دهند و تنها پس از انجام اين وظيفهء تاريخی، برای تصرف دولت از طريق ارائهء برنامهء کار و جلب آراء مردم به رقابت با يکديگر بپردازند.

       روشن است که وقتی اميد به پيروزی وجود داشته باشد ايجاد چنين آلترناتيو عامی نيز می تواند محتمل باشد. اما به محض اينکه شعلهء اميد فروکش کند بصورتی اجتناب ناپذير چند اتفاق رخ می دهد:

       - گروهی دست از مبارزه می کشند

       - گروهی وضع موجود را می پذيرند و می کوشند راهی به دل حکام وقت پيدا کنند

       - گروه عظيمی نيز به صفوف هواداران اصلاح طلبان داخل حکومت می پيوندند.

       اين گروه سوم بخصوص زمانی فعال می شود که بداند حکومت، در گير و دار روابط اش با قدرت های بزرگ جهانی، می کوشد تا چهرهء معتدل تری بخود بگيرد و ماسک آدم شدن هم به چهره بزند.

       وضعيت کنونی هم اتفاقاً از همين روند حکايت می کند. اصلاح طلبان بار ديگر گرد هم آمده اند، تالار بزرگ حکومتی در اختيارشان گذاشته شده تا کنگرهء اول حزب جديدالتأسيس خود را برگذار کنند، و آقای خاتمیِ ممنوع التصوير هم از طريق تلويزيون مدار بسته برايشان سخنرانی افتتاحيه می کند. رئيس جمهور فعلی شان، که در همهء جنايات گذشتهء رژيم شريک و عامل بوده است، اکنون و يکبار عاقل و مسلمانای عبيد زاکان شده و از «تدبير و اعتدال» سخن می گويد و يکی به چپ و يکی براست می زند. هتل های تهران هم که پر از سرمايه گزاران خارجی شده و شایع است که بليت هواپيماهائی که به تهران می روند حکم کيميا را پيدا کرد. پس چه راهی بهتر از پيوستن به «اپوزيسيون اصلاح طلب» که، همچون شتر مرغ، نه می پرد و نه بار می برد، اما هم اپوزيسيون است و هم اصلاح طلب!

       باری، اينگونه است که انحلال طلبان راستين خود را تنها می يابند و می بينند که اردوگاه اپوزيسيون انحلال طلب رفته رفته خالی شده و اردوگاه اصلاح طلبان (از ملی مذهبی ها به رياست آقای ابراهيم يزدی گرفته تا مشارکتی های اخوی آقای خاتمی) رونقی بی سابقه می گيرد. اينجا است که وقتی برای «تعارف ائتلاف» سراغ کسی می روی می بينی لبخند عاقل اندر سفيه می زند و «اختيار داريد» می گويد و سفارش می کند که حواس ات تنها به «جريانات مدنی داخل کشور» و «مطالبات» شان باشد و فکر انحلال را در طاقچهء بايگانی تاريخ بگذاری که اصلاح طلبان خطاب به همهء گردن کشانِ ديروز و امروز ندا در داده اند که «درا، درا، عِراقی / که تو هم از آن مائی!»

 

آلترناتيو خاص

       اينجا است که من فکر می کنم چاره جز اين نيست که ايدهء «آلترناتيو عام» چاره به فکر «آلترناتيو خاص» متحول شود و انحلال طلبان واقعی از خير «ائتلاف بزرگ» بگذرند و به اين بيانديشند که چرا خودشان گرد هم نيايند و آلترناتيو سکولار دموکرات را در اندازه های توان خويش نسازند؟

       معلوم است که در نزد خيلی ها اين فکر ناشدنی و محصول خيالات به نظر رسد؛ اما بهر حال می توان از اين راه هم به دهی رسيد و منتظر روزی شد تا دروازهء شهر گشوده شود. تاريخ به ما نشان داده است که هيچ شهری تا ابد در درون ديوارهای دربستهء وضع موجودش نمی ماند. بخصوص اگر تو چشمت به آسمان و قدرت های سلطه خواه نباشد و تنها روی مردمی حساب باز کرده باشی که عاقبت به فرمان شرايط تاريخی خود برخواهند خواست و دروازه ها را خواهند گشود. هر کس عجله دارد هم می تواند به سراغ درمان های عاجل برود.

       باور دارم که این سخنان نه حاصل خوش خیالی است، نه محصول امید واهی داشتن، بلکه نتيجهء یک منطق ساده در سیاست است. هيچ پذيرائی و اخمی دائمی نيست و هيچ کاسهء صبری نيست که روزی لبريز نشود. از يکسو استقبال کم نظیر کارتر از شاه و ملکه ایران را به ياد آوريم و اندکی بعد قالی را از زير پایشان کشیدن و، از سوی ديگر، به نقش تاریخی ارادهء مردمانی بيانديشيم که از دیوارهای سر به فلک کشیدهء دیکتاتوری نترسیده اند. بهترین نمونهء معاصر ما هم فرو ریختن دیوارهای برلین! يادتان هست که تا چند ماه قبل از آن اگر کسی می گفت که این دیوارها فرو ریختنی اند به او می خندیدند؟

       باری، از دفاعيه کم کنم و به توضيح بپردازم. «آلترناتيو خاص» يعنی تشکيلاتی نه بر بنياد ائتلاف بزرگ همهء نيروها، که به شکل گردهمآئی باورمندان منفرد به اين واقعيت که گردش روزگار هزار شعبده در آستين دارد و نيازی به صبری 25 ساله برای ديدار اينگونه شعبده یازی ها نيست و تنها لازم است که شما خود را برای نامنتظره ها آماده کرده باشيد.

      

تفاوت اين عام و خاص چيست؟

       در دوران تلاش برای آفرينش «آلترناتيو عام»، پاسخ هر پرسشی را می شود به تحقق آن آلترناتيو محول کرد. تو کافی است تا «سرباز راه آلترناتيو سازی» باشی و بکوشی تا آن آلترناتيو عام بوجود آيد، منسجم شود، فکرهايش را روی هم بگذارد، برنامه هايش را بريزد و رهبری مبارزات انحلال طلبانه را بر عهده بگيرد.

       اما در دوران آفرينش «آلترناتيو خاص» ديگر فرصتی برای احالهء وظايف به آنچه هنوز بوجود نيامده باقی نيست. چرا که اين يکی حاصل جمع همان سربازانی است که دل از «ژنرال» ها کنده اند و خود آستين بالا زده و به ساختن عمارتی مشغول شده اند که گل اش از اميد و آجرش از ارادهء بی ترديد است و، بناچار، وظيفهء پاسخگوئی به پرسش ها و نيازهای مختلف را نيز خود بر عهده گرفته اند.

       آلترناتيو خاص ديگر ماهيت «جبهه ای» ندارد و بيشتر همچون يک «حزب» عمل می کند؛ با انسجام و سلسله مراتب و پايه در واقعيت مبارزه داشتن. اين هم که چنين آلترناتيوی نام حزب بخود بگيرد يا سازمان و گروه و غيره، لااقل در اين مرحله که از سر می گذرانيم، اهميت ندارد؛ و بگذاريد، برای سهولت کار، در اينجا سخن را با «نهاد» خواندن آن ادامه دهم؛ نهادی که لاجرم وظايف اش هم آلترناتيو سازی است و هم آلترناتيو بودن.

 

وظايف آلترناتيو خاص.

       کسانی که مؤسس نهادی می شوند که حکم «آلترناتيو خاص» را پيدا می کند نخست به کار تشکيلاتی اش می پردازند. بدين معنی که قبل از «اعلام موجوديت» (که به معنی اعلام آمادگی برای هدايت امر انحلال و براندازی و عهده دار شدن ادارهء کشور در دوران گذار و انجام اقدامات لازم برای سامان بخشی به استقرار سکولار دموکراسی در کشور است) دست به انجام اموری می زنند همچون تعيين اهداف کلی و تفصيلیِ نهاد، تعيين نام، نوشتن مرامنامه، تهيهء اساسنامهء اوليه، تعيين شرايط عضويت، تعيين نحوهء انسجام و خطوط ارتباط درون سازمانی، تعيين قسمت های مختلف نهاد، تعيين شرح وظايف اين قسمت ها و مسئولان شان، تعيين ساختارهای و شعب کشوری و شهری، و... پس از اين همه: اعلام موجوديت و آغاز عضو گيری برای برگزاری نخستين کنگره و نهائی ساختن اسناد و انتخاب مسئولان.

       نگاه، در پی «اعلام موجوديت» و تعيين مسئولان، لازم است که نسبت به ثبت نهاد، ايجاد دفاتر مختلفی همچون دفتر امور اجرائی، دفتر امور اداری، دفتر تشکيلات و عضويت، دفتر تبليغات، دفتر انتشارات، دفتر روابط بين المللی، دفتر برنامه ريزی تشکيلات، دفتر امور مالی و درآمدها، گشايش حساب بانکی، ايجاد پايگاه رسمی اينترنتی، و حضور در رسانه های اجتماعی و راديو ـ تلويزيونی اقدام شود.

       بدينسان يک نهاد گسترنده و فعال بوجود می آيد که از آن پس می تواند در دو سه زمينه فعاليت کند: شناساندن خود به ايرانيان، تبليغ سکولار دموکراسی بعنوان تنها بديل مطلوب در برابر حکومت اسلامیِ مسلط بر کشورمان، و يارگيری وسيع چه در خارج و چه در داخل ايران.

       بديهی است که موتور واقعی اين «ماشين» حاصل جمع اعضائی است که قصد می کنند کوشندهء راه سازندگی ايرانی باشند که، اگرچه از اين دور دست که نگاه می کنی در مه و ابهامی تاريخی فرو رفته است اما، خارج کردن آن از ميان آسمان های ابری ِ احتمالات تاريخی، و پرداختن به آباد سازی و آزاد سازی اش، والاترين آرزو و شريف ترين نيت هر ايرانی ميهن دوستی است.

       در عين حال، به موازات اين اقدامات تشکيلاتی و تبليغاتی، وظيفهء ديگر اين «نهاد» مطالعه و بررسی شرايط و امکانات، ايجاد ارتباطات، و تعيين برنامه های مشخص برای دوران گذار است. چرا که در «روز واقعه» هر آن آلترناتيوی که بی برنامه و ارتباط باشد بهيچ دردی نخواهد خورد و نخواهد توانست از ميان رقابت هائی که از جانب «حريفان سابقه دار» بوجود می آيد، زمام مرحلهء گذار را در دست گيرد و صحت انجام روندهای حقوقی و حقيقی برای ادارهء موقت کشور، تأسيس مجلس مؤسسان، تهيهء قانون اساسیِ سکولار دموکرات و انجام همه پرسی ها و انتخابات های گوناگون را تضمين نمايد.

       و بالاخره، مرحلهء سومِ عمر اين نهاد هنگامی آغاز می شود که تکليف قانون اساسی و نوع نظام و قوای سه گانه و نيروهای نظامی ايران مشخص شده و کشور آمادهء رسيدگی به برنامه های اجرائی دولت های برخاسته از روندهای دموکراتيک است.

       اينجا است که نهاد مورد نظر از موقعيت «آلترناتيو حکومت» به موقعيت «آلترناتيو دولت» متحول شده و، همچون هر تشکل سياسی ديگر، برنامه های خود برای ادارهء کشور را، آن هم در مدتی که زمام دولت در دست اش باشد، اعلام داشته و در مبارزات انتخاباتی شرکت می کند و می داند که اگر در به دست گرفتن دولت توفيق يابد تنها تا زمانی در اين مقام باقی می ماند که بتواند رضايت مردم را از برنامه هائی که اجرا می کند با خود داشته باشد.

و همين جا هم هست که حساب «جنبش سکولار دموکراسی» از حساب اين «نهاد» (که می تواند يک حزب باشد) جدا می شود. «جنبش»، در ايران فردای سکولار دموکرات، پاسدار و مراقب موازين سکولار دموکراسی است و حکم يک «اپوزيسيون خودی» را دارد که نظارت می کند و اخطار می دهد اما نه در سياست درگير می شود و نه در رقابت برای تصرف دولت.

 

حسن اجتناب از جبهه سازی

       نکتهء مهمی که در مورد ايجاد «آلترناتيو خاص» می توان در نظر داشت به نقش شخصيت ها و عناصر وابسته به تشکلات و احزاب واقعی يا اسمی کنونی و آينده بر می گردد.

       طبعاً، از آنجا که «نهاد آلترناتيو خاص» (به هر اسمی که اعلام موجوديت کند) دارای ماهيتی «جبهه ای» نخواهد بود، شخصيت های عضو سازمان ها و احزاب ديگر نمی توانند به آن بپيوندند. اين هم يک نقص و هم يک حسن محسوب می شود.

       «نقص» از آن جهت که اگرچه هم اکنون بسیاری از شخصيت های به درد بخور سياسی را می توان در صفوف سازمان ها و احزاب سياسی کنونی يافت که در يک تشکل «جبهه ای» می توانند حامل نظرات سازمان متبوع خود باشند؛ اما همين امر موجب می شود که «نهاد آلترناتيو خاص» نتواند بيرون از مصالح و ملاحظات ديگر سازمان ها کار کند.

       بخصوص مشکل صد چندان می شود اگر احزاب و تشکلات خارج کشور شاخه ها و نمايندگی های سازمان های داخل کشور باشند. از آنجا که سرفرماندهی اين سازمان ها، زير سرکوب مستقيم حکومت، قادر به اقدامی انحلال طلبانه نيست، نمايندگان خارج کشورشان نيز همچوون يک ترمز جلوی حرکت ها و اقدامات آلترناتيو را می گيرند.

       به همهء اين دلايل، عدم حضور نمايندگان اين سازمان ها در اين تشکل جديد را می توان يک حسن تلقی کرد.

 

موضع گيری در برابر اصلاح طلبان

       اما هنوز يک نکتهء مهم ناگفته مانده است: چه بخواهيم و چه نه، در تمام اين مدت، نهاد مورد نظر، علاوه بر مبارزه عليه حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان، با مسئلهء موضع گيری نسبت به اصلاح طلبان داخل رژيم نيز روبرو خواهد بود و لازم است همواره روابط خود با آن را ارزيابی و تصحيح کند.

       علت اين گريز ناپذيری آن است که اگرچه جريان اصلاح طلبی درون حکومتی کلاً بر اساس فکر «حفظ رژيم و تعديل اش برای بيمه کردن عمر آن» عمل می کند اما، به لحاظ وجود عناصر بنيادگرائی که پاسداران «وضع موجود» محسوب شده و در برابر هر تعديل و اصلاحی مقاومت می کنند، اصلاح طلبانی که از «وضع موجود» ناراضی اند و در راستای تغيير آن مطالبات عديده ای را مطرح می کنند، همواره منشاء آفرينش تنش های مختلفی در داخل ماشين حکومت محسوب می شوند؛ مطالباتی که بنيادگرايان آنها را آفرينندهء خلل های ويرانگر در داخل سيستم ارزيابی می کنند و اين برداشت در برخی موارد درست هم هست. در نتيجه، بنظر من، جريان حاصل از اصلاح طلبی، که کارش «مطالبه محوری در داخل مرزهای کشور» نام دارد، نمی تواند در محاسبات يک آلترناتيو انحلال طلب جائی نداشته باشد. اين آلترناتيو ناچار است از يکسو از اين جريان مطالبه محور حمايت کند و، از سوی ديگر، مجدانه بکوشد تا سطح مطالبات داخل کشور را تا حد ممکن راديکاليزه نمايد.

       اين بدان معنا است که آلترناتيو خاصمورد نظر بايد، با پرهيز از تقويت مطالبه محوری در خارج کشور [3]، بجای مخالفت و دشمنی نسبت به جريان مطالبه محوری در داخل کشور، به انتقاد تيزبينانه و اعلام تذکار های تصحيح کننده و افشای مصلحت جوئی های فرصت طلبانه بپردازد و، در عين حال، بکوشد تا در درون همين جريان نيز دست به يارگيری از عناصر رايکال بزند.

       بدين سان، اگرچه انحلال طلبی بر بنياد فرض «اصلاح ناپذير بودن حکومت فعلی» ساخته شده است اما منطق عمل سياسی چنين حکم می کند که احتمالاً، هر بار اين «اصلاح ناپذيری» بصورتی عملی بر خود اصلاح طلبان ثابت شود، بخشی از اردوگاه اصلاح طلبیِ داخل حکومت رشته های پيوند خود با رژيم را از دست داده و بطور بالقوه نامزد شرکت در روند انحلال طلبی می شود. در آن صورت اگر جائی برای آنان در سپهر اپوزيسيون انحلال طلب وجود نداشته باشد آنان يا ناچارند به تشکيلات مادر برگردند و يا تن به نوميدی و بی تفاوتی بدهند و از انرژی سازنده ای که می توانند به جريان انحلال طلبی هديه کنند تهی شوند.

 

ضرورتی تاريخی

       اجازه دهيد مطلب اين هفته را با اين اظهار نظر صريح پايان دهم که، به نظر من، در شرايط کنونی، ارزش کوشندگان منفرد سياسی از ارزش سازمان هائی که مصرانه تن به ائتلاف نداده و آلترناتيو جبهه ای را ناممکن ساخته اند بيشتر شده است و فصل آن رسيده تا نيروهای ميانهء چپ و راستی که عضويت در سازمان های سنتی پاسخگوی اشتياق شان نسبت به مبارزهء جدی با رژيم نيست، زير سقف يک تشکل سکولار دموکرات انحلال طلب واحد و کارآمد گرد هم آيند.

_____________________________________

1. http://isdmovement.com/2015/0915/090915/090915.ISDM-Declaration-on-Barjam.htm  

2. http://news.gooya.com/politics/archives/2015/09/202006.php

3. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2013/102513.EN-PU-Demand-Movement-in-Iran.htm

 

با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:

NewSecularism@gmail.com

مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:

http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm

صفحهء نوری علا در فيس بووک:

https://www.facebook.com/esmail.nooriala.5

 

بازگشت به خانه

 

99999